1378/07/09
بیانات در خطبههای نمازجمعه
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی حبیبه و نجیبه و خیرته فی خلقه. حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. بشیر رحمته و نذیر نقمته. سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. الهداة المهدیّین المعصومین. سیّما بقیّةاللَّه فیالأرضین. قال اللَّه الحکیم فی کتابه: بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. انّا اعطیناک الکوثر. فصلّ لربّک و انحر. انّ شانئک هو الأبتر. (۱)
همه شما برادران و خواهران عزیز و نمازگزار و خودم را به رعایت تقوا و پرهیزکاری و توجّه به رضا و اراده الهی و اجتناب از منهیّات شرع مقدّس و خارج شدن از دایره تقوا و پرهیزکاری توصیه میکنم.
امروز، روز بزرگی است؛ روز ولادت سیّده زنان عالم، دختر باشخصیت عظیمالشّأن پیامبر مکرّم و اسوه زنان و مردان در طول تاریخ اسلام است. ولادت فاطمه زهرا و صدّیقه کبری و مجاهده فیسبیل اللَّه و شهیده مظلومه، با سالگرد میلاد یکی از برجستهترین و درخشانترین چهرههایی که از آن نسل مطهّر در تاریخ اسلام بروز یافته، مصادف شده است؛ هم روز ولادت کوثر فاطمی است، هم روز ولادت کوثر روحالّلهی است.
وقتی که پسران نبىّاکرم در مکه یکی پس از دیگری از دنیا رفتند، دشمنان شماتتگر اسلام و پیامبر - که ارزشهایشان منحصر در مال و ثروت و فرزند و جاه و جلال دنیایی بود - پیامبر را شماتت کردند و گفتند تو ابتر هستی - یعنی بیدنباله - و با مرگ تو، همه چیز از آثار و نشانههای وجود تو تمام خواهد شد! خداوند متعال این سوره را بر پیامبر نازل کرد، تا هم قلب پیامبر را تسلّی دهد، هم حقیقتی را برای آن بزرگوار و برای مسلمانان روشن کند؛ لذا فرمود: «انّا اعطیناک الکوثر»؛ ما به تو کوثر بخشیدیم؛ آن حقیقت عظیم و کثیر و فزاینده.
مصداق کوثر برای نبىّاکرم، چیزهای گوناگون است. یکی از برجستهترین مصادیق کوثر، وجود مقدّس فاطمه زهراست که خداوند متعال در این وجود مبارک، دنباله معنوی و مادّی پیامبر را قرار داد. برخلاف تصوّر دشمنان ملامتگر، این دختر بابرکت و این وجود ذیجود، آنچنان مایه بقای نام و یاد و مکتب و معارف پیامبر شد که از هیچ فرزند برجسته و باعظمتی، چنین چیزی مشاهده نشده است. اوّلاً از نسل او یازده امام و یازده خورشید فروزان، معارف اسلامی را بر دلهای آحاد بشر تابانیدند؛ اسلام را زنده کردند، قرآن را تبیین کردند، معارف را گسترانیدند، تحریفها را از دامن اسلام زدودند و راه سوء استفادهها را بستند. یکی از این یازده امام، حسینبنعلی علیهالسّلام است که پیامبر طبق روایت فرمود: «انا من حسین(۲) و حسین سفینة النّجاة و مصباح الهدی».(۳) با آن همه آثار و برکاتی که در آن شخصیت، در آن شهادت و بر آن قیام در تاریخ اسلام مترتّب شده است، او یکی از ذرارههای فاطمه زهراست. یکی از این خورشیدهای فروزان، امام باقر، و یکی دیگر امام صادق علیهماالسّلام است که معارف اسلامی، مرهون زحمات آنهاست. نه فقط معارف شیعی که ائمّه معروفِ اهل سنّت، یا بیواسطه، یا باواسطه، بهرهمندان از فیض دانش آنها هستند. این کوثر فزاینده روزبهروز درخشندهتر، نسل عظیم پیامبر را در تمام اقطار اسلامی پراکند و امروز هزاران، بلکه هزاران هزار خاندانهای مشخّصِ شناخته شده در همه دنیای اسلام، نمودار بقای نسل جسمانی آن بزرگوارند؛ همچنان که هزاران مشعل هدایت در دنیا نمودار بقای معنوی آن مکتب و آن وجود مقدّسند. این کوثر، فاطمه زهراست. سلام خدا بر او، درود همه انبیا و اولیا و فرشتگان و آفریدگان پروردگار بر او تا روز قیامت.
این فرزند گرامی و عالیقدر هم، خود یک کوثر شد؛ کوثر روحالّلهی. یک نفر یکتنه وارد میدان شد؛ با جاذبههای عظیمی که خدای متعال به برکت خصوصیّات ذاتی و اکتسابی در او قرار داده بود، دلها را مجذوب خود کرد؛ دستها و پاها را به حرکت وادار کرد؛ مغزها را به اندیشیدن انداخت و این حرکت عظیم را در اینجا، و نهضت عظیم جهانی و بیداری اسلامی را در دنیا به وجود آورد: «باش تا صبح دولتش بدمد / کاین هنوز از نتایج سحر است». بعد از این، راه امام و حکمت امام و مکتب امام و تفکّر امام، در دنیا نقشها خواهد آفرید و نسلها آن را آزمایش خواهند کرد.
من امروز در خطبه اوّل مایلم از یک بُرش دیگر، قدری در ابعاد و بواطن این شخصیت عظیم کاوش کنم و به طور خلاصه مطالبی را به شما عرض کنم. دراینباره، از زوایای گوناگون، حرفهایی زده شده است؛ بنده هم مطالبی عرض کردم؛ امروز هم میخواهم از یک دیدگاه دیگر، در محور این شخصیت کمنظیر دنیای اسلام - یعنی امام بزرگوارمان - بحث را پیش ببرم.
غیر از همه خصوصیاتی که در این بزرگوار بود، سه خصوصیت ممتاز در شخصیت او به شکل بسیار پیچیده و درهمتنیدهای، جذّابیت و تأثیر عجیبی در این مرد بزرگ به وجود آورده بود.
