چکیده
نظام سلطه در طول تاریخ با شیوهها و گونههای مختلفی سعی در تسلط و سیطره بر سایر نقاط به منظور دستیابی به منابع و امکانات آن داشته است. جهان اسلام نیز از این مسأله مستثنا نبوده و همواره به شیوههای گوناگون و متفاوت مورد طمع و دستاندازی قدرتهای بزرگ در نظام سلطه قرار گرفته است. نگارنده در این مقاله سعی دارد تا با ارزیابی ادوار و شیوههای استعمار در جهان اسلام و نوع برخورد علما و مردم با آن به بررسی استعمار فرانو(جهانیسازی غربی) بپردازد و نسبت بیداری اسلامی اخیر را با جهانیشدن(جهانیسازی غربی) بررسی کند. در واقع این مقاله ضمن دفاع از نظریه بیداری اسلامی در صدد اثبات این نکته است که همان طور که در استعمار کهن و استعمار نو رهبران مذهبی به دنبال استقلال جغرافیای و سیاسی بودند، در استعمار فرانو نیز به دنبال استقلال فکری، فرهنگی و هویتی جهان اسلام و بازگشت به سرچشمههای اصیل تفکر اسلامی و گشودن افقهای پیشرفت اجتماعی بر اساس تعالیم اسلامی هستند. از این رو تحولات اخیر جهان اسلام نه تنها در راستای جهانیشدن و فرهنگ سیاسی مدرن نیست بلکه حرکتی کاملاً هوشمندانه و استقلالطلبانه در مقابل آن است.
واژگان کلیدی
بیداری اسلامی، استعمار کهن، استعمار نو، استعمار فرانو، جهانیشدن، استقلال سیاسی، استقلال فکری فرهنگی
مقدمه
بعد از رنسانس(آغاز دوران مدرن) و فروپاشی امپراطوری روم مقدس، فرهنگی در غرب غالب شد که نوع نگاهش به جهان، انسان و ارزشها کاملاً متفاوت با ادوار گذشته تاریخ بشری بود چرا که در مقابل خدامحوری انسانمحوری را، در مقابل آخرتگرایی دنیاگرایی را و در مقابل عبودیت و بندگی، لذتگرایی را مطرح میساخت. این فرهنگ که رسیدن به دنیا و خواستههای پست انسانی و لذت بردن از آنها مهمترین و اساسیترین آرمان و هدفاش بود به تدریج نظامی را در غرب بنا نهاد که مهمترین ویژگیاش سلطهگری و قدرتطلبی بود. امروز در دنیا نظام سلطه حاکم است؛ این یک نظام جهانی است. تسلط نظام سلطه بر دنیا و زندگی بشر، دو طرف دارد: یک طرف، سلطهگرها که همان ابرقدرتهایند؛ و طرف دیگر، دولتهای سلطهپذیر هستند که دخالتهای وقیحانه و گستاخانهی ابرقدرتها را قبول میکنند؛ اینها هم خودشان شریک جرمند. در این میان، ملتها بیچاره هستند که از روی ناآگاهی و ضعف و یا بیهمتی خودشان پایمال میشوند و از بین میروند.[1]
بر اساس همین ویژگی به تدریج استعمارگران اروپایی به سرزمینهای اسلامی وارد شدند و به تحکیم مواضع و بسط نفوذ تجاری، سیاسی و نظامی خود پرداختند. در طول سدههای دهم تا نیمه دوازدهم هجری/ شانزدهم تا نیمه 18 میلادی، هنوز دولتهای استعماری خطری جدی برای دولتها و ملتهای مسلمان به شمار نمیرفتند زیرا تحولات علمی، فنی، و اقتصادی در اروپا همانند سدههای بعد شتاب نگرفته بود و آنها با وجود انگیزه و طرحهای استعماری قدرت نظامی لازم را برای شکست دولتهای قدرتمند مسلمان چون عثمانی، ایران وهند نداشتند اما از آن پس دولتهای استعماری از یک سو به دلیل تکنولوژی برتر نظامی، سازمانهای سیاسی اجتماعی پیشرفته و سیاستهای تفرقه افکنانه در جوامع اسلامی و از سوی دیگر به دلیل ضعف تدریجی اقتدار سیاسی نظامی دولتهای بزرگ مسلمان توانستند که آنها را یکی پس از دیگری یه شکست و اضمحلال بکشانند.
علاوه بر علل فوق عوامل دیگری نیز در ضعف، شکست و نابودی دولتهای مسلمان تأثیر عمده داشت که میتوان به عدم اطلاع آنها از اهداف واقعی استعمارگران، عدم ارتباط و همکاری میان دولتهای قدرتمند مسلمان، عدم بازنگری و بازساری بنیادین ساختار نظامهای سیاسی خود، نبود درک و تدبیر و اراده ای جدی در شناخت تحولات علمی و فنی اروپا و اقتباس آگاهانه از آن و مجهز نشدن به دانشها و تکنولوژی جدید اروپایی اشاره کرد.
به موازات تضعیف و شکست دولتهای مسلمان قیامهای مردمی در سرزمینهای اسلامی با هدایت رهبران مذهبی و به منظور پاسداری از دین و استقلال کشور و بیرون راندن استعمارگران از سرزمینهای اسلامی(دارالاسلام) آغاز شد.
با تطور و تحول شیوههای استعماری از صورت خشن نظامی(استعمار کهن) به صور سیاسی، اقتصادی(استعمار نو) و فرهنگی(استعمار فرانو) واکنشهای رهبران مذهبی مسلمان نیز قالبها و شیوههای متناسب با آن را پیدا میکرده است این واکنشها از حیث معرفت نظری و دامنه عملی و مقبولیت عمومی در ادوار گوناگون متفاوت بوده است. در این تحقیق سعی شده است تا با بهره گیری از بیانات مقام معظم رهبری به سوالات ذیل پاسخ داده شود: بیداری اسلامی چه نسبتی با جهانیشدن دارد؟ سیر تاریخی استعمار در جهان اسلام به چه نحو بوده است؟ نحوه برخورد علما و رهبران مذهبی با استعمار در طول تاریخ چگونه بوده است؟ منظور از جهانیشدن چیست؟ آیا جهانیشدن و مدرنیزاسیون تداوم استعمارگری وسلطه غرب است؟ از این رو در ابتدا مفهوم و ادوار استعمار و نوع واکنش علما و رهبران مذهبی بررسی میشود و در پایان نیز نسبت بیداری اسلامی با جهانیشدن(استعمار فرانو) بررسی خواهد شد.
مفهوم استعمار
برای فهم بهتر سیاستهای استعماری نظام سلطه شناخت مفهوم استعمار امری ضروری است که رهبر معظم انقلاب نیز به آن اشاره دارند: استعمار را برای ما تعریف کردند، استعمار نوین را هم در کتابهای گوناگون برای ما تعریف کردهاند؛ اما استعمار را وقتی تعریف کردند که سالهای متمادی از آن گذشته بود. استعمار نو را هم جامعهشناسهای دنیا زمانی برای ما تعریف کردند که سالهای متمادی از آن گذشته بود. استعماری که امروز مطرح است، بالاتر از نو است؛ کاملاً جدید است؛ استعمار تازهیی که ملتها را در چنبرهی خودش گرفتار میکند و مجال تکان خوردن را به آنها نمیدهد و دقیقا باید طبق میل همان مجموعه عمل شود. در این ذیل بشری - که میلیاردها انسان در آنجا حضور دارند - گرسنگی و فقر و بیسوادی و ناکامی و محرومیت در حد اعلی وجود خواهد داشت. در رأس، حد اعلای کامیابی و سلطه و اقتدار زر و زور وجود خواهد داشت؛ قدر متوسطی هم وجود دارند که به نحوی زندگی خود را میگذرانند. چشمانداز و چیزی که در نهایت این سیطره و سلطه پیشبینی میشود، این است.[2]
استعمار به صورتهای مختلفی تعریف شده است. این تعاریف علی رغم بعضی از تفاوتها و تمایزها در اصول و گزارههای اصلی مشترکاند. در عامترین سطح، استعمار یک عمل سلطه و تسلط است که متضمن انقیاد، مطیعسازی، اطاعت و پیروی از حکومت یک منطقه و مردم و ملت آن توسط یک حاکمیت خارجی که سیاست امپریالیستی مبتنی بر توسعهطلبی و سلطهجویی را پیگیری میکند. از این رو، استعمار بیانگر نوعی رابطه فرادستی فرودستی مبنی بر توفیق و برتری یک دسته از کشورها بر دیگران است که از طریق آن، یک کشور و ملت آن تابع اراده و حاکمیت یک کشور خارجی قرار میگیرد.[3] بر اساس تعاریف مذکور رابطه تنگاتنگی بین استعمار و امپریالیسم وجود دارد، به گونه ای که این دو غالباً مترادف هم به کار میروند و تفکیک و تمایز آنها از یکدیگر سخت است. زیرا امپریالیسم نیز مانند استعمار متضمن و مستلزم کنترل سیاسی و اقتصادی یک سرزمین خارجی وابسطه است. از این رو امپریالیزم معطوف و ناظر به راه و روشهای اعمال قدرت یک کشور بر کشور دیگر از طریق سکون، حاکمیت یا ساز و کارهای کنترل غیرمستقیم است.[4]
انواع استعمار و رویکردهای علما و رهبران مذهبی در مقابل آن
بر اساس نحوه و شیوه اعمال سلطه و سیطره کشورهای سلطهگر در طول تاریخ، استعمار به انواع و گونههای مختلفی تجلی یافته است. این شیوهها در جهان اسلام نیز از سوی استعمارگران غربی به منظور استیلاء بر کشورهای مسلمان به کار گرفته شدهاند ... به طور کلی سه نوع استعمار قابل شناسایی است: استعمار کهن، استعمار نو، استعمار فرانو.
