|
گفتوگو با دکتر حسین امیرعبداللهیان، معاون عربی و آفریقای وزارت امور خارجه دربارهی تحولات سوریه|
سمت و سوی تحولات منطقه به ویژه در کشورهای مصر و سوریه در وضعیتی قرار گرفته که شاید نتوان آیندهی روشنی را برای منطقه تصور نمود. اگر بخواهیم یک تصویر هوایی از تحولات منطقه ارائه کنیم، شما این تصویر را چگونه روایت میکنید؟
حقیقت آن است که آن تحولاتی که ما از آن به عنوان
بیداری اسلامی یاد میکنیم مسألهای نیست که یکشبه حاصل شده باشد تا یکشبه و یکماهه هم از بین برود. البته نظام سلطه و برخی از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای بهویژه در یک سال و نیم گذشته تمام امکانات و توان خودشان را معطوف به این مسأله کردند که از پدیدهای به عنوان بیداری اسلامی هیچگاه به عنوان یک عامل صلح، ثبات، امنیت و توسعهی پایدار در منطقه یاد نکنند و این به دلیل این بود که اهداف بازیگران اصلی در حوزهی بیداری اسلامی در تعارض با نظام سلطه و بهویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی بود. بنابراین آنها برنامههایی را طراحی کردند تا در بین افکار عمومی اینگونه تداعی شد که حرکت در مسیر بیداری اسلامی، نتیجهای جز آشفتگی، ناامنی و خشونت نخواهد داشت.
به عنوان نمونه در لیبی ورود شتابزدهی ناتو و برخی بازیگران منطقهای به صحنهی مبارزات از طریق بمبارانهای هوایی در این کشور، آن هم در شرایطی که انقلاب مردم لیبی متأثر از بیداری اسلامی داشت به اوج خود میرسید، در کنار دهها هدفی که از سوی نظام سلطه دنبال میشد، یک هدف خاص هم داشت؛ این هدف خاص آن بود که این پیام به مردم منطقه منتقل شود که اگر شما هم مانند مردم لیبی بخواهید مطالبات خود را پیگیری کنید، نتیجهی این پیگیری، حضور ناتو، جنگ و ناامنی در کشورتان خواهد بود.
آمریکاییها امروز بعد از گذشت نزدیک به سه سال از وقوع بحران در سوریه سخن از حملهی نظامی به عنوان یک فرم مشخص از اقدامات نظامی میزنند. آنها با عملی کردن تمام طرحهای خود تلاش کردند تا کار به اینجا نرسد، اما باز حکومت سوریه دست برتر را داشت و اکنون به سراغ گزینهی آخر خود رفتهاند.
در جریان مبارزات مردم مصر، علیرغم دستاوردهایی که در شروع انقلاب حاصل شد و عمدتاً هم توجه به شاخصهای مبتنی بر بیداری اسلامی منجر به این دستاوردها شد، دشمنان انقلاب مصر تلاش کردند تا با به نمایش گذاشتن نوعی مداخله، سرکوب و خشونت، به ایجاد و گسترش حس یأس و ناامیدی در مردم بپردازند.
در سوریه علیرغم اینکه جنس درگیریها متفاوت از جاهای دیگر است، اما محور آمریکا و رژیم صهیونیستی، مردمی را که ویژگی منحصر به فردی در سوریه دارند و در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی قرار دارند، به سرعت وارد جنگ داخلی میکنند. چرا سوریه باید به سرعت وارد جنگ شود؟ چون طراحان مقابله با بیداری اسلامی به خوبی میدانند که مردم کشوری که در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی است، به دنبال انقلاب نیستند. مطالباتی دارند، اما برآورده شدن آن را از راه انقلاب نمیخواهند. پس اگر آمریکا منتظر بماند تا روزی مردم در یک میدان بزرگ جمع شوند و کار دولت را یکسره کنند، این انتظار بینتیجه خواهد ماند. پس سوریه باید به سرعت وارد جنگ شود.
همهی این طراحیها با این هدف انجام شد که این پیام توسط مردم منطقه دریافت شود که حرکت در مسیر بیداری اسلامی در تعارض با امنیت و رفاه مردم خواهد بود. پیامی که اگر مورد پذیرش مردم قرار میگرفت، میتوانست در حفظ ثبات رژیم صهیونیستی در اوج امواج سهمگین بیداری اسلامی مؤثر واقع شود.
اما مشاهدات میدانی و بررسیهای ما نشان میدهد که طراحیهای آنها نتوانسته به نتیجهی مورد نظر دست پیدا کند. به عنوان مثال در مصر وقتی شما وارد لایههای اجتماعی میشوید، میبینید حتی همانهایی که مخالف آقای مرسی بودند، آنها هم برای صیانت از بیداری اسلامی وارد صحنه شدند؛ اگرچه برخی کشورهای منطقه و فرامنطقه تلاش کردند با سوءاستفاده از شرایط پیش آمده، مصر را برگردانند به دورانی که انتخابات به معنای واقعی در آن برگزار نمیشد.