خصوصیت اوّل، عبارت از خردمندی و دانایی بود. او مردی دانا، خردمند، عاقل و عمیق بود. در او، به معنای حقیقی کلمه، جوهر دانایی وجود داشت؛ که «هر که در او جوهر دانایی است / بر همه کاریش توانایی است». لذا در هر جایی که از وجود او چیزی بروز کرد، نشانه این دانایی و خردمندی در آن دیده شد. در میدان دانشهای تخصّصىِ خود او - یعنی فلسفه، فقه، عرفان، اصول، اخلاق - همه جا این دانایی و عمق و این گوهر درخشانِ خردمندی بروز کرد؛ حرف نو و سخن تازه به میدان آورد و به تکرار سخن گذشتگان اکتفا نکرد.
خصوصیت دوم، دینداری و ایمانِ روشنبینانه بود. او متعبّد بود؛ اما تعبّدی دور از تحجّر و توقّف. او روشنبین و روشنفکر و نوآور در مباحث دینی بود؛ اما نوآوری دور از لاقیدیهای نوآوران. خیلیها در زمینه مسائل دینی، سخن نویی را به میدان میآورند؛ اما این سخن نو، نشانهی لاقیدی و لاابالیگری آنها در وفاداری به متون اسلامی است؛ سخنِ آنهاست، نه سخن دین! روشنبینی و نوآورىِ امام، متّکی به دین و مبانی دینی بود؛ لذا آنچه را که در زمینه مسائل اعتقادی و اخلاقی و فقهی اسلام عرضه کرد و نو بود، آنچنان بود که متبحّرترین و واردترین کسانی که در این علوم و دانشها ورود داشتند، در مقابل آن اظهار تسلیم کردند و آن را به عنوان یک سخنِ بابنیاد پذیرفتند؛ نه به عنوان سخنی که متّکی به مبانی و اصول نیست. بنابراین، او متدیّن و متعبّد، اما درعینحال روشنبین و آگاه و بهکار گیرنده خرد، با آفاق عظیم در مسائل اعتقادی و عملی بود؛ دینداریای که به یادآورنده دینداریهای عصر نبوّت یا جلوههایی از عصر معصومین علیهمالسّلام بود.
خصوصیت سوم، شجاعت و دلیری و جاننثاری او بود؛ آماده بود که در آنجایی که او حق میگوید و دنیا باطل میگوید، با آن دنیا مواجه شود. اینکه در یکی از بیانیههای خود فرمود «اگر استکبار جهانی دین ما را تهدید کند، ما هم همه دنیای او را تهدید خواهیم کرد» راست میگفت. میتوانست در مقابل دنیایی بایستد؛ همچنان که آن روزی که این فریاد را در سال ۱۳۴۱ در قم بلند کرد، اوّلِ کار کسی با او نبود. البته فوراً بیفاصله، گروه گروه مردم مؤمن و دلهای پاک در همه جا به او گرویدند؛ اما اوّلی که وارد میدان شد، تنها وارد شد، تنها بود، احساس تنهایی هم میکرد؛ ولی این دلیری را داشت که وارد شود. انسان وارد میدانی شود که آن طرف قضیه، قدرتها و نیروهای نظامی و نیروهای امنیتی و داغ و درفش باشد، وجدان و دین و ملاحظه نباشد، پشتشان هم به سیاستهای جهانی و استکباری گرم باشد؛ وارد شدن در چنین میدانی، اوّلین شرطش این است که انسان از جان خود بگذرد و او از جان خود گذشته بود و برای پذیرفتن همه خطرها حاضر بود؛ یعنی برای او، جان و دیگرِ خصوصیّاتش اهمیت نداشت. بعضیکسان میگویند ما از جانمان گذشتیم؛ اما در مقام عمل که نگاه میکنید، از یک احترام خشک و خالی نمیگذرند؛ چطور از جان گذشتند!؟ از یک پول و از یک لذّت و شهوت نمیگذرند؛ چطور از جان گذشتند!؟ اما او راست میگفت؛ او حقیقتاً جان را کف دست داشت و آماده بود و به میدان آمد:
بسا باشد که مردی آسمانی
به جانی بر فرازد لشکری را
نهد جان در یکی تیر و رهاند
ز ننگ تیره روزی کشوری را
با این سه خصوصیتی که اینگونه در وجود او درهمتنیده بود، وارد میدان شد. البته نقاط مثبت امام یک فهرست طولانی دارد؛ اما چون این سه خصوصیت به هم مرتبطند و تأثیرِ بارز و هماهنگ با یکدیگر دارند، لذا من این سه خصوصیت را انتخاب کردم.
او این میدان را طی کرد تا به نقطه نزدیک پیروزی - یعنی سال ۱۳۵۷ - رسید. امام حالا در مقابل حادثه عجیبی قرار گرفته است و آن، پیروزی نهضت اسلامی به پشتیبانی یک ملت با همه وجودش است. آن پیروزی، نه فقط پیروزی بر یک رژیم فاسد و ارتجاعی بود، بلکه آن رژیم فاسد چون از پشتیبانىِ تقریباً همه قدرتهای استکبارىِ آن روز برخوردار بود، این پیروزی، پیروزی بر همه آن قدرتهای استکباری به حساب میآمد. او میخواهد این مملکت را با سلیقه و نظر و نسخه اسلام اداره کند. در مقابل او چیست؟ کشوری که نزدیک دویست سال از جوانب گوناگون بر آن فشار آوردند تا همه خصوصیات ممتاز یک ملت بزرگ را در آن بکوبند و ضعیف و سرکوبش کنند. اگر به تاریخ این دویست سال اخیر مراجعه کنید، عظمت کار امام را بهتر درمییابید. من تأکید میکنم که جوانان، این مقطعِ تاریخی را بخوانند. دستگاههای تبلیغی هم حقایقی را که در این مدّت بر سر این کشور آمده، برای مردم تبیین کنند. به نظر من در این خصوص کار کمی شده است.
از اوایل قرن نوزدهم میلادی که مأمور انگلیسی - «سرجان ملکم» - از مرز هندوستان وارد ایران شد؛ یعنی از زمان حکومت فتحعلی شاه قاجار که با هدایای اغواکننده و گرانقیمت برای رجال درباری و سیاستمداران فاسد وارد ایران شدند و استعمار انگلیسی، یا به تعبیر دیگر، نفوذ ویرانگر انگلیسی - چون استعمار به معنای متداولش در ایران پیش نیامد؛ اما بدتر از استعمار پیش آمد - حکومتهای ایرانی را بهشدّت در مشت گرفت و هر کار خواست به وسیله آنها انجام داد؛ از آن روز تا روزی که انقلاب پیروز شد، در حدود صدوهفتاد، هشتاد سال طول کشیده است. در تمام این مدّت، همه عوامل قدرت - قدرتهای بزرگ جهانی، عوامل قدرت نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی - کار کرده بودند برای اینکه این ملتِ ریشهدارِ تاریخىِ بافرهنگِ شجاعِ بزرگ را آنچنان ضعیف و خُرد و ناامید و مأیوس کنند که هیچ خطری از ناحیه آن، قدرتهای بزرگ را تهدید نکند. امام در مقابل چنین واقعیتی قرار گرفت. البته از این صدوهفتاد، هشتاد سال، عمده مدّتش دولت انگلیس، از سال سیودو به بعد دولت امریکا و در اواسط هم نفوذ دولت روسیه و رقابتهای روس و انگلیس در ایران بود؛ در دوران قاجاریه یک طور، در دوران رژیم پهلوی به مراتب خطرناکتر و سختتر.
