[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان - 1396/03/17 عنوان فیش :مجسمه سردار انگلیسی در هند کلیدواژه(ها) : عملکرد استعمار انگلیس در هند, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, نظام سلطه, انگلیس نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از بهاصطلاح لوازم و تبعات این نظام سلطه، این است که آن کشورهایی که ابتکار دارند، پیشرفت دارند، اعتماد به نفس دارند؛ عادات خودشان و رسوم خودشان و جهانبینی خودشان را منتقل میکنند به کشورهای زیر سلطه؛ اینها هم از آنها قبول میکنند؛ بهصورت کتاب، بهصورت تحقیقات و انواع و اقسام [دیگر] که اینها هرکدام شواهد تاریخی واضح و روشنی دارد که [اگر] اهل مطالعه باشید و اینها را دنبال کنید، کاملاً پیدا میکنید. آنوقت علاوهی بر همهی اینها، برنامهریزی برای ادامهی همین حالت. یعنی آن کشورهایی که مسلّط بودند، برنامهریزی علمی دقیقی کردند برای اینکه این حالت ادامه پیدا کند؛ یعنی ابدی بشود؛ تغییرپذیر نباشد. یک همچنین حالتی در دنیا به وجود آمد. این وضعیّت دنیا در این دو سه قرن اخیر بوده. البتّه در این میان، حوادثی اتّفاق افتاده و بعضی از کشورها توانستند خودشان را از این منجلاب نجات بدهند؛ البتّه نه بهطور کامل، لکن در بخشی؛ مثلاً فرض کنید کشور ایالات متّحدهی آمریکا که تحت سلطهی انگلیس و تحت استعمار انگلیس بود، توانست ازلحاظ سیاسی و اقتصادی، خودش را نجات بدهد امّا ازلحاظ فرهنگی، نه؛ ازلحاظ فرهنگی کاملاً تحت تأثیر و منفعلِ در مقابل اروپا بود و همانطور هم ادامه پیدا کرد و تا امروز هم ادامه پیدا کرده. یا مثلاً کشوری مثل هند، ازلحاظ سیاسی توانست خودش را نجات بدهد یا ازلحاظ اقتصادی توانست تا حدود زیادی خودش را بیرون بکشد امّا ازلحاظ فرهنگی، نه؛ ازلحاظ فرهنگی نتوانست خودش را نجات بدهد؛ که حالا چیزهایی وجود دارد. بنده در یکی از شهرهای هند، وسط میدان دیدم یک مجسّمهای است. پرسیدم این مجسّمهی چه کسی است؟ گفتند این مجسّمهی سردار انگلیسی است که بر این شهر حکومت میکرده. پناه بر خدا! چرا مجسّمهی یک ظالمی را که شما سالها مبارزه کردید و اینها را بیرون کردید، حالا اینجا نصب کردهاید؟ مجسّمهاش آنجا بود؛ شاید الان هم هست؛ در یکی از استانهای جنوبی هند. در آفریقا هم شبیه همین را من دیدم. در یکی از کشورهای آفریقایی، وسط یک جنگل خیلی توریستی -از جنگلهایی بود که ما را برای بازدید به آنجا بردند- آنجا هم دیدم یک مجسّمهای است؛ گفتم چه کسی است این؟ گفتند این کسی است که حاکم مثلاً انگلیسی بر این کشور بوده؛ اسمش هم آنجا هست، جنگل هم به اسم او است! [یعنی] ازلحاظ فرهنگی نتوانستند خودشان را نجات بدهند. این وضع دنیا است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی - 1392/09/19 عنوان فیش :تاریخچه زبان فارسی کلیدواژه(ها) : نفوذ زبان فارسی, زبان فارسی در هند, عملکرد استعمار انگلیس در هند, تاریخ استعمار کهن, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, تاریخ حکومت عثمانی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من خیلی نگران زبان فارسیام؛ خیلی نگرانم. سالها پیش ما در این زمینه كار كردیم، اقدام كردیم، جمع كردیم كسانی را دُور هم بنشینند. من میبینم كار درستی در این زمینه انجام نمیگیرد و تهاجم به زبان زیاد است. همینطور دارند اصطلاحات خارجی [بهكار میبرند]. ننگش میكند كسی كه فلان تعبیر فرنگی را به كار نبرد و به جایش یك تعبیر فارسی یا عربی به كار ببرد؛ ننگشان میكند. این خیلی چیز بدی است؛ این جزو اجزاء فرهنگ عمومی است كه باید با این مبارزه كرد. دوستان! زبان فارسی یك روزی از قسطنطنیّهی آن روز، از استانبولِ آن روز، زبان علمی بوده تا شبه قارّهی هند؛ اینكه عرض میكنم از روی اطّلاع است. در آستانه- مركز حكومت عثمانی - زبان رسمی در یك برههی طولانیای از زمان، زبان فارسی بوده. در شبه قارّهی هند برجستهترین شخصیّتها با زبان فارسی حرف میزدند و انگلیسها اوّلی كه آمدند شبه قارّهی هند، یكی از كارهایی كه كردند این بود كه زبان فارسی را متوقّف كنند؛ جلو زبان فارسی را با انواع حیَل و مكرهایی كه مخصوص انگلیسها است گرفتند. البتّه هنوز هم زبان فارسی آنجا رواج دارد و عاشق دارد؛ كسانی هستند در هند - كه بنده رفتهام دیدهام، بعضیهایشان اینجا آمدند آنها را دیدیم - عاشق زبان فارسیاند؛ امّا ما در كانون زبان فارسی، داریم زبان فارسی را فراموش میكنیم؛ برای تحكیم آن، برای تعمیق آن، برای گسترش آن، برای جلوگیری از دخیلهای خارجی هیچ اقدامی نمیكنیم. مربوط به :بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها - 1392/05/15 عنوان فیش :پيشرفت غرب با ظلم و غارت كشورهای ديگر کلیدواژه(ها) : تاریخ شکلگیری، استقلال و جنگهای داخلی آمریکا, تاریخچه شکلگیری کشور ایالات متحده آمریکا, الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمار انگلیس در هند, تاریخ تمدن غرب نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما اگر دنبال پیشرفت هستیم و پیشرفت علمی را شرط لازم پیشرفت عمومی كشور میدانیم، توجه داشته باشیم كه مراد ما از پیشرفت، پیشرفت با الگوی غربی نیست. دستور كار قطعی نظام جمهوری اسلامی، دنبال كردن الگوی پیشرفت ایرانی - اسلامی است. ما پیشرفت را به شكلی كه غرب دنبال كرد و پیش رفت، نمیخواهیم؛ پیشرفت غربی هیچ جاذبهای برای انسان آگاهِ امروز ندارد. پیشرفت كشورهای پیشرفتهی غربی نتوانست فقر را از بین ببرد، نتوانست تبعیض را از بین ببرد، نتوانست عدالت را در جامعه مستقر كند، نتوانست اخلاق انسانی را مستقر كند. اولاً آن پیشرفت بر پایهی ظلم و استعمار و غارت كشورهای دیگر بنا شد. شما ببینید همین حالا یكی از آقایان راجع به حملهی پرتغال به ایران مطالبی گفتند. خب، فقط ایران نبود. در این منطقهی شرق آسیا، جاهای مختلفی پرتغالیها رفتند، هلندیها رفتند. مگر هلند چه اندازه عرض و طول جغرافیائی و تاریخی و ارزش علمی دارد؟ یا پرتغال یا اسپانیا یا انگلیس همین جور؟ تمام این قارهی عظیم آسیا را، قارهی آفریقا را اینها در مشت گرفتند و فشردند؛ اینها مراكز ثروت بود. نگاه كنید به نوشتهی نهرو در «نگاهی به تاریخ جهان»؛ او تشریح میكند پیشرفتهای علمی و فنی موجود در هند را پیش از ورود انگلیسها. بنده تا قبل از اینكه این مطلب را از نگاه آدم مطلعی مثل نهرو - كه آن روز این را نوشته بود - بخوانم، از چنین مسئلهای مطلع نبودم. یك كشوری در مسیر علمیِ معقول و صحیحی حركت میكند، بعد میآیند به كمك علم و به كمك سلاح این كشور را تصرف میكنند، بیدریغ انسانها را میكُشند، منابع ثروت او را از بین میبرند و خودشان را بر او تحمیل میكنند. ثروت را از هند بیرون میكشند، میروند در كشور خودشان سرمایهگذاری میكنند، ذخیره درست میكنند. انگلیسها آمریكا را با پولی كه از هند به دست آوردند، گرفتند. تا قبل از سالهای استقلال آمریكا كه انگلیسها بر كشور آمریكا مسلط بودند، عمدهی درآمد تجار انگلیسی از تجارتی بود كه از هند به سواحل آمریكا میكردند؛ كه بعد با مقابلهی ساكنان آمریكا - البته نه ساكنان بومی، بلكه باز هم همان مهاجرین انگلیسی و اسپانیائی و دیگران - و جنگی كه انجام گرفت و سپس استقلال آمریكا، دوران تسلط انگلیس تمام شد. بههرحال اینها پایهی تمدن خودشان را با مكیدن خون ملتها شروع كردند؛ بعد هم با پیشرفتهای گوناگون، نه ظلم را در كشورهای خودشان برطرف كردند، نه تبعیض را برطرف كردند، نه جوامع فقیر را توانستند به بینیازی برسانند؛ میبینید امروز هم وضع اقتصاد در این كشورها چه جوری است، وضع اجتماعی چه جوری است، وضع اخلاقی چه جوری است؛ این انحطاط اخلاقی، این لجنزار اخلاق جنسی در غرب. پیشرفت تمدن غربی، یك چنین پیشرفتی است با این خصوصیات؛ این را ما بههیچوجه نمیپسندیم. ما دنبال الگوی مطلوب و آرمانیِ خودمان هستیم، كه یك الگوی اسلامی و ایرانی است؛ از هدایت اسلام سرچشمه میگیرد، از نیازها و سنتهای ایرانی بهره میبرد؛ یك الگوی مستقل. مربوط به :بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالی - 1391/07/23 عنوان فیش :مصادیق تهاجم فرهنگ غرب بر دیگر فرهنگ ها کلیدواژه(ها) : تاریخ آسیا و آفریقا, زبان فارسی در هند, عملکرد استعمار انگلیس در هند, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در آفریقا, فرهنگ غرب, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, قرارداد وثوقالدوله, تمدنسازی نوین اسلامی, سبک زندگی, تقلیدگرایی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما برای ساختن این بخش [ اصلی و اساسی] از تمدن نوین اسلامی[كه همان سبك زندگی است ]، بشدت باید از تقلید پرهیز كنیم؛ تقلید از آن كسانی كه سعی دارند روشهای زندگی و سبك و سلوك زندگی را به ملتها تحمیل كنند. امروز مظهر كامل و تنها مظهر این زورگوئی و تحمیل، تمدن غربی است. نه اینكه ما بنای دشمنی با غرب و ستیزهگری با غرب داشته باشیم - این حرف، ناشی از بررسی است - ستیزهگری و دشمنیِ احساساتی نیست. بعضی بمجرد اینكه اسم غرب و تمدن غرب و شیوههای غرب و توطئهی غرب و دشمنی غرب میآید، حمل میكنند بر غربستیزی: آقا، شماها با غرب دشمنید. نه، ما با غرب پدركشتگیِ آنچنانی نداریم - البته پدركشتگی داریم! - غرض نداریم. این حرف، بررسیشده است. تقلید از غرب برای كشورهائی كه این تقلید را برای خودشان روا دانستند و عمل كردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده؛ حتّی آن كشورهائی كه بظاهر به صنعتی و اختراعی و ثروتی هم رسیدند، اما مقلد بودند. علت این است كه فرهنگ غرب، یك فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودكنندهی فرهنگهاست. هرجا غربیها وارد شدند، فرهنگهای بومی را نابود كردند، بنیانهای اساسیِ اجتماعی را از بین بردند؛ تا آنجائی كه توانستند، تاریخ ملتها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هر جا انگلیسها وارد شدند، زبان مردم بومی را تبدیل كردند به انگلیسی؛ اگر زبان رقیبی وجود داشت، آن را از بین بردند. در شبهقارهی هند، زبان فارسی چند قرن زبان رسمی بود؛ تمام نوشتجات، مكاتبات دستگاههای حكومتی، دولتی، مردم، دانشوران، مدارس عمده، شخصیتهای برجسته، با زبان فارسی انجام میگرفت. انگلیسها آمدند زبان فارسی را با زور در هند ممنوع كردند، زبان انگلیسی را رائج كردند. شبهقارهی هند كه یكی از كانونهای زبان فارسی بوده، امروز در آنجا زبان فارسی غریب است؛ اما زبان انگلیسی، زبان دیوانی است؛ مكاتبات دولتی با انگلیسی است، حرف زدن غالب نخبگانشان با انگلیسی است - باید انگلیسی حرف بزنند - این تحمیل شده. در همهی كشورهائی كه انگلیسها در دوران استعمار در آنجا حضور داشتند، این اتفاق افتاده است؛ تحمیل شده است. ما زبان فارسی را بر هیچ جا تحمیل نكردیم. زبان فارسی كه در هند رائج بود، به وسیلهی خود هندیها استقبال شد؛ شخصیتهای هندی، خودشان به زبان فارسی شعر گفتند. از قرن هفتم و هشتم هجری تا همین زمان اخیرِ قبل از آمدن انگلیسها، شعرای زیادی در هند بودند كه به فارسی شعر میگفتند؛ مثل امیرخسرو دهلوی، بیدل دهلوی - كه اهل دهلی است - و بسیاری از شعرای دیگر. اقبال لاهوری اهل لاهور است، اما شعر فارسی او معروفتر از شعر به هر زبان دیگری است. ما مثل انگلیسها كه انگلیسی را در هند رائج كردند، زبان فارسی را رائج نكردیم؛ فارسی با میل مردم، با رفتوآمد شاعران و عارفان و عالمان و اینها به طور طبیعی رائج شد؛ اما انگلیسها آمدند مردم را مجبور كردند كه باید فارسی حرف نزنند؛ برای فارسی حرف زدن و فارسی نوشتن، مجازات معین كردند. فرانسویها هم در كشورهائی كه تحت استعمار آنها بود، زبان فرانسه را اجباری كردند. یك وقتی یكی از رؤسای كشورهای آفریقای شمالی - كه سالها فرانسویها بر آنجا سلطه داشتند - زمان ریاست جمهوری با بنده ملاقات داشت. او با من عربی حرف میزد؛ بعد میخواست یك جملهای را بگوید، واژهی عربیِ آن جمله یادش نیامد، بلد نبود. معاونش یا وزیرش همراهش بود، به فرانسه به او گفت كه این جمله به عربی چه میشود؟ او هم گفت كه بله، این جمله به عربی میشود این. یعنی یك عرب نمیتوانست مقصود خودش را با عربی ادا كند، مجبور بود با فرانسه از رفیقش بپرسد، او هم بگوید كه این است! یعنی اینقدر اینها از زبان اصلیِ خودشان دور مانده بودند. این مسئله را سالها بر اینها تحمیل كردند. پرتغالیها هم همین جور، هلندیها هم همین جور، اسپانیائیها هم همین جور؛ هر جا رفتند، زبان خودشان را تحمیل كردند؛ این میشود فرهنگ مهاجم. بنابراین فرهنگ غرب، مهاجم است. غربیها آنجائی كه توانستند، بنیانهای فرهنگی و اعتقادی را از بین بردند. در مثل كشور ما كه استعمارِ مستقیم وجود نداشت و به بركت مجاهدت یك عده از بزرگان، انگلیسها نتوانستند به طور مستقیم وارد شوند، افرادی را عامل خودشان كردند. اگر قرارداد 1299، یعنی 1919 میلادی - كه معروف به قرارداد وثوقالدوله است - در ایران با مقاومت امثال مرحوم مدرس و بعضی از آزادیخواهانِ دیگر مواجه نمیشد و این قرارداد عملیاتی میشد، استعمار ایران حتمی بود - مثل هند - مردانی نگذاشتند این اتفاق بیفتد. اما آنها به وسیلهی عوامل خودشان، با گماشتن رضاخان پهلوی و تقویت او و گذاشتن روشنفكران وابستهی به غرب در كنار او - كه باز لازم نیست من اسم بیاورم، دوست ندارم اسم بیاورم - فرهنگ خودشان را بر ما تحمیل كردند. بعضی از وزرا و نخبگان سیاسی دستگاه پهلوی كه جنبهی فرهنگی داشتند، اینها عامل غرب بودند برای دگرگون كردن فرهنگ كشورمان؛ و هرچه توانستند، كردند؛ یك مقولهاش مسئلهی كشف حجاب بود، یك مقولهاش فشار بر روحانیون و زدودن حضور روحانیون از كشور بود، و مقولات فراوان دیگری كه در دوران رضاخان پهلوی دنبال میشد. فرهنگ غربی، فرهنگ مهاجم است؛ هرجا وارد شود، هویتزدائی میكند؛ هویت ملتها را از بین میبرد. فرهنگ غربی، ذهنها را، فكرها را مادی میكند، مادی پرورش میدهد؛ هدف زندگی میشود پول و ثروت؛ آرمانهای بلند، آرمانهای معنوی و تعالی روحی از ذهنها زدوده میشود. خصوصیت فرهنگ غربی این است. مربوط به :بیانات در دیدار شرکتکنندگان در ششمین همایش ملی نخبگان جوان - 1391/07/12 عنوان فیش :استعمار هندو برمه ؛ عامل پیشرفت انگلیسیها کلیدواژه(ها) : تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمار انگلیس در هند, غربزدگی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : نباید بگذاریم این حركت[علمی بوجود آمده در کشور] از دوْر بیفتد. اگر حركت از دوْر افتاد، بازیابی و بازسازی آن دشوارتر خواهد بود. و این كارِ شما جوانهاست. جوانها باید همتهای خود را زیاد كنند. احساس كنید كه هم شما در آغاز یك راه طولانی و مهمید، هم كشور در آغاز یك راه طولانی و مهم است. البته من به هیچ وجه توصیه نمیكنم كه شما مرعوب پیشرفتهای غرب شوید - ابدا - آن پیشرفتها به خاطر زودتر وارد یك مرحله شدن و متكی به ظلم و استكبار و استعمار است. اگر انگلیسیها هند را، برمه را، آن منطقهی ثروتمند آسیا را استعمار نمیكردند، غصب نمیكردند، ثروتهایش را بالا نمیكشیدند - كه خود هندیها در یك دورهی تاریخی، خیلی خوب این وضع را ترسیم كردند - مسلّماً نمیتوانستند به اینجا برسند. اینها مثل زالو از دیگران مكیدند و خودشان را فربه كردند؛ ما نمیخواهیم این كار را بكنیم. ما به هیچ وجه به دنبال مكیدن دیگران نیستیم. ما درونزائی و درونجوشی را تقویت میكنیم، و معتقدیم میشود، و انشاءالله پیش خواهیم رفت. مربوط به :بیانات در دیدار دانشمندان هستهای - 1390/12/03 عنوان فیش :استعمار شبهقاره توسط انگلستان با سوء استفاده از قدرت علمی کلیدواژه(ها) : انگلیس, انحصار علمی, تاریخ انقلاب صنعتی و دوران صنعتی شدن غرب, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در آسیا, تاریخ آسیا و آفریقا, سوءاستفاده غرب از علم, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, دستاوردهای انقلاب اسلامی, دستاوردهای جمهوری اسلامی, دستاوردهای انقلاب اسلامی, دستاوردهای ملت ایران, دستاوردهای جمهوری اسلامی, استقلال علمی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یکی از بزرگترین جنایتهائی که به بشریت شد، این بود که در انقلاب صنعتی در دنیا در این دو سه قرن، علم وسیلهای شد برای زورگوئی. انگلیسها که جزو پیشروان انقلاب صنعتی بودند، از این امکانِ خودشان استفاده کردند برای راه افتادن در اطراف دنیا و به زنجیر کشیدن ملتها. شما میدانید در دوران حاکمیت انگلیسها در شبهقاره، در این صحنهی بزرگ و ثروتمند چه گذشت؟ فقط هم شبهقاره نبوده؛ تمام منطقهی شرق آسیا سالهای متمادی - بیش از یک قرن - زیر چکمهی اینها بوده و با ابزار علم که اینها داشتند، بر مردم مسلط شدند؛ مردم به جان آمدند، چه انسانهائی نابود شدند، چه آرزوهائی نابود شد، چه ملتهائی عقب افتادند، چه کشورهائی خراب شدند. اینها از ابزار علم یک چنین استفادهای کردند. این بزرگترین خیانت به علم است؛ همچنان که بزرگترین خیانت به بشریت است. اینها میخواهند این انحصار شکسته نشود. هر ملتی که بتواند با استقلال - نه زیر بلیط آنها و با مجوز آنها و در اختیار آنها و در مشت آنها - روی پای خود بایستد، یک ضربه به این انحصار زده؛ و این کار امروز خوشبختانه در ایران راه افتاده. مربوط به :بیانات در دیدار نخبگان جوان - 1389/07/14 عنوان فیش :استعمارگری غرب در هند و آفریقا با سوء استفاده از قدرت علمی خود کلیدواژه(ها) : استعمار, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمارگران در آفریقا, نهرو، جواهرلعل, نگاهی به تاریخ جهان, اقتدار علمی, علم منهای ایمان, تاریخ انقلاب صنعتی و دوران صنعتی شدن غرب, سوءاستفاده غرب از علم, تزکیه نفس, تاریخ انقلاب صنعتی و دوران صنعتی شدن غرب, تاریخ استعمار کهن, علم و دین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما تأكید میكنیم روی علم. این تأكید، جدی است؛ تعارف نیست؛ از روی یك احساس كاذبِ تشریفاتیِ موسمی نیست؛ بلكه از یك تشخیص عمیق و محاسبهشده برمیخیزد. زورگوئی در دنیا زیاد است. زورگویان متكی به قدرتشان هستند. آن قدرت و آن ثروت و آن امكانات، برخاستهی از دانش آنهاست. بدون دانش نمیشود مقابله كرد، نمیشود مواجهه كرد. من یك وقتی این حدیث را خواندهام: «العلم سلطان»؛ علم عبارت است از اقتدار. علم، خودش یك اقتدار است. هر كس این اقتدار را داشت، میتواند حركت كند؛ هر كسی، هر ملتی، هر جامعهای كه نداشت، مجبور است از اقتدار دیگران پیروی كند. بنابراین، این یك محاسبهی دقیق است. خوب، این علم دو جور میتواند هدف داشته باشد: یك جور هدفی كه دارندگان كنونی علم در دنیا آن هدف را داشتند و دنبال كردند و آن هدف، هدفی است ناپاك و نامقدس. به ادعاها نگاه نكنید؛ واقعیت قضیه در پیشرفت علمی غرب، واقعیت بسیار تلخ و بسیار تأسفآوری است؛ واقعیتی است كه انسان به هیچ قیمتی حاضر نیست به سمت آن حركت كند. پیشرفت علم در دنیای غرب، چه از وقتی كه اساساً تحرك علمی غرب شروع شد - باید گفت تحرك فكری، كه مقدمهی تحرك علمی بود - كه از قرن شانزدهم میلادی در ایتالیا و در انگلیس و در جاهای دیگر شروع شد، چه آن وقتی كه انقلاب صنعتی در قرن هجدهم ابتدا در انگلیس به وجود آمد؛ ایجاد كارخانجات بزرگ و ماشینهای عظیم كه بتدریج در طول چند ده سال این اتفاق افتاد، بعد تولید ثروت از این راه - حالا آنچه كه در خود آنجاها شد، چه حقوقی پایمال شد، چه فقرائی از بین رفتند، طبقهای كه بر اثر این ماشینهای بزرگ به وجود آمد، چه ظلمهائی به مردم كردند، آنها بماند - بعد بتدریج گسترش این علم و فناوری در دیگر كشورهای اروپائی، به قیمت نابودی آزادی بسیاری از ملتها، تهدید هویت بسیاری از ملتها و وارد آمدن یك ظلم عظیم، همراه با سبعیت بر بسیاری از كشورها و ملتها تمام شد. آنها احساس كردند مواد اولیه لازم دارند، احساس كردند بازار فروش لازم دارند؛ این هم در كشورهای دیگر بود؛ لذا از این دانش استفاده كردند و در مقابل شمشیر و نیزه، توپخانه تولید كردند؛ بعد هم انگلیسیها و هلندیها و پرتغالیها و فرانسویها و بعضی دیگر از كشورهای اروپائی راه افتادند رفتند به اطراف دنیا، آنقدر با ابزار علم و فناوری در دنیا فاجعهآفرینی كردند كه اگر اینها را جمع كنند، یك دائرةالمعارف عظیم خواهد شد با دهها مجلد و گریهآور. ... فقط آمریكا هم نیست؛ آمریكا بعد ملحق شده. شما ملاحظه كنید اینها در هند چه كردند، در چین چه كردند. در قرن نوزدهم، انگلیسیها در هند فجایعی آفریدند كه من یقین دارم - شما جوانها كمتر هم به تاریخ و به این چیزها اهمیت میدهید - یكهزارمِ آنچه را كه اتفاق افتاده، شما در تبلیغات و در حرفها نشنیدهاید. «نهرو» در كتابِ خودش مینویسد اینها آمدند هند. به گفتهی او، در دورانی كه هنوز انقلاب صنعتی نشده بود و ماشینهای بزرگ به وجود نیامده بود، شبه قارهی هند از لحاظ صنعت، یكی از كشورهای پیشرفتهی دنیا بوده. اینها برای اینكه كار خودشان را پیش ببرند، صنعت هند را نابود كردند؛ طبقهی متوسط هند را نابود كردند؛ پیدایش حركت به سمت دانش و صنعت را با انواع و اقسام تضییقها متوقف كردند؛ یك بیماری مزمن در كالبد یك ملت به وجود آوردند و تزریق كردند؛ كه هنوز كه هنوز است، بعد از گذشت تقریباً صد و پنجاه سال از شروع این كارها در هند، این بیماری در آنجا علاج نشده. شبیه این كار را در چین كردند؛ فجایعی كه در چین آفریدند، فشاری كه به ملت چین وارد كردند. اینها مال قرن نوزدهم است. در آفریقا چه كردند. به كمك علم، در خود قارهی آمریكا چه فجایعی را آفریدند. در آفریقا و در آمریكای لاتین، چقدر انسانهای آزاد برده شدند؛ چقدر خانوادهها تارومار و نابود شدند. علم را اینجوری پیدا كردند. بنابراین جهت علم عبارت بود از حركت به سمت ثروت، بدون رعایت ذرهای اخلاق و ایمان و معنویت. اروپائیها همان وقت هم ادعای تمدن میكردند، اما رفتارشان از وحشیترین قبائل در حملات گوناگون قبیلهای وحشیانهتر بوده. اینهائی كه عرض میكنم، شعار نیست؛ اینها هر كدامش سند، مدرك و تعبیرات دقیق دارد كه چه كار میكردند؛ كه الان مجال توضیح نیست. اگر من گوشهای از آنها را میگفتم، میفهمیدید كه در آسیای شرقی، در آفریقا و در نقاط دیگر، به وسیلهی همین اروپائیها و غربیها و با ابزار علمِ آنها چه اتفاقی افتاده است. چون هدف، ثروت بود، بنابراین اخلاقی وجود نداشت، مذهبی وجود نداشت، خدائی وجود نداشت. ما این علم را نمیخواهیم. این علم، آن وقتی كه رشد پیدا میكند و به منتها درجه میرسد، میشود مثل این چیزی كه امروز كشورهای غربی دارند؛ میشود بمب اتم، میشود این همه ظلم و ستم، میشود نابودی دموكراسی در مدعیترین كشور دنیا از لحاظ دموكراسی - یعنی آمریكا - میشود اختلاف طبقاتی روزافزون و شكاف طبقاتی؛ میلیونها كارتنخواب، میلیونها زیر خط فقر در یك كشور ثروتمند و پیشرفته. این علم فایدهای ندارد. ما دنبال این علم نیستیم. نه تعلیمات انبیاء، نه تعلیمات اسلام، نه وجدان انسانی، ما را به این طریق سوق نمیدهد؛ هیچ شوقی در انسان نمیآفریند. آن علمی كه ما میخواهیم، همراه با تزكیه است... اول، تزكیه است. تربیت دین، تربیت قرآن، تربیت اسلام این است. چرا اول تزكیه؟ برای اینكه اگر تزكیه نبود، علم منحرف میشود. علم یك ابزار است، یك سلاح است؛ این سلاح اگر در دست یك انسان بدطینت، بددل، خبیث و آدمكش قرار بگیرد، جز فاجعه چیز دیگری نمیآفریند؛ اما همین سلاح میتواند در دست انسان صالح، وسیلهی دفاع از انسانها، دفاع از حقوق مردم، دفاع از خانواده باشد. این علم را بایستی آن وقتی در دست گرفت كه با تزكیه همراه باشد. مربوط به :بیانات در دیدار استادان و دانشجویان کردستان - 1388/02/27 عنوان فیش :ریشههای تاریخی و جامعهشناسانه اصالت ثروت و مالکیت خصوصی در آمریکا کلیدواژه(ها) : ایالات متحده امریکا, تاثیر مبانی معرفتی در نوع پیشرفت, تاریخ شکلگیری، استقلال و جنگهای داخلی آمریکا, تاریخچه شکلگیری کشور ایالات متحده آمریکا, تفکر سودمحور, تقویت مبانی معرفتی, تاریخچه شکلگیری کشور ایالات متحده آمریکا, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمارگران, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ استعمار کهن, تاریخ استعمار کهن نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مبانی معرفتی در نوع پیشرفت مطلوب یا نامطلوب تأثیر دارد. هر جامعه و هر ملتی، مبانی معرفتی، مبانی فلسفی و مبانی اخلاقیای دارد كه آن مبانی تعیین كننده است و به ما میگوید چه نوع پیشرفتی مطلوب است، چه نوع پیشرفتی نامطلوب است... مبانی معرفتی ما به ما میگوید این پیشرفت مشروع است یا نامشروع؛ مطلوب است یا نامطلوب؛ عادلانه است یا غیرعادلانه. فرض بفرمائید در یك جامعهای تفكر سودمحور مطرح است؛ یعنی همهی پدیدههای عالم با پول محك زده میشوند و اندازهگیری میشوند: هر چیزی قیمت پولیاش و سود مادیاش چقدر است. امروز در یك بخش بزرگی از دنیا مسئله این است: همه چیز با پول سنجیده میشود! در این جامعه ممكن است برخی از كارها ارزشی باشد - برای خاطر اینكه آنها را به پول میرساند - اما در یك جامعهای كه در آن پول و سود، محور قضاوت نیست، همان كار ممكن است ضدارزش محسوب بشود. یا در یك جامعه و در یك نظام اخلاقیای، پول احترام مطلق دارد؛ از كجا آمده؟ مهم نیست. ممكن است از راه استثمار بدست آمده باشد، ممكن است از راه استعمار بدست آمده باشد، ممكن است از راه غارت بدست آمده باشد؛ فرقی نمیكند، پول است. البته امروز این چیزها اگر صریحاً گفته بشود - در آن جوامعی كه به آنها مبتلایند - ممكن است انكار بشود؛ اما تاریخشان را كه نگاه میكنید قضیه روشن میشود. در آمریكا، ریشهی این مسئلهی آزادی فردی و این لیبرالیسمی كه به آن افتخار میكردند و میكنند و یكی از ارزشهای آمریكائی بحساب میآورند، عبارت است از حفظ ثروت شخصی. یعنی محیطی كه آمریكا در آن محیط بوجود آمد و با آن مردمی كه آن روز در آمریكا جمع شده بودند، حفظ فعالیت و تلاش مادی، نیاز به این داشت كه به ثروت شخصی افراد یك ارزش مطلقی داده بشود. البته این از نگاه جامعه شناختی و با نگاه واقعی - متنی به جامعهی آمریكائی، داستان خیلی مفصلی دارد. آن روزی كه منطقهی آمریكا - نه نظام سیاسی آمریكا - به عنوان محلی برای كسب درآمد با آن زمینهی طبیعی پرسود تبدیل شد، آن كسانی كه در آمریكا جمع شده بودند، بیشتر ماجراجویانی بودند كه از اروپا راه افتاده بودند، توانسته بودند عرض اقیانوس متلاطم اطلس را بپیمایند و خودشان را به سرزمین اتازونی برسانند؛ هر كسی نمیآمد. آن كسی كه در اروپا زندگی داشت، كار داشت، خانواده داشت، اصالت داشت، او كه نمیآمد؛ افرادی میآمدند كه یا از لحاظ مالی استیصال داشتند، یا تحت تعقیب جزائی بودند، یا ماجراجو بودند. میدانید، اقیانوس اطلس، متلاطمترین دریاهای دنیاست؛ از عرض این اقیانوس عبور كردن و خود را از اروپا به سرزمین آمریكا رساندن، خودش یك ماجراجوئی میخواست. مجموعهای از این ماجراجوها، عمدتاً - نمیگویم عموماً - مردم اولیهی آمریكا را تشكیل دادند. اگر بنا بود اینها بتوانند با هم و در كنار هم زندگی بكنند و ثروت تولید بكنند، باید به ثروت شخصی یك ارزش مطلق داده میشد. و داده شد. توی این فیلمهای كابوئی - البته اینها نه اینكه صددرصد واقعیت داشته باشد، به هر حال فیلم است، داستان است؛ اما نشانههای واقعیت كاملاً در آنها وجود دارد - شما میبینید برای خاطر یك گاوی كه كسی از گلهی یك گلهدار دزدیده، قاضی مینشیند قضاوت میكند، حكم اعدام به او میدهد، بعد هم به دارش میزنند! این بخاطر این است كه ثروت شخصی و مالكیت خصوصی، یك ارزش مطلق پیدا میكند. خب، در یك چنین جامعهای دیگر مهم نیست این پول از كجا آمده باشد. در جوامع غربی - تقریباً به طور عموم - از راه استعمار آمده است. ثروتی كه انگلستان در قرن هجدهم و نوزدهم بدست آورد و توانست به وسیلهی آن ثروت و پول نقد و طلای نقد، سیاست خودش را بر كل اروپا و مناطق دیگر سیطره بدهد، بخاطر پولی بود كه انگلیسیها از استعمار كشورهای شرقی و عمدتاً شبه قارهی هند بدست آورده بودند؛ شبه قارهی هند و كشور سیام سابق و بقیهی كشورهای آن منطقه را غارت كردند! شما به تاریخ مراجعه كنید، مطالعه كنید؛ واقعاً در یكی دو كلمه نمیشود گفت كه اینها با هند چه كردند؛ انگلیسیها ثروت هند را و ثروت آن منطقه را - كه منطقهی بسیار پرثروتی بود - مثل یك انار آبلمبوئی فشردند و همه رفت توی خزانهی دولت انگلیس و كشور انگیس تبدیل شد به یك ثروتمند! دیگر سؤال نمیشود این ثروت از كجا آمد. این ثروت احترام دارد! خب پیشرفت در این كشور یك معنا پیدا میكند؛ اما در كشوری كه استعمار را حرام میداند، استثمار را گناه میداند، غارت را ممنوع میداند، غصب