[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار نخبگان جوان علمی - 1396/07/26 عنوان فیش :عصبانیت شاه از دست آمریکایی ها در عین وابستگی کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سیاسی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, سلطه امریکا بر ایران پهلوی, دستاوردهای انقلاب اسلامی, پیشرفت علمی ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : وابستگی سیاسی به برکت انقلاب از بین رفت؛ [امّا رهایی از] وابستگیهای دیگر دشوار و سخت است؛ تلاش میخواهد. این حرفی نیست که من امروز بزنم، من زمان ریاست جمهوری در خطبهی نمازجمعه این حرف را زدم، که وابستگی سیاسی ما از بین رفت، الحمدللّه نجات پیدا کردیم امّا وابستهایم؛ ازلحاظ اقتصادی وابستهایم، از لحاظ فرهنگی وابستهایم؛ باید فکر کنیم روی این زمینه. وابستگی بیچارگی میآورد. من به شما عرض بکنم انسان وقتی به این خاطراتی که از دوستان محمّدرضای پهلوی باقی مانده، نگاه میکند ــ من در خیلی از این کتابها خواندهام ــ [میبیند] یک مواردی پیش میآید که خود این محمّدرضا شاه طاغوتی، از دست آمریکاییها بشدّت عصبانی است. به آنها فحش هم میدهد، ناسزا هم میگوید؛ البتّه در اتاق خصوصی، با یاران نزدیکش! مثل آن که رفت روی پشتبام خانهاش، به آن پاسبانِ شهرِ دوردست فحش داد، ایشان هم اینجوری بود؛ در اتاق خصوصی بدگویی هم میکند امّا در همان حال، اگر چنانچه سفیر انگلیس یا سفیر آمریکا یک پیغامی میداد، یک تلفنی میکرد، یک دستوری میداد؛ این دستبهسینه حاضر بود آن دستور را انجام بدهد؛ چارهای نداشت؛ مجبور بود. وابستگی این است؛ این باید از بین برود. خب خوشبختانه ازلحاظ سیاسی، وابستگی بکلّی در کشور ما ریشهکن شده امّا در بخشهای دیگر خیلی بایستی برایش تلاش کرد و یکی از عناصر اصلیِ راه نجات هم همین پیشرفت علمی است که بهوسیلهی شماها دارد انجام میگیرد. مربوط به :بیانات در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری اسلامی ایران - 1392/05/12 عنوان فیش :نبود حاکمیت مردم، قبل از جمهوری اسلامی کلیدواژه(ها) : دستاوردهای جمهوری اسلامی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ملت ما تا قبل از انقلاب اسلامی مزه ی حاكمیت مردم را نچشیده بود. از اعلام مشروطیت در ایران تا سالی كه انقلاب پیروز شد، هفتادوپنج سال طول كشید؛ از این هفتادوپنج سال، پنجاه وپنج سال دیكتاتوری خاندان پهلوی بود؛ دیكتاتوریِ خشن و وابسته به قدرتهای جهانی؛ یعنی اول به انگلیس، بعد به آمریكا. بدون ملاحظه ی خواست مردم، در این پنجاه وپنج سال، زمام امور كشور در دست انسانهائی قرار گرفت كه نه به سرنوشت این ملت، نه به منافع این ملت، نه به عظمت و شكوه و عزت این كشور اعتنائی نداشتند و به منافع شخصی خود و منافع قدرتهائی كه از آنها حمایت میكردند، دلبسته بودند. بیست سال قبل از آن هم كشور دچار هرج و مرج بود. یعنی از آغاز دوران مشروطیت تا انقلاب اسلامی، بجز یك فرصتِ حدود دو سالهای در این میان ،كه یك دولت ملیِ ضعیفی تشكیل شده بود - كه این هم با توطئه ی مشترك انگلیس و آمریكا از بین رفت - بقیه ی این مدت، تمام به استبداد و دیكتاتوری گذشت. مزه ی مردمسالاری را مردم در جمهوری اسلامی چشیدند. از آغاز پیروزی انقلاب تا امروز، در همه ی مسائل مهم، در همه ی مسئولیتهای اساسی كشور، مردم بودند كه نقش ایفا كردند. مربوط به :بیانات در مراسم بیست و چهارمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1392/03/14 عنوان فیش :وابستگی رژیم طاغوت پهلوی به انگلیس و آمریکا کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : وابستگی رژیم طاغوتی پهلوی - که بدتر از رژیم مرتجعِ روسیاهِ قاجار بودند - به انگلیس و بعد به آمریکا، چیزهای زیادی هست که جوانهای عزیز ما باید بدانند. وابستگی اینها به حالت شرم آور رسیده بود. بعد از انقلاب، یکی از دیپلماتهای برجسته ی آمریکا این را گفت و نوشت؛ گفت ما بودیم که به شاه میگفتیم شما به فلان چیز احتیاج دارید، به فلان چیز احتیاج ندارید! آنها بودند که میگفتند این رابطه را باید برقرار کنید، این رابطه را باید قطع کنید؛ نفت را این مقدار تولید کنید، این مقدار بفروشید؛ به کی بفروشید و به کی نفروشید! کشور با سیاست آمریکا، با نقشه ی آمریکا، و پیش از آن با سیاست و نقشه ی انگلیس اداره میشد. این کشور وابسته تبدیل شد به ایران مستقل، ایران سرافراز. مربوط به :بیانات در جمع روحانیون شیعه و اهل سنت کرمانشاه - 1390/07/20 عنوان فیش :نظر آیت الله طالقانی درباره سخنان امام خمینی(ره) در رابطه با رفتن شاه کلیدواژه(ها) : آیت الله سید محمود طالقانی, سلسله پهلوی, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, دستاوردهای انقلاب اسلامی, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : به استقبال کارهای دشوار و سخت بروید. کارهای نشدنی را انجام بدهید. مگر در ایران نشد؟ در ایران یک کاری انجام گرفت که اگر همهی تحلیلگران عالم، ساعتها، روزها و شبها مینشستند وقتشان را صرف میکردند، جز به این نتیجه نمیرسیدند که وقوع این کار محال است. آن کار چه بود؟ آن این بود که این کشوری که از لحاظ فرهنگی وابستهی به غرب بود، از لحاظ سیاسی زیر سرپنجهی اقتدار غرب بود، از لحاظ اقتصادی بازیچهی غرب بود و رؤسای کشور، خودشان را مطیعِ گوشبهفرمانِ ناچارِ در مقابل آمریکا میدانستند - که البته همان دستگاه محمدرضا و غیره از اینکه مجبورند حرف آنها را گوش کنند، ناراحت هم بودند؛ اما مثل نوکری بودند که از دستور اربابش ناراحت است؛ بله، ناراحت است؛ اما چشمش کور، باید انجام بدهد - کشوری که آن فرهنگش است، آن سیاستش است، آن اقتصادش است، آن مسئولینش هستند، و همه در جهت وابستگی به غرب و دوری از اسلام، ناگهان در این کشور صد و هشتاد درجه قضایا برگشت و نظامی سر کار آمد که به غرب با چشم سوءظن و در مواردی به چشم دشمنی نگاه کرد و جهتگیری را به سمت اسلام و تحقق اسلام قرار داد؛ یعنی تشکیل نظام جمهوری اسلامی. هر تحلیلگری میگفت این کار محال است، چنین چیزی ممکن نیست؛ اما شد، این محال اتفاق افتاد. من به شما بگویم؛ حتّی بعضی از مبارزین خود ما میگفتند نمیشود. مرحوم آقای طالقانی به خود من گفت که امام میگوید «شاه باید برود»؛ خب، معلوم است که شاه نمیشود برود. باورش نمیآمد که ممکن است شاه برود. مرحوم آقای طالقانی به خود من گفت این مرد حرفهایش عجیب است؛ چیزهائی که نشدنی است، او میگوید و میشود؛ یکیاش رفتن شاه بود. این را بعد گفت. امام گفت شاه میرود، هیچ کس باور نمیکرد؛ اما رفت. نه فقط شاه رفت، آمریکا رفت، غرب رفت، استعمار و استکبار رفت. هیچ کس باور نمیکرد، اما شد. مربوط به :خطبههای نماز جمعه تهران + ترجمه خطبه عربی - 1389/11/15 عنوان فیش :اجازه شاه ایران از آمریکا برای عزل دکتر امینی از نخست وزیری کلیدواژه(ها) : عملکرد حکومت پهلوی, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, وابستگی سیاسی, دستاوردهای انقلاب اسلامی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, استقلال سیاسی, برسر کار آمدن رضاخان, کودتای رضاخان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این انقلابی که در ایران اتفاق افتاد، تغییراتی را به وجود آورد که از لحاظ عمق و ژرفا تغییرات مهمی است، تغییرات اساسی است. بر اساس این تغییرات است که میشود جامعه را پیش برد و تغییرات گستردهای به وجود آورد. این پایههای اصلی، محکم گذاشته شد. من چند مورد از این تغییراتی را که اتفاق افتاد، عرض میکنم. البته اینها را همه میدانید، همه میدانیم، جلوی چشم ماست؛ لیکن همان طوری که خدای متعال در قرآن، ما را متوجه خورشید میکند - «والشّمس و ضحیها»؛ خورشید جلوی چشم ماست، اما سوگند یاد میکند تا ما توجه پیدا کنیم که این پدیده، این حادثه، این موجود اینقدر دارای عظمت است - ما هم باید به این پدیدههای عظیمِ اطراف خود توجه کنیم؛ لذا گفتن اینها از این جهت لازم است که خودمان توجه پیدا کنیم. ... قبل از انقلاب، کشور از لحاظ سیاسی وابسته بود؛ یعنی حکومت، چه خود محمدرضا، چه دستگاههای گوناگون، مطیع آمریکا بودند؛ منتظر اشارهی آمریکا بودند. باز شواهد فراوان است. آدمی پا میشود از اینجا میرود آمریکا - دکتر امینی - برای اینکه آمریکائیها را قانع کند که بشود نخستوزیر در ایران. آمد، شد نخستوزیر! بعد از یکی دو سال، شاه که با او مخالف بود، بلند شد رفت آمریکا، آمریکائیها را قانع کرد که او را از نخستوزیری عزل کند. آمد او را از نخستوزیری عزل کرد! این، وضع مملکت ما بود. برای انتخاب نخستوزیر، شاه مملکت، رئیس کشور محتاج موافقت و رضایت آمریکا بود! در بسیاری از مسائل، شاه سفیر آمریکا و سفیر انگلیس را به کاخ خود دعوت میکرد تا تصمیمی را که میخواهد بگیرد، با آنها در میان بگذارد! اگر آنها مخالف بودند، تصمیم عملی نمیشد. وابستگی سیاسی یعنی این. مطیع آمریکا بودند؛ قبل از دورهی آمریکا هم مطیع انگلیس. رضاخان را انگلیسیها خودشان آوردند سرکار؛ وقتی دیدند دیگر به دردشان نمیخورد، خودشان از حکومت عزلش کردند، از کشور بیرونش کردند، پسرش را آوردند سر کار. این قبل از انقلاب بود. انقلاب آمد استقلال کامل سیاسی را به کشور داد. یعنی امروز در این دنیای بزرگ، در میان این قدرتهای بزرگ، یک قدرت وجود ندارد که بتواند ادعا کند خواست او، ارادهی او بر ارادهی مسئولین کشور یا ملت ایران اندک تأثیری دارد. این نکتهی بخصوص - یعنی ایستادگی، استقلال، عزت سیاسی - بیشترین جذابیت را برای ملتها دارد. اینکه میبینید ملتها نسبت به ملت بزرگ ایران احساس احترام میکنند، بخش عمدهاش مربوط به این قسمت است: استقلال سیاسی. مربوط به :بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان - 1389/08/12 عنوان فیش :13 آبان؛ نماد مبارزه ملت ایران با دخالت و زیادهخواهی آمریکا کلیدواژه(ها) : سیزده آبان, تبعید امام خمینی(ره), کشتار دانشآموزان در 13 آبان, استکبارستیزی, ایستادگی مقابل استکبار, عملکرد استکبار, نماد, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, کاپیتولاسیون, دخالتهای آمریکا در ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, دخالتهای بیگانگان در ایران, تبعید امام خمینی(ره), نفوذ بیگانگان در ایران, دخالتهای آمریکا در ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, نفوذ بیگانگان در ایران, دخالتهای آمریکا در ایران, دخالت آمریکا در ارتش رژیم پهلوی, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, عملکرد استکبار, عملکرد حکومت پهلوی, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی, مبارزه سیاسی امام خمینی(ره), نظام سلطه, استکبارستیزی, عملکرد استکبار, دستکش مخملی روی پنجهی چدنی, طبیعت استکبار, تسخیر لانه جاسوسی, کشتار دانشآموزان در 13 آبان, افول آمریکا, افول آمریکا, انقلاب ضدّ آمریکایی, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, مبارزه تاریخی ملت ایران با آمریکا, ماجرای طبس, مناسبت تاریخی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ دشمنی آمریکا با ایران, دانشآموزان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مناسبتهای تاریخی غالباً حكم یك نماد و یك سمبل را دارند. روز سیزده آبان به خودی خود با روزهای قبل و روزهای بعد تفاوتی ندارد؛ اما یك نماد است. نماد یعنی چه؟ یعنی یك رمزی كه پشت سر خود، در دل خود، معانی فراوانی نهفته دارد. انسان یك كلمه بر زبان میآورد، معانی و حقایق بسیاری در دل این كلمه هست؛ سیزده آبان از این قبیل است. این روز یك نماد است و عقبهی وسیعی دارد از مطالب مهم، مسائل مهم؛ مسائلی كه به هیچ وجه تاریخی نیستند، بلكه مسائل امروز ما هم به حساب میآیند. یك نگاهی بكنیم به مناسبتهای این روز. اولین مناسبت این روز این است كه در سال 1343 در مثل یك چنین روزی، امام بزرگوار ما را تبعید كردند. چرا تبعید كردند؟ چون امام چند روز قبل از آن، در یك سخنرانی پرشور كه در قم ایراد شد و بعد بلافاصله به وسیلهی نوار و نوشته در سراسر كشور پخش شد، یك حق ملی را مطالبه كردند. آن حق ملی، شكستن قانون ظالمانهی كاپیتولاسیون بود. خوب است نسل جوان ما اینها را بروشنی بداند؛ بداند كه ما از چه گذرگاههائی عبور كردهایم كه حالا به اینجا رسیدهایم. آمریكائیها چند ده هزار مأمور در ایران داشتند - حالا رقم دقیقش مهم نیست؛ پنجاه هزار، شصت هزار، بیشتر - اینها مأمورین سیاسی بودند، امنیتی بودند، نظامی بودند؛ در داخل مجموعهی مدیریت ایران - چه در ارتش، چه در سازمانهای اطلاعاتی، چه در بخشهای برنامهریزی، چه در بخشهای گوناگون دیگر - نشسته بودند، پول و مزد خودشان را به اضعاف مضاعف از دولت ایران میگرفتند، اما برای آمریكا كار میكردند. این كار بدی بود كه در كشور ما اتفاق افتاده بود. رژیم طاغوت پهلوی به خاطر وابستگیاش به آمریكا، به خاطر مزدوریاش برای آمریكا، بتدریج در طول چند سال اینها را داخل كشور آورده بود. تا اینجای كار، بد بود؛ اما آنچه كه اتفاق افتاد، یك چیز بدِ مضاعف بود، بدِ به توان چند بود. آن كار بدِ مضاعف این بود كه آمدند در مجلس شورای ملی و مجلس سنای آن روز تصویب كردند كه مأمورین آمریكائی از دادگاههای ایران و امكانات قضائی و امنیتی ایران معافند. یعنی اگر فرض كنید یكی از این مأمورین جرم بزرگی در ایران مرتكب شود، دادگاههای ما حق ندارند او را به دادگاه بطلبند و محاكمه كنند و محكوم كنند؛ این اسمش كاپیتولاسیون است. این نهایت ضعف و وابستگی یك ملت است كه بیگانگان بیایند در این كشور، هر كاری دلشان میخواهد، بكنند؛ دادگاههای كشور و پلیس كشور اجازه نداشته باشند اندكتعرضی به اینها بكنند. آمریكائیها این را از رژیم طاغوت خواستند، رژیم طاغوت هم دودستی تقدیمشان كرد: قانون كاپیتولاسیون. البته بیسر و صدا این كارها را میكردند، نمیگذاشتند در مطبوعات انعكاس پیدا كند؛ ولی امام اطلاع پیدا كردند. امام در سخنرانی قبل از سیزده آبان در جمع طلاب و مردم قم فریاد كشیدند كه این چه قانونی است. تعبیر امام این بود كه اگر یك مأمور دونپایهی آمریكائی در كشور، یك مرجع تقلید را مورد اهانت قرار بدهد، با ماشین زیر بگیرد و هر جنایتی انجام بدهد، قوانین ایران نسبت به این مأمور كاملاً خنثی هستند؛ هیچ كسی حق تعرض به او را ندارد؛ خود آمریكائیها میدانند با او چه كار كنند؛ كه خوب، معلوم است چه كار میكردند. امام در مقابل این قانون ظالمانه فریاد كشید. امام آن وقت تازه هم از زندان آزاد شده بودند. حبس چند ماههی امام چند ماهی بود كه تمام شده بود. امام ایستاد و فریاد خفتهی ملت ایران را به گوش همگان رساند. البته خیلی از آحاد مردم اطلاع هم نداشتند كه ملت ایران اینجور دارد تحقیر میشود، اما امام اطلاع داشت. دیدهبان حقیقی منافع و مصالح یك كشور اینجور است؛ وقتی اطلاع پیدا میكند كه چه بلائی دارند سر ملت میآورند، چطور دارند ملت را تحقیر میكنند، چطور دارند شرف یك ملت را پامال میكنند، ساكت نمیماند؛ فریاد میزند. آن روز، فریاد هم خطرناك بود؛ لذا بلافاصله امام را دستگیر كردند و به تهران آوردند. امام را در ایران هم نگه نداشتند؛ ایشان را به تركیه تبعید كردند. این، حادثهی اول. پس سیزده آبان، اینجا شد نماد دو حقیقت بزرگ، دو حقیقت بسیار حساس و خطیر: یكی طمعورزی آمریكائیها؛ كه اگر یك ملت از حق خود، از شرف خود دفاع نكند، استبداد و استكبار تا اینجا پیش میآیند كه یك قانون ظالمانهای مثل كاپیتولاسیون را بر این ملت تحمیل میكنند. هدف سلطههای استكباری این است. اینجور نیست كه روابط دولتی مثل دولت آمریكا با یك كشوری كه به قدر او زور و قدرت ندارد، مثل دو تا كشور عادی باشد؛ نه، از نظر خود آمریكائیها، رابطهی بین آمریكا و كشورهای به قول خوشان جهان سوم، رابطهی ارباب و رعیت است؛ آنها اربابند، اینها رعیتند. آنها هر اختیاری در این كشور دارند؛ نفتش را ببرند، گازش را ببرند، منافعش را ببرند، پولش را بگیرند، منافع آمریكا را در اینجا تأمین كنند، ملت را هم اینجور تحقیر كنند. یك استوار آمریكائی توی گوش یك امیر ارشد ارتش ایران میزد، كسی هم جوابگویش نبود! توی همین پادگانهای گوناگون كشور، وقتی یك نظامی دونپایهی آمریكائی با یك افسر ارشد ایرانی روبهرو میشد، مثل یك ارباب حرف میزد! ارتشیها ناراحت بودند، جرأت نمیكردند؛ اما كاری نمیتوانستند بكنند. این مطلب اول است، كه سیزده آبان نماد استكبار آمریكائی است؛ نماد روح تعدی و تجاوز استكبار نسبت به ملتها، از جمله نسبت به ملت ایران است. رؤسای جمهور آمریكا در دورههای مختلف بعد از پیروزی انقلاب خیلی دولّا راست شدند، خیلی حرفهای چرب و نرم زدند، شاید بتوانند این راه بسته را دوباره باز كنند. ظاهراً حرفهائی