آنها هر کاری توانسته بودند، با این ملت کردند. نتیجه این شد که در مقابل امام، کشوری وجود داشت که از لحاظ سیاسی وابسته و تابع بود. هر کاری که دولت امریکا در آن برهه اراده میکرد، در ایران انجام میگرفت. هر کاری میخواستند، میتوانستند بکنند؛ در زمینه اقتصادی، در زمینه نفت، در زمینه انتصابات، در زمینه دولتها - فلان دولت برود، فلان دولت بیاید - در زمینه ارتباطات بینالمللی، در زمینه عادات و رفتاری که بر مردم تحمیل میشد، در زمینه دانشگاهها. بنابراین، هر کار میخواستند در ایران بکنند، میتوانستند. ما کاملاً تابع و وابسته شده بودیم. از لحاظ اقتصادی، کاملاً مصرف کننده و فقیر بودیم؛ همه چیز را باید وارد میکردیم. من یک وقت گفتم، اما بعضیها باور نمیکردند؛ اما باور کنید که در کشور ما «دسته بیل» وارد میکردند؛ سوزن خیاطی وارد میکردند؛ انواع و اقسام خوراکیها وارد میکردند؛ انواع و اقسام محصولات صنعتی وارد میکردند! همه چیز مصرفی بود؛ یعنی این ملت، این استعدادها، این مغزها و این جوانان، قدرت یا فرصت این را نداشتند که بخشی از نیازهای خودشان را خودشان تولید کنند، که بتوانند بگویند ما به خارج احتیاجی نداریم. اگر صنعتی را هم در داخل کشور میآوردند - مثل صنعت اتومبیلسازی، یا ذوب آهن و امثال اینها، که به شکل بسیار ناقصی وارد کشور شده بود - سر تا پای آن صنعت، وابستگی بود. وسایل پیشرفته و مدرنی هم که میفروختند - مثل هواپیماهای جنگی - اجازه تعمیرش را حتّی به داخل نمیدادند؛ تعمیرش هم باید در خارج انجام میگرفت! از لحاظ اقتصادی، صددرصد وابسته و مصرف کننده؛ از لحاظ علمی، تقریباً صفر؛ این ملت هیچ حرف تازهیی در بازار علم و دانشِ نوىِ جهانی نداشت. در دانشگاهها - که البته از لحاظ کمیت هم بسیار کم بودند؛ که در آخرین سالهای رژیم پهلوی، در حدود یک دهم وضعِ فعلی، دانشجو در کشور بود - اگر درسی در کلاسی گفته میشد - در هر زمینهای؛ چه علوم انسانی، چه علوم فنّی و صنعتی، چه علوم طبیعی - همان حرفهای دیگران بود؛ چیز نویی از لحاظ علمی وجود نداشت! از لحاظ ثروت ملی، غارتزده بودیم: نفت را میبردند، معادن را میبردند، همه چیز را میبردند؛ با هر قیمتی که خودشان میخواستند! از لحاظ اجتماعی و وضعیت فقیر و غنی، کشور بهشدّت مفلوک بود. هزاران، بلکه دهها هزار روستا در این کشور بود که برق و آبِ تصفیه شده و امثال اینها را نه دیده بودند، نه امیدش را داشتند! فقط به تهران و چند شهر بزرگ میرسیدند؛ آن هم به آن شکلی که همان روز تهران یکی از کثیفترین و زشتترین پایتختهای دنیا
محسوب میشد! فقط به خودشان میرسیدند؛ هرجا خودشان جا پایی داشتند، آنجا فرودگاه هم بود، وسایل راحتی هم بود؛ اما آنجایی که مربوط به خودشان نبود، بهکلّی رها شده بود! شکاف طبقاتی در اعلی درجه خود بود.
از لحاظ اخلاقی، ترویج فساد بود. در دورهی پیش از انقلاب - همان سالهای اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه - بارها در سخنرانیهایی که برای جوانان تشکیل میشد، از روی شواهد و قرائن میگفتم این وضعیتی که ما از لحاظ بیبندوباری و بیحجابی و فحشا در کشورمان داریم، در کشورهای اروپایی نیست! واقعا هم نبود؛ من اطّلاع داشتم. البته در کشورهای اروپایی ممکن بود فلان مرکزِ فسادی وجود داشته باشد؛ اما عرف زندگی مردم در آنجا - مثلاً وضع و پوشش و رفتار زنان - بهتر از آنچیزی بود که انسان بخصوص در بعضی از شهرهای ما ملاحظه میکرد و میدید! از لحاظ اخلاقی، مردم دچار انواع واقسام آسیبهای اخلاقی بودند؛ نه فقط اخلاق شهوانی. توسط آنها، ارتباطات مردم، مراودات مردم، تکیه و اعتماد مردم، همهاش آفت زده شده بود. اینطوری پیش برده بودند و اداره کرده بودند؛ بحثِ تعمّد بود. مردم را بیحال و بیحوصله و ناامید میخواستند. اخلاقهای پیشبرنده یک ملت، امید و تحرّک و جدّیت است. ملتی که ناامید باشد، ملتی که از آینده خود مأیوس باشد، ملتی که خود را تحقیر کند، پیشرفت نخواهد کرد. هر جنسی که گفته میشد در داخل تولید شده است، خودِ این داخلی بودن، معنایش این بود که ارزشی ندارد! خود افراد، تحصیلکردهها، دیگران، به هم میگفتند که ایرانی یک لولهنگ - آن آفتابههای گِلی قدیمی - هم نمیتواند بسازد! یعنی نسل پیشرفته علمی هم نسبت به آینده علمی این کشور ناامید بود. این، آن مشکل اخلاقی است.