1. استعمار کهن و استقلال جغرافیایی
1.1. مشخصات و ویژگیهای استعمار کهن:
استعمار کهن از قرن 16 آغاز شد. در این نوع استعمار، کشور استعمارکننده به اشغال نظامی کشور استعمار شونده میپردازد و طی یک برنامهریزی نسبتاً طولانی مدت تلاش میکند تا همه منابع زیر زمینی آن را چپاول کند. مردمی که کشورشان به اشغال درآمده، خود به طور مستقیم، چهره مستکبران و استعمارگران را میدیدند و تسلط قوی بر ضعیف را حس میکردند.
1. لشگرکشی از سرزمینی به سرزمین دیگر
2. غارت اقتصادی و ازدیاد حوزه نفوذ و سلطه، از طریق حضور مستقیم فیزیکی
3. استفاده از قدرت نظامی برتر به مثابه مهمترین ابزار سلطه
4. ضربهپذیر بودن سلطهگران به دلیل آشکار بودن استعمار و استثمار
5. افزایش ضایعات انسانی سلطهگران، به دلیل برخوردهای رو در رو و مستقیم
6. سرمایهگذاری زیاد سلطهگران، هم برای اشغال نظامی و هم برای تداوم اشغال
7. تبادل تدریجی فرهنگی میا ن کشور سلطهگر و کشور زیر سلطه که معمولاً به سود فرهنگ قویتر، نه قدرت قویتر در جریان بود.[5]
کشور هند و بیشتر کشورهای آفریقایی و بخشهایی از آسیا و برخی کشورهای از قرن 16 تا میانه قرن بیستم زیر سلطه استعمار کهن بودند.
1.2. بیداری نخبگان ملل مستعمره و مقابله با اشغالگری استعمارگران
در نتیجه این نوع استعمار، نوعی بیداری در برخی از افراد ملت مستعمره به وجود میآید. بیداری ناشی از استعمار کهنه نوعاً به نخبگان دینی، علمی، سیاسی و نظامی کشور استعمار شونده و نه ضرورتاً همه آن ملت میباشد. نخبگانی که در بیشتر موارد به دلیل فقدان بیداری عمومی ملتشان، تنها مانده و جان خود را بر سر این مقاومت و بیداری از دست میدهند. عمده این نخبگان، نخبگان دینی بودهاند؛ به عنوان مثال افرادی چون سیدجمالالدین اسدآبادی، شیخفضلالله نوری، آیتالله نورالله اصفهانی، آیتالله مدرس و ... از جمله این نخبگان هستند.[6]
1.3. علل عدم استمرار استعمار کهن
با توجه به اینکه مهمترین ویژگی استعمار کهن حضور فیزیکی و اشغال نظامی از سوی کشور استعمارکننده بود این نوع از استعمار دارای اشکالات اساسی است که ادامه این شیوه برای استعمارگران امکان نداشت از جمله این اشکالات میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. لشکرکشیهای نظامی نیازمند سرمایههای فراوان و صرف هزینههای سنگین بود.
2. اشغال نظامی کشورها همراه با تلفات زیاد انسانی و ضایعات حیثیتی بود.
3. حضور فیزیکی قوای نظامی اشغالگران در سرزمینهای اشغالی، زمینهساز قیام ملتها علیه اشغالگران بود و تداوم سلطه را پرهزینه میساخت.[7]
باتوجه به اشکالات ذکر شده و بیداری نخبگان ملتها در سراسر جهان از جمله جهان اسلام و قیام علیه کشورهای اشغالگر که منجر به رفع اشغال و نوعی استقلال سیاسی میشد، اشغالگران به منظور حفظ و تداوم بهره برداری از منابع مستعمرات خود شیوهای نو از استعمار را برگزیدند.
2. استعمار نو و استقلال سیاسی
استعمار نو که به سیاست نئوکلانیستی[8] شهرت دارد از اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم، رواج یافت و به مرور زمان جایگزین استعمار کهن گردید. در این شیوه که برخی مبدع آن را کشور بریتانیا میدانند، کشور استعمارکننده حضور فیزیکی خود در کشور استعمار شونده را به حداقل رسانده است و استعمارکنندگان از طریق مجریان بومی خود که در لژهای فراماسونری به منظور تأمین منافع استعمارکنندگان تربیت شدهاند، سیاستهای استعماری خود را دنبال میکنند. سیاست نئوکلانیستی به ویژه بعد از جنگهای جهانی اول و دوم رشد چشمگیری یافت. رضاخان در ایران، کمال آتاتورک در ترکیه و دیگر دست نشاندگان در افغانستان، مصر، آفریقا، و آمریکای لایتن از طریق کودتاهای نظامی، زمام امور را به دست کشورها را به دست گرفتند. همانطور که اشاره کردیم در دوران استعمار کهن قیامها و نهضتهایی به رهبری عالمان دینی شکل گرفت و منجر به اخراج اشغالگران شد از اینرو مهمترین ماموریت مجریان در دوران استعمار نو ایجاد تفرقه و جلوگیری از اتحاد مسلمین علیه استعمارکنندگان بود.
مقام معظم رهبری در اینباره میفرمایند: درست توجه کنید. جمعیتی با این عظمت و با این اعتقاد دینی که باید در امور دنیا و امور زندگی دخالت بکنند، اگر یکپارچه و با نشاط باشند، اگر برای خودشان حق قایل باشند، اگر وارد صحنه باشند، چقدر برای ابرقدرتها سنگین تمام خواهد شد؛ چقدر برای نیروهای استعماری که در کشور همین مسلمانان، نفت و ثروتهای طبیعی و پول و بازار و هرچه را که بوده و نبوده، غارت کردهاند، خسارتبار تمام خواهد شد. درست است؟ برای اینکه چنین روزی پیش نیاید و مسلمانان یک روز به عنوان مزاحمی برای غارتگران عالم به حساب نیایند، حداقل صدوپنجاه سال - و شاید بیشتر - است که استعمار کار میکند و نقشه میکشد و پول خرج میکند و کار نظامی و سیاسی و فرهنگی میکند، تا از حادثهی حضور عظیم مسلمین در صحنهی عالم جلوگیری کند. اینکه شما میبینید در ایران مظلوم ما، سلاطین فاسد و نوکران حلقهبهگوش انگلیس و آمریکا، از طرف قدرتها تأیید شدند و سالیان درازی بر این مملکت حکومت کردند، علت همین است. چون کسی مثل رضاخان، راحت حاضر بود که به سهم خودش، همین هدف و برنامه را در ایران اجرا کند. اینکه میبینید استعمار - یعنی انگلیس و فرانسه - بعد از جنگ بینالملل اول، به جان این کشورهای عربی افتادند و مرتب ذرع و پیمانه کردند و بریدند و تقسیم نمودند و گفتند: این برای تو، این برای او، و در هرجا هم مهرهی دستنشاندهی تسلیمی را از طرف خودشان سر کار گذاشتند و اختیار ملتهای این کشورها را به دست آدمهای فاسد و مفسد دادند، علت همین است. آنها دنبال این هدف بودند.
وظیفهی بزرگ امثال رضاخان در ایران، و ابنالسعود در عربستان، و فاروق در مصر، و دیگران در جاهای دیگر، این بود که نگذارند مسلمانان با هم متحد بشوند و به صورت یک نیروی فعال در بیایند و روحیه پیدا کنند و به وسط میدان سیاست عالم بیایند. نقشهی استعمار بر این اساس بود. حالا شما فکر کنید ببینید، عظمت را از اینجا میشود فهمید. فکر کنید که امپراتوری انگلیس دهها سال، در کنار او دولتهای استعماری دیگر، آخر همه آمریکا، با پول و اسلحهی فراوان و با ابزار علم و دانشی که در اختیار داشتند، همه با وجود اختلافاتی که با هم داشتند، با یکدیگر همکاری کردند، تا این مقصود عملی بشود! کدام مقصود؟ مانع شدن از حضور دستهجمعی مسلمین در صحنهی سیاست عالم و اینکه مسلمانان احساس کنند آنها هم حق دارند، آنها هم قدرت دارند، آنها هم میتوانند حرف بزنند.[9]
2.1. مشخصات و ویژگیهای استعمار نو
1. به کارگیری نیروهای مزدور و وابسته بومی، برای اداره منطقه زیر سلطه و کنترل حاکمان بومی از طریق مستشاران اقتصادی، نظامی و امنیتی.
2. حاکمیت نامحسوس اما قوی بر حاکمان.
3. چپاول و غارت ثروتهای ملی و ذخایر زیر زمینی و مواد خام کشورهای زیر سلطه از طریق انعقاد قراردادهای استثماری.
