رهبر انقلاب اسلامی در دیدار روز پنجشنبه با آقای رمضان عبدالله، دبیر کل جنبش جهاد اسلامی فلسطین بر لزوم مراقبت نسبت به توطئههای پیچیدهی دشمن تأکید کردند و دو راهبرد «افزایش آمادگیها در برابر حملات احتمالی دشمن» و «برنامهریزی برای همراه شدن کرانهی غربی در رویارویی با رژیم صهیونیستی» را در این راستا ضروری شمردند. ایشان در ادامه ضمن روشن توصیف کردن چشمانداز تحولات منطقه فرمودند: «جنگ با رژیم صهیونیستی، یک جنگِ سرنوشت است که باید تکلیف را نهایی کند.» اما اهمیت مسألهی فلسطین در برههی کنونی و دلیل تأکید رهبر انقلاب بر مسألهی تجهیز تسلیحاتی کرانهی غربی چیست؟ پیروزی مقاومت در جنگ ۵۱ روزهی غزه، چه تأثیری بر این جنگ سرنوشت جهان اسلام با نماد قدرت غربی داشته است؟ و چگونه میتوان به آیندهی تحولات منطقه خوشبین بود؟ در گفتوگو با آقای حسین رویوران، کارشناس مسائل منطقه به بحث دربارهی این مسائل پرداختیم.
با پایان جنگ ۵۱ روزهی غزه به نفع مقاومت اسلامی، صفحهی جدیدی در معادلات قدرت در منطقه ورق خورده است. رژیم صهیونیستی که مولود قدرت غربی در منطقهی ما و نماد این قدرت بشمار میرفت در این جنگ شکست خورد. به نظر شما در شرایط کنونی منطقه، پرداختن و توجه کردن به نبرد با رژیم صهیونیستی چه جایگاه و اهمیتی دارد؟
ما باید توجه کنیم که رژیم صهیونیستی محصول جامعهی سرمایهداری غربی است که از همان بدو تأسیس مورد حمایت آنها بوده است و البته نقش انگلستان در شکلگیری این رژیم بسیار برجسته بود. از دههی ۴۰ میلادی به این طرف آمریکا وارد میدان شد و ما شاهد بودیم که پس از اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی، آمریکا نخستین کشوری بود که او را به رسمیت شناخت. حمایتهای ایالات متحده از این رژیم از همان ابتدا در قالب مقرریهای مشخص نظامی و اقتصادی وجود داشته که جمع همهی آنها با محاسبه به قیمت امروز از مرز ۱۰۰۰ملیارد دلار نیز عبور کرده است.
اما اسرائیل، رژیمی است که بر مبنای «استعمار اسکانی» به وجود آمده است است و بدین ترتیب یک ابزار منطقهای برای استعمار غربی به حساب میآید که باید نقش خود را در منطقه ایفا کند. استعمار اسکانی مبتنی بر از بین بردن جامعهی بومی و کوچ دادن گروهی جدید در سرزمین هدف، برنامهریزی و اقدام مینماید. این مدل استعماری پیش از این نیز به اجرا درآمده و مدل دولت-ملتسازی در کشورهایی نظیر آمریکا و کانادا به همین شیوه بوده است. بر همین اساس تاکنون بین ۸۰ تا ۹۰ کشتار بزرگ در فلسطین رخ داده که طی آن ۹۰ درصد مردم فلسطین آواره شده و از سر ناچاری به سمت سوریه، لبنان، اردن، مصر و نوار غزه مهاجرت کردند. این الگو بر دو پایهی اصلی «ارعاب» و «کشتار» بنا شده است.
رژیم صهیونیستی محصول جامعهی سرمایهداری غربی است که از همان بدو تأسیس مورد حمایت آنها بوده است. حمایتهای ایالات متحده از این رژیم از همان ابتدا در قالب مقرریهای مشخص نظامی و اقتصادی وجود داشته که جمع آنها از مرز ۱۰۰۰ملیارد دلار عبور کرده است. اسرائیل بر مبنای «استعمار اسکانی» به وجود آمده است است و یک ابزار منطقهای برای استعمار غربی به حساب میآید.
طبیعی است که غرب در بهدستآوردن منفعت خود از هیچ بدبختی و آوارگی هراس ندارد و هیچ اخلاقی بر روشهای آن حاکم نیست و به همین ترتیب است که نهتنها جنایات اسرائیل در این سالها از سوی دولتهای غربی محکوم نشد بلکه تا به امروز حدود ۸۰ قطعنامه علیه رژیم صهیونیستی وتو شده است. همچنین در مسألهی خلع سلاح هستهای نیز اوضاع این چنین است و غرب اجازهی صدور قطعنامه و محکومیت رژیم صهیونیستی را نمیدهد. بنابراین ما در این سالها شاهد نوعی تقسیم کار میان رژیم صهیونیستی و غربیها بودیم که در برههای از زمان این رژیم در خدمت انگلستان و در برههای دیگر در خدمت آمریکا بوده است و هیچگاه یک رژیم مستقل به حساب نیامد.