ما از قافله علم و تمدّن دنیا عقب بودیم. از لحاظ نظام حکومتی و حکّامی که بر این کشور حکومت میکردند، یکی از مرتجعترین حکومتها را داشتیم. سلطنت موروثی بود؛ یک نفر بمیرد، مردم مجبور باشند فرزند او را در هر سنّی، با هر شرایطی و با هر خصوصیّاتی، به حاکمیت مطلق خودشان قبول کنند؛ نه معیاری، نه علمی، نه تقوایی، نه عقلی، هیچ چیز ملاک نباشد! چنین رژیمی را در ایران در قانون اساسی هم برده بودند؛ قانون اساسیای که زیر چکمههای رضاخان و زیر برق نگاههای مأموران رضاخانی در همین تهران تصویب شده بود. ایران در دنیا ذلیل شده بود. در مجامع جهانی، نامی از ایران به عنوان صاحبِ یک نظر، صاحبِ یک رأی و صاحبِ یک شخصیت، وجود نداشت؛ صدقهبگیر و محل آزمایش دیگران شده بود! بعضی از نظرات اقتصادی و غیره را برای اینکه آزمایش کنند، اینجا عمل میکردند، تا ببینند چگونه جواب میدهد! از لحاظ معنوی، فقیر؛ از لحاظ مادّی، فقیر؛ از لحاظ سیاسی، فقیر؛ از لحاظ شخصیتی، فقیر! امام در مقابل چنین جامعه و چنین کشوری قرار گرفته بود.
البته نکته بسیار مهمی در اینجا وجود داشت و آن این بود که ملت ایران، ملت بزرگ و با استعدادی است. آن حالتی که بهوجود آورده بودند، یک حالت عارضی بود. وقتی فریاد امام بلند شد، ملت خود را تکان داد. البته از روزی که امام شروع کرد، تا روزی که این اقیانوس عظیم تموّج یافت و به خروش افتاد، پانزده سال طول کشید - پانزده سالِ پُررنج - اما ملت، ملتی اصیل، ریشهدار، با استعداد، با فرهنگ، با غیرت و با دین بود و توانست خود را از آن حالت تخدیری و خوابآلودگی نجات دهد و بلند شود؛ توانست شخصیت خود را در دوران مبارزه - بخصوص در یکی، دو سال اخیر - نشان دهد. این، آن نقطه قوّت بود؛ اما آن واقعیتها که در طول سالهای متمادی بر این کشور تحمیل شده بود و آثارش را در زندگی گذاشته بود، در مقابل امام بود؛ حالا امام میخواهد این جامعه را به شکل مطلوب و آرمانی بسازد؛ چه کار باید بکند؟ ببینید چقدر این مهم است؛ شوخی نیست. شما مثلاً به نقطهای رفتهاید که مصالح هست، امکانات هست، فضا هست، اما ساختمان ویرانه و درهم ریخته است؛ میخواهید از این مصالح و از این فضا، یک بنای شامخ و باعظمت و ماندگار درست کنید؛ هر مهندسی نمیتواند این کار را بکند. اینجاست که آن هویّت و شخصیت عظیم، خودش را نشان میدهد. امام به این ملت و به این کشور و به این صحنه و به این مصالح نگاه کرد. او اسلام را میشناخت، آرمانهای اسلامی و احکام اسلامی را هم میدانست و میخواست با مصالح اسلامی و به دست این مردم، بنای شامخ یک حکومت عظیم، مستقل، سربلند، خوشبخت کننده، پیشرونده و جبران کننده ضعفهای گذشته را بهوجود آورد. در این مردم، چه چیزی را باید بیش از همه چیز دنبال کند؟ اولویّت چیست؟
امام، اولویّتها را تشخیص داد و انتخاب و دنبال کرد. بهنظر من، این اولویّتها در درجه اوّل دو چیز بود. ما که از روز اوّل خیلی از فرمایشها و افکار و قضاوتها و نحوه برخورد امام را با قضایا از نزدیک شاهد بودیم، میتوانیم درست بفهمیم. امروز شما هم اگر به بیانات امام نگاه کنید، رفتار امام را ببینید و آنچه را که از امام میدانید، جلوتان بگذارید، همین دو چیز را بهطور برجسته مشاهده میکنید:
اول، احیای روح خودباوری و استقلال در مردم. در طول سالیان دراز به مردم تفهیم شده بود که شما نمیتوانید. هرچه افراد از همه طبقات - روحانی، غیرروحانی، دانشگاهی، عالم، جاهل - میگفتند، پاسخ میدادند که نمیشود و فایدهای ندارد. این روحیه باید عوض میشد. اینگونه خُلقیّات اجتماعی، مثل خُلقیّات فردی نیست. خُلقیّات فردی هم به آسانی عوض نمیشود؛ اما خُلقیّات اجتماعی خیلی دشوارتر است. امام باید این را به روح خودباوری و اتّکاءِ به نفس و مشی مستقل تبدیل میکرد. برای خاطر این خصوصیت، امام باید هیچگونه دخالت و نفوذی را از غیر این ملت بر این ملت تحمّل نکند و نکرد. اینکه میبینید امام اینگونه در مقابل امریکا و در مقابل شوروىِ آن روز میایستاد، بهخاطر این بود. امریکاییها بیست و پنج سالِ تمام، سرشان را پایین انداخته بودند و به اینجا آمده بودند. سفرهی گستردهای بود که اینها و یک مشت مزدور، هر کار خواسته بودند، کرده بودند؛ تا ماههای اوّلِ انقلاب هم هنوز قطع امید نکرده بودند! من قضایایی را در ذهن دارم که حالا وقت نیست آنها را بگویم. امام، بهکل نوک همه این پُرمدّعاها را چید! اگر اندک غفلتی از امام سرمیزد، از طرق مختلف و از پنجرههای متعدّد، همان کسانیکه از در بیرون شده بودند، دوباره وارد میشدند. امام قرص و محکم جلوِ نفوذ و تسلّط بیگانه را به هر کیفیّتی بست و ایستاد. این اوّلین نقطه بود.