را حرام میداند، تجاوز به حقوق دیگران و گرفتن مال دیگران را ممنوع میداند، پیشرفت یك معنای دیگری پیدا خواهد كرد. بنابراین مبانی معرفتی، مبانی اخلاقی و تفكرات اصولی و فلسفی، در تعریف پیشرفت در یك كشور تعیین كننده است. مربوط به :بیانات در دیدار نخبگان جوان دانشگاهی - 1387/06/05 عنوان فیش :سوء استفاده انگلیسیها از مهارت دریانوردی برای تسلط بر هندوستان کلیدواژه(ها) : تاریخ آسیا و آفریقا, عملکرد استعمار انگلیس در هند, تاریخ استعمار کهن, سوءاستفاده غرب از علم, استعمار, عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در آسیا, تاریخ استعمار کهن نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در طول تاریخ، علم در بین ملتهای دنیا دست به دست گشته؛ شما هیچ ملتی را پیدا نمیكنید كه از اول تا آخر، دانش در اختیار آنها بوده؛ نه، این یكی از سنتهای خداست. در این مسابقهی در بین جوامع بشری - ملتها مسابقه دارند و از هم جلو میزنند - از لحاظ دانش یك وقتی شرق جلو بود، یك وقتی كشورهای اسلامی جلو بودند و یك وقتی بخصوص كشور ایران جلو بود؛ همین حالتی كه امروز شما در بعضی از كشورهای غربی مشاهده میكنید كه از لحاظ علم در رتبهی بالائی هستند و دیگران باید سرشان را بالا كنند تا آنها را ببینند، یك روز كشور شما همین حالت را داشت و كشورهای اروپائی و كشورهای شرقی و غربی باید به بالا نگاه میكردند تا میتوانستند دانشمند ایرانی را ببینند؛ دانشمندان عظیمی كه نه فقط در علم، حتّی در فناوری - فناوریهای متناسب با آن روز - از همهی دنیا جلو بودند. یك روزی اینجوری بوده؛ یك روز هم غربیها جلو افتادند. اما یك نكتهی مهمی است كه از زمانی كه غربیها جلو افتادند، از این برتریِ علمی، برای مقاصد سیاسی و اقتصادیِ سلطهگرانه استفاده كردند؛ استعمار به وجود آمد. استعمار قبلاً وجود نداشت. معنای استعمار این است كه یك كشوری با هزارها كیلومتر فاصله، دستاندازی كند به یك كشوری كه منبع ثروت است - مثلاً شبه قارهی هند - و آنجا را به قدرت شمشیر و به قدرت سلاح پیشرفته، در اختیار خودش بگیرد. خب میدانید، انگلیس هم محاط به دریاست. انگلیسیها چون در كار كشتیرانی و دریانوردی یك مهارتی پیدا كرده بودند؛ این دریانوردی را توسعه دادند، خطرپذیری كردند، ریسكپذیری كردند، آمدند هندوستان را پیدا كردند و بر آن تسلط پیدا كردند؛ اینجا از برتری علمیِ خودشان استفادهی سیاسی كردند! كاری كه تا آن زمان هیچ كدام از كشورهای گوناگونی كه دارای برتری علمی بودند، نكرده بودند. هم انگلیسیها، هم بلژیكیها، هم هلندیها، اینهائی كه طرف منطقهی شرق و منطقهی شبه قارهی هند رفتند و اولبار استعمار را راه انداختند، و هم آن كسانی كه بعد رفتند آفریقا را گرفتند - گروهی از كشورهای اروپائی مثل پرتغال - اینها از قدرت پیشرفتِ علمی و توانائی علمیشان، استفادهی سیاسی كردند؛ یعنی استعمار را به وجود آوردند. وقتی استعمار به وجود آمد، سرنوشت آن ملت استعمارزده در دست آن ملت استعمارگر قرار گرفت؛ از این استفاده كردند برای اینكه آنها را در جهالت نگه دارند و تا آنجائی كه البته میتوانستند، مسابقهی علمی را متوقف كردند! این اتفاقی است كه افتاده و كاری است كه شده. خب، این سوء استفادهی از علم بود. مربوط به :بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت - 1385/02/09 عنوان فیش :سیر نفوذ و دخالت انگلیس در نهضت مشروطه و تبدیل آن به استبداد رضاخان کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ جنگ جهانی اول, عراق, انحراف مشروطه, انقلاب مشروطه, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, حذف علما در مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, مشروطهشناسی, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, برسر کار آمدن رضاخان, کودتای رضاخان, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای بیگانگان در ایران, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, نفوذ انگلستان در نهضت مشروطیت, تاریخ جنگ جهانی اول, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمار انگلیس در عراق, استقلال هندوستان, حزب کنگرهی هند نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من حالا یك نگاهی میكنم به حركت مشروطیت؛ یعنی از سال 1285 شمسی تا 1299؛ چهارده سال است. آقای حداد فرمودند: نوزده سال؛ به لحاظ سلطنت رضاشاه. در حالی كه آن را اصلاً به حساب نیاورید. حكومت رضاشاه از سلطنتش كه شروع نشد، از كودتای 1299 شروع شد؛ اصلاً استبداد از آن وقت شروع شد. رضاخان بود كه توانست آن استبداد قاهرِ رضاخانی را - سردار سپه بود - مثل یك میوهی رسیدهای در دامن او بگذارد؛ والّا امكان نداشت. پس مبدأ استبداد دوم را، سال 1299 بگذارید. این حركت انگلیسی كه فعال مایشاء در قضیهی مشروطیت و مابعد مشروطیت بودند، در چه دورهای از تاریخ غرب و تاریخ انگلیس واقع میشود؟ از وقتی كه غربیها و اروپاییها در اوج نشاط تمدن و پیشرفت علمی و سیاسیاند؛ یعنی یك حركت پُرنشاط امیدوارِ مهاجمی به همهی دنیا دارند، كه شما ببینید دوران استعمار در اینجا به اوج رسیده؛ یعنی همهجا، در واقع همه جای مناطق زرخیزِ عالم، تحت استعمار است و یكی از جاهایی كه باید تحت استعمار قرار بگیرد، این منطقهی نفتخیز است. در آن زمان، نقش نفت تازه بهمرور داشت برای غربیها واضح میشد و شاید در آن روز مهمتر از نفت برای آنها مسألهی ایجاد یك حائلی برای هندوستان بود؛ چون هندوستان برای انگلیسها خیلی مهم بود و مناطق ایران و عراق حائلی بودند كه نگذارند روستزاری به هندوستان دست پیدا كند. بنابراین، ایران یكی از آماجها و اهداف حتمی انگلیسها بود. در آن چهارده سال اینها چه كار كردند؟ اول، فرصتطلبی كردند و تا این حركت عدالتخواهی مشروطیت را در ایران بهوسیلهی عواملشان از نزدیك حس كردند، خیلی ماهرانه روی این حركت دست گذاشتند و آن را در اختیار گرفتند. جزو اولین كارهایی هم كه كردند، این بود كه اركان اصلیِ جنبهی دیگرِ این حركت را كه جنبهی دینی و ملی باشد، از صحنه حذف كردند، بعد هم با استفاده از هرج و مرجی كه در ایران به وجود آمد - میتوان احتمال داد كه خیلی از این موارد هرج و مرج (حوادث آذربایجان، حوادث شمال غربی كشور و مسألهی ارومیه) با تحریك خود اینها بوده، كه قرائنی هم دارد. اتفاقاً «كسروی» حوادث شمال غربی كشور را خیلی خوب تشریح میكند و انسان میبیند چه اتفاقی آنجا افتاده - زمینه را برای یك حكومت استبدادی مطلق، یعنی همان چیزی كه مشروطه ضد او آمده بود، فراهم كردند و بعد هم در 1299 این مستبد را آوردند سر كار؛ یعنی چهارده سال طول میكشد تا جامعهی استبدادیای را كه بهوسیلهی نهضت ملی و اسلامی مردم داشت مضمحل میشد، با مقدماتی كه خودشان انجام دادند، به یك جامعهی استبدادیِ غیر قابل اضمحلال تبدیل كنند. در این اثنا، جنگ جهانی اول هم اتفاق میافتد كه با پیروزیِ جبههای كه انگلیسها در آن هستند، به انگلیسها یك قدرت جدیدی میدهد و اینها میتوانند آزادانه هر كاری بكنند. میدانید كه اینها در همین سالها عراق را هم فتح كردند؛ یعنی مابین سالهای 1914 و 1920؛ در واقع 1333 قمری تا 1338 قمری. اینها دربارهی عراق یك سلسله اقداماتی را شروع كردند كه انسان میفهمد كه این اقدامات، اولاً با پشتگرمی اینها به پیروزی در جنگ بوده، ثانیاً به دلیل تسلط بر ایران بوده است. اینها در 1920 توانستند عراق را قبضه كنند كه «ثورةالعشرینِ» - انقلاب 1920 - عراقیها كاملاً سركوب شد و اینها حكومت را به وجود آوردند. در همان سال - یعنی تقریباً در یك سال؛ حالا شاید از لحاظ ماههای میلادی یك مقداری اینور و آنور باشد - رضاخان سر كار آمده؛ در 1299 و در 1920 یا 21، ملك فیصل اول در عراق سركار آمده است و پادشاهی، كاملاً در مشت انگلیسها بود و به وسیلهی خودِ آنها در آنجا به وجود آمده؛ یعنی یك حركت كاملاً حسابشدهی دقیقِ خوبی را انگلیسها انجام دادند. من البته نمیخواهم از اهمیت مشروطه - كه آقایان فرمودید - در تاریخ كشورمان، كه درست است، صرفنظر كنم؛ این چیز خیلی مهمی است و قابل انكار نیست؛ مثل خیلی از كارهایی كه دشمنان یك ملتی كردهاند، اما آن كار بهمرور تبدیل شده به چیزی كه به نفع آن ملت است. حالا مشروطه را كه خود ملت ما شروع كرد، او استفاده كرد! اما مثلاً فرض كنید كه حزب كنگرهی هند را انگلیسها به وجود آوردند، ولی استقلال هند بهوسیلهی حزب كنگره انجام گرفت! یعنی خود این بهمرور زمان تبدیل شد به پایگاهی علیه انگلیسها. این، ممكن است و ایرادی ندارد. شما به مشروطه افتخار بكنید و مشروطه را جزو نقاط عطف تاریخ ایران بدانید؛ اما حقیقت صحنه و آنچه در خارج واقع شد، این است. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان سازمان صدا و سیما - 1383/09/11 عنوان فیش :مصادیق ایستادگی مردم مختلف جهان مقابل اشغالگران در تاریخ کلیدواژه(ها) : سازمان صدا و سیما, جایگاه ممتاز و شایسته ایران در منطقه و جهان, عملکرد استعمار انگلیس در هند, استانکو، زاهاریا, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ جنگ جهانی اول, زرسالاران اقتدارطلب, جهانیسازی, ایستادگی ملت ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مسألهی اصلی این است كه ما جایگاه كشور و نظام جمهوری اسلامی را در جغرافیای بشریِ عالم بشناسیم و ببینیم در جبههبندیهای بسیار وسیع و متنوع و پیچیدهیی كه در دنیا وجود دارد، ما كجا قرار داریم. وقتی به این نكته توجه شد، نقش رسانهی ملی در این مجموعه، بیشتر بارز و آشكار خواهد شد. من تشبیهی میكنم: یك شهر اشغال شده یا در حال اشغال را در نظر بگیرید- فرض كنید بصره یا كابل- شهری كه نیروهای نظامیِ دشمن و بیگانهای یا وارد آن شده و آنجا را اشغال كرده، یا در حال اشغال آن است و دارد پیشروی میكند. مردمی كه در این شهر هستند، بهطور منطقی چند دسته خواهند شد: یك دسته كسانی هستند كه از پیش با اشغالگر تفاهم كردهاند؛ الآن هم به استقبالش میروند؛ از آمدن او هم برای خودشان سودی تصور میكنند و با او همكاری میكنند. اسم اینها را مثلًا گروه خائنین بگذاریم. یك دسته كسانی هستند كه این كار را نكردهاند؛ استقبال نمیكنند، اما الآن كه دشمن دارد میآید یا آمده است، فرصتطلبی میكنند و میروند خود را به او نزدیك میكنند و به او كمك میرسانند؛ به امید اینكه از او كمكی، سایهی دستی و توجهی دریافت كنند. اسم این گروه را فرصتطلبان بگذاریم. یك گروه بهطور طبیعی حال و حوصلهی این كارها را ندارند؛ یا ترسو هستند، یا جبان هستند، یا آگاهی لازم را ندارند؛ بنابراین در خانهها میمانند و تسلیم سرنوشت میشوند. یك گروه احتمالًا یا منطقاً كسانی هستند كه تحت تأثیر تبلیغات اشغالگر قرار میگیرند؛ چون اشغالگر بالاخره با خودش تبلیغاتی دارد، كاغذهایی پخش میكند، بلندگوهایی روشن میكند و به نحوی حضور خود را توجیه میكند. این افراد تحت تأثیر قرار میگیرند و میگویند حضور دیگران چه عیبی دارد. بنابراین آنها هم اینگونه تسلیم میشوند. یك گروه هم، احتمالًا یا میتوان گفت غالباً كسانی هستند كه ایستادگی میكنند. ایستادگی آنها ناشی از این است كه میدانند اشغالگری به زیان آنهاست؛ میدانند از بین رفتنِ هویت ملی چه معنای مصیبتباری برای یك مجموعهی ملی دارد؛ میدانند كه اشغالگر وقتی خوب مسلط شد، به هیچكس و به هیچچیز رحم نخواهد كرد؛ بنابراین عشق به خانه و شهرِ خودشان، آنها را از خانه بیرون میكشاند و مشغول مقاومت میشوند. البته