در موضوع مصر، به نظر شما چرا تحولات اینگونه رقم خورد؟
بنده حدود سه ماه قبل از برکناری آقای مرسی، در گفتوگوهایی که با مقامات مصری و بخشی از اعضای تیم پیرامونی و مؤثر آقای مرسی داشتیم این مسأله را با صراحت به آنها گفتیم که به نظر ما اگر مردم مصر به آقای مرسی به عنوان رئیس جمهور رأی دادند و اگر اخوان توانست در مصر جایگاه بالایی کسب کند، به این خاطر بود که مردم گمان کردند اسلامگراها از یک نگاه راهبردی در حمایت از مردم مظلوم فلسطین و در مبارزه با رژیم صهیونیستی برخوردارند.
بدون شک مردم در مصر مطالباتی داشتند؛ مطالبات اقتصادی، اجتماعی، دموکراسیخواهی و مطالبات گستردهی اسلامخواهی از سطوح مختلف این مطالبات بود. اما در این میان مطالبات اسلامی، عمیقترین و وسیعترین لایه از مطالبات را شکل میداد. حتی بسیاری از آنهایی که صرفاً به دنبال مطالبات اقتصادی بودند، خواهان اقتصادی از نوع حاکمیت ارزشها و شرع اسلام بودند. بسیاری از دموکراسیخواهان نیز به دنبال دموکراسی مدنظر شریعت بودند. اما متأسفانه اخوان نتوانست این مسأله را درک کند و پاسخگوی مطالبات اسلامخواهی مردم در ابعاد گوناگون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باشد. این مسأله منجر به وقوع شکاف اجتماعی و دو دستگی در جامعه گردید. در واقع فاصله گرفتن بازیگران جدید از اهداف بیداری اسلامی شرایطی را فراهم کرد که مردم دیگر حاضر به حمایت از آنها نشدند. در این میان دشمنان جهان اسلام کوشیدند با سوء استفاده از شکاف به وجود آمده در جامعهی مصر، اهداف خود را محقق کنند. ایدهآلترین حالت برای آنها یک طراحی است که حافظ منافع آمریکا و متحدین او بهویژه رژیم صهیونیستی در منطقه باشد.
این روزها سوریه در صدر اخبار رسانهها قرار دارد. آمریکا تلاشهای سیاسی و تبلیغاتی زیادی را برای زمینهسازی حملهی نظامی به سوریه شروع نموده است. تحلیل شما از وضع آیندهی این بحران چیست؟
فهم ما از تحولات سوریه نشان میدهد که از ابتدای شروع بحران، آمریکاییها به نوعی به مداخلهی نظامی در این کشور پرداختند. اگر بخواهیم مقایسهای کنیم بین تحولات مصر، تونس، یمن و بحرین با اتفاقات سوریه، باید بگوییم که در آن کشورها جوانان به صورت خودجوش وارد صحنه شدند و از ارتباطات فضای سایبر استفاده کردند. آحاد مردم، نخبگان و احزاب سیاسی هم وارد شدند و به لحاظ ظاهری هم یک میدان مشخص در هر کشوری به عنوان مرکز بیان مطالبات یا اعتراضات مردم قرار گرفت.
اما تحولات در سوریه چگونه شروع شد؟ بحران در سوریه از شهر مرزی «درعا» در نزدیکی اردن و «حمص» و «حما» در نزدیکی ترکیه و لبنان شروع شد؛ یعنی حتی اگر بخواهیم اسمش را انقلاب بگذاریم، شروع این انقلاب برخلاف مدل طبیعی سایر کشورها در آسیا و شمال آفریقا از شهرهای مرزی شروع شد. در حالی که شاید اگر مردم در سوریه فرصت پیدا میکردند، بخشی از مطالبات شکل میگرفت و مثلاً مخالفتهایی در پایتخت آغاز میشد. چراکه سوریه هم مثل خیلی از کشورهای عربی، نیازمند اصلاحات است. اما نکتهی مهم این است که این حرکت از شهرهای مرزی شروع شد و بلافاصله در اولین نماز جمعه گروههای مختلف خارجی را وارد کردند، به برخی از مردم هم سلاح دادند و درگیری مسلحانه در داخل نماز جمعه شکل گرفت. افرادی به داخل منارههای مسجد رفتند و در عین اقامهی نماز، مردم را به رگبار بستند و حکومت سوریه را به واکنشهایی وادار نمودند. بنابراین طراحان جنگ داخلی در سوریه به دنبال آن بودند از تقویت محور مقاومت در منطقه که پیامد مشخص بیداری اسلامی بود جلوگیری کنند و راه حل آنان متلاشی کردن محور مقاومت و تقویت جبههی طرفداران رژیم صهیونیستی بود.
پس ورود آمریکاییها به فاز نظامی، اتفاق جدیدی نیست، یعنی آنها به همراه رژیم صهیونیستی از مدتها پیش به ارسال سلاح برای مخالفان در سوریه اقدام کردند، اما در ادامه این کار با صدای بلند و آشکار از سوی آنان و برخی دیگر از کشورها دنبال شد. کمی که گذشت آنان در فاز دوم، راهکار سیاسی را به موازات کمکهای تسلیحاتی دنبال نمودند. اما این راهکار سیاسی هدفی جز همان هدف نظامی را دنبال نمینمود. خروجی تمام طرحهای آنان تضعیف سوریه به عنوان محور مقاومت بود.