4. تبدیل کشور زیر سلطه به بازار فروش محصولات خویش
5. تهاجم به مذهب از طریق تحریف اسلام، ایجاد و گسترش ادیان و فرق خود ساخته مانند بهائیت، فرقههای سلفیگری و ترویج مکاتب و ایدئولوژیهای مبتنی بر امانیسم و سکولاریسم.
6. ایجاد کانونهای مخفی کادرسازی به منزله پشتوانه حاکمیت سیاسی از طریق تشکلهای منسجم و محافل خاص، مانند سازماندهی انواع لژهای فراماسونری برای اداره سرزمینهای استعمار شده و پیشبرد اهداف در مستعمرات.
7. در استعمار نو حکومتهای زیر سلطه قدرت خود را نه از مردم بلکه از طریق نظام سلطهگر کسب و به همان اندازه که در مقابل نظام سلطهگر رام و مطیع بودند علیه ملت خود با شدت و خشونت برخورد میکردند عوامل بومی وابسته به ویژه حاکمان به شدت در پی ترویج شیوه زندگی و آداب و رسوم فرهنگ سلطهگر در میان خود بودند.[10]
2.2. بیداری تودهها به رهبری عالمان دینی
در نتیجه این نوع از استعمار نوعی بیداری این بار نه تنها در میان نخبگان که برخی از آنها مهره و دست نشانده کشور استعمارکننده شدهاند بلکه در میان تودهها نیز نوعی بیداری و تنبه نسبت به چپاولگری و غارت اموالشان از سوی استعمارکنندگان پیدا میشود. بخش زیادی از این بیداری مرهون زحمات و مجاهدتها و روشنگریهای علمای دینی است. به عنوان نمونه مبارزات مرحوم کاشانی با حکومت دست نشانده پهلوی جهت ملی کردن صنعت نفت در ایران یا مبارزات گروههای اسلامگرا ازجمله اخوان المسلمین در ملی کردن کانال سوئز و ... از جمله این مجاهدات به شمار میروند. البته در این مرحله تودهها بیشتر به دنبال استقلال سیاسی ملی خود بودند.
2.3. علل عدم استمرار استعمار نو
استعمار نو اگر چه فاقد مشکلات و ضعفهای استعمار کهن بود و تلفات کمتری از نیروهای کشور سلطهگر را میگرفت اما اشکالات زیادی داشت از جمله:
1. نیروهای مزدور و وابسته بومی به دلیل فقدان پایگاه مردمی، معمولاً میبایست با کودتا و روشهای نامشروع و غیرقانونی زمام امور را به دست میگرفتند سازماندهی کودتا هزینههای مالی و حیثیتی بسیاری را بر سلطهگران تحمیل میکرد.
2. ماهیت مزدورانی که زمام امور ملتها را در دست میگرفتند، خیلی زود بر ملتها آشکار میگشت. از این رو چارهای نداشتند جز آن که با دیکتاتوری و حفقان حکومت کنند این امر سلطهگران را با تضاد و تعارض روبهرو میساخت. زیرا دفاع از دیکتاتورهای مستبد با شعرا طرفداری از حقوق بشر، دموکراسی، لیبرالیسم، کرامت انسان و ... منافات دارد.
3. وابستگی حاکمان و استبداد و دیکتاتوری آنان سبب بسیج تودههای مردمی علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی بر محور کسب استقلال و آزادی میگردید.
4. تداوم سلطه سیاسی مشروط به استحاله فرهنگی بود و تنفر مردم از حاکمان بومی وابسته به بیگانگان مانع از به ثمر رسیدن تلاشهای آنان برای نابود سازی فرهنگ خودی و جایگزین ساختن فرهنگ کشور سلطهگر میشد. پایداری مردم بر فرهنگ و هویت خود استمرار سلطه استعمارگران را عقیم میکرد.
مجموعه این اشکالات و ایرادات سبب شد تا استعمارگران برای تداوم استعمار و حضور و نفوذ خود در بهره برداری از منابع شکل و شیوهای کاملاً جدید را بر گزینند که از آن با جهانیشدن و مدرنیزاسیون تعبیر میکنند.
3. استعمار فرانو(جهانیشدن) و استقلال فکری فرهنگی
استعمارگران با شناخت از ضعفهای استعمار نو و اینکه فرهنگ اسلامی بومی کشورهای مسلمان مانع از تداوم حضور آنها میشد به روش و شیوهای رو آوردند که مهمترین ویژگی آن نامرئی و پنهان بودن آن بود به نحوی که منویات و اهداف استعمارگران برای بسیاری از نخبگان و حتی برخی از علمای دینی نیز قابل شناخت نبود. مقام معظم رهبری در تعریف استعمار فرانو میفرمایند: امروز سیاست استکباری، استعمار فرانو است؛ یعنی از استعمار نوینی که در دهها سالِ قرن گذشته وجود داشت، یک قدم بالاتر. استعمار فرانو یعنی چه؟ یعنی دستگاه استکباری کاری کند که عناصری از ملتی که این مستکبر میخواهد آن را قبضه و تصرف کند، بدون اینکه بدانند، به او کمک کنند. دشمن، ایمان شما را سد مستحکمِ خود میبیند و دلش میخواهد این سد برداشته شود. حالا عناصری از میان خود ما بیایند و بنا کنند این دیوار را تراشیدن یا سوراخ کردن. اینها گرچه خودی هستند، اما دارند برای دشمن کار میکنند؛ دشمن هم روی اینها سرمایهگذاری میکند. دیدید که امریکاییها حتّی در کنگرهشان تصویب کردند که به عناصری در داخل کشور ما پول بدهند تا برای آنها کار کنند؛ اینطور علنی و صریح! این استعمارِ فرانو است. این، مثل این است که دوندهیی نتواند بر رقیبش فائق بیاید؛ کاری کند که رقیب، خودزنی کند؛ مثلاً وادارش کند معتاد شود. وقتی طرف معتاد شد، دیگر حال دویدن ندارد؛ به خودی خود به نفع رقیبش کار کرده است. بنابراین وقتی حال دویدن نداشت، رقیبش برنده میشود. در استعمارِ فرانو این کار را میکنند؛ جوانها خیلی باید هشیار باشند؛ دخترها خیلی باید هشیار باشند؛ معلمین و معلمات و پدر و مادرها خیلی باید متوجه و هشیار باشند؛ به خصوص کسانی که جایگاهی در اشاره به افکار عمومی دارند؛ گویندهاند، نویسندهاند، اهل هنر و اهل فعالیت گوناگون هستند.[11]
به عبارت دیگر استعمار فرانو و سلطهگری نوین مبتنی بر ایجاد تغییر در جهانبینی، فرهنگ، باورها، بینشها، رفتار، نگرشهای سیاسی فرهنگی، با هدف تغییر نامرئی و نامحسوس فرهنگ و هویت ملتها پایهریزی گردیده است. سست کردن پایههای وحدت ملی، تشدید اختلافات داخلی، بیتفاوت ساختن مردم نسبت به فرهنگ و هویت ملی و خیرخواه جلوه دادن استعمارگران در افکار عمومی از مهمترین محورهای القایی استعمار فرانو است. استراتژیستهای نظام سلطه و طراحان سیاستهای استعماری، بابهره گیری از تکنولوژیهای پیشرفته و فنآوریهای مدرن اطلاعاتی و ارتباطی مانند ماهواره، سیستمهای پیشرفته الکترونیکی، شبکههای ماهوارهای که امکان رساندن پیام به صورت مستقیم به مخاطبان را دارند در پی تغییر فرهنگ، هویت، جهانبینی و بینشهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بدون پرداخت هزینه هستند تا با در اختیار گرفتن اذهان جامعه و تأثیرگذاری بر اندیشه و موازین اعتقادی و سنجشی مردم، بر مقدرات یک کشور حاکم گردند.[12]
3.1. مشخصات و ویژگیهای استعمار فرانو:
استعمار فرانو مانند دیگر انواع استعمار مشخصات و ویژگیهای خاص به خود را داراست که مهمترین آنها عبارتند از:
الف. سلطه همه جانبه
مهمترین وجه ممیزه در استعمار فرانو فراگیری و شمولیت و عمومیت آن است. به گونهای که کلیه ابعاد و وجوه حیات انسانی از جمله ابدان و افکار انسانها را در بر میگیرد.[13] الان منطقهی خاورمیانه، یا بگویید منطقهی اسلامی - خاورمیانه و شمال آفریقا - حکم همان شهری را دارد که دشمن آن را اشغال کرده یا در حال اشغال است. البته این نوع اشغال با اشغالِ سنتی نظامی قدیم تفاوت دارد؛ سیطرهی فرهنگی و اقتصادی و سیاسی کامل است؛ حتّی در مواردی ممکن است بدون حضور اشغالگر باشد؛ مگر اینکه حضور نظامی یا حضور فوقالعاده لازم باشد؛ این اتفاق الان دارد میافتد. اینکه من منطقه را مثال میزنم، چون نمیخواهم ماجرا را باز کنم؛ والّا اگر ما به سمت اقصای آسیا یا آمریکای لاتین برویم، آنجا هم همین قضایا با کم و بیش تفاوتهایی وجود دارد؛ منتها من میخواهم منطقهیی که مورد ابتلای خودمان است و وحدت خاصی دارد، مطرح کنم.[14] از اینرو استعمارگران در استعمار فرانو علاوه بر سلطه اقتصادی و سیاسی به مهمترین بخش سلطه یعنی سلطه فکری و فرهنگی به منظور تغییر در جهانبینی و هویت جوامع توجه ویژه ای دارند.[15]
