دکتر مجید شاهحسینی،
مدرس سینما و ادبیات در این گفتوگو به بررسی وضعیت تهاجم فرهنگی در فضای فرهنگی کشور با توجه به سخنان مهم رهبر انقلاب در دیدار با اعضای شورای انقلاب فرهنگی پرداخته است:
دیدار شواری عالی انقلاب فرهنگی با رهبر انقلاب را چطور ارزیابی میکنید؟ این دیدار به نظر شما واجد چه مشخصات و ملاحظاتی بود؟
به نظر میرسد هر کاری را که مسئولین به آن اهتمام کافی مبذول نمیفرمایند، ایشان قبول زحمت میفرمایند و خودشان از باب تذکر هم برای مسئولین و هم برای مردم بیان میکنند. رهبر انقلاب اسلامی مخاطب سخنان خود را فقط شورای عالی انقلاب فرهنگی نمیدانند. وقتی با این سطح از مثالهای ساده برای فهم عموم مردم بیان میشود، یعنی ایشان مطالبهی عمومیتری دارند.
با این توصیف فکر میکنم دیدار اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، یک دیدار بهیادماندنی است. بالاخره مردم به دلیل شرایط زندگی روزمره حوائج گوناگونی دارند و مطالباتشان از مسئولین، متفاوت و گوناگون است. این سخن رهبر معظم انقلاب که فرهنگ را بالاتر از اقتصاد و سیاست و سایر شئون اجتماعی مطرح فرمودند، به نوعی برای مردم هم راهگشاست که شما از مسئولین خود چه بخواهید و چه مطالبه کنید. از این جهت فکر میکنم این بیانات یک صحبت استراتژیک است.
یکی از موضوعات اصلی، طرح موضوع تهاجم فرهنگی است. این کلیدواژه در طول دو دههی گذشته به تناوب توسط رهبر انقلاب مطرح شده و هر از گاهی تغییرات لغوی پیدا کرده است؛ مانند شبیخون و ناتوی فرهنگی. علت بازطرح این کلیدواژه را چه میدانید؟
زمانی که ایشان از واژهی
«شبیخون فرهنگی» استفاده کردند، به نظر من کاملاً عالمانه و آگاهانه بود. چون شبیخون را به کسی میزنند که در شب آرام گرفته و در خواب فرو رفته است. معمولاً انسانی که بیدار است مشمول شبیخون دشمن نمیشود. شبیخون را به افرادی میزنند که در غفلت بهسر میبرند. در دههای ایشان از واژهی شبیخون استفاده کردند که برخی از مسئولین فرهنگی آن دهه در خواب بودند و اصلاً چیزی به نام مهاجمهی دشمن و شبیخون دشمن را در ساحل فرهنگ قبول نداشتند. الان ما دوباره واژهی
«تهاجم فرهنگی» را از ایشان میشنویم.
قاعدتاً از طرح اولیهی آن تا این زمان اتفاقات زیادی در جامعهی ما حادث شده است. آحاد مردم، جوانان، دانشجویان و ... نسبت به این پدیده از سوی دشمن آگاهتر شدند. خیلیها هم منتظر مسئولین نمیمانند تا آنها کاری صورت بدهند. سازمانهای مردمنهاد در این زمینه تدریجاً دارد سروشکلی پیدا میکند. سایتها، وبلاگها و حالا به نوعی ناشرینی که در این زمینه فعالند، فضاهای فرهنگی و نهادهای عمومی میبینیم که در این زمینه حساسیت بیشتری نسبت به قبل نشان میدهند. این آغاز یک مسیر خیلی مبارک است، اگرچه دیر یا کمی دیر جُنبیدهایم ولی به هر حال حرکت مبارکی است و قاعدتاً از همین ظرفیت داخلی، یعنی کثیری از مردم و قلیلی از مسئولین که اصل ماجرا را پذیرفتهاند، میتوان اینطور برداشت کرد که تدریجاً دارد یک جبههی فرهنگی در داخل کشور شکل میگیرد. همین جبهه در مقابل این تهاجم فرهنگی صفآرایی خواهد کرد.