اما در پاسخ به پرسش شما باید بگویم که شرایط کنونی برای رژیم صهیونیستی بهویژه بعد از مقاومت ۵۱ روزهی مردم غزه به هیچوجه مطلوب نیست. اسرائیلیها زمان در اختیار ندارند و در حال حاضر با ممانعت از صدور قطعنامهها به کار خود ادامه میدهند و از این طریق سیاست شهرکسازی خود را نیز دنبال میکنند.
در این شرایط بایستی اسرائیل را دچار بحران و در نتیجه وادار به عقبنشینی کرد و یقیناً بهترین راه جهت رسیدن به این هدف، ادامهی مقاومت در برابر اسرائیل و وارد کردن آن به جنگهای پیدرپی است. به نظر میرسد که در حال حاضر راهی جز مقاومت وجود ندارد و به همین دلیل است که بحث تجهیز تسلیحاتی کرانهی باختری اهمیت بسزایی دارد و نباید از آن غافل شد چرا که محقق شدن آن منجر به پیروزی خواهد شد.
اسرائیلیها زمان در اختیار ندارند و با ممانعت از صدور قطعنامهها به کار خود ادامه میدهند و سیاست شهرکسازی را دنبال میکنند. در این شرایط بایستی اسرائیل را دچار بحران و در نتیجه وادار به عقبنشینی کرد. در حال حاضر راهی جز مقاومت وجود ندارد و به همین دلیل است که تجهیز تسلیحاتی کرانهی باختری اهمیت بسزایی دارد چرا که محقق شدن آن منجر به پیروزی خواهد شد.
به نظر شما پیام و تأثیر پیروزی الگوهای مقاومت -چه در فلسطین و چه در لبنان- بر یکی از قدرتمندترین ارتشهای دنیا بر افکار عمومی جهانی چه بوده است؟
آنچه مشخص است اینکه مقاومت در لبنان و فلسطین بسیار کارآمد بوده است. از سال ۲۰۰۶ که اسرائیل به لبنان حملهور شد، الگوی جدیدی در ادبیات نظامی جهان به وجود آمد که از آن با نام «جنگهای نامتقارن» یاد میشود. این نوع جنگ که محصول مقاومت در منطقهی ما است، در جنگهای بعدی نیز مورد استفاده قرار گرفت.
تفاوت اصلی الگوی جدید این بود که مدلهای کلاسیک مبتنی بر موازنهی قدرت سخت و درنظرگرفتن مواردی چون تعداد توپ، اسلحه، نیروی انسانی و ... بودند؛ درحالیکه در این جنگها مقاومت با درهمشکستن این ساختار توانست به پیروزی دست یابد و الگوی جدید خود را ارائه کند. بر همین اساس بود که در گزارش "وینوگراد" دربارهی توان جنگی رژیم صهیونیستی در حمله به لبنان آمده بود که در این جنگ هواپیما وجود دارد اما هدف وجود ندارد، برتری وجود دارد اما موفقیت وجود ندارد. به همین خاطر روند مسائل بهگونهای پیش رفت که نیروهای لبنان توانستند علیرغم وجود تفاوت چشمگیر در موازنهی قدرت به پیروزی دست یابند و بدین ترتیب ساختار الگوی پیشین را دچار تزلزل کنند.
با انقلاب اطلاعاتی و محدود شدن سانسور خبرگزاریهای غربی در جنگ اخیر غزه، اطلاعرسانی گسترده و نسبتاً متفاوتی صورت گرفت. به نظر شما آیا این مسأله در نوع واکنشهای افکار عمومی جهانی تأثیری داشت؟
تا پیش از این اسرائیل و صهیونیزم بینالملل توانسته بودند با تولیدات تبلیغاتی خود، افکار عمومی را بهخوبی جهت دهند و با ابزار رسانه، غرب را وادار به حمایتهای مردمی و رسمی از خود کنند. اما تحولات یک دههی گذشته، فضا را به سمت دیگری برده و فضای سایبری، موجب شده است که جهان اسلام صدای خود را به نحو بهتری به مردم سایر نقاط دنیا برساند. همچنین بوده است که در جنگ اخیر غزه، بزرگترین تظاهرات ضد رژیم صهیونیستی در لندن و پاریس برگزار شد و مردم سایر نقاط جهان نیز بهسرعت حمایت خود را از جنگزدگان نوار غزه اعلام کردند. علاوه بر این سازمانهای مردمی منصفی هم که در غرب وجود دارند، در مواقع اینچنینی از مردم فلسطین حمایت میکنند.
در جنگ اخیر غزه، بزرگترین تظاهرات ضد رژیم صهیونیستی در لندن و پاریس برگزار شد. با ادامهی روند کنونی و افزایش هوشیاری جهانی نسبت به حوادث منطقه، از میزان حمایتهای دولتهای غربی از اسرائیل کاسته خواهد شد؛ چرا که در آن کشورها همهی نگاهها به صندوقهای آرا است و با پدید آمدن نگاهی جدید در افکار عمومی کشورهای غربی، مردم این کشورها دولتمردان را ناچار به عدم حمایت از اسرائیل میکنند.