جهتدهی به عقاید و یکسانسازی فرهنگها
افزایش سرعت انتقال اطلاعات و گسترش فنآوری ارتباطات و ظهور شبکههای ماهوارهای و اینترنتی این امکان را به استعمارگران داد تا با استفاده از این پدیدهها مستقیماً با مردم سراسر جهان و از جمله جهان اسلام در ارتباط باشند و در جهت شکلدهی به افکار و عقاید آنها و به راهاندازی جنگ روانی و تبلیغاتی از این امکانات استفاده کنند. از اینرو با «تحقیر باورها[16]» و احساسات دینی مذهبی مردم جهان اسلام و شعر «ششبه روشنفکرانه جهانیسازی و یکسانسازی فرهنگی و هویت[17] به تخریب فرهنگهای بومی و اسلامی این ملل پرداختند. تضعیف و تخریب فرهنگها و حاکمیت بخشیدن به فرهنگ غربی و ارزشهای آمریکایی یکی از اهداف مهم غرب است چونکه یکسانسازی فرهنگی سبب سست شدن قدرت مقاومت ملتها خواهدشد و بقاء و دوام جهانیسازی را تضمین خواهد کرد. از سوی دیگر یکسانسازی فرهنگی زمینهساز تسلط سیاسی، امنیتی و حقوقی غرب خواهد بود و کشورها را به بازار فروش محصولات غربی مبدل میکند و زمینهساز برقراری نظم نوین جهانی که از اهداف دولتمردان غربی است خواهد شد. نتیجه این یکسانسازی نیز احساس حقارت و تحقیر در بین دولتمردان و نخبگان جهان اسلام و ملتها خواهد بود. یک رئیس کشور اسلامی، در یک مجمع جهانی رؤسای کشورها، خجالت میکشید نطق خود را با «بسمالله» شروع کند! این را عیب و ارتجاع میشمردند! از اسلام و نشانههای اسلام، شرم میکردند و عوامل استکبار که ضربت و سیلی اسلام را در اوایل و اواسط دوران و استعمار خورده بودند و از اسلام میترسیدند، احساس کنار گذاشتن اسلام را در مردم تقویت میکردند.[18]
3.2. جهانیشدن و استعمار فرانو
در گفتمان رایج کنونی، جهانیشدن معادل واژه « Globalization» به کار میرود. در حالی که اگر به سوابق ساخت ترکیبهای شبیه این واژه در زبان انگلیسی رجوع شود در مییابیم که نشانه آخر این واژه ایجاد کننده حالت فاعلی برای آن است. در گذشته مصداقهایی از این دست در کلمههای انگلیسی: «Modernization»، «Liberalization» و «Westernization» به کار رفته و به صورت نوسازی، آزاد سازی و غربیسازی ترجمه شدهاند. از این رو، برخی بر این باورند که شایسته است برای کلمه «Globalization» نیز معنای جهانیسازی را به کار ببریم. به نظر میرسد برای تمایز میان بار معنایی جهانیسازی و جهانیشدن نیازمند توضیحی در این باره هستیم اما این واژه برای هر دو معنا استعمال شده است. اگر صرفاً بر معنای جهانیشدن به عنوان معادل فارسی این اصطلاح تأکید شود در قالب مفهوم فرایند تولید، توزیع کالا، خدمات، امکانات ارتباطی و اطلاعاتی گوناگونی که در اختیار نظام سرمایهداری است و در صدد گسترش حوزه اقتدار خود در همه جهان میباشد، نادیده گرفته میشود. به عبارت دیگر در ورای پدیده جهانیسازی، اقتداری وجود دارد که نقش هدایتکنندگی را بر عهده داشته و فاعلیت قوی و تأثیرگذاری دارد.[19]
از این رو جهانیشدن بیش از آنکه یک حرکت جبری و غیرارادی باشد، حرکتی است کاملاً حساب شده و دقیق در جهت حاکمیت فرهنگ و ارزشهای غربی و جهانبینی مادی غرب در سراسر جهان و در سه حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاست تلاش میکند تا مدلهای غربی را حاکم کند. به عبارت دیگر غرب برای تداوم سلطه و استعمارگری خود در حوزه اقتصاد مدل سرمایهداری را مطرح میکند که منجر به وابستگی شدید کشورهای جهان سوم به مرکز یا کشورهای سرمایهدار میشود. در حوزه فرهنگ، مدل فرهنگ لیبرالی و لاابالیگری خود را بهترین و آرمانیترین مدل فرهنگی معرفی میکند و سایر فرهنگها را به حاشیه میراند که این امر موجب گسست فرهنگی و بحران هویت در کشورهای جهان سوم و از جمله جهان اسلام شده است. در عرصه سیاست هم مدل لیبرال دموکراسی را مطرح میکند و تمام کشورها را تشویق و ترغیب به اجرای این مدل میکند و حتی در برخی موارد اجرای دموکراسی در کشورها بهانه حمله نظامی به آن کشور شده است که عراق و افغانستان از این جملهاند.
مقام معظم رهبری تئوری جهانیشدن را خط ارتجاع به غرب تعبیر میکنند که به دنبال غربیسازی کردن و آمریکایی کردن تمان دنیا است: امروز تئوریسینها و تبلیغاتچیهای غربی درصددند خطّ ارتجاع به غرب - خط برگشتِ به همان تحمیلپذیری غربی - را دوباره برگردانند. البته همانطور که گفتم، تحت عنوان یک تئوری شبه روشنفکرانه؛ به عنوان یک حرف نو؛ تئوری جهانیشدن و تئوری تغییر گفتمان. میگویند دانشجوی این دوره دیگر نمیتواند دانشجوی دوران ضدّاستعماری باشد. میگویند دوران ضدّیت با استعمار و استکبار و مرگ بر استکبار گفتن، گذشته است؛ دوران عدالتخواهی و مبارزهی با سرمایهداری سرآمده است؛ دوران آرمانخواهی و تبرّی و تولّای سیاسی تمام شده است؛ گفتمان جدید دانشجویی عبارت است از گفتمان جهانی، جهانیشدن، گفتمان واقعبینی، گفتمان پیوستن به نظم نوین جهانی؛ یعنی سیاهی لشکر آمریکا شدن! این جهانیشدن، اسمش جهانیشدن است؛ اما باطنش آمریکایی شدن است. معنایش این است که ملت ایران علیرغم مجاهدتهایی که کرده، علیرغم پرچمهایی که بر قلّههای پیروزی کوبیده، علیرغم بیداری عظیمی که در ملتهای مسلمان بوجود آورده، باید دوباره مثل دوران قبل از انقلاب، سیاهی لشکر و عمله و ابزار تأمین منافع آمریکاییها شود. هدف به صورت لخت و پوستکنده جز این چیز دیگری نیست؛ اما میخواهند در زیر نامهای زیبا - جهانیشدن و تحوّل و پیشرفت - این هدف را پنهان کنند.[20] با توجه به بررسی مشخصات و ویژگیهای استعمار فرانو و جهانیشدن غربی که مهمترین شعار و تئوری دوران جدید است به نظر میرسد رابطه ای تنگاتنگ بین این دو واژه وجود دارد و بسیاری معتقدند که جهانیشدن آخرین مرحله استعمار است.
3.3. موج جدید بیداری اسلامی؛ استقلال فکری و هویتی
برخی تحولات اخیر و پیدرپی جهان اسلام را در راستای جهانیشدن غربی میدانند و نظریهپردازان غربی سعی در القای این نکته دارند که آنچه باعث خیزش ملتها در جهان اسلام شد موج دموکراسیخواهی و تغییر نگرش و باورهای دینی مسلمین به سمت غربیشدن است. اما به راستی آیا میتوان تمام شواهد و مؤیدات اسلامخواهی جهان اسلام را که در شعارها و نمادهای این انقلابها و نمازهای جمعه آنان به خوبی مشهود است را در راستای غربی شدن این مردم تعریف کرد یا همانگونه که رهبر معظم انقلاب فرمودند این تحولات ناشی از بیداری اسلامی جهان اسلام است؟ برای اینکه این مسأله روشن شود لازم است در ابتدا به بررسی مفهوم بیداری اسلامی پرداخته شود و بعد از آن نقش و جایگاه انقلاب اسلامی ایران «چه در مرحله وقوع به رهبری امام خمینی(ره) و چه در مرحله تثبیت و پایداری بر اصول به رهبری حضرت آیتالله خامنهای»، در جهت بازشناسی هویت اسلامی ملل مسلمان در دوران استعمار فرانو(جهانیشدن)، بررسی شود؛ و سپس به نسبت بیداری اسلامی با جهانیشدن پرداخته شود.