دومین چیزی که امام برروی آن نهایت اهتمام را داشت، احیای روح دینی و تقویت ایمان در مردم بود؛ همان ایمانی که در خودش وجود داشت؛ لذا روی مسائل دین - تعبّد و هر آنچه که به دین مربوط میشد - نهایت کوشش و دقّت را داشت و هیچ حاضر نبود در این زمینه کوتاه بیاید؛ چون دین علاج کننده است. وقتی روح دینی در ملتی بود، اثر آن فقط این نیست که از لحاظ شخصی، مردمِ خوب و پاکیزه و پارسایی خواهند شد؛ اثر روح دینی، در زندگی اجتماعی منعکس میشود؛ اگر دینِ درست باشد. برای همین هم بود که با دینی که امام ترویج میکرد، اسلامی که امام آن را اسلام ناب مینامید، همه دشمنان بزرگ دنیا و دنبالههایشان در داخل کشور، شروع به مخالفت کردند؛ بهعنوان اینکه این دین، سیاسی و حکومتی است. گاهی هم دایه دلسوزتر از مادر میشدند - حالا هم گاهی میشوند - که آقا شما دینِ سیاسی و دینِ حکومتی را که مطرح میکنید، دین از نظر مردم ضعیف میشود؛ ایمان دینی مردم سست میشود! این، درست عکس واقعیت است. وقتی دین در یک جامعه بود، روح فداکاری در آن جامعه هست. وقتی دین در یک جامعه بود، آگاهی و هوشیاری و احساس مسؤولیت در یک جامعه هست. اینکه شما میبینید امروز در جامعه و کشور ما نسبت به مسائل دینی - تا آنجایی که بهاطّلاع مردم میرسد - در مردم احساس مسؤولیت و احساس غیرت هست، این بهخاطر روح دینی است. دشمن میخواهد این روح را تضعیف کند. امام این روح را در همه ارکان جامعه - چه ارکان حکومتی، چه آحاد مردم - بهشدّت تقویت میکرد؛ یعنی در دولت، در مجلس، در قوّه قضایّیه، در قوانین، در شورای نگهبان، در انتخابات و در همه چیز، امام برروی ایمان دینی و تعبّد دینی و تقیّد دینی تکیه میکرد. امام این دو خصوصیت را در اولویّتِ اوّل قرار داد. غالب آنچه را که امام بهعنوان دستورالعمل در مقابل پای این ملت گذاشته است، مربوط به این دو چیز است.
امام جمهوری اسلامی را مطرح کرد. جمهوری اسلامی، یعنی یک نظام حکومتىِ نوبنیاد و نوآورده شده که با هیچیک از نظامهای متعارف دنیایی شباهت نداشت؛ اما همهی خصوصیّات مثبتی را که میشود در یک نظام پیشبینی کرد، در جمهوری اسلامی هست: اسلام هست، آراءِ مردم هست، ایمان مردم هست، احساس عزّت هست، تعبّد هست، احکام و مقرّرات اسلامی - که احیا کننده زندگی انسان است - هست. بله؛ اگر ما اسلام را به معنای شناختهشده بهوسیله امام - یعنی به همان معنای صحیح و ناب و متّکی به مبانی و اصول - به مرحله عمل بیاوریم، همه جا جواب خواهد داد؛ همچنان که هرجا به میدان آمدیم و دفاع کردیم و اصرار ورزیدیم، جواب داد. این اسلام، در نظام حکومتی جواب داد؛ که حالا مجال نیست من بگویم این قواره حکومتی که امروز در ایران وجود دارد، از همه قوارههایی که امروز در بخشهای مختلف جهان هست، برای آزادی و پیشرفت یک ملت متناسبتر است؛ هم از دمکراسیهای غربی، هم از انواع و اقسام نظامهای حکومتی دیگر؛ چه برسد به آن نظامهای بستهی استبدادی که راجع به آنها اصلاً بحثی نداریم. آنجایی که پیشنهاد نظام اسلامی، هرچه بود، عمل شد، جواب داد؛ در زمینه پایبندی به مسائل فرهنگی و مقابله با دشمن، جواب داد. تا آن روز، همیشه کشور و ملت ما گیرنده فرهنگ غرب بود؛ اما به برکت اقدام امام، جریان فرهنگی دو سویه شد؛ یک جریان فرهنگی هم از سوی مرکز ما - یعنی از سوی جامعه اسلامی - به سمت بیرون این جامعه به حرکت درآمد؛ آنچنان شد که سران استکبار را بارها و بارها به وحشت انداخت و تا امروز هم آن را تکرار میکنند؛ البته این روزها کمتر. فریاد میکردند که شما میخواهید انقلابتان را صادر کنید؛ در حالیکه ما انقلابمان را بستهبندی نکرده بودیم تا به جایی صادر کنیم! معنایش همین جریان این سویه فرهنگی بود که به کشورهای اسلامی و حتّی به غیر کشورهای اسلامی میرفت و انسانها را بیدار و متوجّه میکرد.
من در زمینه اقتصادی هم یک جمله بگویم: اگر ما در زمینه اقتصادی و در زمینه تشکیلات اداری هم توصیه اسلام را دقیقاً عمل میکردیم، یقیناً وضعمان بهتر از این بود. ما آنچه را که در زمینههای اقتصادی عمل کردهایم، متأسفانه یک نسخه مخلوط است. چیزهایی از اسلام در آن هست؛ اما مخلوط دارد. آن بخشِ مخلوط شده، برای ما هرگز خیری بهبار نیاورده است. امروز نظرات اقتصادی غربی که تا اندکی قبل جزو مسلّمات محسوب میشد، مورد مناقشه خود غربیها قرار میگیرد. واقعاً تقصیر ملتها چیست؟ تقصیر ملتهایی که بهوسیله سرانشان به پیروی از این روشهای اقتصادی مجبور میشوند، چیست؟ ما بانک بدون ربای اسلامی را در اواخر حیات مبارک امام راه انداختیم، اما ناقص! یکی از همّتهای دولت فعلی این هست و امیدواریم انشاءاللَّه در این کار موفّق شوند که بانک اسلامىِ بدون ربا را بهطور کامل اجرا کنند. البته قبلاً فعّالیتهای زیادی شده است؛ اما بایستی قدمهای بعدی برداشته شود.