به نظر من با ادامهی روند کنونی و افزایش هوشیاری جهانی نسبت به حوادث منطقهی ما، از میزان حمایتهای دولتهای غربی از اسرائیل کاسته خواهد شد؛ چرا که در آن کشورها همهی نگاهها به صندوقهای آرا است و با پدید آمدن نگاهی جدید در افکار عمومی کشورهای غربی، مردم این کشورها دولتمردان را ناچار به عدم حمایت از اسرائیل میکنند و از این طریق جایگاه اسرائیلی که قائم به غرب است بیش از امروز متزلزل خواهد شد.
شما از تأثیر فعالیتهای سازمانهای مردمی حامی فلسطین در غرب صحبت کردید. ممکن است برای ما بیشتر توضیح دهید.
سازمانهای مردمنهاد فراوانی در غرب در این زمینه فعالیت میکنند که از جملهی آنها مجموعهی «گالوی» است. این قبیل تشکلها با حمایتهای رسانهای، ارسال کشتیهای حامل مواد ضروری و کمکهای مالی به مردم فلسطین کمک میکنند و مهمتر از آن با این اقدامات خود رژیم صهیونیستی را بهشدت تحت فشار افکار عمومی قرار میدهند. برای نمونه عزیمت کشتیهای صلح به کرانهی باختری، اسرائیل را دچار مشکلات فراوانی کرد و او را در دوراهی بدی قرار داد؛ چرا که از یک طرف اگر مسافرین این کشتیها را میکشت باید با افکار عمومی مواجه میشد و از طرف دیگر اگر آنها را آزاد میگذاشت، کمکهای فراوانی به مردم محاصرهشده میرسید. با این حال رژیم صهیونیستی حتی در چنین مواردی نیز دست از جنایات خود برنداشت و برای نمونه در ماجرای کشتی «ماوی مرمره» حتی تشکلهای مردمی را نیز دچار مشکل کرد.
به نظر شما این تأثیر بر افکار عمومی جهانی، چه بازتابی در جهان اسلام دارد؟ آیا خواهد توانست دولتهای اسلامی را وادار به مقابله در برابر رژیم صهیونیستی کند؟
برای پاسخ به این سؤال باید مقداری به گذشته بازگردیم. در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز رهبری حضرت امام
رحمهالله دو راهکار اساسی برای حل مسألهی فلسطین مطرح شد که راهکار نخست، «تلاش برای ایجاد دگرگونی فکری و پذیرش تفکر حمایت از مردم فلسطین» بود. بر این اساس مسائلی چون هفتهی وحدت، تقریب مذاهب اسلامی، روز قدس و ... عملی شد و سعی بر آن بود که فلسطین بهعنوان قلب جهان اسلام شناسانده شود.
رژیم استعمار اسکانی دارای دو پایهی اصلی است که عبارتند از «مهاجرت» و «برتری نظامی برای کوچ دادن». در حال حاضر و با مقاومت اخیر هر دو پایه با بحران روبرو شده و این بدان معنا است که قدرت بازدارندگی اسرائیل از بین رفته. رژیم صهیونیستی هماکنون شاهد «مهاجرت معکوس» است، پروژهی یکسرهسازی جمعیت با مشکل روبرو شده و دولت با اکثریت مطلق یهودی نیز زیر سؤال رفته.
اما راهکار دوم «ایجاد یک الگوی مقاومت موفق در مقابل اسرائیل و باور به شکستپذیری رژیم صهیونیستی» بود. در این زمینه حزبالله لبنان بهخوبی توانست این باور را محقق کند و از زمان این دگرگونی بود که شاهد همدلی بیشتر مسلمانان و تحرک محسوس آنان در حمایت از فلسطین هستیم. اینها در حالی بود که در جنگ ۱۹۶۷ اعراب شکست خوردند اما هیچ واکنش مهمی از سوی مسلمانان به وجود نیامد. اما اینکه آیا نظامهای سیاسی نیز همگام با مردم دگرگون شدهاند یا خیر، مسألهی دیگری است که متأسفانه تحول چندانی در این زمینه به وجود نیامده است.
در گذشته پس از جنگها و کشتارهای رژیم صهیونیستی، نوبت به امتیازگیری مقامات این رژیم میرسید؛ اما در جنگ اخیر شاهد عقبنشینی رژیم صهیونیستی از مواصع خود بودیم. مقاومت چگونه توانست رژیم صهیونیستی را به چنین چالشی بکشاند؟
رژیم استعمار اسکانی دارای دو پایهی اصلی است که عبارتند از «مهاجرت» و «برتری نظامی برای کوچ دادن». در حال حاضر و با مقاومت اخیر هر دو پایه با بحران روبرو شده است و این بدان معنا است که قدرت بازدارندگی اسرائیل از بین رفته است و حتی در بُعد ایفای نقش واسطهای خود نیز شکست خورده است. رژیم صهیونیستی آنچنان در انجام مأموریتهای خود درمانده است که هماکنون شاهد «مهاجرت معکوس» در سرزمینهای اشغالی هستیم و پروژهی یکسرهسازی جمعیت با مشکل روبرو شده و دولت با اکثریت مطلق یهودی نیز زیر سؤال رفته است.