میزنند، اما باطن قضیه همان پنجهی چدنی است كه من گفتم در زیر دستكش مخملی پنهان شده است. پس سیزده آبان یادآور یك حقیقت تلخ و بسیار مهم است و آن حقیقت عبارت است از روح استكبار در قدرتهای استكباری و سلطههای استكباری. آحاد ملتهای كشورهای گوناگون - از جمله ملت ما - باید هرگز این را از یاد نبرند؛ بدانند این چهرهای كه در آنجا قرار گرفته است، چهرهی متجاوز است، چهرهی متعرض است، قصد پیشروی دارد؛ تا اینجا كه شرف یك ملت را لگدمال كند، تجاوز ناموسی بكند، تجاوز عرضی بكند، به جان و مال تجاوز كند و كسی هم نتواند از او سؤال كند و توضیح بخواهد. دومین مطلبی كه سیزده آبان نماد آن محسوب میشود، فریاد رسای امام بزرگوار ماست. آن فریاد، سالمترین و پاكیزهترین فریادها بود كه از پاكترین حلقومها بیرون آمد. خیلیها ممكن است گوشه و كنار یك حرفی بزنند، یك چیزی بگویند، یك اعتراضی بكنند؛ لیكن حلقومی كه فریاد سیزده آبان را در سال 43 در عالم منتشر كرد، پاكیزهترین حلقومها بود. اولاً این فریاد، برخاستهی از حس دین بود؛ ثانیاً برخاستهی از آن عِرق پاكیزهی مسلمانی و ملی بود - نمیتوانست تسلط دشمن را بر این ملت تحمل كند - ثالثاً فریادی متكی به حمایت عمومی مردم بود. گفتم؛ با اینكه مردم اول اطلاع نداشتند، اما وقتی فریاد امام بلند شد، مردم حمایت كردند. همان حمایتها بود كه چهارده سال بعد به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید. آن فریاد پاكیزه مثل فریاد رسائی بود كه پیامبران الهی در میان مردم سر دادند و مردم و دلهای مردم را جذب كردند. امام یك چنین حركت عظیمی را در كشور انجام داد، بعد هم متحمل هزینهاش شد؛ امام را از خانه و زندگی و خانواده و دوستان و نزدیكانش جدا كردند و به یك گوشهی دنیا تبعید كردند. پس مطلب دوم هم این بود كه سیزده آبان نماد یك چنین فریادی است. مطلب بسیار مهم سومی كه پشت سر این نماد قرار دارد، قضیهی دانشآموزان سال 57 است. چهارده سال از آن حادثه كه گذشت، در سال 57 جوانهای ما، نوجوانهای ما، دانشآموزان دبیرستانی ما به عنوان پاكترین و بیآلایشترین قشرها توی میدان آمدند و كشته شدند. سیزده آبان روز كشتار دانشآموزان است توی همین خیابانهای تهران. وقتی این نوجوانها و جوانها توی میدان آمدند و فریاد چهارده سال قبل امام را در فضا انعكاس دادند، جلادان مزدور آمریكا از اینها انتقام گرفتند؛ روی اینها آتش گشودند، خون اینها روی اسفالت خیابانهای تهران ریخت و آن را رنگین كرد. این هم مطلب مهمی است؛ نه فقط به خاطر اینكه تعدادی جوان و نوجوان به شهادت رسیدند - البته این مهم است - بلكه به خاطر این نكتهی مهمتر كه حركت عظیمی كه امام در سال 42 و 43 آغاز كرد، آنقدر زنده و باطراوت و بانشاط است كه یك عده جوان پاكیزهی دانشآموز را توی میدان میآورد، احساس مسئولیت میكنند، احساس تعهد میكنند و در مقابل سرنیزهی دستگاه جبار و طاغوت میایستند. در دنیا اینجور چیزی كمنظیر است. امروز هم همینجور است. امروز هم دانشآموزان دبیرستانی ما در كنار دانشجویان، در كنار قشرهای دیگر، در كنار بسیج و در جاهای دیگر، جزو پیشقدمترین گروههای اجتماعی ما هستند. در دوران دفاع مقدس هم باز دانشآموزان جزو پیشروان و خطمقدمها محسوب میشدند. شما اگر با خانوادههای شهدا تماس بگیرید - من با خیلی از اینها تماس دارم و میبینم - و از آنها بپرسید جوانتان چند ساله بود، میگویند شانزده ساله، هفده ساله، چهارده ساله. این یعنی چه؟ یعنی احساس تعهد، روحیهی انقلابی، احساس مسئولیت ناشی از روشنبینی و بصیرت به اینجا رسیده كه جوان دانشآموزِ این ملت وسط میدان میآید، سینهی خودش را سپر میكند، از همهی آرزوهای جوانیاش میگذرد، برای اینكه آرمانهای بزرگ و هدفهای الهی و اسلامی را در جامعه تحقق ببخشد. این هم حادثهی بزرگ دیگری بود كه در سال 57 اتفاق افتاد؛ مفهوم بسیار عظیم دیگری كه پشت سر كلمهی سیزده آبان قرار دارد. سیزده آبان نماد اینهاست. آخرین قضیهای كه در سیزده آبان پیدا شد، تسخیر لانهی جاسوسی بود. در سال 58 به مناسبت سالروز تبعید امام و شهادت دانشآموزان، باز هم جوانها آمدند كاری كردند كه دنیا را خیره كرد و آمریكا را به زانو درآورد. این واقع قضیه است؛ اینها شعار نیست. شما بدانید؛ آن روزی كه لانهی جاسوسی تسخیر شد، دولت آمریكا آبرو و اعتبار و هیمنهاش چندین برابر امروز بود. شما امروز را نگاه نكنید كه آمریكا در چشمها سبك شده، كوچك شده، ملتها علناً علیه آمریكا دشنام میدهند و آنها را نفرین میكنند. آن روز اینجور نبود؛ آن روز آمریكا در دنیا یك هیمنهی ابرقدرتیِ درجهی یك داشت. جوان دانشجوی ما با شجاعت، با شهامت، به عنوان لبهی اصلی جبههی مقاومت ملت ایران، سفارتخانهی آنچنان آمریكائی را تسخیر كرد؛ كسانی را كه آنجا بودند، زندانی كرد. البته امام محبت كردند، ملاطفت كردند و بعد از اندكی گفتند عناصری از آنها - مثل زنهاشان - برگردند بروند آمریكا؛ لیكن آن عناصر اصلی تا مدتی طولانی در اینجا ماندند. این هم حركت عظیمی بود كه قدرت آمریكا را در دنیا متزلزل كرد؛ آمریكای با آن هیمنه و با آن عظمت، ناگهان در چشم ملتها فروكش كرد. كار به جائی رسید كه رئیس جمهور آمریكا برای نجات این گروگانها دست به حملهی نظامیِ پنهانی و شبانه به ایران زد. جاسوسانشان را در اینجا بسیج كردند، مقدمات فراوانی فراهم كردند، آدم دیدند، جا دیدند، با هلیكوپتر و هواپیما حمله كردند، آمدند كه طبس پیاده شوند و از آنجا بیایند و به خیال خودشان گروگانها را خلاص كنند و ببرند؛ كه آن ماجرای معروف طبس اتفاق افتاد، خدای متعال آبروی اینها را برد، هواپیماها و هلیكوپترهاشان آتش گرفت و مجبور شدند از همان طبس برگردند و بروند. قضایای سیزده آبان اینهاست. سیزده آبان نماد است؛ در دل خود، در عقبهی خود معانی فراوانی دارد؛ كه این معانی، همه برای ما درس است؛ باید اینها را به یاد داشته باشیم: طمعورزی آمریكا، وابستگی رژیم طاغوت به آمریكا و فساد آن دستگاه، ایستادگی ایمانِ متكی به بصیرت امام بزرگوار و مردم، حضور نسل جوان، شجاعت و جسارت نسل جوان انقلابی در مقابل هیمنه و چهرهی آرایش كرده و بزك كردهی آمریكا؛ اینها همه در دل كلمهی سیزده آبان است. پس سیزده آبان یك حرف كوچكی نیست. مربوط به :بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان - 1389/08/12 عنوان فیش :تبعید امام خمینی(ره) در سال 43، به علت مخالفت با قانون کاپیتولاسیون کلیدواژه(ها) : نظام سلطه, استکبارستیزی, طبیعت استکبار, ایستادگی مقابل استکبار, دشمنی استکبار با انقلاب و نظام اسلامی, عملکرد استکبار, تبعید امام خمینی(ره), تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, کاپیتولاسیون, دخالتهای آمریکا در ایران, دخالتهای بیگانگان در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, نفوذ بیگانگان در ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, سیزده آبان, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مناسبتهای تاریخی غالباً حکم یک نماد و یک سمبل را دارند. روز سیزده آبان به خودی خود با روزهای قبل و روزهای بعد تفاوتی ندارد؛ اما یک نماد است. نماد یعنی چه؟ یعنی یک رمزی که پشت سر خود، در دل خود، معانی فراوانی نهفته دارد. انسان یک کلمه بر زبان میآورد، معانی و حقایق بسیاری در دل این کلمه هست؛ سیزده آبان از این قبیل است. این روز یک نماد است و عقبهی وسیعی دارد از مطالب مهم، مسائل مهم؛ مسائلی که به هیچ وجه تاریخی نیستند، بلکه مسائل امروز ما هم به حساب میآیند. یک نگاهی بکنیم به مناسبتهای این روز. اولین مناسبت این روز این است که در سال 1343 در مثل یک چنین روزی، امام بزرگوار ما را تبعید کردند. چرا تبعید کردند؟ چون امام چند روز قبل از آن، در یک سخنرانی پرشور که در قم ایراد شد و بعد بلافاصله به وسیلهی نوار و نوشته در سراسر کشور پخش شد، یک حق ملی را مطالبه کردند. آن حق ملی، شکستن قانون ظالمانهی کاپیتولاسیون بود. خوب است نسل جوان ما اینها را بروشنی بداند؛ بداند که ما از چه گذرگاههائی عبور کردهایم که حالا به اینجا رسیدهایم. آمریکائیها چند ده هزار مأمور در ایران داشتند - حالا رقم دقیقش مهم نیست؛ پنجاه هزار، شصت هزار، بیشتر - اینها مأمورین سیاسی بودند، امنیتی بودند، نظامی بودند؛ در داخل مجموعهی مدیریت ایران - چه در ارتش، چه در سازمانهای اطلاعاتی، چه در بخشهای برنامهریزی، چه در بخشهای گوناگون دیگر - نشسته بودند، پول و مزد خودشان را به اضعاف مضاعف از دولت ایران میگرفتند، اما برای آمریکا کار میکردند. این کار بدی بود که در کشور ما اتفاق افتاده بود. رژیم طاغوت پهلوی به خاطر وابستگیاش به آمریکا، به خاطر مزدوریاش برای آمریکا، بتدریج در طول چند سال اینها را داخل کشور آورده بود. تا اینجای کار، بد بود؛ اما آنچه که اتفاق افتاد، یک چیز بدِ مضاعف بود، بدِ به توان چند بود. آن کار بدِ مضاعف این بود که آمدند در مجلس شورای ملی و مجلس سنای آن روز تصویب کردند که مأمورین آمریکائی از دادگاههای ایران و امکانات قضائی و امنیتی ایران معافند. یعنی اگر فرض کنید یکی از این مأمورین جرم بزرگی در ایران مرتکب شود، دادگاههای ما حق ندارند او را به دادگاه بطلبند و محاکمه کنند و محکوم کنند؛ این اسمش کاپیتولاسیون است. این نهایت ضعف و وابستگی یک ملت است که بیگانگان بیایند در این کشور، هر کاری دلشان میخواهد، بکنند؛ دادگاههای کشور و پلیس کشور اجازه نداشته باشند اندکتعرضی به اینها بکنند. آمریکائیها این را از رژیم طاغوت خواستند، رژیم طاغوت هم دودستی تقدیمشان کرد: قانون کاپیتولاسیون. البته بیسر و صدا این کارها را میکردند، نمیگذاشتند در مطبوعات انعکاس پیدا کند؛ ولی امام اطلاع پیدا کردند. امام در سخنرانی قبل از سیزده آبان در جمع طلاب و مردم قم فریاد کشیدند که این چه قانونی است. تعبیر امام این بود که اگر یک مأمور دونپایهی آمریکائی در کشور، یک مرجع تقلید را مورد اهانت قرار بدهد، با ماشین زیر بگیرد و هر جنایتی انجام بدهد، قوانین ایران نسبت به این مأمور کاملاً خنثی هستند؛ هیچ کسی حق تعرض به او را ندارد؛ خود آمریکائیها میدانند با او چه کار کنند؛ که خوب، معلوم است چه کار میکردند. امام در مقابل این قانون ظالمانه فریاد کشید. امام آن وقت تازه هم از زندان آزاد شده بودند. حبس چند ماههی امام چند ماهی بود که تمام شده بود. امام ایستاد و فریاد خفتهی ملت ایران را به گوش همگان رساند. البته خیلی از آحاد مردم اطلاع هم نداشتند که ملت ایران اینجور دارد تحقیر میشود، اما امام اطلاع داشت. دیدهبان حقیقی منافع و مصالح یک کشور اینجور است؛ وقتی اطلاع پیدا میکند که چه بلائی دارند سر ملت میآورند، چطور دارند ملت را تحقیر میکنند، چطور دارند شرف یک ملت را پامال میکنند، ساکت نمیماند؛ فریاد میزند. آن روز، فریاد هم خطرناک بود؛ لذا بلافاصله امام را دستگیر کردند و به تهران آوردند. امام را در ایران هم نگه نداشتند؛ ایشان را به ترکیه تبعید کردند. این، حادثهی اول. پس سیزده آبان، اینجا شد نماد دو حقیقت بزرگ، دو حقیقت بسیار حساس و خطیر: یکی طمعورزی آمریکائیها؛ که اگر یک ملت از حق خود، از شرف خود دفاع نکند، استبداد و استکبار تا اینجا پیش میآیند که یک قانون ظالمانهای مثل کاپیتولاسیون را بر این ملت تحمیل میکنند. هدف سلطههای استکباری این است. اینجور نیست که روابط دولتی مثل دولت آمریکا با یک کشوری که به قدر او زور و قدرت ندارد، مثل دو تا کشور عادی باشد؛ نه، از نظر خود آمریکائیها، رابطهی بین آمریکا و کشورهای به قول خوشان جهان سوم، رابطهی ارباب و رعیت است؛ آنها اربابند، اینها رعیتند. آنها هر اختیاری در این کشور دارند؛ نفتش را ببرند، گازش را ببرند، منافعش را ببرند، پولش را بگیرند، منافع آمریکا را در اینجا تأمین کنند، ملت را هم اینجور تحقیر کنند. یک استوار آمریکائی توی گوش یک امیر ارشد ارتش ایران میزد، کسی هم جوابگویش نبود! توی همین پادگانهای گوناگون کشور، وقتی یک نظامی دونپایهی آمریکائی با یک افسر ارشد ایرانی روبهرو میشد، مثل یک ارباب حرف میزد! ارتشیها ناراحت بودند، جرأت نمیکردند؛ اما کاری نمیتوانستند بکنند. این مطلب اول است، که سیزده آبان نماد استکبار آمریکائی است؛ نماد روح تعدی و تجاوز استکبار نسبت به ملتها، از جمله نسبت به ملت ایران است. مربوط به :بیانات در دیدار وزیر علوم و استادان دانشگاه تهران - 1388/11/13 عنوان فیش :همراهی دیکتاتوری و پیشرفت در دوران ناپلئون کلیدواژه(ها) : فرانسه, تاریخ انقلابهای فرانسه, ناپلئون بناپارت, اثرات انقلاب اسلامی, تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [پیشرفتهای بسیار مهم علمی]در سایهی آزادی و آزادفکرىِ ناشی از انقلاب اسلامی هم به وجود آمده؛ والّا اگر در نظام دیکتاتورىِ وابستهی دوران طاغوت زندگی میکردیم، قطعاً این برای ما پیش نمیآمد؛ یعنی گذشت زمان این پیشرفت را به ما نمیداد. دیکتاتوری بود و وابستگی هم بود. حالا یک وقت دیکتاتوری هست، پیشرفت هم هست؛ مثلاً در رأس، یکی مثل ناپلئون است، که در دورهی خودش دیکتاتور است، اما فرهنگستان درست میکند. پیشرفتهای بزرگ علمیای در همان چهارده پانزده سال حکومت ناپلئون در فرانسه به وجود آمد که شاید تا هفتاد هشتاد سال بعد از ناپلئون هم این مقدار پیشرفت برای آنها پیش نیامد. این پیشرفتها هنوز هم مایهی افتخار فرانسویهاست. ناپلئون بالاخره یک آدم هوشمندی بود، علاقهمند بود، پرکار بود، فهمیده بود و آدمهای فهمیدهای هم همراهش بودند. لیکن یک وقت همان دیکتاتوری هست، همراه با وابستگی، همراه با نوکرصفتی؛ این چیزی بود که ما در سالهای متمادی دچارش بودیم؛ در دوران پهلویها یک جور، در دوران قاجار یک جور دیگر. در دوران قاجار هم ما به نحو دیگری وابسته بودیم. یعنی قبل از دوران شکوفائی استعمار که امثال ناصرالدین شاه حکومت میکردند، در همان وقت هم متأسفانه ما زیر سلطه بودیم. خوب، این حالت استبداد و دیکتاتوری که آزادی را از مردم میگیرد؛ بعد آن وقت وابستگی است که سیاستهای بیگانه را بر کشور تحمیل میکند. اگر آن استبداد و وابستگی بود، ما پیشرفت نمیکردیم؛ پیشرفت کنونی که آغاز شده، ناشی از انقلاب اسلامی است. اگر ما بخواهیم این پیشرفت ادامه پیدا کند، کار لازم است، تلاش لازم است؛ لذا خیلی باید تلاش کرد. دانشگاه در این زمینه نقش عمدهای دارد. مربوط به :بیانات در جمع مردم استان کردستان در میدان آزادی سنندج - 1388/02/22 عنوان فیش :اجازه گرفتن محمدرضا شاه از بیگانگان برای تعیین نخست وزیر کلیدواژه(ها) : محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تقلیدگرایی, از خود بیگانگی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, تلاش استعمار برای زدودن آثار فرهنگ ایرانی, عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در ایران, تلاش استعمار برای زدودن آثار فرهنگ ایرانی, عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در ایران, نابودی فرهنگ ملتها توسط استعمارگران, نفوذ بیگانگان در ایران, نفوذ بیگانگان در ایران, دخالتهای آمریکا در ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, دستاوردهای انقلاب اسلامی, عزت ملی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, غربزدگی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اگر یك ملتی احساس عزت نكند، یعنی به داشتههای خود- به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفبای خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود- به چشم حقارت نگاه كند، آنها را كوچك بشمارد و احساس كند از خودش چیزی ندارد، این ملت بهراحتی در چنبرهی سلطهی بیگانگان قرار میگیرد. استعمارگران از قرنهای شانزده و هفده كه وارد سرزمینهای شرق- از جمله سرزمینهای اسلامی- شدند، برای اینكه بتوانند كاملًا كمند اسارت را به دست و پای این ملتها ببندند و آنها را اسیر خود بكنند، شروع كردند آنها را نسبت به گذشتهی خود، نسبت به داشتههای خود، نسبت به مذهب خود، نسبت به آداب خود و نسبت به لباس خود بدبین كردن. اینها عبرتآموز است؛ كار به جائی رسید كه در زمان اوائل مشروطیت در این كشور، یك روشنفكر گفت: ایرانی باید از سر تا به پا فرنگی بشود! یعنی دینش را، اخلاقش را، لباسش را، خطش را، گذشتهاش را و مفاخرش را كنار بگذارد و فراموش بكند، اما فرهنگ غربی، آداب غربی، رسوم غربی، تفكر غربی و روش و منش غربی را بپذیرد! اینجور اعلان كردند. این فریاد مذلتبار را در كشور ما آن كسانی كه به دین پشت كرده بودند، سر دادند. معلوم است؛ وقتی یك كشوری همه چیز خود را از دست داد و از درون تهی شد، استعمار انگلیس بهراحتی میتواند بر همه چیز او- نفت او، ارتش او، دارائی او، دستگاه سیاسی او- تسلط پیدا كند؛ كار در دوران پهلوی به جائی رسیده بود كه شاه خائن برای اینكه فلانكس را بعنوان نخستوزیر معین بكند، مجبور بود با سفیر انگلیس- و بعدها با سفیر آمریكا- در میان بگذارد و در واقع از او استجازه كند و اجازه بگیرد. این تاریخ دردبار گذشتهی ماست. این ضد عزت ملی است. حكومتهای دیكتاتوری وابسته و فاسد، ملت ایران را از اریكهی عزت فرود آوردند؛ نه علم او را توسعه دادند، نه دنیای او را درست كردند، بلكه آخرتش را هم از او گرفتند و لباس اسارت بر او پوشاندند. انقلاب اسلامی در مقابل یك چنین وضعیتی قیام كرد. در مقابل یك چنین مصیبت بزرگی انقلاب اسلامی و امام بزرگوار ایستاد و ملت ایران خون خود را در این راه نثار كرد و به پیروزی رسید. وقتی یك چنین روحیهای در میان مردمی حاكم شد، دستگاه سیاسی آن كشور و آن ملت هم به طور طبیعی نوكرمآب میشود: در مقابل مردم خود مثل سگ درنده و گرگ خونخوار، اما در مقابل دشمنان مثل برهی رام؛ «اسد علیّ و فی الحروب نعامة». همان رضاخانی كه بخصوص در نیمهی دوم سلطنتش آنجور با مردم خود با خشونت رفتار كرده بود- كه مردم جرئت نفس كشیدن نداشتند؛ توی خانههای خودشان پدر به فرزند و فرزند به پدر اعتماد نمیكرد- در مقابل یك پیغام سادهی انگلیسیها كه گفتند «باید از سلطنت كناره بگیری»، مثل موشِ مرده از سلطنت كناره گرفت و از كشور خارج شد! همین طور محمد رضای پهلوی؛ محمد رضای پهلوی در سالهای دههی چهل و دههی پنجاه شدیدترین فشارها را بر این ملت و بر مبارزان و بر آزادیخواهان- خشن؛ بدون اندك ملاحظهای از مردم- وارد كرد؛ اما همین آدم در مقابل سفیر آمریكا و سفیر انگلیس خشوع و خضوع میكرد و از آنها حرف میشنفت! ناراحت هم بود، اما مجبور بود. این حكومت یك ملتی است كه از عزت ملی محروم است. یكی از اساسیترین قلمهائی كه انقلاب اسلامی به ما ملت ایران عطا كرد، احساس عزت بود. امام بزرگوار ما مظهر عزت بود. آن روزی كه امام علناً فرمود «آمریكا هیچ غلطی نمیتواند بكند»، اوج اقتدار سیاسی و نظامی آمریكا در دنیا بود. امام احساس عزت را به این مردم برگرداند و انقلاب احساس عزت را به ملت ایران برگرداند. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای انجمنهای اسلامی دانشآموزان - 1386/02/19 عنوان فیش :بیکفایتی و وابستگی سلاطین قاجار و پهلوی؛ عامل عقبماندگی ایران کلیدواژه(ها) : عقبماندگی علمی ایران, عملکرد حکومت پهلوی, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, عملکرد حکومت قاجاریه, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی, میرزای شیرازی, قرارداد رژی, شهید آیت الله سیدحسن مدرس, نشاط و نیروی جوان, تاریخ قیام تحریم تنباکو, تاریخ قاجاریه, تاریخ قیام تحریم تنباکو, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, مخالفت آیت الله مدرس با رضاخان, پیشروان انقلاب, تاریخ قیام تحریم تنباکو, قیام تحریم تنباکو, رهبران نهضت تحریم تنباکو نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : كشور و جامعهی ما بعد از انقلاب، در تمام طول این دوران، لحظات حساسی را گذرانده است كه نقش جوانها و تأثیر حالت جوانی و استعدادهای جوانی در آن، یك نقش برجسته است. با اینكه ما ملت با استعدادی هستیم و بودیم، بر اثر تسلط سیاستهای استعماری و استبدادی و سلطنتهای موروثیِ خاندانی و حكومتهای غاصب و جائر، در طول دو سه قرن، از قافلهی علم جهانی عقب ماندیم. عقبماندگی علمی همراهِ خود عقبماندگی اقتصادی و فرهنگی و نظامی و بقیهی عقبماندگیها را هم به بار میآورد. یك كشوری كه با توجه به استعداد خود، با توجه به زمینههای طبیعی و انسانی خود، با توجه به جایگاه جغرافیایی خود - كه اگر به نقشهی جهان نگاه كنید، توجه میكنید كه ایران در چه نقطهی حساسی قرار دارد - با توجه به ذخائر زیرزمینی خود، باید یكی از پیشرفتهترین و یكی از ثروتمندترین كشورهای دنیا باشد، در دورهی حكومتهای قاجاری و بعد پهلوی، تبدیل شد به حكومت عقبافتادهیِ دستنشاندهیِ فقیرِ ضعیفِ توسریخور. این، در تاریخ ما اتفاق افتاد. گناهش به گردن كیست؟ در درجه اول به گردن آن زمامداران فاسد و بی كفایت است، كه وابسته هم شدند؛ وقتی سیاستهای استعماری غرب وارد میدان شد، وابسته هم شدند. آنها همت و حمیّت نداشتند؛ فقط به فكر زندگی و آقایی خودشان و حفظ قدرت حكومت خودشان بودند. گناه، در درجه اول بر دوش اینهاست؛ حالا حداقل این دو سلسلهی سلاطین قاجاری و سلاطین پهلوی. ملت ایران حق دارد كه در روز قیامت و در پیش خدای متعال گریبان این ستمگران را بگیرد و ادعانامهی عظیم و وحشتناكی را علیه اینها در دست بگیرد، بگوید اینها كسانی بودند كه یك كشورِ با استعداد، غنی، بزرگ، دارای آن سابقهی فرهنگی بی نظیر را - كه چنین كشوری لااقل باید در عِداد كشورهای درجهی یك جهان باشد؛ والّا اصلاً درجهی یك است؛ و در بالای ستون كشورها باید قرار داشته باشد - تبدیل كردند به یك كشور درجهی چندم؛ هم فقیر، هم ضعیف، هم تحقیر شده، هم توسریخور، هم نا امید. بعد چه اتفاقی افتاد؟ در خلال این صد، صد و بیست سالی كه بخش آخر آن دوران سخت تا امروز. گذشته، وجدانهای بیدار و شخصیتهای بزرگی پیدا شدند كه هشدارهایی دادند؛ برقهایی در آسمان تاریك و ظلمانیِ زندگیِ این كشور جهاندند كه روشنیهایی به وجود آمد؛ بیداریهایی به وجود آمد كه یك نمونهاش مخالفت میرزای شیرازی با كمپانی رژیِ معروف بود كه در واقع همهی كشور را بتدریج میبلعید و میخواست سرنوشتی مثل سرنوشت استعماری هندوستان برای ایران رقم بزند؛ یا فریادهای مرحوم آیتاللَّه مدرس در صحن مجلس ملی آن روز در مقابلهی با رضا خان و دیگران و دیگران، در مقابله با آن قرارداد خائنانهای كه آن روز داشتند میبستند كه همهی كشور را تحویل انگلیسها بدهند. اینها برقهایی در این فضا روشن كرد؛ دلها را روشن كرد، عزمها را محكم كرد. نهضت به وسیلهی پیشروان این فكر شروع شد، رهبری الهی و با عزم و ارادهای مثل امام، خدای متعال در اختیار ملت گذاشت؛ بازهم همین جوانها، حركت خودشان را كردند، یك تحول عظیم و بنیادی به وجود آمد؛ میلههای زندانی كه ملت ایران در آن گرفتار بود، شكسته شد، لكن از اینجایی كه انقلاب شروع كرد، تا آنجایی كه باید ملت ایران برسد، راهِ طولانی است. این راه طولانی پر از چالشهای گوناگون است؛ همت میخواهد، نیرو میخواهد، نشاط میخواهد، ابتكار میخواهد، تراكم عظیم نیروها را میطلبد. اینها باید به وسیلهی جوانها، روحیه جوان، نشاط جوانی تأمین شود. مربوط به :بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان - 1385/08/18 عنوان فیش :بررسی نسخه های قلابی و بعضا خائنانه پیشرفت در زمان قاجار و پهلوی کلیدواژه(ها) : مدیریت تحول, تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, مبارزه علما, روشنفکری وابسته, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, مبارزات ضد استعماری علما, نخبگان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : باید راه آزاد اندیشی و نوآوری و تحول را باز گذاشت، منتها آن را مدیریت كرد تا به ساختارشكنی و شالودهشكنی و بر هم زدن پایههای هویت ملی نینجامد. این كار، مدیریت صحیح لازم دارد. چه كسی باید مدیریت كند؟ نگاهها فوراً میرود به سمت دولت و وزارت علوم و...؛ نه، مدیریتش با نخبگان است؛ با خود شماست؛ با اساتید فعال، دانشجوی فعال و مجموعههای فعال دانشجویی. حواستان جمع باشد! دنبال حرف نو و پیدا كردن حرف نو حركت كنید؛ اما مراقب باشید كه این حرف نو در كدام جهت دارد حركت میكند؛ در جهت تخریب یا در جهت ترمیم و تكمیل؛ اینها با هم تفاوت دارد. این وظیفهای است به عهدهی خود شماها. امثال بنده كه مسئول هستیم؛ البته مسئولیتهایی داریم و شكی نیست در این زمینهها؛ اما كار، كارِ خود شماهاست. گمان نكنید كه نهضت آزاداندیشی و حركت تحول و شجاعت در كارهای گوناگون را، به جای شما كه دانشجو هستید یا محقق هستید یا استاد هستید، ممكن است مسئولان دولتی یا بنده بیاییم انجام بدهیم؛ نه، من نقشم این است كه بیایم بگویم این كار را خوب است بكنیم.نهضت نرمافزاری و جنبش نرمافزاری و نهضت تولید علم را ما مطرح كردیم؛ الان حدود ده سال میگذرد و امروز یك غوغایی راه افتاده است. چه كسی این را راه انداخته؟ من كه یك كلمه بیشتر نگفتم. این كار را شما كردید؛ محقق ما، جوان ما و استاد ما؛ تحول از این قبیل است. وظیفهی نخبگان فكری و فرهنگی جامعه و حوزه و دانشگاه، مدیریت این تحول است. نه باید تحولات را سركوب كرد، نه باید تسلیم هر تحولی شد. خوب، این تحول برای چیست؟ برای پیشرفت. پیشرفت چیست؟ باید آن را معنا كنیم. اولاً این سؤال را باید از خودمان بكنیم: پیشرفت چیست؟ اگر سؤال نكنیم كه پیشرفت چیست، پیداست به فكر پیشرفت نیستیم. بنابراین، باید اول این سؤال را از خودمان بكنیم و به دنبال پاسخش حركت بكنیم تا آن را پیدا بكنیم. اینكه «پیشرفت چیست؟» حرفهای گوناگونی در سطح دنیا مطرح است. همهجور حرفی هست؛ نسخههای قلابی، توصیههای متناقض، عجیب و غریب و بعضاً خائنانه، كه این بلایی بود كه در آغاز شروع مدرنسازی كشور به جان ما ایرانیها افتاد. اول كه نشانههای پیشرفت اروپایی برای ایرانیها معلوم شد، كم كم به فكر افتادند كه ببینند در اروپا، در آن طرف دنیا، چه خبراست؛ قبل از آن، اصلاً خبر نداشتند كه در دنیا چه خبر است! سلاطین قاجاری آنقدر گرفتار حرمسراها و سفرهخانهها و گرفتاریهای شخصی و مسائل بیارزش خودشان بودند كه اصلاً از اینكه در دنیا چه دارد میگذرد، خبر نداشتند. رنسانس چه بود؟ چطور به وجود آمد؟ چرا به وجود آمد؟ نتیجهاش چه شد؟ اصلاً این قضایا را تا دوران فتحعلی شاه و بعد از آن ملتفت نبودند! بعد كه جنگ ایران و روس شد و دستگاه قاجاری به واسطهی سلاحهای پیشرفتهی روسها - كه آن روز از امكانات جدید و سلاحهایی كه برای خودشان ساخته بودند، بهره بردند - تو دهنی محكمی خورد، تازه كسانی را به اروپا فرستادند و سفرای اروپایی هم كه در ایران زندگی میكردند، دست و پایی باز كردند. پیغامآورها و مأموران ویژهای هم برای زمینهسازی نفوذ سیاسی به ایران گسیل شدند و با روشهای خودشان به ایران آمدند. اولین كسانی كه با موج به اصطلاح مدرنیته مواجه شدند، چه كسانی بودند؟ شاهزادهها، رجال دربار قاجاری و شخصیتهای متنفذ سیاسی آن روز. عامهی مردم كه خبری نداشتند، علما كه اطلاعی نداشتند و دیگران كه چیزی نمیدانستند. اینها هم به جز خیلی افراد معدود، عموماً - تقریباً میشود گفت بدون استثنا - در مواجههی با این فرهنگ و پیشرفتهای غربی مات و مبهوت شدند؛ دست و پای خودشان را گم كردند و نتوانستند ذهن و عقل خودشان را به كار بگیرند و از پیشرفت طرف مقابل، به فكر پیشرفت خود بیفتند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد كه در دوران مشروطیت و بعد از استقرار آن، روشنفكرهای درجهی اول ما عقیدهشان این شد كه اگر ایران بخواهد پیشرفت كند، باید از فرق سرتا پا غربیِ كامل بشود! این، یعنی تقلید محض. و همینطور هم عمل كردند و این روند تا حكومت پهلوی ادامه داشت. حكومت پهلوی آمد این را برنامهریزی كرد تا با سرعت بیشتری این كار انجام بگیرد. به آن مقداری كه در دورهی قاجار بود، قانع نبودند. پهلوی را برای این سرِ كار آوردند؛ چند تا روشنفكرِ دستنشاندهی مورد اعتماد خودشان از ایرانیهای تحت تأثیر غرب را هم به عنوان عناصر فرهنگی، دور و برِ آن گذاشتند تا همین كار را بكنند. مسئلهی كشف حجاب، مسئلهی تغییر لباس و مسئلهی حذف كردن نشانههای ایرانیِ اسم: میرزا، سید، خان، آقا، دادن امتیازات فراوان در زمینههای نفت و آوردن مستشارهای خارجی - كه روز به روز هم بیشتر شد - از این قبیل است. بعد هم كه - انگلیسیها رضاخان را كنار گذاشتند، در دورهی بعد، امریكاییها از سال 1332 همه كارهی كشور شدند؛ این سرگذشت تحولات ما در دوران طاغوت است كه با همان مدیریت خطرناك كه گفتم، به سمت نابود كردن اصالتها رفت. ای كاش در مقابل چیزی میگرفتند! نه، هیچ چیز هم نگرفتند. یعنی ایرانیها در طول سالهای متمادی - بیش از شصت، هفتاد سال - كه در اختیار انگلیسیها و غربیها بودند، این قدرت را پیدا نكردند كه مثلاً یك مركز تحقیقات علمی در كشور به وجود آورند كه ظرف پنجاه سال دو تا اختراع درست كند؛ دانشمندانی را تربیت كنند كه دو، سه تا كشف جدید علمی بكنند؛ یعنی اینها این اندازه از غرب استفاده نكردند. آنها چه میخواستند؟ مصرف كننده میخواستند. مصرف كنندهی اقتصادیای كه به طور طبیعی با خودش مصرف فرهنگی و تسلیم سیاسی را هم همراه دارد. آنها این را میخواستند؛ اینها هم راحت تسلیم شدند و دادند. همهی این تشنجها، درگیریها و چالشهایی كه شما در دوران حكومت قاجاریه از زمان تنباكو تا دوران رضا خان و تا بعد از آن میبینید كه بین جبههای از مؤمنین به رهبری علما از یك طرف و حكام جائر از یك طرف انجام گرفت، نشئت گرفته از این قضیه است. در قضیهی امتیاز «رژی»، میرزای شیرازی در مقابل دادن امتیازِ مفت و مجانیِ یك منبع درآمد بزرگ در كشور به غربیها و خارجیها، مخالفت كرد. در قضیهی امتیاز «رویتر» همینطور، و در قضیهی قراردادِ 99 - قرارداد معروف به «قرارداد وثوق الدوله» كه در واقع طبق آن، همهی كشور را به دست انگلیسها میدادند - هم همین طور بود، كه مدرس، آن روحانی برجسته، مخالفت كرد. در قضیهی ملی شدن صنعت نفت هم كه مرحوم آقای كاشانی (رضوان اللَّه علیه) دخالت كرد، همین طور بود. این چالشهایی كه علما با حكام دورانهای مختلف داشتند - كه مردم و بسیاری از روشنفكرها هم با اینها همراهی كردند - همه در این مرز است؛ مرز منافع ملی، و آن طرف هم كه تحول ناشی از اراده و تصمیمگیری قدرتهای بیگانهاست. پس نسخههای پیشرفت و نسخههای غربی و بیگانه، بعضاً حتّی خائنانه است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان استان کرمان - 1384/02/19 عنوان فیش :عدم موفقیت انگلیس و آمریکا در راه اندازی مس سرچشمه کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, مقایسه عملکرد نظام اسلامی و رژیم پهلوی, پیشرفت علمی ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [ما]هیچ ننگمان نمىکند که علم را از غربىها و اروپایىها یاد بگیریم؛ اما ننگمان مىکند که همیشه شاگرد بمانیم. شاگردى مىکنیم تا استعداد خود را پرورش دهیم و از درون بجوشیم. ما نمىخواهیم مثل استخرى باشیم که آبى را در ما سرازیر کنند و هر وقت هم خواستند، آب را بکشند یا اجازه ندهند بیاید، یا هرگونه آب آلودهیى را در این استخر بریزند. ما مىخواهیم مثل چشمهى جوشان باشیم؛ مىخواهیم از خودمان بجوشیم؛ مىخواهیم استعدادهاى خود را بهکار بگیریم. من به هرجا نگاه مىکنم، امکان بهکارگیرى این استعدادها را مىبینم. فقط هم پیشرفت در انرژى اتمى است که مردم در جریان آن قرار گرفتهاند و مىدانند در این بخش چه اتفاقى افتاده است؛ یک نمونهى دیگر، بحث سلولهاى بنیادى است که حیرت بینندگان خارجى را برانگیخت. نمونههاى فراوان دیگرى هم وجود دارد. من دیروز براى بازدید از مجتمع مس سرچشمه به آنجا رفته بودم. یک روز همین مس سرچشمه را انگلیسىها و بعد هم امریکایىها مىخواستند اداره کنند؛ چند سال هم کار و طراحى کردند، اما راهاندازى نشد. بعد وقتى انقلاب پیروز شد، مهندسان ما آمدند و آن را راهاندازى کردند؛ محصول بهدست آوردند و کارهاى خوبى انجام دادند؛ بعد هم طرح توسعه را خود مهندسان ما در دههى سوم - تقریباً از نزدیک سال 80 تا الان - راهاندازى کردند و باز هم دارند آن را توسعه مىدهند. اینکار، جزو بهترین و تمیزترین کارهایى است که بهوسیلهى دولت دارد انجام مىگیرد. آن روز اگر خارجىها سود مىبردند، استفاده مىکردند و یا منافع ملى پامال مىشد، همهى اینها به کنار؛ ملت ایران را تحقیر مىکردند؛ این تحقیر از همه چیز سنگینتر است. ملتى بنشیند و عدهیى از بیرون بیایند به او بگویند تو نمىتوانى؛ برو کنار تا ما برایت درست کنیم؛ او را کنار بزنند و اجازه ندهند حتّى از تجربهى آنها استفاده کند؛ خودشان بیایند این منبع درونى را استخراج کنند؛ چیزى به او بدهند و لُب و خلاصهى سود را هم خودشان ببرند. این کار در نفت مىشده، در مس مىشده، در آهن مىشده، در ساخت و سازهاى گوناگون مىشده، در سدسازى مىشده، در سیلوسازى مىشده، در بخشهاى دانشگاهى و علمى مىشده. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مخترعان جوان - 1384/01/30 عنوان فیش :نقش موثر آمریکایی در روی کار آمدن محمدرضا شاه پهلوی کلیدواژه(ها) : کودتای 28 مرداد, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, سیاستهای رژیم پهلوی, خیانت پهلویها, تاریخ دشمنی آمریکا با ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : سالهاى متمادى گذشته و به این ملت و این هویت ملى ظلم شده؛ این را باید همهى ما دائماً در برابر چشم داشته باشیم. در طول زمان، حقیقتاً به ملت ما ظلم شده است. توانایى و استعدادى که امروز در شماها هست، در همهى دورهها در نسل جوان و مردان و زنان کشور ما وجود داشته؛ اما استعداد انسانى احتیاج به تشویق، شناخت و تزریق روح اعتماد و امید دارد تا بتواند شکوفا شود. درست عکس این سیاست در دورههاى مختلف عمل شده. مقصر اصلى هم در این زمینه، حکومتها و سیاستها بودند؛ در این موضوع اصلاً نباید تردید کرد. بعضى مىفهمیدند دارند چه کار مىکنند؛ مثل اغلب مسؤولان در دوران پهلوى، که دانسته و شناخته این راه را رفتند؛ یعنى از بروز استعدادها جلوگیرى مىکردند. علت هم معلوم است؛ عقیدهى راسخ آنها این بود که ایرانى باید وابسته بماند. دشمنى آنها با نسل بااستعداد ایرانى، یک دشمنىِ طبیعى نبود. نه اینکه بخواهند واقعاً با اشخاص دشمنى کنند؛ نه، سیاستهاى قاهر و مسلط جهانى از آنها این را خواسته بود. شما ببینید حکومت پهلوى را چه کسى سرکار آورد؟ رضاخان را چه کسى در این کشور حاکم کرد؟ این که دیگر جزو نقاط مبهم تاریخ نیست. امروز همه مىدانند که رضاخان را انگلیسىها در این کشور سرکار آوردند؛ همچنانکه وقتى احساس کردند رضاخان دیگر به دردشان نمىخورد، او را برکنار کردند و محمدرضا را سرکار آوردند. این جزو بخشهاى واضح تاریخ معاصر ماست. کسانىکه آنها را سر کار آوردند، همانها سعى مىکردند با انواع سیاستهاى گوناگون، آنها را وابستهى به خودشان نگه دارند. وقتى نهضت مصدق در این کشور پیش آمد - که یک نهضت ملى بود - جایىکه بیشترین احساس خطر را کرد، دستگاه حکومت و سلطنت نبود؛ انگلیسىها بیشترین احساس خطر را کردند. بعد هم که انگلیسىها دیدند از عهدهى کار برنمىآیند، امریکایىها را وارد کار کردند. آنها به یک معنا آمدند صحنه را از دست انگلیسىها ربودند و حاکم شدند. یک نفر بلند شد و با یک چمدان دلار به اینجا آمد و با ایجاد یک بحران مصنوعى، حکومت ملى را سرنگون کرد و رژیم محمدرضا پهلوى بر کشور مسلط شد. این سیاستِ اینهاست؛ این چیز واضحى است و مدارک و اسناد و دستنوشتههاى آن امروز در دسترس همه قرار دارد. البته متأسفانه شما جوانها کمتر فرصت مىکنید به این چیزها مراجعه کنید؛ اما لازم دارید و باید بدانید. امروز اسم کسىکه رضاخان را در ایران سرکار آورد، مشخص است؛ اسم کسىکه محمدرضا را سر کار آورد، مشخص است؛ اسم کسى که به ایران آمد و پول آورد، مشخص است؛ نقشهیى که در امریکا طراحى شد و در اروپا اتاق عملیاتش تشکیل گردید، مشخص است؛ اینها نقشههاى واضح و مشخصى است که وزارتخانههاى امورخارجهى خود آنها اینها را منتشر کردهاند و امروز در اختیار همهى ماست. از استقلال و خودباورى ملت ایران، سیاستهاى زیادهخواه و دخالتجوى جهانى ضرر مىبردند. براى یک ملت، سم بزرگ عبارت است از وابستگى؛ و پادزهر این سم، عبارت است از خودآگاهى، استقلال فکرى، استقلال علمى، روى پاى خود ایستادن، خود را اداره کردن و خود را محتاج دیگران ندیدن. بنابراین، اینها باید این پادزهر را از دسترس این ملت دور نگه دارند؛ این طبیعى است. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1382/11/24 عنوان فیش :اضافه شدن وابستگی به استبداد پادشاهان ديكتاتور از اواخر قاجار کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, وابستگی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, استبداد, دستاوردهای انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این انقلاب شروعِ یك دوران نو در تاریخ ما بود. در یك دوران طولانی در گذشته، ما ملت ایران دچار استبداد بودیم؛ پادشاهان دیكتاتور و مستبد و خودكامه همهی اختیار این مملكت را در دست داشتند؛ مملكت را مال خود و مردم را رعیّت خود میدانستند. در دوران اخیر- یعنی از اواخر دوران قاجار تا همهی دوران پهلوی- بر این پدیده یك درد و مرض دیگر اضافه شد و آن وابستگی بود. پادشاهان قدیم اگر دیكتاتور بودند، وابسته و گوش به فرمان قدرتهای بیگانه نبودند؛ اما از اواخر دوران قاجار و همهی دوران پهلوی، پادشاهان، هم دیكتاتور بودند و هم وابسته! این شد بیماری مضاعف نظام سیاسی حاكم بر ایران در دوران گذشته. این دیكتاتوری و وابستگی آثار و تبعات زیادی در كشور ما و روی ملت ما داشته است. همین دیكتاتوری و وابستگی بود كه كشور ما را عقبمانده نگهداشت؛ منابع و ثروتهای طبیعی ما را به كام دشمنان داد و مانع رشد و پیشرفت فكری و علمی ملت ما شد و ما كه یك روز در دنیا پرچمدار علم بودیم، دریوزهگر دانش- آن هم نقاط ضعیف و كم اهمیت و پسماندههای دانش دیگران- شدیم و دست نیاز به سمت دیگران دراز كردیم! آنها هم هر وقت خواستند، چیز كمی كف دست ما گذاشتند؛ هر وقت هم نخواستند- كه غالباً هم نخواستند- منع كردند. بنابراین ملت ما به شئامت آن دیكتاتوری و آن وابستگی، ملتی عقبافتاده و ضعیف شد. نفت و دیگر منابع ما هم رفت. برای آینده هم نقشههایی بهمراتب خطرناكتر از گذشته كشیده بودند. انسان وقتی به اسناد دوران اخیر حكومت شوم پهلوی نگاه میكند، بهوضوح میبیند كه اینها برای آیندهی این كشور و این ملت برنامههای بسیار خطرناكی داشتند كه در صورت اجرا باز صد سال دیگر ما را عقب میانداخت. انقلاب آمد این روند را قطع كرد و دوران نویی در تاریخ ملت ما شروع شد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان زنجان - 1382/07/22 عنوان فیش :شروع وابستگی کشور از اواخر دوران قاجار و ادامه آن در حکومت پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, استقلال, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, حکومت استبدادی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, وابستگی به غرب, عملکرد حکومت پهلوی, عملکرد حکومت قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ملت و كشور ما پس از گذراندن دوران طولانی سلطههای استبدادی و خاندانهای پادشاهی- كه یكی پس از دیگری آمدند و رفتند- در حالی وارد مرحلهی دنیای نو شد كه از طرفی عصر دیكتاتوری در آن تمام نشده بود، و از طرف دیگر دوران وابستگی در آن آغاز شده بود. اگر به مقطع اخیر تاریخی كشورتان- قبل از انقلاب- نگاهی بكنید، میبینید ما در حولوحوش این پیچ تاریخی كه انقلاب آن را برای ما به وجود آورد، در چه وضعی بودیم؛ در این صورت میتوانیم موقعیت كنونی خود را درست تشخیص دهیم. در آن مقطع، عصر استبداد و دیكتاتوری در این كشور به عصر وابستگی تبدیل شد. البته وابستگی كشور دفعتاً پیش نیامد، بلكه از اواخر دوران قاجار بتدریج وابستگی به اقتصاد و سیاستهای جهانی و دولتهای بیگانه با دادن امتیازات پیدرپی به خارجیها- كه به زیان ملت ایران بود- شروع شد. بعد وقتی دوران استبداد بهخاطر نهضت مشروطیت و قضایای دیگر ضعیف گردید، ناگهان عَلَم شوم و ننگین وابستگی در حكومت پهلوی بلند شد؛ یعنی حاكمیت سیاستهای وابسته و قراردادهای تحت فرمان و حاكمان و شخصیتهای سیاسیِ دستنشانده و گوش به فرمان خارجی؛ البته دیكتاتوری هم در آن بود و روز به روز خطرناكتر و مدرنتر و سختتر هم میشد. انقلاب در چنین شرایطی به پیروزی رسید؛ یعنی ملت ایران در آنِ واحد حركت عظیمی را شروع كرد كه هم علیه دیكتاتوری و استبداد و حكومتهای خودكامهای بود كه قرنهای متمادی بر این كشور حاكم بودند، و هم این حركت بر ضدّ وابستگی، دستنشاندگی، گوشبهفرمان بودن و تابع قدرتهای بیرونِ این مرزها قرار داشتن بود. انقلاب در مقابل این دو عارضه كه برای كشور ما بسیار عمیق و دیرین و خطرناك بود، پنجه در پنجه انداخت. لذا كار انقلاب دشوار بود. مربوط به :بیانات در مراسم سیزدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1381/03/14 عنوان فیش :استبداد پهلوی و قاجاریه بدلیل اتکای به قدرتهای بیگانه کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : برادران و خواهران عزیز! در كشور ما استبداد همیشه به پشتیبانی قدرتهای سلطهگرِ خارجی متّكی بوده است. استبداد و دیكتاتوری و خودكامگی حكومت پهلوی و قبل از آن به شكل دیگری حكومت قاجار، به خاطر اتّكای آنها به قدرتهای بیگانه بود. رضاخان، متّكی به انگلیس؛ محمدرضا، اوّل متّكی به انگلیس و بعد متّكی به امریكا بود. او منافع و نفوذ امریكا را بر طبق میل آنها تأمین میكرد؛ آنها هم از او حمایت میكردند و هر كاری میخواستند، با این كشور و این ملت میكردند. پنجاه سال این ملت را زیر فشار اختناق نگه داشتند و پیشرفت علمی و صنعتی و فرهنگی و اخلاقی او را در دورانی كه از لحاظ جهانی بهترین و آمادهترین دورانها برای این پیشرفت بود، متوقّف كردند و این ملت و این كشور را عقب نگه داشتند. مربوط به :بیانات در دیدار جوانان استان اصفهان - 1380/08/12 عنوان فیش :کشته شدن فرزندان امام قلی خان توسط شاه عباس کلیدواژه(ها) : تاریخ صفویه, تاریخ سلسله ساسانیان و ورود اسلام به ایران, شاه عباس صفوی, حکومت استبدادی, اهداف انقلاب اسلامی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, روحیه وابستگی به بیگانه, نابودی نظام سلطنتی در ایران, تاریخ دوران پهلوی, عقبماندگی علمی ایران, انقلاب اکتبر روسیه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اهمیت ایرانىِ نظام اسلامى به خاطر این است که نظام سیاسىِ مستقرِّ پایدارِ ریشهدارى است که به دست خود مردم به وجود آمده است. یک نظام تحمیل شده بر مردم نیست؛ ضدِّ ایدئولوژى سلطنت است. سلطنت یک ایدئولوژى دارد. ایدئولوژى سلطنت همان چیزى است که شما در همه سلطنتهاى دنیا با انواع و اقسامش مشاهده مىکنید؛ یعنى استبداد، بهرهمندیهاى اختصاصى و زورگویى؛ آنجایى که به زورگویى نیاز داشته باشند. یک روز هم پیدا مىشود که همین انوشیروان - که سعى کردند اسم او را عادل بگذارند - بهخاطر یک کینه شخصى از دوره جوانى، در یک روز دهها هزار مزدکى را به قتل مىرساند! نقل مىکند که در دوره جوانى، پدرم - قباد - گفت به پاى مزدک بیفت (چون قباد، مریدِ مزدک بود)؛ هنوز بوى گند پاىِ مزدک در شامّه من هست و اکنون که به سلطنت رسیدهام، انتقام مىگیرم؛ نه از خودِ مزدک، از دهها هزار مزدکى! پادشاهان صفوى، مایه افتخار ما هستند - مىدانید، ما براى پادشاهان صفوى ارزش و اعتبارى قائلیم؛ چون پیرو مکتب اهلبیت بودند و استقلال و تمامیّت ارضى ایران را حفظ کردند - اما شما ببینید همین شاهعباس که یک چهره برجسته است، چقدر ظلمِ ناشى از خودکامگىِ محض کرده است. آنقدر از خویشاوندان خود را کُشت و کور کرد که بعضى اشخاص مجبور شدند برخى از شاهزادههاى صفوى را به گوشهاى ببرند و گم و گور کنند تا شاه از وجود آنها مطّلع نباشد! مثلاً دستور داد چهار پسر امام قلىخان را سر ببُرند و جلوِ او بگذارند؛ در صورتى که امام قلىخان جزو افرادى بود که به صفویه خیلى خدمت کرده بود؛ جزو خدّامِ قدیمى صفویه و سرداران و سیاستمداران صفویه بود؛ اما به خاطر وجود روح دیکتاتورى و استبداد در شاه، این بلا سرِ او آمد. ظلم و جور، مخصوص محمّدرضا و رضاخان نبود. در ایدئولوژى سلطنت، ظلم و جورِ ناشى از استبداد، قدرت مطلقه و متعهّد نبودن به هیچ مسؤولیتى و هیچ عهد الهى و مردمى وجود دارد. نظام اسلامى در مقابل ایدئولوژى سلطنت قیام کرد؛ در حالى که کشور ما قرنهاى متوالى دچار این حالت بود؛ چه قبل از اسلام، چه حتّى بعد از آمدن اسلام. اسلام در مدینه به معناى واقعى کلمه، متضمّن آزادى و - به تعبیر امروز ما - مردمسالارى بود. در مدینه و زادگاه و پایگاه نبوّت، اینطور بود؛ اما در مناطق دوردستى که فلان سردار اموى در خراسان یا اصفهان یا فارس مشغول حکومت بود، این خبرها وجود نداشت؛ بلکه هر سردارى براى خود یک پادشاه مستبد بود و هر کارى مىتوانست، مىکرد. البته ایمان مردم ایران به اسلام، به خاطر این شخصیتها و این سردارها نبود؛ به خاطر پیام اسلام بود، که خود داستان و ماجراى دیگرى دارد. از ایدئولوژى سلطنت که استبداد یک رکن ذاتى آن است، از صد سال پیش به این طرف، آفتهاى دیگرى هم در کشور ما بروز کرد که یکى از آنها وابستگى بود؛ دیگرى فساد سلطنت و اطرافیان و درباریان بود؛ فساد جنسى، فساد اخلاقى و فسادهاى فراوان مالى. اینها براى مردم، شاه و قدرت مطلقه بودند؛ اما در مقابل بیگانگان تسلیم و مطیع: «اسد علىّ و فى الحروب نعامة»! در مهمترین مسائل، مطلبى به آنها دیکته مىشد؛ نه به وسیله یک رئیس جمهور، بلکه به وسیله سفیر! سفیر انگلیس به دربار مراجعه مىکرد و مىگفت مصلحت شما این است که اینطور باشد؛ شاه هم مىفهمید «مصلحت شما این است» یعنى چه! در کنار وابستگى مطلق و مطیع بودن در مقابل بیگانگان، بىکفایتى هم الى ماشاءاللَّه وجود داشت. من به شما عرض کنم؛ در صد سال اخیر، به معناى حقیقى کلمه، براى این کشور هیچ کار اساسىاى قبل از انقلاب انجام نگرفته است. امروز در محیط دانشگاه چشم شما به حقایق علمى باز شده است؛ مىبینید که ما چقدر کارِ نکرده و راهِ نرفته داریم. مىشد این راهها را رفت، مىشد با کاروان علم همراه شد، مىشد علم و عالم و دانشمند و تحقیق و استقلال در علم و تحقیق را در کشور آزمایش کرد؛ اما این کار را نکردند؛ بلکه بعکس عمل کردند. در دوران ورود دانش جدید به کشور ما، آنچه که وارد شد، عبارت بود از تقلید و ترجمه. البته منظورم ترجمه یک اثر ارزشمند نیست - که یک کار لازم است - منظورم فکر و ذائقه و روحیه ترجمهاى است؛ یعنى قدرت ابتکار را از یک ملت گرفتن؛ شجاعت حرف نو را از یک ملت گرفتن؛ همهاش توى سر او زدن؛ به او اینطور تلقین کردن که اگر مىخواهى به جایى برسى و آدم شوى، باید همان کارى را بکنى که غربیها کردند و از آن سر سوزنى تخطّى نکنى! به مردم ما و محیطهاى علمى، اینگونه یاد دادند. اجازه ابتکار و نوآورى و خلاقیت علم را ندادند. علم و فکر را باید تولید کرد. اینها نه در علوم تجربى، نه در علوم انسانى و نه در علوم سیاسى و اجتماعى، براى آفرینش علمى میدان ندادند. لذا وضع اینگونه است که امروز ملاحظه مىکنید. البته در این بیست سال بعد از انقلاب، با همه گرفتاریهایى که وجود داشته، ورق برگردانده شده است؛ والّا قبل از آن که انقلاب به میدان بیاید و شجاعتِ خواستن، اندیشیدن، اعتماد به نفس و اتّکاء به استعداد ایرانى در کشور مطرح شود - که اینها از برکات انقلاب بود - غایت آمال و آرزوى یک انسان این بود که بتواند بر طبق نسخهاى که غربیها عمل کردهاند، عمل کند؛ یعنى افراد اصلاً به خود اجازه نمىدادند که از آن روند تخطّى کنند! پس استبداد، وابستگى، فساد، عدم ابتکار، عدم پیشرفت و بىکفایتى وجود داشت؛ اما انقلاب و نظام اسلامى در مقابل همه اینها قد علم کرد و شورشى علیه همه اینها بود. این انقلاب و این نظام، کار یک دسته و یک گروه خاص نبود؛ کار ملت بود. قرن بیستم، قرن تحوّلات کوچک و بزرگ سیاسى در دنیاست و انقلابها و کودتاها و تحوّلات زیادى در آن صورت گرفته است. در قرن بیستم هرچه که شما چشم بگردانید، هیچیک از این تحوّلات را نمىبینید که تحت تأثیر ساخت و پاختهاى پشت پرده و اعمال نفوذ قدرتهاى بیگانه نباشد. البته در بین همه اینها، انقلاب اکتبر شوروى مستثناست - که آن، نوع دیگرى بود - اما بقیه تحوّلات سیاسى که در دنیا اتّفاق افتاد، یا تحت تأثیر گروههاى حزبى و پشت سرش شوروى بود، یا یک کودتاى قدرتطلبانه چند نفر نظامى بود. بنابراین کار مردم نبود؛ به شکلى که در ایران، انقلاب اتّفاق افتاد. انقلاب اکتبر شوروى هم مردمى نبود، و عرض کردم که تحلیل و تفسیر آن انقلاب، داستان مفصّل دیگرى دارد. انقلاب اسلامى ایران صددرصد مردمى بود. در دوران انقلاب، شما وقتى به هر روستایى از روستاهاى این کشور مىرفتید، مىدیدید که در آنجا مردم برانگیختهاند، حرف دارند، مطالبه دارند، شعار دارند و همه این مطالبات و حرفها هم حول محور واحدى حرکت مىکرد؛ حول پیام اسلام که مظهر آن را در امام عزیز و بزرگوار ما مىدیدند. اهمیت نظام اسلامى از لحاظ ابعاد ایرانى در اینهاست: اوّلاً صددرصد مردمى است؛ ثانیاً نقطه مقابل چیزى است که قرنهاى متمادى کشور ما از آن رنج برده بود؛ یعنى ایدئولوژى سلطنت و کارگزاران سلطنتى. شما هیچ ملیّتى را پیدا نمىکنید که بتواند چنین انگیزههاى عمیقى را در دلهاى تکتک مردم به وجود آورد. یکایک آحاد مردم، این انقلاب و این نظام را با همه وجودِ خود مطالبه و دنبال مىکردند؛ بىتفاوتترین آدمها در این حرکت سهیم بودند. این در ابعاد ایرانى است. مربوط به :بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر - 1379/12/22 عنوان فیش :پیشرفت زیاد جمهوری اسلامی به سمت آرمانهای انقلاب کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, فساد رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, دشمنی آمریکا با انقلاب و نظام اسلامی, مصادره اموال ایران توسط آمریکا, پیشرفت ملت ایران, پیشرفت علمی ایران, پیشرفت علمی ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اگر از من بپرسید