اینکه ما امروز میگوییم خطّ امام، وصیّت امام و توصیه امام، بر مبنای اینچیزی است که عرض کردم. مسأله این نیست که ما بهصورت متحجّر به چیزی چسبیده باشیم، بدون اینکه تعقّلی در آنجا باشد؛ نه. آن مرد دانا، آن مرد حکیم، آن مرد خبیر به اسلام، آن مرد دنیاشناس، با توجّه به نیاز این ملت، راهی را انتخاب کرد، نشانههایی را گذاشت و توصیههایی را کرد؛ هرجا هم به آن توصیهها عمل شد، جواب داد. امروز هم ما به همان توصیهها نیاز داریم. امروز هم کشور ما به همان راه، به همان نشانهها و به همان خطوط احتیاج دارد. بحمداللَّه عزم راسخ ملت و مسؤولان بر همین است که این راه دنبال شود. به فضل پروردگار، این راه را - که راه خدا، راه پیامبر، راه تحقّق کوثر، راه نجات و سربلندی و عزّت و برداشته شدن مشکلات کشور است - علیرغم خواست و دشمنی دشمنان و حرفهای کوتهبینان، با کمال قدرت ادامه خواهیم داد.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
والعصر. انّ الانسان لفی خسر. الّا الذین امنوا و عملوا الصّالحات. و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر. (۴)
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. الهداة المهدیّین المعصومین. سیّما بقیّةاللَّه فیالارضین و علی ائمّة المسلمین علىّ امیرالمؤمنین و صدّیقةالطّاهرة والحسن والحسین، سیّدی شباب اهل الجنّة و علیبنالحسین و محمّدبنعلی و جعفربنمحمّد و موسیبنجعفر و علیبنموسی و محمّدبنعلی و علیبنمحمّد والحسنبنعلی والخلف القائم المهدی. حججک علی عبادک و امنائک فی بلادک. و صلّ علی ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. اوصیکم بتقوی اللَّه واستغفراللَّه لی و لکم.
در خطبه دوم مطالب متعدّدی هست که شایسته آن است من درباره آن با شما برادران و خواهران عزیزِ نمازگزار صحبت کنم؛ ولی چون وقت ضیق است، من این قضیهای را که اخیراً در کشور پیش آمد و قضیه دلخراشی بود - یعنی اهانت به ولىّعصر ارواحنافداه - جلو میاندازم و درباره آن چند نکته لازم و مهم را عرض میکنم. بعد اگر وقتی ماند، برای بقیه مطالب باشد.
یک مطلب این است که اصل این قضیه، حقیقتاً قضیه تلخی بود. من باید عرض کنم این مطلب که در نشریهای به امام عصر ارواحنافداه اهانت شود، بنده را در مقابل ولىّعصر خجالت زده کرد؛ بنده شرم زده شدم. من به خدای متعال عرض کردم: پروردگارا! اگر به خاطر این قضیه، قلب مقدّس ولىّعصر از ما آزرده و رنجیده است، متضرّعانه از تو میخواهم که دل مبارک آن بزرگوار را از ما دوباره شاد کنی. در کشور امام زمان و در میان مردمی که عشّاق ولىّعصر ارواحنا فداه هستند، چنین پدیدهای بسیار زشت و سنگین است. البته مردم، علمای اعلام و مسؤولان کشور، هر کدام به فراخور مسؤولیت و موقعیتی که داشتند، با این قضیه برخورد شایستهای کردند؛ اِعلام بیزاری و برائت نمودند. خیلی اوقات اتّفاق میافتد آن کسانیکه میخواهند مقدّسات را در چشم مردم بشکنند و از ذهن مردم بیرون کنند، از کارهای علیالظّاهر کوچکِ اینطوری شروع میکنند؛ برای اینکه عکسالعمل مردم را بسنجند. اگر علما و مسؤولان کشور، موضعگیری نمیکردند و اگر مردم ابراز نفرت و انزجار نمیکردند، احتمال داشت این قدمِ اوّل به قدم بعدی برسد و آن قدم بعدی از این فاحشتر باشد و به همین ترتیب پیش برود. اینجا غیرت دینی مردم حقیقتاً بجا و بموقع عکسالعمل نشان داد. خیلیها در این قضایا بیطاقت میشوند و احساسات دینی آنها خود را به شکل بارزی نشان میدهد؛ همچنان که در سرتاسر کشور آن را ملاحظه کردید. بنده به نوبه خودم از همه کسانیکه در این مورد موضعگیری کردند - آحاد مردم، علمای اعلام، بزرگان، مسؤولان کشور، رئیس جمهور محترم، رئیس محترم مجلس و رئیس محترم قوّه قضایّیه - متشکّرم؛ این کار لازم و خوب بود. آن کسانیکه میخواهند این کشور را از عقاید و عواطفِ پاک و منطقی و نشاندهنده عمق اعتقاد آنها دور کنند، باید بدانند که کاری از پیش نخواهند برد. این مردم بیدارند. این مردم به اسلام پایبندند. این مردم به عشق اهل بیت پایبندند. این مردم با این همه فداکاریای که در راه اسلام کردند، اجازه نخواهند داد در این کشور کسانی بخواهند با ابزارهای فرهنگی و در میدان فرهنگی، اینطور بهصراحت با اسلام مبارزه کنند.
نکته دوم این است که دیدم در اعلامیهها و در بعضی از بیانها گفته میشود یک «نشریه دانشجویی» این مطلب را درج کرده است. چرا پای دانشجو را به میان میکشید!؟ مگر چند نفر دانشجو در چنین کاری دخالت داشتند که حالا بعضیها اسم دانشجو را با چنین چیزی همراه میکنند!؟ از جمله قشرهایی که در این قضیه کاملاً قاطع و صریح ابراز بیزاری کردند، دانشجویان ما بودند. گیرم حالا دو نفر دانشجو در جایی حرکتی انجام دادند؛ این را نمیشود به حساب دانشجویان گذاشت. افراد مراقب باشند؛ دشمن روی این خصوصیات خیلی حسّاس است. مرتّب اسم دانشجو را بیاورند، تا ذهنها را نسبت به قشر دانشجو بدبین کنند؛ همان حالتی که قبل از انقلاب بود. قبل از انقلاب، پیش علما و بزرگان حوزه میرفتند و از دانشگاه به عنوان یک مرکز بیدینی اسم میآوردند؛ پیش اینها هم از حوزه علمیه به عنوان یک مرکز تحجّر و بیاطّلاعی اسم میآوردند؛ این دو قشر را از هم دور میکردند! نه؛ دانشجو هم مثل طلبه، مثل بازاری، مثل کارگر، مثل شهری، مثل روستایی است؛ همه، ملت ایرانند. آنچه ما درباره ملت ایران میگوییم، متعلّق به همه است. قشر دانشجوی ما، یک قشر ممتاز، برجسته و متدیّن مثل بقیه مردم است. ببینید چقدر در دانشگاهها بحمداللَّه نشانههای دین وجود دارد.