الف. مفهوم بیداری اسلامی
بیداری، ضدخواب است و در معنای فعالشدن هوش(آگاهی) به کار میرود و بیداری اسلامی به مفهوم زنده شدن دوباره در پرتو اسلام اصیل است؛ به بیان دیگر، در معنای تجدید حیات اسلام در کالبد فرد و جامعه به کار میرود که در پناه آن، استقلال، عدالت و همه آموزهها و ارزشهای متعالی خداوند، بار دیگر زنده میشود یا حیات مییابد.[21] بیداری اسلامی یعنی دعوت مجدد به اسلام، احیای ارزشهای اسلامی و دعوت به سوی احیای ارزشهای اسلامی است.[22] بیداری اسلامی مهجوریتزدایی از دین یا بازپیرایی و واخوانی گزارهها و آموزههای اسلامی از اجمال و ابهاماتی است که بر سیمای دین نشسته است. از اینرو، میتوان گفت اگر خواب، برادر مرگ است، بیداری دست در آغوش زندگی دارد.[23] بیداری اسلامی امری طبیعی است و بیداری فطرت انسانهاست[24] و دنباله حرکت بعثت انبیاست[25] که امروز به این شکل درآمده است. بیداری اسلامی مرتبط به خود اسلام و از متن اسلام و تعالیم نجاتبخش آن سرچشمه گرفته است[26] و بدون در نظر گرفتن افق تفکر و ارزشهای اسلامی معنا و مفهومی ندارد. از این رو بیداری اسلامی حرکتی استقلال خواهانه و در تضاد با استعمار فرانو و جهانیشدن غرب است و همانگونه که غرب سعی در بیتفاوت کردن جوامع اسلامی باورها، ارزشها و فرهنگ اسلامی خود دارد، بیداری اسلامی درصدد بارور کردن و احیای دوباره این ارزشها و هویت اسلامی است.
همانطور که در بخشهای قبلی این مقاله اشاره کردیم نظام سلطه با بهرهگیری از روشهای گوناگون سعی در استثتمار و بهره برداری از سایر کشورهای جهان داشته است، در دورهای با اشغال نظامی در دورهای دیگر با استفاده از نیروهای دستنشانده خود و در دوره اخیر با استفاده از شعار جهانیشدن و القای عقاید، باورها و ارزشهای خود، این سیاست را پی گرفته است. اما هر بار با سدی عظیم به نام علما و رجال دینی در جهان اسلام مواجه شده است. نکتهای که مقام معظم رهبری نیز به آن اشاره کردهاند: آنچه توانست در شرق دنیای اسلام - یعنی شبهقارهی هند - و در غرب دنیای اسلام - یعنی آفریقا - و در میان این دو، دست استعمار را از سر مردم کوتاه کند و فرهنگ اسلامی را حفظ نماید و در مقابل فرهنگ متجاوز و مهاجم بایستد، نفوذ علما بود. در ایران خود ما هم نهضت تنباکو و مبارزهی با استعمار دولتهای خارجی و بیدار کردن مردم و نیز نهضت مشروطیت و مقابلهی با استبداد رضاخانی و ادامهی این مبارزه تا پیدایش نهضت مقدس عظیم اسلامی، به پیشقراولی و پیشاهنگی علما بود؛ والّا پیش نمیرفت. این، یک سابقه و یک تاریخ است؛ کسی هم نمیتواند آن را انکار کند؛ مگر مغرض یا جاهلی که حرفی بزند و بخواهد حقیقتی را بپوشاند. این، در تاریخ ملت ما و دیگر ملتهای اسلامی، مضبوط و محفوظ است.[27]
لذا در دوران استعمار فرانو هم، علمای دینی در خط مقدم مبارزه و روشنگری علیه استعمارگران هستند. با این تفاوت که شناخت دشمن در دو مرحله اول استعمار یعنی استعمار کهن و نو به علت پیچیده نبودن راه و روش استعمارگران چندان مشکل به نظر نمیرسید، اما در دوران استعمار فرانو که از پیچیدگی و رموز خاصی بهره میبرد شناخت دشمن بر بسیاری از نخبگان حتی رجال دینی نیز مشکل است و تنها کسانی به مانند حضرت امام خمینی(ره) با شناخت جامع و کاملی که از دشمن نامرئی و پیچیده این زمان داشتند توانستند با درایت و دشمنشناسی خود هویت از دست رفته ملت را باز یابند و در جهت رشد و تعالی آن تلاش کنند. از این رو انقلاب اسلامی ایران را میتوان سر منشأ مبارزه در دوران جدید استعمار یا همان جهانیشدن یاد کرد.
ب. انقلاب اسلامی ایران چالش فراروی جهانیشدن و سرآغاز بیداری اسلام
انقلاب اسلامی ایران هنگامی ظهور کرد که نیمی از جمعیت جهان در سیطره جهانبینیهای ماتریالیستی و حکومتهای کمونیسیتی اداره میشد. اروپای مرکزی، آسیای میانه، قفقاز، شبه جزیره بالکان، چین و بخشهای از آسیا و اروپا تشکیل دهنده بلوک شرق، به رهبری اتحاد جماهیر شوروی بودند که دین را افیون تودهها میدانستند. بخش دیگر جهان نیز تحت حاکمیت جهانبینیهای امانیستی و سکولاریستی غربی قرار داشتند. اروپای شمالی و غربی و بخشهایی از آمریکا و آسیا و آفریقا تشکیل دهنده بلوک غرب به رهبری آمریکا بودند که به نفی و طرد مرجعیت دین و آموزههای دینی از متن زندگی اجتماعی و ساختار حکومتی اعتقاد داشتند. انقلاب اسلامی ایران در دورانی به ثمر رسید که نگرشهای دینستیزانه و دینگریزانه بخش اعظمی از کره زمین را فرا گرفته بود. به عبارت دیگر روند حرکت جامعه جهانی به سوی دور شدن از دین، وحی و آموزههای دینی بود. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) این روند را تغییر داد. حرکت عمومی علمای اسلام، به خصوص در دنیای تشیع و به برکت فرهنگ معارضه و انقلابی تشیع، در خدمت مردم و در مقابلهی با استبداد و استعمار و ظلم و امثال آن بود و کار به آنجا رسید که به حمدالله نهضت عظیم ملت ایران به پیروزی رسید و حکومتی بر مبنای دین بوجود آمد. مسلمانان و متدینان، بعد از چند صدسال تحقیر اهل دین، عزت نفس پیدا کردند، احساس سربلندی کردند، زنده شدند و احساسات و شعور و هویت اسلامی در دنیای اسلام پیدا شد.[28]
پیام عدالتخواهی. پیام بزرگ و مهمِ انقلابِ ما برای امّت اسلامی و جوامع و ملتهای مسلمان، عبارت از احیای هویّت اسلامی، بازگشت به اسلام، بیداری مسلمانان و بازگشت به نهضت اسلامیاست. این، پیام بزرگ انقلاب ما به ملتهای مسلمان است که امام و پیشوای بزرگ این راه و معلّم بزرگ این خطّ و مکتب بود.[29] بنده این خصوصیت را در ذهن خودم با تشکیل نظام جمهوری اسلامی مقایسه کردم؛ یعنی اگر بپذیریم این انقلاب دو کار مهم کرده است؛ یکی تشکیل نظام اسلامی است که این اتّفاق عظیم در طول تاریخ، از صدر اسلام تا کنون، آن هم در چنین دنیایی و در چنین منطقهای سابقه نداشته است. کار دومِ انقلاب عظیم شما مردم که عظمتش قابل مقایسه با کار اوّل و به اندازهی آن و حتّی به اعتقاد بعضی، بالاتر از آن است زنده کردن هویّت اسلامی در دنیاست؛ یعنی آحاد امّت مسلمان در هر جای دنیا، بر اثر این انقلاب، احساس وجود، شخصیت و قدرت کردند و خودشان را از حالت یک مجموعه یا یک فرد یا یک ملتِ محکوم، خارج دیدند. بعضی از آنها در صحنههای سیاسی حضور پیدا کردند و حکومتهایی را در اختیار گرفتند، یا سعی کردند در اختیار بگیرند ... باری؛ در بسیاری از کشورهای دیگر دنیا، به برکت همین احساسِ هویّت و بیداری اسلامی که این انقلاب بهوجود آورد، امروز جمعیتهای اسلامی حضور دارند، قویاند و برای خودشان آینده دارند.[30]
امروز، روزی است که دنیای اسلام بیدار شده است و مسلمانان در سرتاسر عالم، احساس عزت و سربلندی میکنند. آن روز که مسلمانان در هر نقطهی عالم، از ابراز مسلمانی خود خجالت میکشیدند، گذشت. امروز مسلمانان به مسلمانی خود افتخار میکنند، و این به خاطر قدرت و عظمت انقلابی است که با دست توانای رهبر بزرگ و امام عظیمالشأن ما و با فداکاری و ایثار اعجابانگیز ملت بزرگ ایران در این نقطهی حساس عالم به وقوع پیوست و دنیا را مبهوت کرد.[31] در واقع حضرت امام با توجه به شناختی که از جامعیت دین اسلام داشتند و همین طور دشمنشناسی دقیقی که نسبت به نیات واقعی غرب در پس شعارهای پررنگ و لعاباش داشتند توانستند اسلام را به صحنه حیات بشری برگردانند و اسلام را از مظلومیت و مردم ایران را از بیهویتی نجات دهند. مهمترین کاری که امام بزرگوار ما در سطح دنیای اسلام انجام داد، این بود که ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام را احیاء کرد. از روزی که استعمار وارد کشورهای اسلامی شد، همهی تلاش استعمارگران و سلطهگران این بود که ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام، عدالتخواهی، آزادیخواهی و استقلالطلبی اسلام را از اسلام حذف کنند. سلطهگران برای اینکه استیلای خود را بر ملتها و منابع کشورهای اسلامی هرچه بیشتر گسترش دهند، خود را ناچار میدیدند که ابعاد سیاسی اسلام را از اسلام جدا کنند و اسلام را به معنای تسلیم در مقابل حوادث، تسلیم در مقابل اشغالگر و تسلیم در مقابل دشمن ظالم و قوی پنجه تفسیر کنند.