که چقدر[به سمت آرمانهای انقلاب] پیش رفتهایم، خواهم گفت ما زیاد پیش رفتهایم. همانطور که گفتم، اگر کسى با گذشتهى این کشور آشنا باشد، خواهد دید که ما بسیار پیشرفت کردهایم. در این کشور مردم به حساب نمىآمدند، اما امروز مردم محور تصمیمگیریهایند. معنویت در این کشور بهشدّت مورد تهاجم بود؛ سعى مىشد معنویت ازاله شود؛ اما امروز چراغ معنویت در بین مردم روشن و پُرفروغ است. آن روزها جوانها عمداً به فساد کشانده مىشدند. شاید شما شنیدهاید که رؤساى کشور و خانوادههایشان، مهمترین شرکاى باندهاى مواد مخدّر در این کشور بودند! اوّل بار آنها هروئین را به این کشور آوردند و پخش کردند. فساد و اعتیاد و بدبختى را به دست خودشان ترویج مىکردند. امروز شما مىبینید که نظام، با همهى وجود و با تلاش فراوان، در مقابل این مشکلات ایستاده - که همهى دنیا هم کار او را تصدیق مىکنند - اما آن روز براى مسؤولان کشور کارهاى نمایشى در درجهى اوّل بود. به روستاها، به جادههاى روستایى، به برقرسانى روستایى، به بقیهى چیزهایى که در شهرهاى دور بود، مطلقاً اعتنایى نمىشد. اسم مىآوردند که ما مىخواهیم زبده پرورش بدهیم؛ اما در طول پنجاه سال، آنها توانسته بودند حدود صدوپنجاه هزار دانشجو در این کشور داشته باشند. من در استان سیستان و بلوچستان تبعید بودم - آن روز دقیقاً آمارش را مىدانستم، اما الان درست یادم نیست - گمانم در همهى استان که آن روزها حدود ششصد، هفتصد هزار نفر جمعیت داشت، سه نفر لیسانسیه بودند! تعداد دیپلمههاى آن استان بسیار کم بود؛ مثلاً بیست نفر بودند! امروز شما مىبینید که تمام شهرهاى کشور دانشگاه دارند. حتّى در بسیارى از شهرها دانشگاههاى متعدّد و دانشجویان فراوان و رشتههاى متنوّع و پیشرفتهاى علمىِ فراوانى دارند. من این مطلب را بارها گفتهام که امریکاییها هواپیماهاى جنگى و بقیهى ابزارهاى خودشان را به ما مىفروختند؛ ولى اجازهى تعمیر آنها را به ما نمىدادند! البته داستان آن فروشها هم داستان عجیبى است. آن روز صندوق مشترکى بین ایران و امریکا وجود داشت که بنده اوایل انقلاب که به وزارت دفاع رفتم و در آنجا مشغول کار شدم، این را کشف کردم؛ بعد به مجلس رفتم و آن را پیگیرى کردم، که متأسفانه تا امروز هم امریکاییها جواب ندادهاند! صندوقى با نام اختصارى F.M.S داشتند که دولت ایران پول را در آن صندوق مىریخت؛ اما قیمت جنس و نوع جنس و برداشت پول را امریکاییها به عهده داشتند! وقتى انقلاب پیروز شد، میلیاردها دلار در این صندوق پول بود که هنوز هم امریکاییها جوابى ندادهاند و آن پولها را به ملت ایران برنگرداندهاند. وقتى همین وسیلهى پرنده به ایران مىآمد، بعد از مدتى محتاج تعمیر مىشد. شما خیال مىکنید اینجا تعمیرگاه و کارگاه و امثال اینها داشتند؟ ابداً. آن قطعهاى که خراب شده بود و آن را از داخل هواپیما بیرون آورده بودند - چون قطعههاى بزرگى وجود دارد که گاهى مرکّب از دهها قطعه است - اجازه نمىدادند که در اینجا باز شود و روى آن تعمیرى صورت گیرد. با هواپیما به امریکا مىبردند و آن را با قطعهاى جدید عوض مىکردند و مجدداً به ایران باز مىگرداندند! با این ملت، اینگونه رفتار کرده بودند. امروز ملت ایران، مثل همان هواپیما را مىسازد. هواپیماى «تندر»ى که پرسنل ما ساخته بودند، پرواز کرد. این وضعیت اصلاً با آن دوره قابل مقایسه نیست. بنابراین ما پیشرفتِ زیادى کردهایم؛ منتها اگر از من بپرسید که آیا به این حد قانعم، پاسخ من این است: ابداً. ما هنوز راه زیادى داریم. مربوط به :بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر - 1379/12/22 عنوان فیش :برنگرداندن میلیاردها دلار پول از صندوق F.M.S به ملت ایران توسط آمریکا کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, دشمنی آمریکا با انقلاب و نظام اسلامی, مصادره اموال ایران توسط آمریکا نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من این مطلب را بارها گفتهام که امریکاییها هواپیماهاى جنگى و بقیهى ابزارهاى خودشان را به ما مىفروختند؛ ولى اجازهى تعمیر آنها را به ما نمىدادند! البته داستان آن فروشها هم داستان عجیبى است. آن روز صندوق مشترکى بین ایران و امریکا وجود داشت که بنده اوایل انقلاب که به وزارت دفاع رفتم و در آنجا مشغول کار شدم، این را کشف کردم؛ بعد به مجلس رفتم و آن را پیگیرى کردم، که متأسفانه تا امروز هم امریکاییها جواب ندادهاند! صندوقى با نام اختصارى F.M.S داشتند که دولت ایران پول را در آن صندوق مىریخت؛ اما قیمت جنس و نوع جنس و برداشت پول را امریکاییها به عهده داشتند! وقتى انقلاب پیروز شد، میلیاردها دلار در این صندوق پول بود که هنوز هم امریکاییها جوابى ندادهاند و آن پولها را به ملت ایران برنگرداندهاند. وقتى همین وسیلهى پرنده به ایران مىآمد، بعد از مدتى محتاج تعمیر مىشد. شما خیال مىکنید اینجا تعمیرگاه و کارگاه و امثال اینها داشتند؟ ابداً. آن قطعهاى که خراب شده بود و آن را از داخل هواپیما بیرون آورده بودند - چون قطعههاى بزرگى وجود دارد که گاهى مرکّب از دهها قطعه است - اجازه نمىدادند که در اینجا باز شود و روى آن تعمیرى صورت گیرد. با هواپیما به امریکا مىبردند و آن را با قطعهاى جدید عوض مىکردند و مجدداً به ایران باز مىگرداندند! با این ملت، اینگونه رفتار کرده بودند. امروز ملت ایران، مثل همان هواپیما را مىسازد. هواپیماى «تندر»ى که پرسنل ما ساخته بودند، پرواز کرد. این وضعیت اصلاً با آن دوره قابل مقایسه نیست. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان - 1378/08/12 عنوان فیش :تسلط انگليس و امريكا بر حکومت، منابع و فرهنگ ايران تا قبل سال 57 کلیدواژه(ها) : نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, عملکرد استعمارگران در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, استکبار, دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, نفوذ بیگانگان در ایران, ارتباط با امریکا, رابطه ایران و امریکا نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : استكبار وارد هر كشوری میشود، سعی میكند آن كشور را تهی كند؛ یعنی تا هر جا بتواند، همه چیز آن كشور را به نفع خود مصادره میكند. امروز خودِ امریكاییها... در صف مقدّم و بعضی قلم به مزدهای واقعاً حقیر و پست، و شاید هم یك عدّه گول خورده و غافل در داخل كشور ما در صفِ پشت سر آنها خیال میكنند كه اگر امریكا ارتباطاتش با كشوری - مثلاً جمهوری اسلامی - عادّی شد و رابطه برقرار كردند، ناگهان همهی مشكلات اقتصادی ملت ایران حل خواهد شد! اگر كسی اینطور فكر كند، خطای عظیمی مرتكب شده است. ملت ایران، ارتباط با امریكا را یك دوره تجربه كرده است. امریكاییها از سال سیودو كه زمام قدرت استكباری را در ایران در دست گرفتند، تا سالهای پنجاهوشش و پنجاهوهفت هرچه داشتیم، از ما گرفتند؛ هرچه بوده است، بردند. اغلب گرفتاریهای امروز ملت ایران مربوط به آن دوران و همچنین دوران تسلّط انگلیسیهاست. انگلیس هم مثل امریكاست؛ فرقی نمیكند. قبل از امریكاییها، انگلیسیها بر سیاست ایران مسلّط بودند. از اواخر دوران قاجار تا روی كار آمدن رضاخان، تا بعد - تا سال سیودو - همه چیز در ایران در دست انگلیسیها بود. حكومت میآوردند، حكومت میبردند؛ نفت را میبردند، منابع را میبردند؛ فرهنگ را رقم میزدند و هر كار میخواستند، میكردند. بعد هم امریكاییها آمدند و در آن رقابت بینالمللی خودشان، از انگلیسیها تحویل گرفتند؛ مثل یك منطقهی مفتوحه! یك ملت، با ارتباط با دولتی كه اهداف استكباری دارد، هیچ خیر و سودی نمیبرد. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1378/07/09 عنوان فیش :مقابله امام خمینی(ره) با وابستگی و فساد بر جای مانده از دوران طاغوت با نسخه اسلام کلیدواژه(ها) : رهبری امام خمینی, فساد رژیم پهلوی, وضعیت اجتماعی در رژیم پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, مبارزه سیاسی امام خمینی(ره), وضعیت اخلاقی در رژیم پهلوی, استقلال, استقلال اقتصادی, مبارزه سیاسی امام خمینی(ره), سلسله پهلوی, سرجان ملکم, دخالتهای انگلیس در ایران, وضعیت اقتصادی در رژیم پهلوی, حاکمیت اسلام, حاکمیت دین, اولویتهای امام خمینی(ره), اعتماد به نفس ملی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : او[امام خمینی(ره)] این میدان[مبارزه با طاغوت] را طی كرد تا به نقطهی نزدیك پیروزی یعنی سال 1357 رسید. امام حالا در مقابل حادثهی عجیبی قرار گرفته است و آن، پیروزی نهضت اسلامی به پشتیبانی یك ملت با همهی وجودش است. آن پیروزی، نه فقط پیروزی بر یك رژیم فاسد و ارتجاعی بود، بلكه آن رژیم فاسد چون از پشتیبانیِ تقریباً همهی قدرتهای استكباریِ آن روز برخوردار بود، این پیروزی، پیروزی بر همهی آن قدرتهای استكباری به حساب میآمد. او میخواهد این مملكت را با سلیقه و نظر و نسخهی اسلام اداره كند. در مقابل او چیست؟ كشوری كه نزدیك دویست سال از جوانب گوناگون بر آن فشار آوردند تا همهی خصوصیات ممتاز یك ملت بزرگ را در آن بكوبند و ضعیف و سركوبش كنند. اگر به تاریخ این دویست سال اخیر مراجعه كنید، عظمت كار امام را بهتر درمییابید. من تأكید میكنم كه جوانان، این مقطعِ تاریخی را بخوانند. دستگاههای تبلیغی هم حقایقی را كه در این مدّت بر سر این كشور آمده، برای مردم تبیین كنند. به نظر من در این خصوص كار كمی شده است. از اوایل قرن نوزدهم میلادی كه مأمور انگلیسی «سرجان ملكم» از مرز هندوستان وارد ایران شد؛ یعنی از زمان حكومت فتحعلی شاه قاجار كه با هدایای اغواكننده و گرانقیمت برای رجال درباری و سیاستمداران فاسد وارد ایران شدند و استعمار انگلیسی، یا به تعبیر دیگر، نفوذ ویرانگر انگلیسی چون استعمار به معنای متداولش در ایران پیش نیامد؛ اما بدتر از استعمار پیش آمد حكومتهای ایرانی را به شدّت در مشت گرفت و هر كار خواست به وسیلهی آنها انجام داد؛ از آن روز تا روزی كه انقلاب پیروز شد، در حدود صد و هفتاد، هشتاد سال طول كشیده است. در تمام این مدّت، همهی عوامل قدرت قدرتهای بزرگ جهانی، عوامل قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی كار كرده بودند برای اینكه این ملتِ ریشهدارِ تاریخیِ بافرهنگِ شجاعِ بزرگ را آنچنان ضعیف و خُرد و ناامید و مأیوس كنند كه هیچ خطری از ناحیهی آن، قدرتهای بزرگ را تهدید نكند. امام در مقابل چنین واقعیتی قرار گرفت. البته از این صد و هفتاد، هشتاد سال، عمدهی مدّتش دولت انگلیس، از سال سی و دو به بعد دولت امریكا و در اواسط هم نفوذ دولت روسیه و رقابتهای روس و انگلیس در ایران بود؛ در دوران قاجاریه یك طور، در دوران رژیم پهلوی به مراتب خطرناكتر و سختتر. آنها هر كاری توانسته بودند، با این ملت كردند. نتیجه این شد كه در مقابل امام، كشوری وجود داشت كه از لحاظ سیاسی وابسته و تابع بود. هر كاری كه دولت امریكا در آن برهه اراده میكرد، در ایران انجام میگرفت. هر كاری میخواستند، میتوانستند بكنند؛ در زمینهی اقتصادی، در زمینهی نفت، در زمینهی انتصابات، در زمینهی دولتها فلان دولت برود، فلان دولت بیاید در زمینهی ارتباطات بینالمللی، در زمینهی عادات و رفتاری كه بر مردم تحمیل میشد، در زمینهی دانشگاهها. بنابراین، هر كار میخواستند در ایران بكنند، میتوانستند. ما كاملًا تابع و وابسته شده بودیم. از لحاظ اقتصادی، كاملًا مصرفكننده و فقیر بودیم؛ همه چیز را باید وارد میكردیم. من یكوقت گفتم، اما بعضیها باور نمیكردند؛ اما باور كنید كه در كشور ما «دستهی بیل» وارد میكردند؛ سوزن خیاطی وارد میكردند؛ انواع و اقسام خوراكیها وارد میكردند؛ انواع و اقسام محصولات صنعتی وارد میكردند! همه چیز مصرفی بود؛ یعنی این ملت، این استعدادها، این مغزها و این جوانان، قدرت یا فرصت این را نداشتند كه بخشی از نیازهای خودشان را خودشان تولید كنند، كه بتوانند بگویند ما به خارج احتیاجی نداریم. اگر صنعتی را هم در داخل كشور میآوردند مثل صنعت اتومبیلسازی، یا ذوب آهن و امثال اینها، كه به شكل بسیار ناقصی وارد كشور شده بود سرتاپای آن صنعت، وابستگی بود. وسایل پیشرفته و مدرنی هم كه میفروختند مثل هواپیماهای جنگی اجازهی تعمیرش را حتّی به داخل نمیدادند؛ تعمیرش هم باید در خارج انجام میگرفت! از لحاظ اقتصادی، صددرصد وابسته و مصرفكننده؛ از لحاظ علمی، تقریباً صفر؛ این ملت هیچ حرف تازهای در بازار علم و دانشِ نویِ جهانی نداشت. در دانشگاهها كه البته از لحاظ كمیت هم بسیار كم بودند؛ كه در آخرین سالهای رژیم پهلوی، در حدود یك دهم وضعِ فعلی، دانشجو در كشور بود اگر درسی در كلاسی گفته میشد در هر زمینهای؛ چه علوم انسانی، چه علوم فنّی و صنعتی، چه علوم طبیعی همان حرفهای دیگران بود؛ چیز نویی از لحاظ علمی وجود نداشت! از لحاظ ثروت ملی، غارتزده بودیم: نفت را میبردند، معادن را میبردند، همه چیز را میبردند؛ با هر قیمتی كه خودشان میخواستند! از لحاظ اجتماعی و وضعیت فقیر و غنی، كشور به شدّت مفلوك بود. هزاران، بلكه دهها هزار روستا در این كشور بود كه برق و آب تصفیه شده و امثال اینها را نه دیده بودند، نه امیدش را داشتند! فقط به تهران و چند شهر بزرگ میرسیدند؛ آن هم به آن شكلی كه همان روز تهران یكی از كثیفترین و زشتترین پایتختهای دنیا محسوب میشد! فقط به خودشان میرسیدند؛ هرجا خودشان جا پایی داشتند، آنجا فرودگاه هم بود، وسایل راحتی هم بود؛ اما آنجایی كه مربوط به خودشان نبود، بهكلّی رها شده بود! شكاف طبقاتی در اعلی درجهی خود بود. از لحاظ اخلاقی، ترویج فساد بود. در دورهی پیش از انقلاب همان سالهای اواخر دههی چهل و اوایل دههی پنجاه بارها در سخنرانیهایی كه برای جوانان تشكیل میشد، از روی شواهد و قرائن میگفتم این وضعیتی كه ما از لحاظ بیبندوباری و بیحجابی و فحشا در كشورمان داریم، در كشورهای اروپایی نیست! واقعا هم نبود؛ من اطّلاع داشتم. البته در كشورهای اروپایی ممكن بود فلان مركزِ فسادی وجود داشته باشد؛ اما عرف زندگی مردم در آنجا مثلًا وضع و پوشش و رفتار زنان بهتر از آن چیزی بود كه انسان بخصوص در بعضی از شهرهای ما ملاحظه میكرد و میدید! از لحاظ اخلاقی، مردم دچار انواع و اقسام آسیبهای اخلاقی بودند؛ نه فقط اخلاق شهوانی. توسط آنها، ارتباطات مردم، مراودات مردم، تكیه و اعتماد مردم، همهاش آفتزده شده بود. اینطوری پیش برده بودند و اداره كرده بودند؛ بحثِ تعمّد بود. مردم را بیحال و بیحوصله و ناامید میخواستند. اخلاقهای پیشبرندهی یك ملت، امید و تحرّك و جدّیت است. ملتی كه ناامید باشد، ملتی كه از آیندهی خود مأیوس باشد، ملتی كه خود را تحقیر كند، پیشرفت نخواهد كرد. هر جنسی كه گفته میشد در داخل تولید شده است، خودِ این داخلی بودن، معنایش این بود كه ارزشی ندارد! خود افراد، تحصیلكردهها، دیگران، به هم میگفتند كه ایرانی یك لولهنگ آن آفتابههای گِلی قدیمی هم نمیتواند بسازد! یعنی نسل پیشرفتهی علمی هم نسبت به آیندهی علمی این كشور ناامید بود. این، آن مشكل اخلاقی است. ما از قافلهی علم و تمدّن دنیا عقب بودیم. از لحاظ نظام حكومتی و حكّامی كه بر این كشور حكومت میكردند، یكی از مرتجعترین حكومتها را داشتیم. سلطنت موروثی بود؛ یك نفر بمیرد، مردم مجبور باشند فرزند او را در هر سنّی، با هر شرایطی و با هر خصوصیّاتی، به حاكمیت مطلق خودشان قبول كنند؛ نه معیاری، نه علمی، نه تقوایی، نه عقلی، هیچچیز ملاك نباشد! چنین رژیمی را در ایران در قانون اساسی هم برده بودند؛ قانون اساسیای كه زیر چكمههای رضا خان و زیر برق نگاههای مأموران رضاخانی در همین تهران تصویب شده بود. ایران در دنیا ذلیل شده بود. در مجامع جهانی، نامی از ایران به عنوان صاحبِ یك نظر، صاحبِ یك رأی و صاحبِ یك شخصیت، وجود نداشت؛ صدقهبگیر و محل آزمایش دیگران شده بود! بعضی از نظرات اقتصادی و غیره را برای اینكه آزمایش كنند، اینجا عمل میكردند، تا ببینند چگونه جواب میدهد! از لحاظ معنوی، فقیر؛ از لحاظ مادّی، فقیر؛ از لحاظ سیاسی، فقیر؛ از لحاظ شخصیتی، فقیر! امام در مقابل چنین جامعه و چنین كشوری قرار گرفته بود. البته نكتهی بسیار مهمی در اینجا وجود داشت و آن این بود كه ملت ایران، ملت بزرگ و بااستعدادی است. آن حالتی كه به وجود آورده بودند، یك حالت عارضی بود. وقتی فریاد امام بلند شد، ملت خود را تكان داد. البته از روزی كه امام شروع كرد، تا روزی كه این اقیانوس عظیم تموّج یافت و به خروش افتاد، پانزده سال طول كشید پانزده سالِ پُررنج اما ملت، ملتی اصیل، ریشهدار، بااستعداد، بافرهنگ، باغیرت و بادین بود و توانست خود را از آن حالت تخدیری و خوابآلودگی نجات دهد و بلند شود؛ توانست شخصیت خود را در دوران مبارزه بخصوص در یكی، دو سال اخیر نشان دهد. این، آن نقطهی قوّت بود؛ اما آن واقعیتها كه در طول سالهای متمادی بر این كشور تحمیل شده بود و آثارش را در زندگی گذاشته بود، در مقابل امام بود؛ حالا امام میخواهد این جامعه را به شكل مطلوب و آرمانی بسازد؛ چه كار باید بكند؟ ببینید چقدر این مهم است؛ شوخی نیست. شما مثلًا به نقطهای رفتهاید كه مصالح هست، امكانات هست، فضا هست، اما ساختمان ویرانه و درهم ریخته است؛ میخواهید از این مصالح و از این فضا، یك بنای شامخ و باعظمت و ماندگار درست كنید؛ هر مهندسی نمیتواند این كار را بكند. اینجاست كه آن هویّت و شخصیت عظیم، خودش را نشان میدهد. امام به این ملت و به این كشور و به این صحنه و به این مصالح نگاه كرد. او اسلام را میشناخت، آرمانهای اسلامی و احكام اسلامی را هم میدانست و میخواست با مصالح اسلامی و به دست این مردم، بنای شامخ یك حكومت عظیم، مستقل، سربلند، خوشبخت خوشبختكننده، پیشرونده و جبرانكنندهی ضعفهای گذشته را به وجود آورد. در این مردم، چه چیزی را باید بیش از همه چیز دنبال كند؟ اولویّت چیست؟ امام، اولویّتها را تشخیص داد و انتخاب و دنبال كرد. به نظر من، این اولویّتها در درجهی اوّل دو چیز بود. ما كه از روز اوّل خیلی از فرمایشها و افكار و قضاوتها و نحوهی برخورد امام را با قضایا از نزدیك شاهد بودیم، میتوانیم درست بفهمیم. امروز شما هم اگر به بیانات امام نگاه كنید، رفتار امام را ببینید و آنچه را كه از امام میدانید، جلوتان بگذارید، همین دو چیز را بهطور برجسته مشاهده میكنید: اول، احیای روح خودباوری و استقلال در مردم. در طول سالیان دراز به مردم تفهیم شده بود كه شما نمیتوانید. هرچه افراد از همهی طبقات روحانی، غیر روحانی، دانشگاهی، عالم، جاهل میگفتند، پاسخ میدادند كه نمیشود و فایدهای ندارد. این روحیه باید عوض میشد. اینگونه خُلقیّات اجتماعی، مثل خُلقیّات فردی نیست. خُلقیّات فردی هم به آسانی عوض نمیشود؛ اما خُلقیّات اجتماعی خیلی دشوارتر است. امام باید این را به روح خودباوری و اتّكاءِ به نفس و مشی مستقل تبدیل میكرد. برای خاطر این خصوصیت، امام باید هیچگونه دخالت و نفوذی را از غیر این ملت بر این ملت تحمّل نكند و نكرد. اینكه میبینید امام اینگونه در مقابل امریكا و در مقابل شورویِ آن روز میایستاد، بهخاطر این بود. آمریكاییها بیست و پنج سالِ تمام، سرشان را پایین انداخته بودند و به اینجا آمده بودند. سفرهی گستردهای بود كه اینها و یكمشت مزدور، هر كار خواسته بودند، كرده بودند؛ تا ماههای اوّلِ انقلاب هم هنوز قطع امید نكرده بودند! من قضایایی را در ذهن دارم كه حالا وقت نیست آنها را بگویم. امام، بهكل نوك همهی این پُرمدّعاها را چید! اگر اندك غفلتی از امام سرمیزد، از طرق مختلف و از پنجرههای متعدّد، همان كسانی كه از در بیرون شده بودند، دوباره وارد میشدند. امام قرص و محكم جلوِ نفوذ و تسلّط بیگانه را به هر كیفیّتی بست و ایستاد. این اوّلین نقطه بود. دومین چیزی كه امام بر روی آن نهایت اهتمام را داشت، احیای روح دینی و تقویت ایمان در مردم بود؛ همان ایمانی كه در خودش وجود داشت؛ لذا روی مسائل دین تعبّد و هرآنچه كه به دین مربوط میشد نهایت كوشش و دقّت را داشت و هیچ حاضر نبود در این زمینه كوتاه بیاید؛ چون دین علاجكننده است. وقتی روح دینی در ملتی بود، اثر آن فقط این نیست كه از لحاظ شخصی، مردمِ خوب و پاكیزه و پارسایی خواهند شد؛ اثر روح دینی، در زندگی اجتماعی منعكس میشود؛ اگر دینِ درست باشد. برای همین هم بود كه با دینی كه امام ترویج میكرد، اسلامی كه امام آن را اسلام ناب مینامید، همهی دشمنان بزرگ دنیا و دنبالههایشان در داخل كشور، شروع به مخالفت كردند؛ بهعنوان اینكه این دین، سیاسی و حكومتی است. گاهی هم دایهی دلسوزتر از مادر میشدند حالا هم گاهی میشوند كه آقا شما دینِ سیاسی و دینِ حكومتی را كه مطرح میكنید، دین از نظر مردم ضعیف میشود؛ ایمان دینی مردم سست میشود! این، درست عكس واقعیت است. وقتی دین در یك جامعه بود، روح فداكاری در آن جامعه هست. وقتی دین در یك جامعه بود، آگاهی و هوشیاری و احساس مسئولیت در یك جامعه هست. اینكه شما میبینید امروز در جامعه و كشور ما نسبت به مسائل دینی تا آنجایی كه به اطّلاع مردم میرسد در مردم احساس مسئولیت و احساس غیرت هست، این بهخاطر روح دینی است. دشمن میخواهد این روح را تضعیف كند. امام این روح را در همهی اركان جامعه چه اركان حكومتی، چه آحاد مردم به شدّت تقویت میكرد؛ یعنی در دولت، در مجلس، در قوّهی قضائیّه، در قوانین، در شورای نگهبان، در انتخابات و در همه چیز، امام بر روی ایمان دینی و تعبّد دینی و تقیّد دینی تكیه میكرد. امام این دو خصوصیت را در اولویّتِ اوّل قرار داد. غالب آنچه را كه امام بهعنوان دستورالعمل در مقابل پای این ملت گذاشته است، مربوط به این دو چیز است. مربوط به :پیام به ملت ایران به مناسبت بیستمین سالگرد انقلاب اسلامی - 1377/11/21 عنوان فیش :نابودی كشاورزی ملی؛ زمینهساز وابستگی اقتصاد کشور در دوران پهلوی کلیدواژه(ها) : خیانت پهلویها, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, سلسله پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت اقتصادی در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, خیانت پهلویها, دشمنی رژیم پهلوی با اسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : رژیم پهلوی كه در بیكفایتی و فساد و سرسپردگی به بیگانگان در میان حكومتهای فاسد این منطقه از همه روسیاهتر بود در طول دهها سال حكومت خود بزرگترین ضربهها را بر ملت و كشور ایران وارد آورده بود: ملت را با دیكتاتوری خشن و سركوب بیرحمانه از صحنهی سیاسی كشور بیرون رانده، منافع كشور را قربانی بند و بست با قدرتهای مداخلهگر و كمپانیهای غارتگر كرده، جوانان را با رواج ابتذال و شهوترانی از اندیشیدن به سرنوشت كشور باز داشته و صدای هر معترض و آزادیخواهی را در گلو شكسته بود. با نابود كردن كشاورزی ملی و وابسته كردن صنعت ناقص و معیوب، و باز گذاشتن دست بیگانگان حریص و نوكران دربار و غارت منابع نفتی و بذل و بخشش ثروت ملی به اربابان امریكایی و اروپایی و ویران كردن روستاها و تبدیل ایران به بازار كالاهای بیارزش خارجی و پس ماندهی محصولات كشاورزی امریكا و برنامههای خائنانهی دیگری از این قبیل، اقتصاد كشور را دچار انحطاط مزمن و وابسته به ارادهی قدرتهای خارجی كرده و رگ حیات ملت را به دست دشمنان سپرده بود. ایمان و فرهنگ و اعتقادات ملت ایران را به تمسخر گرفته و با تحقیر آن و ترویج تحمیلی فرهنگ غرب، به مبارزهیی جدی با خود باوری و اعتماد بنفس این ملت بزرگ كمر بسته بود. دین و روحانیت را كه در طول چند قرن همیشه منشأ حقطلبی و عدالتخواهی و آزادگی و سنگر اصلی مقاومت در برابر تهاجم بیگانگان و ستمگران و مستبدان بودند، مورد سختترین انتقامها قرار داده و با همهی وسائل زور و تهدید و تهمت و تبلیغ با آنها رفتار میكرد.در حالیكه فقر و تنگدستی و گرسنگی و سطح پائین زندگی گلوی اكثریت ملت ایران را میفشرد، اسراف و ولخرجی و تجمل و زندگیهای افسانهوار و كاخهای شاه و خانواده و رجال درباری و فرماندهان نظامیاش از یكطرف و غارت منابع ملی بوسیله كمپانیهای بیگانه و دلالان داخلیشان از طرف دیگر روزبهروز عرصه را بر مردم تنگتر میكرد. احكام نجاتبخش اسلام بدست گنهكار سران رژیم بكلی از صحنهی زندگی اجتماعی خارج شده و حتی رعایت تقوای دینی و نماز و عبادت در محیطهای زیر نفوذ مستقیم رژیم مانند محیطهای نظامی و آموزشی، مورد تمسخر و در مواردی جرم بود. كمترین انتقادی از رژیم ظالم و سفاك با برخوردهای خشن و خونین روبرو میشد و ساواك جهنمی شاه كه بوسیله سیای امریكا و صهیونیستهای ضد بشر سازماندهی و تجهیز شده بود سختترین شكنجهها و مخوفترین زندانها را برای سركوب كسانیكه جرئت مقابله با آن رژیم را به خود میدادند، آماده داشت. حوزههای علمیه و طلاب و علمای مبارز و جوانان و دانشجویان و دانشگاهها بخصوص آنهایی كه از دین و مبارزات دینی دم میزدند، مورد خشنترین وحشیگریها قرار میگرفتند. كشور رو به ویرانی، ایمان دینی رو به اضمحلال، استقلال و عزت و شرف ملی مورد غارت بیگانگان و آیندهی ایران و ایرانی بشدت تیره و سیاه بود. مربوط به :بیانات در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه فجر (روز انقلاب اسلامی و جوانان) - 1377/11/13 عنوان فیش :نمونههایی از فساد مالی، اخلاقی و اداری رژیم پهلوی کلیدواژه(ها) : فساد رژیم پهلوی, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, سلسله پهلوی, رضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, محمدرضا پهلوی, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای آمریکا, دخالتهای آمریکا در ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, نفوذ بیگانگان در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : انقلاب ما یك حركت عظیم مردمی علیه حكومتی بود كه تقریباً تمام خصوصیّات یك حكومت بد را داشت؛ هم فاسد بود، هم وابسته بود، هم تحمیلی و كودتایی بود و هم بیكفایت بود. من همین چهار خصوصیت را توضیح مختصری میدهم:آن حكومت، اوّلاً فاسد بود؛ فساد مالی داشتند؛ فساد اخلاقی داشتند؛ فساد اداری داشتند. در فساد مالیشان همین بس كه خود شاه و خانوادهی او در بیشتر معاملات اقتصادی كلان این كشور داخل میشدند. خود او و برادران و خواهرانش، جزو كسانی بودند كه بیشترین ثروتاندوزی شخصی را كردند. رضاخان در دوران شانزده، هفده سالهی سلطنت خود، ثروت كلانی اندوخت. بد نیست بدانید كه بعضی از شهرهای این كشور، به حسب سند، دربست متعلّق به رضاخان بود! مثلاً شهر فریمان تماماً ملك رضاخان بود! بهترین املاك و زمینهای این كشور، متعلّق به او بود. او به این چیزها و به جواهرات علاقه داشت. البته بچههایش قدری مَشرب وسیعتری داشتند؛ هرگونه ثروتی را دوست میداشتند و جمع میكردند! بهترین دلیل هم این است كه وقتی اینها از این كشور رفتند، میلیاردها دلار ثروتشان در بانكهای خارجی انباشته شده بود! شاید بدانید كه ما بعد از انقلاب خواستیم كه ثروت شاه را به ما برگردانند و البته طبیعی هم بود كه جواب ندهند. آن وقت تخمینی كه از مال مجموع این خانواده زده میشد، دهها میلیارد دلار بود! رفتند در جاهای مختلف دنیا مستقر گردیدند و همهشان جزو ثروتمندان شدند. این پولهای كلان را با زحمتكشی كه بهدست نیاورده بودند، كاسبیِ مشروع كه نكرده بودند؛ اینها پولهایی بود كه زراندوزیها و ثروتاندوزیهای غیرمشروع آن را بهوجود آورده بود. نظامی كه در رأس خودش اینقدر فساد مالی داشت، ببینید چگونه نظامی بود و با مردم چه میكرد! از لحاظ اخلاقی هم فاسد بودند. باندهای تبهكار معاملات قاچاق، زیر دست برادران و خواهران این شخص قرار داشتند. از لحاظ مسائل اخلاقی و جنسی، چیزهایی هست كه گفتن و شنیدنش عرق شرم بر پیشانی انسان میآورد. البته گوشهای از خاطرات این چیزها را، بعدها كسان و نزدیكان و دستیاران خودش نوشتند و منتشر كردند. از لحاظ فساد اداری هم رو به تباهی بودند. در مدیریّتها، صلاحیتها را رعایت نمیكردند؛ وابستگیهای به خودشان و دستورات سرویسهای اطّلاعاتی و امنیتی بیگانه را ملاك قرار میدادند و كسانی را سرِكار میآوردند. ببینید؛ حكومتی كه در رأس خودش رشوه میگیرد، ثروتاندوزی میكند، معاملهی قاچاق میكند و به مردم خیانت میكند، چگونه حكومتی است. اگر كسی بخواهد اینها را با دلایل و شواهدش بگوید، كتابها خواهد شد. آنها وابسته بودند. وابستگیشان بهخاطر این بود كه از مردم بهكلّی بریده بودند. برای حفظ حكومت خودشان، خود را ناچار میدانستند كه به خارجیها متّكی شوند. رضاخان را انگلیسیها سرِكار آوردند، كه جزو تواریخ مشخص و مسلّم و روشن است. محمّدرضا را هم انگلیسیها تثبیت كردند. بعد از دورهی حكومت دكتر مصدّق، كودتا را امریكاییها به راه انداختند و البته از دست انگلیسیها ربودند و آنها خودشان تسلّط پیدا كردند. اینها در اغلب امورِ این كشور، وابسته بودند. مستشاران امریكایی و دهها هزار امریكایی دیگر در مهمترین مراكز نظامی، اطّلاعاتی، اقتصادی و سیاسی این كشور شغلهای حسّاس و درآمدهای گزاف داشتند و آنها در حقیقت كارها را انجام میدادند و به آنها خط میدادند. دستگاه اطّلاعاتی این كشور را امریكاییها و اسرائیلیها بهوجود آوردند. در سیاستها، تابع نظرات انگلیسیها و در این اواخر، تابع نظرات امریكاییها بودند. در زمینهی منطقهای و جهانی، حتّی در زمینههای اقتصادی - مثلاً قیمت نفت چقدر باشد، فروش نفت چگونه باشد، وضع شركتهای خارجی در نفت ایران به چه كیفیّت باشد - در همهی این مسائل مهم و حسّاس، آن چیزی كاری را انجام میدادند كه از آنها خواسته شده بود! البته منافع خودشان را هم در نظر داشتند. برای خارجیها فداكاری نمیكردند، بلكه برای حفظ حكومت خودشان، صددرصد به بیگانگان میدان میدادند و به آنها تكیه میكردند و دست آنها را در تطاول به این كشور و این ملت باز میگذاشتند. حكومت آنها تحمیلی و كودتایی بود. با كودتا سرِكار آمده بودند؛ هم رضاخان با كودتا سرِكار آمده بود، هم محمّدرضا با كودتا سرِكار آمد. حكومت كودتایی، معلوم است چطور حكومتی است: بر مردم تحمیل بودند و از آراءِ مردم، عقاید مردم، دلبستگیهای مردم، فرهنگ مردم و درخواست و ارادهی آنهاهیچ نشانی نبود. آنها برای آراءِ مردم، برای خواست مردم، برای عقاید مردم، برای دین مردم و برای فرهنگ مردم، هیچ احترامی قائل نبودند؛ هیچ رابطهی صمیمی و دوستانهای با مردم نداشتند. رابطه، رابطهی خصمانه بود؛ رابطهی ارباب و رعیّت بود؛ رابطهی آقایی و نوكری بود؛ سلطنت بود دیگر! سلطنت و پادشاهی، معنایش همین است؛ یعنی حكومت مطلقهای كه هیچ تعهّدی در مقابل مردم ندارد. خانوادهی پهلوی، پنجاه سال در كشور ما اینگونه زندگی كردند. مربوط به :بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تربیت مدرس - 1377/06/12 عنوان فیش :ساخت سیلوی عظیم گندم در زمان جنگ توسط جهاد سازندگی کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, تاریخ جمهوری اسلامی در زمان حیات امام خمینی(ره), سدسازی, خودکفایی, صنعت سیلوسازی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, جهاد سازندگی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در زمینه سازندگى، در زمینه معمارى، در زمینه کارهاى زیربنایى - سدها، جادهها، راهآهنها، کارخانههاى بزرگ، نیروگاهها - در داخل کشور به دست عناصر خودى کارهایى انجام مىگیرد که در گذشته فکرش را هم نمىشد کرد. اوایل انقلاب در زمان ریاست جمهورى بنده، صحبت شد که چطور است این سدها را بدهیم مهندسان خودمان بسازند. بعضیها فریاد برآوردند که آقا مگر مىشود؟! بعد اتّفاقاً من براى کارى به خوزستان رفته بودم؛ برادران جهاد سازندگى مرا بردند و یک سیلوى عظیم چهل، پنجاه هزار تنى را به من نشان دادند، که خودشان ساخته بودند. سیلو - آنطور که من شنیدهام - جزو کارهاى نسبتاً پیچیده در زمینههاى معمارى است. در گذشته هم سیلوهاى ایران را روسها مىساختند. رژیم، گندم را از امریکاییها مىگرفت؛ سیلوهایش را روسها مىساختند! اصلاً مهندس ایرانى به خودش اجازه نمىداد که وارد اینگونه کارها شود. من دیدم که بچههاى جهاد سازندگى و جوانان بىنام و نشان - که عنوان خیلى بلندبالایى براى خودشان درست نکرده بودند - چنین چیز باعظمتى را ساختهاند. واقعاً دل من محکم شد و آمدیم دنبال کردیم. الان هم در کشور، سدها، راهها، کارهاى زیربنایى عظیم، کارخانهها و نیروگاهها، ساخته شده و مىشود . مربوط به :بیانات در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران - 1377/02/22 عنوان فیش :رفتار آمریکاییها در زمان رژیم پهلوی برای تداوم وابستگی ایران کلیدواژه(ها) : دخالتهای آمریکا در ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, دخالتهای آمریکا در ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در آن سالهایی كه امریكاییها در زمینههای علمی، آزادانه با امكانات ملی خودشان و امكاناتی كه از كشورهای دیگر به غارت میبردند، دانشمند تربیت میكردند و پیشرفت علمی مینمودند، ملت ما در زیر یوغ رژیمی بوده كه با ایجاد اختناق، با وابستگی، با فساد سیاسی و با فساد اخلاقی، اجازه نمیداده كه دانشمند ایرانی حتّی فكر كند! توقّع دارید ما در این شرایط، در حدّ امریكا و پابهپای امریكا پیش برویم؟ این توقّعی زیادی است. من این را شاید بار دیگری هم گفته باشم كه این جتهای جنگندهای كه در زمان رژیم گذشته از امریكا خریداری كرده بودند، اگر در قطعهای از آنها - كه هر قطعه، گاهی خودش متشكّل از دهها قطعه است - عیبی پیدا میشد؛ یعنی یك قطعهی ریز در یك مجموعه قطعه، اشكال پیدا كرده بود، امریكاییها اصلاً اجازه نمیدادند كه عناصر فنّی نیروی هوایی ما، این قطعهی بزرگ را باز كنند و عیب آن را بیابند و آن قطعهی ریز را عوض كنند! فقط قطعهی كامل - كه گاهی متشكّل از دهها و گاهی صدها قطعه بود - سوار هواپیما میشد، به امریكا میرفت، عوض میشد و برمیگشت! اینگونه رفتار میكردند. نه تعداد دانشجو، نه كیفیّت تحصیلی، نه میدان كار، نه روحیهی پرورش و تحقیق و آموزش و پژوهش، در كشور وجود نداشت. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان - 1377/02/09 عنوان فیش :وابستگی کشور؛ یکی از بزرگترین گناهان رژیم محمّدرضا پهلوی کلیدواژه(ها) : وابستگی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, سلسله پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از بزرگترین جرائم و گناهان رژیم محمّدرضا پهلوی، عبارت بود از اینکه کشور را از لحاظ فنّی، صنعتی و اقتصادی، وابسته نگهداشت و وابستهتر کرد. سرنوشت یک کشور را در نانش، در گندمش، در سیلوی گندمش، در وسیلهی آرد کردن گندمش، در مواد غذاییش و در همه چیزش، به خارج وابسته کرد! شما از این مواد غذایی و نان بگیرید، تا سایر چیزها، ایران به خارج از مرزها وابسته شد؛ به طوری که اگر یک وقت دشمنان اراده کنند، بتوانند این ملت را از همه چیز محروم کنند. کسی که اینطور کشوری درست کند و اداره نماید و به اینجا برساند، خیانتی مرتکب شده است که هیچ خیانت دیگری جز آنکه در همین سطح باشد، با آن قابل مقایسه نیست. مربوط به :بیانات در دیدار نیروهای حاضر در مانور ذوالفقار - 1376/07/05 عنوان فیش :ناتوانی رژیم پهلوی در تعمیر سادهترین قطعات نظامی و صنعتی کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در رژیم گذشتهی کشور عزیز ما، پولهای گزاف و بیحسابی به بیگانگان داده میشد - که هنوز پروندهی آن پولها و آن معاملات، در دادگاههای جهانی گشوده است و جمهوری اسلامی ایران دنبال آن پروندههاست؛ ما آنها را رها هم نکردهایم - و ابزارهای نظامی در اختیار آن رژیم قرار میگرفت؛ اما کاملاً تحت اختیار و زیرکلید و در کنترل خودشان! هواپیمایی را که به ایران میفروختند، حتّی اجازه نمیدادند قطعات یدکیاش در اینجا ساخته شود؛ حتّی قطعات مرکّب آن در اینجا باز گردد و شناخته شود! آن قطعه را همینطور در بسته سوار هواپیما میکردند و به کشور سازنده میبردند؛ در آنجا یک قطعهی دیگر با قیمت گزافی میفروختند و به ایران میفرستادند؛ در حالی که ایرانی میتوانست آن را تعمیر کند! مربوط به :بیانات در مراسم تنفیذ حکم ریاستجمهوری - 1376/05/12 عنوان فیش :شواهد تاریخی وابستگی رژیم پهلوی کلیدواژه(ها) : ساخت راهآهن در زمان رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, مقایسه عملکرد نظام اسلامی و رژیم پهلوی, چپاول نفت ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شاید در طول دوران رژیم گذشته، حتّی بخشی از آنچه در این چند سال در بازسازی این کشور انجام گرفت، انجام نگرفته بود؛ چون کار را با کیفیّت و کمیّت - هر دو - باید دید. آنها اگر کاری هم برای کشور میکردند - که از لحاظ کمیّت هم نسبت به آنچه در این دورهی کوتاه انجام گرفته است، حقیقتاً کم است - از لحاظ کیفیت، مخدوش بود؛ زیرا در آن، استقلال این ملتْ ملاحظه نشده بود. اساسِ سیاست آن رژیم، بر وابستگی بود. چند نفر دولتمردِ نسبتاً شجاع یک روز در زمان رضاخان پیدا شدند و یک قرار داد نفتی را نوشتند که منافع ملت ایران، تا حدودی در آن ملاحظه شده بود. بهخاطر انگلیسیها، رضاخان با چکمههایش وارد اتاق هیأت دولت شد و نوشتههای آنها - پروندهی نفت - را گرفت، در آتش بخاری انداخت و جلو چشم آنها سوزاند! این، چیزی است که خود آنها نوشتهاند. امثال تقیزاده و دیگران این ماجرا را نوشتهاند.سیاست، سیاستِ وابسته بود. راهآهن هم که میکشیدند، بیش از آنکه برای ایران و تجارت ایران باشد، به نفع اتّصال دو جبههی متّفقین بود که آن روز بایستی علیه آلمان میجنگیدند. راهآهن سراسری این است! (راهآهن شمال و جنوب برای این بود که شورویِ آن روز را به جنوب، در خلیج فارس که محلّ استقرار انگلیسیها بود وصل کنند تا بتوانند سلاح منتقل نمایند، و جبهههای جنگ متّفقین علیه متّحدین - آلمان و همکارانش - همواره قادر به دفاع باشد. راهآهن هم برای این کشیده میشد. طرفداران رژیم منحوس و تفالههای رژیم گذشته، بعد از گذشت پنجاه سال، هنوز که هنوز است، صحبتِ راهآهن شمال و جنوب را میکنند؛ راهآهنی که براساس طرحی خائنانه و بیتوجّهی به استقلال این ملت بهوجود آمد و در آن، آبرو و شأن این ملت رعایت نشد. حالا شما ملاحظه کنید: خطوط راهآهن عظیمی که در دوران بعد از جنگ تحمیلی در ایران ساخته شد، همان چیزی است که ملت ایران به آن نیاز دارد. یکی از مستشرقینی که در همان دوران آمده و در ایران سیاحت کرده است، میگوید: من تعجّب میکنم چطور راه آهن ایران از شهرهایی که محلّ عمدهی تجارت ایران است عبور نکرده است!؟ (همین جاهایی که امروز بحمداللَّه به برکت جمهوری اسلامی، میبینیم که زیر پوشش ارتباطات و اتّصالات و مواصلات صحیح قرار گرفتهاند). نه کمیّت آنچه قبل از جمهوری اسلامی در این مملکت انجام گرفته است، و نه کیفیّت آن، قابل مقایسه با آنچه این نظام مردمی و خدایی - جمهوری اسلامی - انجام داده است، نیست. مربوط به :بیانات در دیدار پرسنل و فرماندهان ارتش - 1375/01/28 عنوان فیش :انقلاب اسلامی؛ از بین برنده رژیم وابسته پهلوی کلیدواژه(ها) : وابستگی, وابستگی سیاسی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, استقلال سیاسی, استقلال, دستاوردهای انقلاب اسلامی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, سلسله پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : برای یك ملت، خفّتی بالاتر از وابستگی نیست. در حقّ یك ملت از سوی مسؤولان، جنایتی سنگینتر از وابسته كردن آن ملت نیست. در مقابل، برای مسؤولان یك ملت، هیچ خدمت و وظیفهای بزرگتر از این نیست كه استقلال او را حفظ كنند. البته استقلال هم مراتبی دارد كه اوّلِ آن، استقلال سیاسی است. استقلال سیاسی آسانترینش است. یعنی حكومتی به وجود آید كه به قدرتها، وابسته نباشد. انقلاب اسلامی، چنین است. حكومت ایران در زمان رژیم طاغوت منحوس، رژیم ذلیل، رژیم فاسد كه تا گردن در لجنزار وابستگی گیر كرده بود، اصلاً وابسته زاییده شده بود. محمدّرضا كه پدرش وابستگی داشت، از ابتدای تولّد در محیط وابستگی حركت و تنفّس كرده بود و اصلاً غیر از این را تصوّر نمیكرد. آنها این ملت را به سوی وابستگی سوق داده بودند. انقلاب اسلامی كه آمد، آنها را از این ملت ازاله كرد. واقعاً ازاله شدند؛ مثل ازالهی نجاست از بدن و جامه كه برای نماز لازم است! انقلاب اسلامی، پیكر این ملت را ازاله كرد و آنها رفتند. انقلاب اسلامی، حكومتی را بر سرِ كار آورد كه مستقل است. از امریكا حرف نمیشنود. از هیچ كس دیگر هم حرف نمیشنود و از هیچ كس نمیترسد. مربوط به :بیانات در مراسم ششمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1374/03/14 عنوان فیش :نمونههایی از وابستگی عمیق رژیم پهلوی به بیگانگان کلیدواژه(ها) : وابستگی, وابستگی سیاسی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, سلسله پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, اهداف انقلاب اسلامی, رضا پهلوی, استقلال سیاسی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : هدف انقلاب در درجهی اوّل این بود كه نظامی در داخل كشور به وجود بیاورد كه وابسته نباشد؛ بلكه مستقل باشد. وابستگی برای یك كشور و ملت، آفت بزرگی است و همهی آفتهای دیگر، بر آن مترتّب میشود. ملتی كه به یك قدرت خارج از خود وابسته است، خیرات، استعدادها و منابع عظیم انسانی و مادّیاش در جهت خواست آن قدرت خارجی مصرف میشود، نه در راه خیر ملت. شخصیتها و افرادِ دلسوز و علاقهمندِ این ملتها، یا منزوی میشوند، یا به وسیله نظام و رژیم وابسته، نابود میگردند. منابعِ نفت، گاز و معادن زیرزمینی دیگرش اگر استخراج شود، به صلاح و خیر قدرتی كه به آن وابسته است، مصرف میشود. دوستی، دشمنی و موضعگیری جهانیاش، به تبع میل و خواست قدرتی است كه به آن وابسته است. مذهب، اخلاق، فرهنگ و آدابش، آنطوری است كه آن قدرت خارجی میخواهد، انتخاب میكند و تشخیص میدهد. میل خودش و ایمان، اراده، خواست و نظر مردمش، مورد اعتنا قرار نمیگیرد. لذا، در یك نظام وابسته، مردم و مغزهای متفكّر، هیچكاره میشوند. ادارهی حقیقی كشورِ وابسته، نه به دست دولتِ خودش، بلكه در واقع به دست دولتی است كه به آن وابسته شده است. برای یك ملت، بدبختیای از این بالاتر نیست. مادرِ همهی آفتهای ملی، وابستگی است. برادران و خواهران عزیز! كشور ایران، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، یك كشور وابسته بود. این وابستگی، بخصوص در پنجاه و چند سالی كه نظام منحوس و فاسد پهلوی بر سرِ كار بود، به اوج خود رسیده بود. من دو، سه نمونهی واضح و محسوس را عرض میكنم تا معلوم شود كه وجههی درونی و ایرانی انقلاب، چه عظمتی برای این ملت به وجود آورده و چه كار بزرگی انجام داده است: انگلیسیها رضاخان را در ایران بر سرِ كار آوردند و به حكومت رساندند. این، حرفی نیست كه مخالفین رضاخان بگویند. خودِ وابستگان به آن رژیم و همهی مورّخین بیطرف و بینظر هم، به همین مطلبْ تصریح و اعتراف كردهاند. خود انگلیسیها هم رضاخان را بردند؛ چون در اثنای سلطنت او احساس كردند كه رژیم پهلوی به قدرت آلمان، كه آن وقتها، در اثنای جنگ بینالملل دوم، پیشرفتهای مختصری به دست آورده بود، گرایشی پیدا كرده است. همچنین، به خاطر اینكه اخلاق رضاخانی با اخلاق هیتلری به هم شبیه بود؛ به طوری كه رضاخانْ به هیتلر علاقهمند و دلبسته شده بود. انگلیسیها این را احساس كردند. طاقت نیاوردند و رضاخان را برداشتند. انگلیسیها، بعد، محمّدرضا را به حكومت رساندند. این، مطلبی است كه خود آنها هم به آن اعتراف كردهاند و جزو مسلّمات و واضحات است. من نقلی را از یكی از وابستگان به رژیم محمّدرضا عرض میكنم؛ شما ببینید این وابستگی در چه حدِّ پستكننده و ذلتآوری بوده است! در اوایل رفتن رضاخان كه هنوز تكلیف سلطنت در ایران درست معلوم نشده بود، سفیر انگلیس در تهران به كسی كه از طرف محمّدرضا به او مراجعه كرده بود كه تكلیف خودش را بداند، میگوید كه چون بر طبق اطّلاعات ما، محمّدرضا به رادیو برلین گوش میكند و پیشرفتهای آلمان را روی نقشه پی میگیرد، پس مورد اعتماد ما نیست. آن شخص، خبر را به محمّدرضا میدهد. او هم گوش كردن به رادیو برلین را ترك میكند و كنار میگذارد! آن وقت سفیر انگلیس میگوید: «حالا دیگر عیبی ندارد؛ میشود او را به سلطنت انتخاب كرد.» رژیم و دولتی كه در رأس آن كسی قرار دارد كه تا این حد به یك سفارت بیگانه وابسته است كه آنها برای سلطنت او شرطهای حقیر و ذلّتآوری از این قبیل معیّن میكنند و او هم آن شرطها را میپذیرد و عمل میكند تا آنها او را به سلطنت برسانند، معلوم است كه چقدر به بیرون از این مرزها و به قدرتهای خارجی وابسته است. در اواخر حیات رژیم منحوس پهلوی هم، خاطرات و گفتههای خودِ آن كسانی كه جزو دوستان اینها بودند، همین را مشخّص میكند. در سال پنجاه هفت، سفیر امریكا و حتّی انگلیس - در آنوقت كه دولت انگلیس دیگر قدرتی جهانی هم به حساب نمیآمد - در تعیین وضع محمّدرضا، سرنوشت او و تصمیمی كه بایستی میگرفت، مؤثّر بودند. به او مراجعه میكردند و میگفتند: باید این كار را بكنی، باید این حركت را انجام ندهی. به او نظر میدادند و او هم از آنها میپذیرفت. در طول این پنجاه سال هم، همیشه همینطور بود. قرارداد نفت را به مدّت شصت سال، با رضاخان تمدید كردند. دولتهایی را به اسم، معیّن كردند، كه فلانی باید در رأس حكومت و دولت باشد. ببینید در طول این پنجاه سال، چقدر به این ملت بزرگ بیاعتنایی و اهانت شده است! انقلاب، رژیمی با این میزان وابستگی را از بیخ و بن بركند و نابود كرد. اوّلین چیزی كه برای انقلاب اهمیّت دارد، این است كه نظام و دولتمردانی بر كشور حكومت كنند كه چشم به قدرتهای خارج از این كشور ندوخته باشند. این، وجههی اول انقلاب است. مربوط به :بیانات در مراسم ششمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1374/03/14 عنوان فیش :نقش انگليس در عزل و نصب رضاخان و محمدرضا پهلوي کلیدواژه(ها) : رضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : انگلیسیها رضاخان را در ایران بر سرِ كار آوردند و به حكومت رساندند. این، حرفی نیست كه مخالفین رضاخان بگویند. خودِ وابستگان به آن رژیم و همهی مورّخین بیطرف و بینظر هم، به همین مطلبْ تصریح و اعتراف كردهاند. خود انگلیسیها هم رضاخان را بردند؛ چون در اثنای سلطنت او احساس كردند كه رژیم پهلوی به قدرت آلمان، كه آن وقتها، در اثنای جنگ بینالملل دوم، پیشرفتهای مختصری به دست آورده بود، گرایشی پیدا كرده است. همچنین، به خاطر اینكه اخلاق رضاخانی با اخلاق هیتلری به هم شبیه بود؛ به طوری كه رضاخانْ به هیتلر علاقهمند و دلبسته شده بود. انگلیسیها این را احساس كردند. طاقت نیاوردند و رضاخان را برداشتند. انگلیسیها، بعد، محمّدرضا را به حكومت رساندند. این، مطلبی است كه خود آنها هم به آن اعتراف كردهاند و جزو مسلّمات و واضحات است. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1373/11/14 عنوان فیش :قطع امتیازات انگلیس و امریکا در ایران ؛ اوّلین کار انقلاب اسلامی کلیدواژه(ها) : دخالتهای آمریکا در ایران, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, دستاوردهای انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : از سال 1332 تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، انگلیس و امریکا بر سرِ چاههای نفت، و در واقع گنج نفت ایران نشستند و تا آنجا که توانستند، برداشتند و بردند. ملت ایران چگونه دلش با اینها صاف شود؟! رژیم پهلوی، سر سپردهی انگلیس و امریکا بود و محمّدرضا، واقعاً مثل یک مأمورِ امریکا در ایران عمل میکرد. یک عامل امریکا در رأس یک رژیم وابسته، وظیفهای نداشت جز اینکه وقتی بگویند فلان نخستوزیر را بگذار و فلان نخستوزیر را بردار، اطاعت کند. آنها هر کاری میخواستند، میکردند. اگر هم یک وقت خودِ او میخواست نخستوزیری را برکنار کند و امریکاییها راضی نبودند، به امریکا میرفت و این و آن را میدید، تا اجازه دهند فلان نخستوزیر را بردارد یا بگذارد! وضعیت این گونه بود. سفرای امریکا و انگلیس در تهران، تعیین کنندهی خطوط اساسی این مملکت بودند... اینها کسانی بودند که روزگاری، شاه ایران - آن روسیاه نگونبختی که به اسمِ «شاه» در ایران بود - از سفر ایشان؛ یعنی سفیر انگلیس و سفیر امریکا در تهران، حرفشنوی داشت و هر چه آنها در مسائل اساسی این کشور میگفتند، انجام میداد. اما امروز با نظام و دولتی در ایران مواجهند که از صد عامل در مسائل اساسی کشورش، یک مورد هم منطبق با خواست امریکا نیست. با نظامی مواجهند که در بدو استقرار، اوّلین کارش قطع کردن امتیازات اینها بود. در واقع انقلاب اسلامی، اوّل کاری که کرد این بود که به قطع امتیازات انگلیس و امریکا در ایران پرداخت. مربوط به :بیانات در دیدار طلّاب و دانشجویان - 1373/09/27 عنوان فیش :تلاش خاندان پهلوی برای جداسازی حوزه و دانشگاه از یکدیگر کلیدواژه(ها) : وحدت حوزه و دانشگاه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, استبداد رضاخان, وضعیت علمی در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : حوزهی تنها - بدون دانشگاه - کفاف نیازهای امروز ملّت و کشور ایران را نمیدهد. دانشگاهِ تنها - بدون حوزه - هم کفاف نمیدهد. حال اگر از یک طرف دانشگاهی بر مبنای ضدیّت با دین و ارزشهای اسلامی بنیانگذاری شده بود - یعنی بر اساس ضدیّت با ارزشهایی که حوزههای علمیّه میخواهند شکل علمی آن را تأمین کنند - و از طرف دیگر حوزهی علمیّهای بر اساس ضدیّت با تازههای علمی بنا شد و دو جریان که باید کمک و مکمّل یکدیگر و دو پایه برای نظام و دو بال برای پرواز به سطوح عالی بشری و انسانی باشند؛ بنای کار کردن بر ضدّ هم را گذاشتند، تکلیف چه خواهد بود و نتیجه چه خواهد شد؟ در این صورت، بدترین نتایج حاصل میشود. زیرا دو نیرو به جای سازندگی، در جهت تخریب یکدیگر به کار خواهند رفت و این بسیار خطرناک است. این، آن کاری بود که در سالهای میانىِ رژیم منحوس پهلوی، نقشه کشیده بودند تا انجامش دهند. اوّل خواستند حوزه را تعطیل کنند؛ دیدند نمیشود. این فکر مالِ سالهای اوّل بود. یعنی آن اوایل، رضاخان پهلوی به قم هجوم آورد و حوزه را تعطیل کرد. در همان سالهایی که امام بزرگوار ما مثل طلّاب جوان این جلسه، در قم جوانی طلبه بودند، وضع حوزه طوری بوده است که خود امام به ما میفرمودند ما روزها جرأت نمیکردیم در کوچه و خیابانهای قم ظاهر شویم. پلیس رضاخان اجازه نمیداد طلبهی عمامه به سر در خیابانهای قم پیدایش شود. میگرفتند، اذیّت میکردند، به زندان میافکندند، لباسها را میکندند، توهین میکردند، عمامه را پاره پاره میکردند؛ بعد هم طلبه را به گوشهای میفرستادند که یا زندان بود یا تبعید و یا چیز دیگری شبیه آن. لذا طلبهها در چنان شرایطی درس خواندند. ایشان میگفتند ما روزها به باغهای اطراف قم میرفتیم و درس و مباحثه را زیر درختها و در کوچه باغها، به دور از چشم پلیس رضاخان انجام میدادیم. شب هم که هوا تاریک میشد، آهسته میآمدیم در یک گوشه؛ در اتاق مدرسهای، جایی، بیتوته میکردیم. اوّل اینگونه شروع کردند. چرا؟ چون میخواستند دانشگاه باشد و حوزه نباشد. رضاخان، آن شکل را انتخاب کرده بود. بعد دیدند نمیشود. دیدند امکان ندارد. حوزه در این کشور ریشهای عمیق دارد. دیدند هر چه جلوِ طلّاب را میگیرند، علما و روحانیون در گوشه و کنار رشد میکنند. قادر به از بین بردن این نهال علمی نیستند؛ چون با دین و ایمان و اعتقادات مردم سروکار دارد. از این رو آمدند و در سالهای میانی سلطنت پهلوی، نقشهی دوم را پیاده کردند. البته آن طاغوت رفت، طاغوت دیگری آمد. اما پشت پرده، دستها و سیاستهای دیگری بود که این کارها را دنبال میکرد. اینها - آن پدر و پسر - دو عاملِ اجرایی بیش نبودند. سیاست دوم این بود که حوزه باشد، منتها حوزهای که مطلقاً رابطهای با دانشگاه برقرار نکند و براساس بدبینی به دانشگاه و هر دانش و فناوری جدید پیش برود. این از یک طرف. از طرف دیگر هم، تا آنجا که میتوانند با تبلیغات و روشهای گوناگون، دانشگاه را ضدّ حوزه، ضدّ دین و ضدّ روحانیّت بار بیاورند. واقعاً از لحاظ تبلیغاتی، روحانیّت و علم دین را در محیطهای دانشجویی و محیط علمىِ جدید، بمباران کردند! روحانیون را به عنوان یک عدّه انسانهای مزاحم، مضر، بیسواد و دنبال موقوفه و از این چیزهای عجیب و غریب معرفی کردند. چرا؟ برای اینکه جوان دانشجوی پاک و مؤمن و باصفا و بااخلاص، اصلاً رغبت نکند که سراغ یک روحانی برود. در محیطهای دانشگاهی هم سرگرمیهای گوناگونی درست کردند که اصلاً قید همه چیز را بزند. این نقشهی آنها بود. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در یک دورهی نسبتاً طولانی، در دانشگاه ما اشخاصی تربیت شدند که کشور و ملّت ایران، از علم آنها هیچ استفادهای نکردند. نشانهی استفاده نکردن از آنها را هم عرض میکنم. امروز دهها سال - شصت، هفتاد سال - از آغاز بهوجود آمدن بساط دانش جدید در این کشور میگذرد. غیر از چند سالِ پس از پیروزی انقلاب که یک حرکت حقیقی در راه تکیه به تحقیقات ایرانی انجام گرفته است، در گذشته، حقیقتاً کار قابل توجّهی انجام نگرفته است. کدام اختراع مهم، کدام کشف بزرگ، کدام قطع وابستگی به بیگانه از سوی دانشگاه دوران رضاخان و پسر رضاخان انجام گرفت؟ در آن دوران، دانشگاه روزبهروز کشور را به خارج وابستهتر میکرد. البتّه تقصیرِ جوانان دانشجو هم نبود. من به عنوان آدمی که از نزدیک قضایای آن روز را در مقابل چشم داشته است، شهادت میدهم. جوانان دانشجوی آن روزِ ما، خودشان هیچ تقصیری نداشتند. محیطی درست کرده بودند که در آن کارِ علمی اصیل، امکان نداشت. در این اواخر، چنان فرهنگ غربی و غربیها - بخصوص امریکا - را در چشم جوان، بزرگ و موضع و موقع آن را دست نیافتنی کرده بودند که جوان مسلمان دانشجوی ما به هر جا هم میرسید، اصلاً فکر نمیکرد که ممکن است این فاصلهی ژرف علمی را کسی طی کند و به آنجاها برسد! اصلاً فکرش را نمیکرد. لذا تلاشی هم انجام نمیگرفت. نهایت پرواز علمی یک درس خوانده و تحصیلکرده، این بود که بتواند از آنچه غربیها تولید کرده و ساختهاند، استفاده کند؛ همین. آنها چیزی بسازند و این بتواند از آن استفاده کند. من مکرّر گفتهام که حتّی اجازهی تعمیر بعضی از ماشینها و دستگاههای جدید ساختِ خارج را که به ایران آورده میشد، به مهندسین و تکنسینها و کارکنان ایرانی نمیدادند. میگفتند شما حق ندارید به این وسایل دست بزنید. هواپیمای مدرن را به ارتش ایران میفروختند؛ شرطش این بود که همافر و افسر فنّی ایرانی، به این دستگاه نزدیک نشود! هر وقت خراب شد، آن مجموعه قطعاتی را که مثلاً پانصد قطعه ابزار در آن است، جدا کنند و به خارج بفرستند؛ یعنی تمام مجموعه را سوار طیّاره کنند و ببرند آنجا تعمیر کنند و برگردانند! اجازه نمیدادند که در اینجا به آن مجموعه دست بزنند. حتی در ادبیات، کاری کردند که ادیب ایرانی برای ادبیات فارسی هم چشمش را میدوخت که فلان خارجی چه گفته است! ای آقا؛ اینکه دیگر یک مسألهی وارداتی نیست. اقّلاً در این قضیه به خودتان تکیه کنید. نمیکردند. امروز هم یک عدّه دلشان میخواهد همانطور عمل کنند. گاهی میگوییم: آقا! حقوق اسلامی ما غنیتر از حقوق غربی است. کدام حقوقدان غربی میتواند در زمینههایی که شیخ انصاری - که این روزها بحث دربارهی او زیاد است - تألیفی در آن زمینهها دارد و صاحب تحقیقاتی است، به غبار حرکت سریع این مرد و به گرد پای او برسد؟ ما دانشمندان بزرگی در زمینهی حقوق اسلامی داریم. چطور باز هم باید در مسألهی حقوق به حقوق غربی مراجعه کنیم، ببینیم آنها در زمینهی مرافعات و حقوق مدنی و حقوق جزا چه تحقیقاتی کردهاند؛ برویم از آنها یاد بگیریم؟ حتّی امروز هم بعضی میخواهند این حقایق را نادیده بگیرند. این جزو آثار شوم همان قضایای آن روزهاست.اینگونه درست کردند: دانشگاهی پشت به حوزه و حوزهای پشت به دانشگاه. دانشگاهی جدا از ارزشهایی که حوزه برای آن کار میکند و حوزهای بیخبر از تحقیقات علمی ای که دانشگاه انجام میدهد. وحدت حوزه و دانشگاه یعنی روآوردنِ این دو به یکدیگر. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان - 1373/02/13 عنوان فیش :خرید هواپیماهای جنگی در رژیم پهلوی از آمریکا؛ نمونه وابستگی به استکبار کلیدواژه(ها) : وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, استقلال, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, استقلال, وابستگی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, سلسله پهلوی, وابستگی به غرب نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در کشور ما و نیز بسیاری از کشورهای به اصطلاح جهان سوم، جهت ادارهی امور مملکتی دو نظر وجود دارد: یک نظر این است که مردم یک کشور و روشنفکران و تصمیمگیران آن، اظهار نظر میکنند که برای ساختن کشورشان و به دست آوردن آینده، باید به قدرت حاکم جهانی متّکی باشند. این قدرت حاکم جهانی در هر زمان و هر که هست - چه قدرت برتر علمی باشد و چه قدرت برتر سیاسی و فرهنگی دنیا - برایشان فرقی نمیکند. میگویند: «ما باید دنبالهرو قدرتهایی باشیم که امروز سکّوهای اوّل دنیا را در مسابقات علمی، سیاسی و تسلیحاتی به خود اختصاص دادهاند». استدلالشان این است که چون آنها قویاند، ما باید زیر بالشان برویم! این دیدگاه و طرز فکر، در کشورهای عقبافتادهی دنیا حاکم است. کسانی که در مسائل سیاسی و جغرافیایی مطالعه کردهاند، میدانند که چنین طرز فکری در کشورهای امریکای لاتین، در کشورهای آفریقایی و در بعضی از کشورهای آسیایی وجود داشته است و عدّهای از روشنفکران و سیاستمداران، از آن تبعیت میکردهاند. سران رژیم گذشتهی ایران نیز چنین عقیده و طرز فکری داشتند. میگفتند: «امریکا، یا بعضی از ممالک اروپایی، پولدار، قوی، صاحب علم و دارای سلاحند. چرا ما خودمان را از اینها جدا کنیم؟! چرا ما دنبالهرو این قدرتها نباشیم؟! بالاخره هر چه باشد اینها ارباب و آقایند!» در ایرانِ گذشته، چنین طرز فکری حاکم بود. اگر کسی از شما در روستاهای خانزدهی دوران طاغوت زندگی کرده باشد، این طرز فکر را در میان قشرهای پستِ ذلیل و ضعیفی هم که خود و عیالاتشان از پس ماندهی سفرهی خان ارتزاق میکردند، مشاهده کرده است. نتیجهی چنین طرز فکری این میشد که رؤسای رژیم طاغوتی پهلوی، ثروتهای این ملتِ باهوش، با غیرت، شجاع و سابقهدار در تمدّن و علم را صرف خرید هواپیمای جنگی از امریکا میکردند. وقتی هم قطعهای از قطعات یک هواپیما عیب و ایرادی پیدا میکرد، مهندس یا مکانیسین ایرانی حق نداشت آن قطعه را باز کند و در رفع عیب و ایرادش بکوشد. زیرا قطعهها، قطعههای مرکّب بود؛ یعنی گاهی یک قطعه از یک هواپیما، مرکّب از ده قطعهی به هم بسته شده بود. باید قطعهی معیوب را باز میکردند، به وسیلهی هواپیما به کشور سازنده و فروشنده - که عمدتاً امریکا بود - میفرستادند. آن گاه، ضمن تحویلِ قطعهی معیوب، یک قطعهی جدید میخریدند و باز میگشتند! چرا مهندسین ایرانی حق نداشتند به قطعهی معیوب هواپیما دست بزنند؟ برای اینکه به آنها میگفتند: «شما را چه به این کارها؟! این مسائل مربوط به متخصصّین خارجی است. اصلاً شما دخالت نکنید و به چنین مواردی نزدیک هم نشوید!» تحقیر یک ملت همین است دیگر! بنده بسیار متأسفم که باید بگویم: امروز هم در گوشه و کنار کشور کسانی پیدا میشوند که چنین طرز فکری دارند. یعنی هنوز هم عدّهای تحت تأثیر پس ماندههای فکری و سلیقهایِ گذشتگانِ وابسته به غرب و امریکایند. این یک نظر و طرز فکر است. یک نظر و طرز فکر دیگر هم وجود دارد که میگوید: «ما ملتی هستیم که تواناییهایی داریم و باید اصل را بر این بگذاریم که از این تواناییها استفاده کنیم. البته هر جا گیر کردیم و دیدیم دیگری ابزار بهتری دارد، میرویم از او ابزارش را قرض میکنیم؛ آن گاه میآییم کارمان را راه میاندازیم. بعد هم سعی میکنیم خودمان آن ابزار را بسازیم.» این یک کار عاقلانه است. نمیشود که شما هر وقت اتومبیلتان، اجاق گازتان یا یخچالتان خراب شد به سراغ همسایه بروید و بگویید: «بیزحمت بیایید این وسیله را برای ما تعمیر کنید.» این کار، عین وابستگی است. البته یک وقت هم لازم است؛ یعنی طرف خبرویّتی دارد و شما باید از او یاد بگیرید. این اشکالی ندارد. همسایه وسیلهای دارد که میتواند با آن کار کند. شما آن را از او امانت بگیرید و بعد هم سعیتان بر این باشد که خودتان را از او بینیاز کنید. در مقیاس یک ملت، این بینیازی به معنای استقلال علمی، عملی، فنّی، فرهنگی و در یک کلام استقلال همه جانبه است. انقلاب اسلامی از ابتدا به دنبال چنین استقلالی بوده است. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان و پرسنل ارتش - 1373/01/24 عنوان فیش :وابستگی شاه پهلوی در عزل و نصبها به آمریکا کلیدواژه(ها) : محمدرضا پهلوی, سلسله پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, ایستادگی مقابل استکبار, استقلال جمهوری اسلامی, دخالتهای آمریکا, عملکرد استعمارگران در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بعد از آنکه انقلاب اسلامی در این کشور پیروز شد و نظام قبلی که دربست در اختیار قدرتهای استکباری بود، برافتاد، قدرتهای بزرگ استکباری، بیشتر عصبانی شدند و مبارزه، تندتر و خشنتر شد. شما ملاحظه کنید که روزگاری نه چندان دور، در این تهرانِ مرکز کشور، حکومتی بر سرِکار بوده است که شاهِ آن وقتی میخواست نخستوزیری برای خود انتخاب کند، اوّل از امریکاییها میپرسید: شما موافقید من فلانی را انتخاب کنم یا نه؟ وقتی میخواست مدیر شرکت نفت یا وزیر دفاع و یا رئیس ستاد ارتش را عوض کند - «زید» را بردارد و «عمرو» را بگذارد - از سفیر امریکا خواهش میکرد که «شما یک تُکِ پا به محلّ اقامت من تشریف بیاورید تا ببینیم سیاست شما با چنین تعویضهایی مخالفت دارد یا ندارد؟» به معنیِ سادهتر،از آنها کسب تکلیف میکرد! استکبار هم عادت به تعارف کردن ندارد که تا ببیند طرف کوتاه آمد، بگوید: «ببخشید! ما با شما عرضی نداریم.» هرگز این طور نیست! شما در مقابل استکبار و استعمار، هر چه بیشتر خم شوید، بیشتر فشار وارد میکند. اگر سرتان را پایین آورید، فشار خود را راحتتر وارد میکند تا به سجده بیفتید! وقتی هم در مقابلش به خاک افتادید و سجده کردید، پایش را محکم روی شما میگذارد! این، خاصیت قدرتهای استکباری و متجاوز است. باری؛ آنها در مقابل چنان شاهی، که چنین کسب تکلیف میکرد، گاهی میگفتند: «عیبی ندارد. اگر شما فلان کس را به فلان سمت منصوب کنید ما حرفی نداریم و موافقیم.» البته، گاهی هم با انتصابهای او مخالفت میکردند و نمیگذاشتند هر کس را که دلش میخواست عزل و یا نصب کند! فکرش را بکنید! چنان حکومتی، تا پانزده سال پیش در این کشور و در این شهرِ تهران حاکمیت داشته است! خوب؛ در هنگامهی تسلّط چنان حکومتی بر ایران، نفت این مملکت، فولاد این مملکت، زغال سنگ این مملکت، منابع این مملکت، کشاورزی این مملکت، دانشگاه این مملکت و ارتش این مملکت، چه وضع و حالی داشت و در خدمت چه کسی بود؟ بدیهی است که در خدمت آن قدرتِ مستکبر و زورگو بود. البته آن زورگو هم همیشه یک کشور استکباری نبود. تا مدّتی انگلیسیها بودند. بعد که امریکاییها به عنوان یک قدرتِ تازه نفس و پولدار و جوان، وارد میدان شدند، آن رقیبِ پیرِ قدیمی و کهنه را بیرون انداختند و خودشان همه کارهی اینجا شدند. در چنین وضعیّتی، انقلاب پدید آمد و آن حکومتِ نوکرِ مخلصِ حلقه به گوشِ ارادتمندِ «هرچه شما بفرمایید» را بیرون انداخت و حکومتی بر سرِ کار آورد که سرِ تسلیم در مقابل فلک هم خم نکرد و نمیکند. حکومتی را که انقلاب بر سرِ کار آورد، حتّی برای یک لحظه هم در مقابل دو ابرقدرت امریکا و شوروی تسلیم نشد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان - 1372/02/15 عنوان فیش :وابستگی رژیم پهلوی به آمریکا و انگلیس؛ مهمترین مشکل کشور در گذشته کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سیاسی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, نفوذ بیگانگان در ایران, دخالتهای آمریکا در ایران, نفوذ بیگانگان در ایران, دخالتهای آمریکا در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ملت مستقل، یعنی ملتی كه اربابهای امریكایی یا انگلیسی یا روزی، روسی و امثال اینها نمیتوانند در سرنوشتِ او دخالت كنند و هر چه را به نفع خودشان است انجام دهند و آنچه را كه به نفع این ملت است دور بیندازند. كشورهایی كه مستقل نیستند، اینگونهاند. امروز به بعضی از كشورهایی كه اسم نمیآوریم، نگاه كنید؛ خودتان متوجّه میشوید كجاها را میگوییم. این كشورها رؤسایی دارند كه گوش به فرمان امریكا هستند. وقتی ملت و كشوری، رؤسایش گوش به فرمان امریكا هستند، در این مملكت چه كار میكنند؟ معلوم است؛ كارهایی كه به نفع امریكاست، در آن كشور تصمیمگیری و اجرا میشود. از خرید، از فروش، از تبلیغات، از بالا آوردن، از كنار زدن، از عزل و نصب و خلاصه هر كاری كه به نفع آن ارباب است، در آن كشور انجام میگیرد. هر كاری هم به نفع مردم است، انجام نمیگیرد. استقلال نداشتنِ یك ملت، چنین مصیبتی است؛ كه در رژیم گذشته هم اینطور بود. مهمترین مشكل این كشور در گذشته، این بود كه آن رژیم رژیم منحوس پهلوی وابسته به امریكا و قبل از آن، وابسته به انگلیس بود! آنها میگفتند چه كسی بیاید بالا و نخست وزیر، یا مسؤول، یا وزیر یا مدیر شركت نفت شود و یا فلان شغل را داشته باشد. امریكاییها كه میگفتند، آن كس را مقام و مسؤولیت بالا میدادند. هركس را هم كه دشمنان خارجیِ این ملت میخواستند از صحنه كنار برود، اینها رژیم پهلوی همهی قدرتشان را به كار میانداختند كه او را كنار بزنند. در این مملكت، اگر كاری به نفع امریكاییها بود، به وسیلهی آن دستگاه انجام میگرفت. اگر كاری به ضرر آنها وبه نفع مردم بود، انجام نمیگرفت؛ بلكه با آن كار، مقابله هم میشد. استقلال نداشتنِ یك كشور، اینگونه است. مربوط به :بیانات در دیدار وزیر دفاع و جمعى از فرماندهان و کارکنان نیروهاى سهگانهی ارتش جمهورى اسلامى ایران و وزارت دفاع - 1368/03/18 عنوان فیش :ارتش در زمان طاغوت کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, ارتش جمهوری اسلامی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, ارتباط آیت الله خامنهای با امام خمینی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اینکه در این وصیّتنامهی سیاسى _ الهى، ایشان مرقوم داشته بودند -که من خواندم در مجلس خبرگان- که امروز چیزهایى را با قیمت ارزانتر میسازند، (۱۰) این همان گزارشى است که من آن سال به ایشان دادم؛ رفتم به ایشان گفتم آن روز وقتى این قطعه را میخواستند تعمیر کنند، سوار هواپیما میکردند، میبردند آنجا، بعد برمیگرداندند و آنقدر خرجش میشد، [امّا] امروز همین قطعه در داخل کشور ما دارد تعمیر میشود یا تولید میشود و اینقدر خرجش میشود؛ و این امام را تحت تأثیر قرار داد -من هم از روى اطّلاع میگفتم؛ شایعات و شنیدن و اینها نبود؛ نخیر، من در جریان عمل بودم- و ملاحظه کردید ایشان این را در وصیّتنامهی سیاسى _ الهیشان آوردند. این روندها را ادامه [بدهید]. میشود؛ من هر کس بگوید: «این کار نمیشود، نمیتوانیم»، او را متّهم میکنم به کوتاهى همّت. هیچ کارى نیست که از انسان ساخته نباشد. |