یک نکته دیگر این است که بعضی کسان این مسأله را به جاهای دیگری کشاندند؛ پای بعضی از مسؤولان کشور و بعضی از بزرگان را به این قضایا کشاندند؛ این درست نیست. چرا ما باید نسبت به مسؤولان و رؤسای کشور ایجاد سوءظن کنیم؛ درحالی که خلاف واقع است؟ امروز بحمداللَّه مسؤولان کشور متدیّنند؛ انسانهایی هستند که وجود خودشان را در راه خدمت به مردم و خدمت به اسلام مصرف میکنند و مایه میگذارند. رئیس جمهور، یک روحانی، متدیّن، عاشق اهل بیت و در راه خداست. رئیس مجلس، رئیس قوّه قضایّیه، نمایندگان مردم و دیگر مسؤولان، برای پیشبرد این کشور و برای اِعلای کلمه اسلام و برای احیای نام امام کار میکنند. به هیچ وجه نبایستی اینطور قضایا را به این گونه حرفهایی که بهکلّی دور از منطق و دور از حدّ قبول است و شایسته نیست، مرتبط کرد. اتّفاقی رخ داده است؛ همان اتّفاق را بایستی مسؤولان بسنجند و با کسانی که مربوط به این قضیهاند برخورد کنند. البته مردم هم بایستی موضع خودشان را نشان میدادند که نشان دادند و بسیار هم خوب بود؛ موضع علما و مسؤولان هم بجا بود.
نکته دیگری که من در اینجا لازم میدانم عرض کنم، این است که جناحهای سیاسی این قضایا را در وسط میدان کارهای سیاسی نیاورند که بهانهای برای برانگیخته شدن در مقابل هم شود. امروز مصلحت کشور، مصلحت ملت و مصلحت انقلاب، اتّحاد کلمه و اتّحاد دلهاست. بعد از صحبتی که ما یکی، دو ماه قبل از این در توصیه به وحدت در نمازجمعه به ملت ایران عرض کردیم، برخی از شخصیتهای سیاسی نامه نوشتند و پیغام دادند که ما حاضر هستیم؛ بنده هم از آقایان خواستم، بتدریج آمدند و با بعضی از این مسؤولان و شخصیتهای برخی از گروهبندیها و جناحبندیهای سیاسی - که در بین آنها شخصیتهای محترم، علمای بزرگ و اشخاص سیاسىِ سابقهدار هستند - صحبت کردیم؛ همه هم پذیرفتند؛ عملاً هم کارها و اقدامهایی کردند و فضای سیاسی جامعه، به میزان زیادی از آن التهابِ دشمن پسند خارج شد و دلها به هم نزدیک گردید؛ که بنده خیلی تشکّر میکنم. حالا باز بر سرِ این قضیه، بعضیها چیزی بگویند؛ بعضیها در جواب، چیز دیگری بگویند - هایی در مقابل هویی - جنجالی درست کنند؛ من مجدّداً تکرار میکنم و از کسانی که جناحها و گروههای سیاسی جامعه ما را شکل میدهند، خواهش میکنم که به متن مردم، به اخلاص و صفای مردم نگاه کنند، ببینند این ملت چگونه ملتی است. نباید کاری کرد که دلهای مردم به تصوّر اینکه گروههای سیاسی در مرکز نشستهاند و با همدیگر دعوا میکنند، بلرزد و آزرده و اندوهگین شود. با هم مهربانی کنند.
من آنوقت هم عرض کردم؛ ممکن است بعضی نقاط اختلاف نظری درباره مسائل سیاسی و غیره بین اشخاص باشد - باشد - اختلاف نظر داشتن، حتّی در مسائل دینی، گاهی موجب دعوا نیست. شما به فقهای اسلام نگاه کنید؛ یک فقیه در مسألهای رأیی دارد، فقیه دیگر صددرصد رأیش مخالف اوست؛ اما پشت سر هم نماز میخوانند؛ به هم اقتدا میکنند؛ یکدیگر را عادل میدانند. در مسائل، اینگونه باید حرکت کرد. اگر هوای نفس نباشد، اگر خودخواهی نباشد، اگر مصلحتِ قبیلهگرایی نباشد؛ مصلحت کشور، مصلحت نظام، آیندههای بلندمدّت مورد نظر باشد، این جنجالها و این مناقشهها چیزی نیست که دو گروه را، دو نفر را، دو انسان انقلابی را به جان هم بیندازد. من الان هم عرض میکنم که گروههای خودی، فاصله بین خودشان را کم کنند. گروههای خودی، به همان معنایی که در نماز جمعه قبل معنا کردم؛ یعنی کسانی که اسلام را قبول دارند؛ حکومت اسلامی را قبول دارند؛ این مرد بزرگ را - که نشانههای او بحمداللَّه در میان ما به وفور مشاهده میشود - قبول دارند؛ راه و خطّ او را قبول دارند. با این معنا، این گروهها اگر نماینده مردم باشند، نماینده اکثریت قاطع مردمند؛ اگر نماینده مردم هم نباشند، باید بدانند که اکثریت قاطع مردم در این راه حرکت میکنند. ممکن است در گوشه و کنار، یک گروه از زخمخوردههای انقلاب، وابستههای به دشمن و ضعیفالنّفسهای استحاله شده باشند که اینها را قبول نداشته باشند. این گروههای خودی، خطوط و فاصلههای بین خودشان را کم و ضعیف کنند؛ فاصلهها بین خودشان که کم شد، فاصله با غریبهها آشکار میشود؛ همانی که امام در وصیّتنامه و در بیانیه خود فرمود که نگذارید غریبهها برسرنوشت این کشور تأثیر بگذارند. تأثیرگذاری غریبه فقط این نیست که بیاید مقامی را متصدّی شود و به عهده گیرد؛ گاهی غریبه از راههای دیگری اعمال نفوذ میکند. خودیها نباید اجازه دهند. باید به هم نزدیک شوند تا غریبهها فاصلهشان با آنها آشکار شود. آن کسانی که اصل اسلام و حکومت اسلامی را قبول ندارند - البته اینکه میگوییم اصل اسلام را قبول ندارند، بهعنوان یک مذهب نمیگوییم؛ خیلی از اقلیتهای دینی در کشور ما هستند که اسلام را قبول ندارند؛ اما راه ملت ایران را قبول دارند و با ملت همراهند - شاخصهای انقلاب و شاخصهای خطّ امام را قبول ندارند، اصلاً منکرند و منتظرند از بیرونِ این مرزها کسی بیاید و زمام امور کشور را دردست گیرد، منتظرند بیگانه بیاید، منتظرند اوضاع قبل از انقلاب تکرار شود، اینها غریبهاند. هر چه شما خودیها با هم نزدیکتر و مهربانتر باشید، غریبهها از شما فاصله بیشتری خواهند گرفت.