امام حقایق فراموششدهی اسلام را احیاء کرد؛ عدالتخواهی اسلام را سرِ دست بلند کرد؛ ضدّیت اسلام را با تبعیض و اختلاف طبقاتی و اشرافیتها علنی کرد. از روز اوّل تا روزهای آخر عمر، امام بزرگوار روی قشرهای مستضعف، پابرهنهها و محرومان تکیه کرد. بارها و بارها در آغاز تشکیل نظام اسلامی و در طول ده سال عمر با برکتش در مقام رهبری نظام اسلامی، به مسئولان و به همهی ما تأکید کرد که باید رعایت حال ضعفا را بکنید؛ شما مرهون طبقهی پابرهنهی این کشورید. عزیزان من؛ ملت بزرگ ایران! هر جا و در هر موردی ما به این توصیهی امام توجّه نمودیم و در برنامهریزیها، قانونگذاریها، اجرا و عزل و نصبها، به این نصیحت عمل کردیم، پیروزی نصیب ما شد. اسلام سعادت مردم را دنبال میکند. اسلام با فساد و ظلم و تبعیض مخالف است. اسلام برای رفاه مردم در کنار معنویت مردم به میدان آمده است. امام این را از آغاز شروع مبارزات تا تشکیل نظام اسلامی و تا آخر عمر، مکرّر بیان کرد. امامِ عظیمالشّأن ما در دنیای اسلام این را نشان داد که فقه اسلام - یعنی مقرّرات ادارهی زندگی مردم - در کنار فلسفهی اسلام - یعنی تفکّر روشنبینانه و عمیق و استدلالی - و عرفان اسلام - یعنی زهد و انقطاع الی الله و دامن برچیدن از هواهای نفسانی - چه معجزهی بزرگی میتواند بیافریند. امام عملاً نشان داد که اسلام سیاسی، همان اسلام معنوی است. در طول دوران استعمار، دشمنان اسلام و دشمنان بیداری ملتهای اسلامی، تبلیغ میکردند که اسلامِ معنوی و اسلامِ اخلاقی از اسلامِ سیاسی جداست. امروز هم همین را تبلیغ میکنند.
امروز هم دستگاههای تبلیغاتی دشمن و جبههی دشمنِ نظام اسلامی با انواع و اقسام وسایل تبلیغاتی سعی میکند اسلامِ سیاسی و اسلامِ عدالتخواهی و اسلامِ اجتماعی را به عنوان چهرهای خشن در دنیا معرفی کند و مردم را به اسلامِ منزوی، اسلامِ تسلیمنامه و اسلامی که در مقابل متجاوز و ظالم و زورگو هیچ عکسالعملی از خود نشان نمیدهد، سوق دهد. امام این را شکست و این انگارهی دروغین از اسلام را باطل کرد و اسلام ناب را مطرح نمود. اسلام نابی که امام مطرح کرد، یعنی ضدّ اسلام متحجّر و خرافی و همچنین ضداسلام رنگ باخته در مقابل مکاتب بیگانه و التقاطی. هم آن روز، هم در طول سالهای مبارزه برای تشکیل نظام اسلامی، و هم تا امروز، این یکی از نقاطی است که جبههی دشمن اسلام روی آن تأکید میکند: سیاست را از معنویت جدا کردن؛ یعنی اگر کسی میخواهد مسلمان باشد، باید سرِ خود بگیرد و گوشهای بنشیند و به اینکه دشمن چه میکند، متجاوز چه میکند، اشغالگر چه میکند، کاری نداشته باشد. امروز هم این را تبلیغ میکنند. امام نقطهی مقابلِ این را در دنیای اسلام مطرح کرد و امروز دنیای اسلام این موج عظیم را در درون خود دارد. شما به هر کشوری از کشورهای اسلامی بروید، میبینید اسلامِ زنده، در نظر نخبگان، جوانان، دانشگاهیان، دانشمندان، علما و آزادگانِ آنجا، اسلامی است که بتواند ملت خود را در مقابل زورگویان و قلدران و قدرتطلبان و متجاوزان عالَم حفظ و حمایت کند و به آن مصونیّت ببخشد و اجازهی دخالت و تسلّط و سیطرهی دشمن را بر مردم ندهد. آنها این اسلام را میخواهند و اسلام ناب محمّدی یعنی همین.[32]
بعد از رحلت امام خمینی(ره) بسیاری از دشمنان انقلاب اسلامی به گمان اینکه حرکت امام یک حرکت کاملاً مقطعی و بیریشه بوده است شادمان از این اتفاق، امیدوار بودند تا ایران مانند گذشته مجدداً به اردوگاه آنان برگردد. حتی برخی تحلیلگران رحلت امام(ره) را آغاز دوران ترمی دور انقلاب اسلامی ایران میدانستند. اما مقام معظم رهبری در دو دهه بعد از رحلت امام به خوبی نشان دادند که این تصور دشمنان نظام اسلامی خیالی بیش نیست و ایشان نیز به مانند حضرت امام(ره) و با بهره گیری از جامعیت اسلام و مدیریت و شناخت کامل از غرب و دشمنان اسلام به خوبی از آرمانهای انقلاب اسلامی دفاع کردند. از این رو انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام(ره) و حضرت آیتالله خامنهای توانست نوعی استقلال فکری، فرهنگی را برای مردم ایران به ارمغان بیاورد و پایداری رهبری و مردم ایران در برابر زیادهخواهیهای استکبار جهانی منجر به احیای هویت اسلامی مردم و ایجاد امید در راه مبارزه با استکبار و استعمارگران شد.
ج. نسبت بیداری اسلامی با جهانیشدن
نظریهپردازن غربی تحولات اخیر جهان اسلام را در راستای جهانیشدن تعریف میکنند. اما همانطور که در بخشهای قبل اشاره کردیم تأکید اساسی جهانیشدن و مدرنیته بر جهانبینی، ارزشها و باورهای غربی است و جایگزین کردن عقل خود بنیاد به جای دین. از این رو در حوزههای اقتصادی، سیاسی امنیتی و فرهنگی به جهانیان راهکار ارائه میکند. این راهکارها بر سه محور اصلی تکیه میکند و مدعی است که این سه محور را در جهان اسلام اجرا کرده است. اما کاملاً با شکست مواجه شده است. این سه محور عبارتند از:
1. توسعه اقتصادی و نوسازی
توسعه اقتصادی به معنای ایجاد بازارهای آزاد و بالا بردن رقابت و وابستگی بیشتر اقتصاد کشورها به یکدیگر به منظور رفاه و پیشرفت کشورهای جهان سوم از جمله جهان اسلام. اما این موضوع باعث این شده است که کمپانیها و شرکتهای بزرگ و سرمایهداران غربی بیشترین سود را عاید خود کنند و کشورهای مسلمان روز به روز فقیرتر شوند و از پیشرفت و تکنولوژیهای برتر دور بمانند مصر، تونس، لیبی، یمن، اردن و ... از جمله این کشورها هستند.[33] مردم مصر به خاطر طرفداری رژیم کنونی مصر از اسرائیل، به خاطر دنبالهروی و اطاعت محضش از آمریکا، احساس ذلت میکنند، احساس تحقیرشدگی میکنند. عامل اصلی حرکت، این است. اینها مردمی هستند مسلمان. حرکت از نماز جمعه شروع میشود، از مساجد شروع میشود. شعارها، شعارهای «اللَّهاکبر» است. مردم شعار دینی میدهند و قویترین جریان مبارز در آنجا، جریان اسلامی است. مردم مصر میخواهند این ذلت را از روی خودشان پاک کنند؛ عامل این است. غربیها نمیگذارند این تحلیل در بین ملتها و افکار عمومی عالم رواج پیدا کند؛ همهاش اشاره میکنند به مسائل اقتصادی. البته بله، این هم یک حقیقتی است که نوکری کسی مثل حسنی مبارک نسبت به آمریکا، نتوانست یک قدم مصر را به سمت شکوفائی پیش ببرد.