با این مقدمه روشن میشود که چرا آمریکاییها امروز بعد از گذشت نزدیک به سه سال از وقوع بحران در سوریه سخن از حملهی نظامی به عنوان یک فرم مشخص از اقدامات نظامی میزنند. آنها به دنبال عملی کردن تمامی طراحیهای ممکن برای تحقق هدف خود هستند. آنها تمام تلاش خود را کردند تا کار به اینجا نرسد، اما باز حکومت سوریه دست برتر را داشت و اکنون به سراغ گزینهی آخر خود رفتهاند.
آنها اگرچه تلاش میکنند اینگونه وانمود کنند که جنگ در سوریه محدود خواهد بود، اما تجربهی ما از تحرکات آمریکاییها در منطقه و اینکه آنها فهم درست جامعهشناختی از وضعیت منطقه ندارند نشان میدهد که ممکن است جنگ به صورت محدود شروع شود، اما در ادامه محدود نخواهد ماند و جنگطلبان وارد یک تونل بیانتها خواهند شد. آنها برای تأمین منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه و تضعیف کشورهای منطقه بهویژه کشورهای قوی طراحیهایی انجام دادهاند و در مسیر تحقق این طراحیها هیچ خط قرمزی را به رسمیت نمیشناسند.
اتفاق دیگری که ما در سالهای اخیر شاهد آن بودیم و این موضوع در سوریه به شکل بارزی نمود داشت، تقویت گروههای تکفیری در منطقه است. به نظر شما وضعیت تکفیریها در منطقه تا چه اندازه به مسألهی سوریه گره خورده است؟ و آیا رشد گروههای تکفیری ادامه خواهد یافت؟
گروه القاعده در عربستان سعودی و افغانستان شکل گرفت و تقویت شد؛ اما اقدامی که به نام القاعده به وقوع پیوست و نظام بینالملل را دچار شوک نمود، ماجرای انفجار برجهای دوقلوی نیویورک بود. ما در ملاقاتهای خود با طرفهای غربی و حتی دوستان منطقهای خود به صراحت این نکته را گفتهایم که تصور نکنید اگر تکفیریها برای استفادهی ابزاری به عراق و سوریه آورده شوند، در همانجا محدود میمانند. القاعده اگر در عربستان محدود میماند، در نیویورک عملیات نمیکرد. امروز هزاران نیروی تکفیری به سوریه آمدهاند و در حالی که در پوشش مخالفین حکومت سوریه مبارزه میکنند، حتی مخالفین حکومت سوریه را هم هدف قرار میدهند.
متأسفانه جریان تکفیر در دو سطح منطقهای و بینالمللی توسط ابزارها، عوامل و جریاناتی تقویت میشود. این جریانات با یک فهم نادرست نسبت به این گروهها به این کار اقدام میکنند. ما اطلاع پیدا کردیم که یکی از مقامات مهم یکی از کشورهای منطقه در یکی از ملاقاتهایش گفته است که: ما در دو سال گذشته تلاش کردیم تا نیروهای تکفیری و جبههی النصره را در داخل سوریه گرد هم بیاوریم و با بکارگیری این نیروها، حکومت سوریه را ساقط کنیم. اما پس از اینکه حکومت سوریه را ساقط کردیم، تمام این نیروها را در آنجا نابود خواهیم کرد. پاسخ ما به ناقل این خبر این بود که اگر آمریکا توانست بعد از ده سال، القاعده را در راستای منافع خودش در افغانستان و عراق از بین ببرد، تردید نکنید که شما هم میتوانید در سوریه این کار را بکنید.
مبارزه با جریان تکفیری جز با آگاهی بخشیدن به مردم در تمامی سطوح به جایی نخواهد رسید. ما نیز در سفرهایی که به کشورهای منطقه داریم همواره به مقامات کشورها تأکید میکنیم که امروز دیگر ایجاد فتنه بین شیعه و سنی صرفاً یک پدیدهی مذهبی نیست؛ بلکه یک پدیدهی در عین حال سیاسی است. لذا نباید دست روی دست بگذاریم و بگوییم علمای دین به تنهایی چارهای بیندیشند. البته باید اقداماتی اساسی در حوزهی دینی صورت بگیرد اما اینها کافی نیست. امروزه پدیدهی تکفیریها که پدیدهی افراطگرایی با هدف ایجاد فتنه در جهان اسلام است قویاً یک موضوع سیاسی است. موضوعی که برخی از طرفها در منطقه هم سعی میکنند بر این موج سیاسی در راستای منافع خاص خودشان سوار شوند. به همین جهت ما همواره از مقامات کشورها خواستیم که نسبت به پیامدهای نامطلوب رشد تکفیریها در منطقه موضع و اقدام جدی داشته باشند و از رشد این پدیده که ثبات، امنیت و آرامش را در کل منطقه برای سالیان متوالی به خطر میاندازند جلوگیری کنند.