ما در آینده قضایای دیگری داریم. در همین چند ماه آینده انتخابات داریم؛ انتخاباتهای گوناگونِ بعد از آن را داریم. آیندهها را خیلی در زمان نزدیک هم نباید دید. این کشور خیلی کار دارد. تلاش کنید تا بتوانید این عقبماندگیهایی را که بر آن تحمیل کردند - در زمینه علمی، در زمینه اقتصادی، در زمینههای گوناگون - جبران کنید. باید به مسؤولان و به کسانی که میخواهند کار کنند، فرصت داده شود.
لازم است نکتهی دیگری را هم عرض کنم: شنیده شده در گوشه و کنار راجع به همین مطلبی که نوشته شده است، بعضیها گفتهاند ما اقدام میکنیم، مجازات میکنیم؛ ابداً. در نظام اسلامی، این کار به مسؤولان مربوط است. حالا یک وقت نظام، نظام طاغوتی و کفر است؛ در رأس کشور کسانی هستند که مثل دوران پهلوی با دین مخالفند و از دین هم هیچ چیز نمیفهمند؛ در رأس قوّه قضایّیه، افراد فاسق و فاجر هستند؛ در مجلس - مثل مجلس شورای ملىِ آن روز - آدمهای وابسته ضعیفالنّفس یا فاسق و فاجر باشند؛ آنجا یک وقت کسی احساس تکلیف کند، یک بحث دیگر است. در نظام اسلامی، این کارها مربوط به حکومت است. اوّلاً دستگاه قضایی باید تشخیص دهد؛ چون یک وقت هست یک نفر از روی غفلت مینویسد؛ یک وقت نمیداند توهین است؛ یک وقت مسامحه کرده؛ یک وقت تعمّد داشته است؛ اینها احکامش فرق میکند. این کسانی که در کار قضایی مسؤول امورند، یقیناً علاقهشان به ولیعصر ارواحنا فداه، نسبت به اسلام و نسبت به این مسائل، از آن کسانی که این اظهارات را میکنند، کمتر نیست. آنها غیرت دینی دارند، اینها هم غیرت دینی دارند. اینها در نزد خدای متعال و پیش مردم، مسؤول هم هستند. بنابراین، باید نگاه کرد و دید که چگونه بوده است. هر شکلی داشته باشد، حُکمی دارد. آن چیزی که مهم بود، انجام شد و آن، عکسالعمل ملت ایران بود. ملت ایران نشان داد که در مقابل چنین چیزهایی اینطور به خروش میآید؛ این درست است. علمای بزرگ و شخصیتها، همه نشان دادند که یکپارچه در مقابل چنین چیزی، احساسات و عقل و ایمانشان به جوش میآید؛ این خوب است؛ اما اینکه حالا شخصی را که باید مجازات شود، چه مجازاتی بکنند، چهطور مجازات کنند؛ چه کسی مجازات کند، اینها دیگر مربوط به آحاد مردم نیست؛ این مربوط به مسؤولان است. ما هم البته مراقب هستیم که از هیچ طرف نه کوتاهی شود، نه از آن طرف زیادهروی شود. این را شما بدانید که در اسلام، کوتاهی هم غلط است، زیادهروی هم غلط است. یک خطّ درست و صحیحی وجود دارد که خطّ اسلام است و باید بدون کم و زیاد اجرا شود. خواست خدا این است. کسی را که بایستی به حکم الهی ده ضربه شلاق زد، نه میشود نُه ضربه زد، نه میشود یازده ضربه زد. کسی هیچ زیادهروی نکند؛ احساساتشان را کنترل کنند. اگر کسی احساساتی هم دارد، خیلی خوب، آن احساسات پیش خدای متعال قطعاً اجر خواهد داشت؛ اما اگر عمل و اقدامی برخلاف موازین باشد، از آحاد مردم یقیناً پیش خدا هم اجری ندارد. من هم که حالا نهی کردم؛ یعنی غیر از حرمت قانونی، حرمت شرعی هم پیدا کرد؛ مراقب باشید. اگر کسی به فرض از لحاظ تقلید، مقلّد کسی هم هست، بنده که نهی کردم، برای او حرام خواهد شد؛ این فتوای همه علماست. کسی حق ندارد یک وقت کار نسنجیدهای انجام دهد.
نکته آخر هم در این قضیه این است که من از مدیران فرهنگی کشور توقّعم بیش از این است. من انتظار دارم فضای کشور از لحاظ فرهنگی طوری نباشد که کسی این گستاخی و یا این غفلت را نسبت به امام زمان مرتکب شود. شما نگاه کنید ببینید، هر جمعه در سرتاسر کشور چند صدهزار نفر و یا چند میلیون نفر از مردم دعای ندبه میخوانند؛ جوانان اشک میریزند. شما ببینید نیمه شعبان مردم چه میکنند! عیبی در یک جای کار هست که در فضای فرهنگی کشور کسی یا جرأت کند یا غفلت کند که به امام زمان و به این اعتقاد به این اهمیت، اینگونه اهانت کند. من از کسانی که الان مسؤولان رسمی امور فرهنگی هستند، توقّع و خواستم این است که بهطور جدّی تجدید نظر کنند و ببینند عیب کارشان کجاست.
امیدواریم که خداوند متعال همه ما را، همه مردم مسلمان و مؤمن و عزیز این مرز و بوم را - که حقیقتاً در طول این بیست سال، اسلام را زنده و عزیز کردند - مشمول لطف خود قرار دهد و توفیق تقوا ورزیدن را به همه ما عنایت کند. همه شما برادران و خواهران نمازگزار را به رعایت تقوا در گفتار و در عمل توصیه میکنم.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
انّا اعطیناک الکوثر. فصلّ لربّک وانحر. انّ شانئک هوالابتر. (۵)
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته.
۱) کوثر: ۳ - ۱
۲) کامل الزیارات، ص ۵۳
۳) در بحارالانوار، ج۳۶، ص ۲۰۵، تعبیر بدینگونه است: «ان الحسینبن علی فی السماء اکبر منه فی الارض، فانه مکتوب عن یمین عرشاللَّه: مصباح هدی و سفینة النجاة و امام غیر و هن و ...»
۴) عصر: ۴ - ۱
۵) کوثر: ۳ - ۱