چهل درصد جمعیت هفتاد و چند میلیونی مصر زیر خط فقرند! در خود شهر قاهره، آن طوری که گزارشهای مسلّم برای بنده وجود دارد، چند صد هزار - البته من تا دو سه میلیون هم شنیدم، اما قدر مسلّم چند صد هزار - از فقرای قاهره توی قبرستانها زندگی میکنند! آواره، بیابانگرد، میروند به قبرستانها پناه میبرند. مردم در سختی معیشت زندگی میکنند. یعنی آمریکائیها به خاطر این نوکری، پاداش هم ندادند. امروز هم به او پاداش نمیدهند. امروز هم هر ساعتی که او از مصر فرار کند و خارج بشود - به امید خدا - مطمئن باشد که اولین دروازهای که به روی او بسته خواهد بود، دروازههای آمریکاست؛ راهش نمیدهند؛ همچنان که بن علی را راه ندادند، همچنان که محمدرضا را راه ندادند. اینها این جوریاند. این کسانی که دلشان برای دوستی آمریکا و رفاقت با آمریکا و اطاعت از آمریکا میتپد، این نمونهها را ببینند. اینها مثل شیطانند. در دعای صحیفهی سجادیه میفرماید شیطان وقتی که من را دچار میکند، بعد نگاه میکند آن طرف - به تعبیر بنده - به من میخندد، به من پشت میکند، اعتنائی نمیکند. اینها این جورند. آمریکائیها به وسیلهی این افراد حقیر و ضعیف، دنبال منافع خودشانند.[34]
2. توسعه سیاسی
توسعه سیاسی به معنای ایجاد دموکراسی، آزادی انتخاب، مشارکت مردم در سرنوشت خود و تغییر رژیمهای دیکتاتور به رژیمهای مردمی و دموکرات. اما این شعار هم کاملاً با شکست مواجه شده است زیرا در عمل این مسئله باعث از بین رفتن حاکمیت و استقلال کشورهای جهان اسلام شده است و حتی میتوان این وابستگی را به زمان استعمار کهن تشبیه کرد که کشورها کاملاً در اختیار استعمارگران بودند. از سوی دیگر حمایت آشکار و همه جانبه غرب از رژیمهای دیکتاتور و خودکامه مانند مصر، عربستان، یمن، بحرین، اردن، تونس، لیبی و کشورهای حوزه خلیج فارس باعث از بین رفتن اعتماد نخبگان و مردم این کشورها به شعارهای غرب در پروژه جهانی شدن شده است.[35] این رئیس جمهور فراری تونس، این بنعلی، به طور کامل وابستهی به آمریکا بود؛ حتّی ما گزارشهایی داریم که وابسته به سیای آمریکا - دستگاه جاسوسی آمریکا - بود! ببینید برای یک ملت چقدر سخت است که رئیس یک ملت، آن هم رئیسی با آن تبختر و نخوت که او داشت - که آدم بسیار متکبر بدی بود - نوکر رسمی دستگاههای آمریکائی باشد. سالها با شدت و حدت بر مردم حکومت کرد؛ علیه مصالح مردم، از جمله علیه دین. در تونس که یک کشور مسلمان و دارای سابقهی طولانی اسلامی است و در فرهنگ اسلامی مفاخری از تونس برخاستهاند، مردم در زمان بنعلی مسجد که میخواستند بروند، باید کارت ویژه داشته باشند؛ کارت ورود به مسجد که دولت میداد و به همه هم نمیداد! اجازهی رفتن به مسجد داده نمیشد. اجازهی نماز جماعت که هیچ، نماز فرادای در مساجد هم ممنوع بود؛ جلوی چشم ممنوع بود. حجاب رسماً ممنوع بود. خب، این مردم یک انگیزهی مهمشان اسلامخواهی است.[36] دلیل دیگر بر دروغ بودن ادعاهای غرب در پروژه جهانیشدن و مدرنیته حمایت نکردن از رژیمهایی که با رای مردم روی کار آمدند مانند ایران، عراق و حماس در فلسطین.
3. توسعه فرهنگی
توسعه فرهنگی یعنی ایجاد تکثر فرهنگی و احترام به فرهنگهای دیگر اما این مسئله نیز عملاً به انحصار و ایجاد یکسانسازی فرهنگی و تحقیر فرهنگهای بومی و اسلامی شده است چرا که غرب با استفاده از توسعه شبکههای ارتباطی مانند ماهواره، اینترنت و فناوریهای جدید تمام فرهنگهای غیرغربی را به حاشیه رانده و تنها از یک فرهنگ و آن هم فرهنگ لیبرالی غرب از این رو حمایت میکند.[37] فرهنگ فساد و فحشا که به وسیلهی دستهای استعماری در میان ملتها ترویج میشود، فرهنگ مصرفزدگی که روزبهروز زندگی ملتهای ما را بیشتر در لجنزار خود فرو میبرد، تا کمپانیهای غربی - که مغز و قلب اردوگاه استکبارند - بیشتر سود ببرند، سلطهی سیاسی غرب استکباری که پایههای آن به وسیلهی حکومتهای دستنشانده و ضدمردمی کار گذاشته شده است، حضور نظامی که با هر بهانهیی شکل آشکارتری به خود میگیرد، اینها و امثال آن، همه مظاهر همان شرک و بتپرستی است که در ضدیت کامل با نظام توحیدی و حیات توحیدی است که اسلام برای مسلمانان مقرر داشته است.[38]
با توجه به این مسائل پروژه جهانیشدن(جهانیسازی غرب) حداقل در جهان اسلام کاملاً با شکست مواجه شده است و ملل جهان اسلام را با نوعی احساس تحقیر، سرخوردگی و بحران هویت مواجه کرده که با روشنگریهای علما و رهبرانی دینی علیالخصوص حضرت آیتالله خامنهای و ارائه الگوی عینی جمهوری اسلامی ایران شوق و اشتیاق مردم به اسلام و بازیابی هویت اسلامی خود دو چندان شده است. تا پیش از پیدایش جمهوری اسلامی، به تودههای عظیم مسلمان عالم تفهیم شده بود که اسلام قادر نیست برای آنان عزت و عظمت بیافریند و آنان در جستجوی سعادت باید یا به دنبال الگوی غربی و فرهنگ اروپا و آمریکا بروند و یا به سمت تئوریهای خیالی و پوچ مارکسیسم گرایش یابند؛ اما پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی در ایران و عزت و عظمتی که تحقق اسلام به ملت ایران بخشید، همهی بافتههای دیرینهی استعمارگران غربی را باطل کرد و در عمل نشان داد که اسلام میتواند ملتی را از ضعف و بیحالی و انظلام نجات بدهد و به اوج عزت و شجاعت و اعتماد به نفس برساند و هم میتواند نظامی استوار و قادر بر زورآزمایی با قدرتهای مادّی جهان بر آنان ببخشد و دست قدرتهای ظالمانه و تحقیرکنندهی استعمار و استکبار را از سر آنان کوتاه کند؛ و چنین بود که جمهوری اسلامی به برکت اسلام، از پشتوانهی مردمی نیرومندی در مقیاس جهانی برخوردار گشت و این به نوبهی خود، بر توانایی و آسیبناپذیری جمهوری اسلامی که همهی سلطههای بزرگ جهانی، با آن سر ناسازگاری دارند افزوده است.[39]
بلاشک دنیا، دنیای دیگری شده است. آن روزی که این انقلاب به پیروزی رسید، وضع اسلام در دنیا این نبود که امروز هست؛ خیلی متفاوت بود. آن روزی که این نهضت شروع شد، وضع اسلام و دین و دینداری در داخل همین کشور هم این نبود که شما امروز مشاهده میکنید؛ دین، غریب و مظلوم و منزوی بود؛ از دین برائت میجستند؛ حتّی دیندارها از دینداری خجالت میکشیدند! وضع فرهنگ غیردینی بلکه ضددینی به جایی رسیده بود که بزرگترین تعریف دینی از یک جوان این بود که بگویند فلان جوان نمازخوان است! همه چیز به سمت دوری از اسلام و دوری از خدا بود. در و دیوار این کشور را به گناه آلوده کرده بودند. بعضی از ظواهر محفوظ بود؛ اما از باطن دین، از روح دین، از حرکت عمومی به سمت هدفهای دین خبری نبود؛ و این در ایران بود که مردمش یکی از متدینترین مردمان مسلمان در کشورهای گوناگون بودند. در بعضی کشورهای دیگر اسلامی، وضع مثل اینجا بود؛ در بعضی جاها هم وضع بدتر بود. سران کشورهای اسلامی یادشان نمیآمد که مسلمانند! در مجامع سیاسی و رسمی اسلامی، چیزی که مطلقاً به یاد کسی نمیآمد، این بود که یک حرکت و یک تظاهر اسلامی انجام بگیرد، یا از یک تظاهر ضد اسلامی جلوگیری بشود؛ اصلاً چیزی به عنوان اسلام مطرح نبود!