یکی از راهکارهای مطرحشده از سوی رهبر انقلاب در زمینهی برخورد با تهاجم فرهنگی «کار و ابتکار» بوده است. این دو مقوله سهل و ممتنع به نظر میآیند. چه تبیین شفافی در این زمینه میشود ارائه کرد؟
اگر عقل قاصر بنده بخواهد چیزی بر مواردی که ایشان برشمردند بیفزاید، این مورد است که دشمن بضاعت خود در امر تهاجم فرهنگی را در قالب صدها رسانه به کار گرفته و قصد آنها تغییر فرهنگ ایرانی است. دشمن یک حیلهی دیگری هم به کار میبرد و آن استفاده از ظرفیتهای خود ماست. یعنی دشمن وارد خانه میشود و از ظرفیتهای داخلی ما برای تهاجم فرهنگی به خود ما بهره میبرد. اینجا آسیب بیشتری متوجه فرهنگ ما میشود. چون ما در مقابل آن جریان، دفاع کافی را نداریم. احساس میکنیم که این عنصر یک عنصر خودی است. اینکه دشمن از ظرفیتهای خود ما استفاده میکند برای حمله به ما، یکی از نکات مهمی است که نباید از آن غافل باشیم. چیزی شبیه به ویروس ایدز است که وارد بدن میشود و درست در همان دستگاهی که محافظ بدن است، یعنی در سیستم دفاعی بدن، در همان گلبول سفیدی که وظیفهی مواظبت از بدن را دارد، لانه میکند و از آنجا راه باز میکند. این از آن خطرهای جدی است که در ساحت فرهنگ باید مراقب آن باشیم. به نظر میآید که این از آن موارد ناگفتهی تهاجم فرهنگی دشمن است. حالا کار و ابتکار باید متناسب با همهی این مصادق به کار برود. از آنجایی که دشمن از ظرفیتهای خود استفاده میکند، این ظرفیتها قاعدتاً برای تهاجم علیه خودش به کار میآید. ما میتوانیم دفاع بکنیم و زمانی هم میتوانیم حمله بکنیم.
رهبر معظم انقلاب از یک باغبان مثال میزنند که نهتنها باید گلها را در رشد خود آزاد بگذارد، بلکه باید به آنها کمک و تغذیهی کافی هم برساند اما با علفهای هرز به جد مقابله کند. چون همه میدانند علفهای هرز از همان مواد غذایی تغذیه میکند که گلها استفاده میکنند. در واقع رشد آنها یعنی تضعیف گلها.
ابتکار ما میتواند این باشد که بخشی از ظرفیتهای رسانههای بیطرف جهانی (بیطرف در منازعهی ما با دشمن) را استفاده نماییم. دیگر اینکه ما هم در رسانههای دشمن رخنه کنیم. این امری شدنی است. اینکه حالا چگونه میتوان در رسانههای دشمن خللی وارد کرد و گاهی ظرفیتهای دشمن را به نفع خود به کار گرفت، مدیریت پیچیدهی فرهنگی را طلب میکند که تفسیر آن خارج از حوصلهی این گفتوگو است. اما یکی از ابتکارهای ما میتواند این باشد که بدانیم این ابزارهای دشمن میتواند در صورت یک مدیریت هوشمندانه گاهی بر ضد خود دشمن به کار گرفته شود.
یعنی همان تکنیکی که دشمن علیه ما به کار میبرد؟
بله. دقیقاً همان را میتوانیم علیه خودشان برگردانیم. میتوان در یک تهاجم حسابشده بخشی از ظرفیتهای دشمن را بر ضد خود دشمن به کار گرفت. دشمن در این زمینه بیدار و هوشیار است، اما ابتکار اینجاست که شما بتوانید به شیوهای در رسانهی او رخنه کنید که برای او حساسیتبرانگیز نباشد.
مطلب دوم که تلفیقی است از کار و ابتکار، یککاسهکردن همت داخلی است. برای مهاجمه با این تهاجم که قدم اول باور به اصل تهاجم است، متأسفیم وقتی میبینیم گاهی اوقات حتی کسانی در حد مدیران، صحبتهایی میکنند که استنباط میشود به اصل مفهوم تهاجم فرهنگی باور ندارند. رهبر انقلاب اسلامی هر از چندگاهی تأکیدی بر این مقوله میکنند ولی آن مدیران ساکت هستند. بعد که آب از آسیاب افتاد بازمیگردند و همان حرفهای تکراری و قدیمی خود را میگویند که اصولاً چیزی به نام تهاجم فرهنگی نداریم و یا تهاجم فرهنگی را یک پروژه نمیدانند، بلکه یک پروسه میدانند. حالا معنای فارسیاش این میشود که میگویند تهاجم فرهنگی یک امر ناگزیر و ناشی از اختلاف دو سطح فرهنگی است که فرهنگ بالا به فرهنگ پایینتر از خود جاری میشود! کسی توطئهای نکرده است. این یک روند و فرآیند است و یک توطئه یا یک امر حسابشده و مدیریت شده نیست.
چون شبیخون را به کسی میزنند که در شب آرام گرفته و در خواب فرو رفته است. شبیخون را به افرادی میزنند که در غفلت بهسر میبرند. در دههای ایشان از واژهی شبیخون استفاده کردند که برخی از مسئولین فرهنگی آن دهه در خواب بودند و اصلاً چیزی به نام مهاجمهی دشمن و شبیخون دشمن را در ساحل فرهنگ قبول نداشتند.
این باور غلط که کاملاً در نقطهی مقابل نظر رهبر انقلاب اسلامی در مورد تهاجم هدفمند به نظام جمهوری اسلامی قرار میگیرد، متأسفانه نزد تعدادی از مدیران ارشد جامعهی ما دیده میشود. رهبر معظم انقلاب از یک باغبان مثال میزنند که نهتنها باید گلها را در رشد خود آزاد بگذارد، بلکه باید به آنها کمک و تغذیهی کافی هم برساند؛ اما با علفهای هرز به جد مقابله کند. چون همه میدانند علفهای هرز از همان مواد غذایی تغذیه میکنند که گلها استفاده میکنند. در واقع رشد آنها یعنی تضعیف گلها. اما مدیرانی داریم در کشور که اصلاً به پدیدهای به نام علف هرز قائل نیستند و یا شاید در نگاه کوتهبینانه علف هرز را همان کسانی میدانند که با سیاستهای مدیریتی آنها مخالفند.
در این دیدار شاهد این بودیم رهبری وارد بعضی از مصادیق شدند. ورود ایشان را به مصادیق فرهنگی چطور ارزیابی میکنید؟
چون ایشان در مورد فرهنگ از واژهی قرارگاه استفاده کردهاند، عرض میکنم که وقتی در قرارگاه فرهنگی، ارتباط میان فرماندهی قرارگاه تا خطوط مقدم این جبهه به شیوهی مطلوب برقرار نیست، فرمانده مجبور است خودش پیام ارسال نماید. یعنی ما مدیران لایهی میانی نداریم که بتوانند اهداف و دستورات بلند فرهنگی فرمانده این قرارگاه را به خطوط مقدم جبهههای ما برسانند. افرادی نیستند که استراتژیهای دفاعی را به تاکتیکهای قابل انجام در عرصهی نبرد فرهنگی تبدیل کنند. بنابراین فرمانده قرارگاه ناگزیر خواهد بود خود به خطوط مقدم بیاید و با نیروهای خط مقدمش صحبت کند و از استراتژیها و تاکتیکهای نبرد فرهنگی بگوید. وقتی ما میبینیم رهبر انقلاب با اینکه وظیفهی ایشان بیان اهداف عالی و استراتژیهاست، به مصادیقی در این
حد جزءنگرانه و ریزبینانه ورود میکنند (هرچند که بسیار هم قابل تقدیر و تدبر است)، باید بدانیم که گروهی از مدیران ما به درستی به وظیفهی خودشان عمل نکردند که فرمانده قرارگاه حالا دارد به زبان نیروهای خط مقدم این جبهه صحبت میکند. انگار که این رشتهی ارتباط فرهنگی یک جایی قطع شده است. سیم تلفن صحرایی قرارگاه به خط مقدم که باید قاعدتاً از بین مدیرانی عبور میکرده، قطع شده و لایهی ارتباط میان مدیران ستاد و مدیران جبههی فرهنگی ما انگار قطع شده است.