امروز کار به جایی رسیده است که دشمنان اسلام و دین منظور، دشمنان فردی و شخصی و اعتقادی نیست؛ دشمنان سیاسی است؛ آنهایی که دینداری مردم را سدی در مقابل اطماع، هوسها و شهوات خود میبینند از گسترش دین در سطح عالم، به عنوان یک پدیدهی خطرناک یاد میکنند! ما باید به این واقعیت خیلی توجه کنیم؛ این کارِ کیست؟ این کارِ شماست؛ این کارِ جهاد عظیمی است که ملت ما انجام داد.[40]
جمع بندی
1. نظام سلطه با بهرگیری از شیوههای مختلف درصدد بهره برداری از منابع طبیعی سرشار جهان اسلام است. از قرن 16 به بعد نظام سلطه با اشغال نظامی برخی از مناطق جهان اسلام و به منظور نفوذ و گسترش حضور خود در جهان اسلام وارد مرحله ای از استعمار شد که به آن استعمار کهن میگویند. اما با توجه به بالا بودن هزینههای اشغال نظامی و بیداری ملل جهان و مقاومت در برابر استعمارگران دوران تازه ای از استعمار آغاز شد که با عنوان استعمار نو شناخته میشود. در استعمار نو استعمارگران حضور فیزیکی زیادی نداشته و از مهرههای بومی خود جهت تداوم سلطه استفاده میکنند. با روشنگری علما و رهبران دینی و حضور تودههای مردم تداوم شیوه استعمار نو برای غرب ممکن نبود از این رو استعمارگران با حربهای جدید و تئوریای شبه روشنفکرانه در صدد تغییر جهانبینی، نگرش و باورهای ملل مسلمان بر آمدند. استعمار فرانو بسیار پیچیده و نامرئی بود که بسیاری از نخبگان نیز بدون اینکه بدانند، مبلغ این شیوه و این نوع از استعمار شدند. جهانیشدن تداوم استعمار اما با شکل و شیوهای جدید است که مقام معظم رهبری آن را استعمار فرانو نامیدند.
2. تحولات اخیر جهان اسلام نه تنها در راستای جهانیشدن قرار ندارد بلکه همانگونه که ملتها در استعمار کهن و استعمار نو به دنبال استقلال سیاسی و بازیابی هویت ملی خود بودند در استعمار فرانو(جهان شدن غربی) نیز تحت تأثیر پایداری رهبری و مردم در انقلاب اسلامی ایران و روشنگریهای مقام معظم رهبری، به دنبال استقلال فکری، فرهنگی و بازیابی هویت اسلامی خود هستند. چرا که پروژه جهانیشدن در جهان اسلام کاملاً با شکست مواجه شده است و هیچ کدام از شعارهایش در بعد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی محقق نشده است. زیرا در بعد سیاسی دیکتاتوری حکام خودکامه در جهان اسلام، مورد حمایت ویژه سران غربی و منادیان دموکراسی خواهی است در بعد اقتصادی نیز وضعیت کشورهای اسلامی کاملاً اسفناک است به حدی که بسیاری از مردم مصر زیر خط فقر زندگی میکنند و در بعد فرهنگی شاهد انحطاط فرهنگی و نوعی بحران هویت در جهان اسلام هستیم که این نتیجه برنامههای فرهنگی غربی برای یکسانسازی فرهنگها در جهان است. از این رو ملل مسلمان دچار نوعی سرخوردگی، احساس حقارت و بحران بیهویتی شدهاند و چاره را تنها در بازگشت به دین اسلام و هویت اسلامی خود میدانند از این رو تحولات اخیر جهان اسلام را باید در چارچوب نظریه بیداری اسلامی تبیین کرد.
منابع:
(1). بیانات رهبر معظم انقلاب، نرم افزار حدیث ولایت.
(2). انقلابی متمایز: جستارهایی در انقلاب اسلامی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1385.
(3). دهقانی فیروزآبادی، سیدجلال، استعمار فرانو عناصر، انگارهها و فنآوریهای سلطه، مندرج در مجموعه مقالات استعمار فرانو، قم:موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، بهار 1387.
(4). رهدار، احمد، استعمار فرانو؛ استعمار منتشر، مندرج در: مجموعه مقالات استعمار فرانو، قم:موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، بهار 1387.
(5). سیف، احمد، جهانی کردن فقر و فلاکت، تهران: آگاه، 1380.
(6). صوفی، نیارکی، تقی، بیداری اسلامی حادثهای معجزه آسا، سازمان اوقاف و امور خیریه، 1390.
(7). لینسون، تام، جهانیشدن و فرهنگ، ترجمه محسن حکیمی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1381.
(8). محمدی، علی، جهانیشدن استعمار دوباره، تهران: نشر نی، 397.
(9). نقیب السادات، رضا، جهانیسازی، کتاب صبح،1382.
(10). واعظی، احمد، استعمار فرانو، جهانیسازی، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، بهار 1387.
(11). واعظی، حسن، استراتژی سلطه، انتشارات سروش، چاپ دوم 1383.
(12). ولایتی، علی اکبر، همایش سفیران فرهنگی، www.farsnews.comt/
پینوشتها:
[1]. بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت مردم و علمای استان اصفهان 25/4/1368.
[2]. بیانات معظم رهبری در دیدار رئیس و کارکنان صدا و سیما 11/09/1383.
[3]. دهقانی فیروزآبادی، سیدجلال، استعمار فرانو عناصر ،انگاره ها و فن آوریهای.
[4]. سلطه ،مندرج در: مجموعه مقالات استعمار فرانو، قم:موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، بهار 1387ص.139.
[5]. همان، ص 139 و 140.
[6]. واعظی ، احمد ، استعمار فرانو،جهانیسازی، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، بهار 1387ص72.
[7]. رهدار ،احمد،استعمار فرانو؛ استعمار منتشر، مندرج در: مجموعه مقالات استعمار فرانو، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، بهار 1387ص97.
[8]. برای مطالعه بیشتر رجوع شود به کتاب، واعظی، احمد، استعمار فرانو،جهانیسازی، قم:موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، بهار 1387.
[9]. New Colonism.
[10]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از علما، مردم و مسئولان استان خراسان 15/03/1369.
[11]. برای مطالعه بیشتر رجوع شود به کتاب، واعظی، احمد، استعمار فرانو،جهانیسازی، قم:موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، بهار 1387.
[12]. بیانات معظم رهبری در جمع فرهنگیان و معلمان استان کرمان 12/2/84.
[13]. ر.ک، استراتژی سلطه، حسن واعظی ، انتشارات سروش، چاپ دوم1383.
[14]. دهقانی فیروزآبادی، سیدجلال، استعمار فرانو عناصر ،انگارهها و فنآوریهای سلطه، مندرج در: مجموعه مقالات استعمار فرانو ، قم:موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، بهار 1387ص .146
[15]. بیانات معظم رهبری در دیدار رئیس و کارکنان صدا و سیما 11/09/1383.
[16]. بیانات مقام معظم رهبری در مراسم گشایش هشتمین اجلاس سران کشورهای اسلامی 18/9/1376.
[17]. بیانات معظم رهبری در دیدار شرکت کنندگان در کنفرانس وحدت اسلامی1/12/1389.
[18]. بیانات معظم رهبری در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه امیر کبیر، 9/12/1379.
[19]. نقیب السادات رضا، جهانیسازی نقیب السادات، تهران: کتاب صبح،1382، ص9.
[20]. بیانات معظم رهبری در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه امیر کبیر، 9/12/1379.
[21]. صوفی نیارکی، تقی، بیداری اسلامی حادثهای معجزه آسا، ص23.
[22]. دکتر علیاکبر ولایتی، همایش سفیران فرهنگی، www.farsnews.comt/
[23]. انقلابی متمایز: جستارهایی در انقلاب اسلامی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، 1385، ص 359.
[24]. برگرفته از بیانات معظم رهبری در دیدار شرکت کنندگان در کنفرانس وحدت اسلامی1/12/1389.
[25]. بیانات مقام معظم رهبری، در دیدار مسئولان نظام در روز عید مبعث، 9/4/1390.
[26]. بیانات معظم رهبری در دیدار شرکت کنندگان در کنفرانس وحدت اسلامی1/12/1389.
[27]. بیانات مقام معظم رهبری در جمع تعدادی از وعاظ و روحانیون سراسر کشور در آستانه ماه مبارک رمضان/12/1369.
[28]. بیانات مقام معظم رهبری در جمع تعدادی از وعاظ و روحانیون سراسر کشور در آستانه ماه مبارک رمضان/12/1369.
[29]. بیانات مقام معظم رهبری در مراسم سالگرد حضرت امام خمینی، 14/3/1374.
[30]. بیانات مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعه 20/11/1374.
[31]. بیانات مقام معظم رهبری در مراسم بیعت میهمانان خارجی شرکت کننده در مراسم چهلمین روز ارتحال امام خمینی، 22/4/1368.
[32]. بیانات مقام معظم رهبری در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی 14/3/ 1382.
[33]. ر. ک، جهانیشدن استعمار دوباره، علی محمدی، تهران: نشر نی،1397 . و ر.ک، جهانیکردن فقر و فلاکت، احمد سیف، تهران: آگاه، 1380.
[34]. بیانات مقام معظم رهبری درخطبههای نماز جمعه تهران 15/11/1389.
[35]. ر.ک، استراتژی سلطه، احمد واعظی، انتشارات سروش، چاپ دوم 1383.
[36]. بیانات مقام معظم رهبری درخطبههای نماز جمعه تهران 15/11/1389.
[37]. ر.ک، جهانیشدن و فرهنگ، تام لینسون، ترجمه محسن حکیمی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1381.
[38]. پیام مقام معظم رهبری به حجاج 26 /3/70.
[39]. پیام مقام معظم رهبری بمناسبت اولین سالگرد رحلت حضرت امام، 10/3/1369.
[40]. بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع طلاب و فضلای حوزه علمیه قم، 1/12/1370.