بعضیها فقط از خانهی خودشان دفاع میكنند؛ بعضیها همتشان بیشتر است و از محله یا كلّ شهر دفاع میكنند؛ طبعاً این گروه میشوند آماج اصلی دشمن. دشمن همهی امكاناتش را بسیج میكند برای اینكه این گروه را از سر راه خود بردارد. مطالبی كه عرض میكنیم، تخیل نیست؛ واقعیتی است كه تقریباً در سراسر دنیا اتفاق افتاده. نمیخواهیم گذشتههای خیلی دور را در تاریخ كاوش كنیم؛ اما در یكی دو قرن اخیر شما ماجراهای فراوانی را شنیدهاید. در آسیا، در آفریقا، در قارهی امریكا و در كشور كنونی امریكا، همین اتفاق افتاد. به تعبیر خودشان كُتسرخها- یعنی سربازان انگلیسیِ اشغالگر- آمده بودند و كشور در اختیار آنها بود؛ عدهیی تسلیم و سازگار و كمككار آنها بودند، یك عده هم ایستادگی میكردند- ماجراهای جورج واشنگتن و وقایعی كه لا بد در تاریخ و رمانها خواندهاید یا در فیلمها دیدهاید- و بالاخره هم پیروز شدند. در آسیا، هندوستان از همین قبیل است؛ نود سال- از 1857 تا 1947- با انگلیسیها جنگیدند و مبارزه كردند. آنجا هم یك عده سازشكار بودند، یك عده مسالمتآمیز برخورد میكردند، یك عده در خانهها بودند؛ اما یك عده هم جنگیدند و بالاخره پیروز شدند؛ گاندی رهبر كشور شد؛ جواهر لعل نهرو رئیس مقتدر دولت استقلال شد و تا امروز هند یكی از كشورهای سرافراز در دنیاست؛ كشوری است كه با یك میلیارد جمعیت دارد حركت و پیشروی میكند و مشكلات خودش را یكی پس از دیگری پشت سر میگذارد. در جنگ جهانی دوم، در پاریس و اروپای شرقی و رومانی هم این اتفاق افتاد؛ در جاهای دیگر هم این اتفاق افتاده است؛ در آسیا هم فراوان این اتفاق افتاده است. در مقابل نیروی اشغالگرِ مسلطی كه قدرت او با قدرت نیروی مقاومتكنندهی داخل شهر یا داخل كشور قابل مقایسه نیست و اشغالگر خیلی قویتر است، درعینحال ایستادگی و غیرت و ایمان آن جمعیت بر قدرت ظاهریِ اشغالگر فائق میآید و بُرد را آنها میكنند، نه آن چند گروهی كه فرصتطلب بوده و با دشمن سازش و همكاری كردهاند؛ اینها جزو اولین كسانی خواهند بود كه توی سرشان میخورد. رماننویس معروف رومانیایی- زاهاریا استانكو - كتابی دارد؛ نمیدانم شماها خواندهاید یا نه. من این كتاب را سالها پیش خواندهام. داستان، مربوط به اشغال بخارست بهوسیلهی آلمانیهاست. یك عده به جنگل میروند و مبارزه میكنند و بالاخره هم پیروز میشوند- البته به دنبال شكست آلمان در كلّ جنگ- یك عده هم در داخل فرصتطلبی میكنند و اشغالگر اولین ضربه را به اینها میزند. ماجرایی در آنجا نقل میشود كه واقعاً هیچوقت یادم نمیرود. این، تصویر نه چندان دور از ذهنی است كه همهی ما در مقابل خود داریم. شما این تصویر را در سطح بینالمللی توسعه دهید؛ واقعهیی است كه در حال حاضر هم دارد اتفاق میافتد. الآن منطقهی خاورمیانه، یا بگویید منطقهی اسلامی- خاورمیانه و شمال آفریقا- حكم همان شهری را دارد كه دشمن آن را اشغال كرده یا در حال اشغال است. البته این نوع اشغال با اشغالِ سنتیِ نظامیِ قدیم تفاوت دارد؛ سیطرهی فرهنگی و اقتصادی و سیاسیِ كامل است؛ حتّی در مواردی ممكن است بدون حضور اشغالگر باشد؛ مگر اینكه حضور نظامی یا حضور فوقالعاده لازم باشد؛ این اتفاق الآن دارد میافتد. اینكه من منطقه را مثال میزنم، چون نمیخواهم ماجرا را باز كنم؛ و الّا اگر ما به سمت اقصای آسیا یا امریكای لاتین برویم، آنجا هم همین قضایا با كموبیش تفاوتهایی وجود دارد؛ منتها من میخواهم منطقهای كه مورد ابتلای خودمان است و وحدت خاصی دارد، مطرح كنم. الآن اشغالگر- مثل همان اشغالگری كه بخارست یا پاریس یا فلان كشور را تصرف كرده بود- در حال اشغال تدریجی است. این اشغالگر كیست؟ پاسخ این نیست كه این اشغالگر دولت امریكا یا فلان دولت دیگر است؛ نه، این اشغالگر یك طبقهی اجتماعی است؛ طبقهیی كه دولت امریكا و دولتهای دیگر را به قدر توانایی و قدرت خود و آمادگیِ آنها دارد هدایت میكند. البته در بافت و ساخت این دولتها هم بدون شك افراد این طبقه حضور دارند؛ اما هدایت، هدایت یك دولت نیست؛ هدایت یك مجموعهی طبقاتی است، كه اگر بخواهیم در یك عبارت برای اینها اسم معین كنیم، باید بگوییم «زرسالارانِ اقتدارطلب». هدفشان هم سیطره بر منابع حیاتی و مالی همهی دنیاست. البته این سیطره، یك الزامات سیاسی دارد كه همان نظم نوین جهانی است؛ یك الزامات علمی و اداری دارد كه بتدریج خود را به آن نزدیك میكنند. مسألهی جهانیسازی كه امروز در تجارت، پول، فرهنگ و شبكههای فرهنگی- مثل اینترنت و مانند آن- مطرح است، همه دانسته و نادانسته در خدمت این مجموعهی طبقاتی است. البته تحلیل جامعهشناختیِ اینها خیلی دقیق، ریز و مفصل است. جمهوری اسلامی همان گروه مقاوم است. خیلیها فرصتطلبی كردند؛ خیلیها خیانت كردند و از پیش با دشمن ساختند- نظامها را میگوییم؛ فعلًا به ملتها كاری نداریم- خیلیها خودشان را كنار كشیدند و به بستر عافیت رفتند، به خیال اینكه زندگی را بگذرانند؛ خیلیها فریب خوردند و شعارها و حرفها و تبلیغات را پذیرفتند. یك گروه هم ایستاده و میداند این سیطره به زیان اوست؛ میداند این سیطره، او و منطقه را مصیبتزده و بدبخت خواهد كرد؛ میداند اگر این سیطره كامل شود، صد سال- شاید هم بیشتر- مجموعهی بشریِ عظیمی كه در این منطقه زندگی میكند، از كاروان علم و تمدن و معرفت و خوشبختی دور خواهد ماند؛ میداند كه این سرآغاز و دهلیز یك استعمارِ تعریف نشده است. استعمار را برای ما تعریف كردند، استعمار نوین را هم در كتابهای گوناگون برای ما تعریف كردهاند؛ اما استعمار را وقتی تعریف كردند كه سالهای متمادی از آن گذشته بود. استعمار نو را هم جامعهشناسهای دنیا زمانی برای ما تعریف كردند كه سالهای متمادی از آن گذشته بود. استعماری كه امروز مطرح است، بالاتر از نو است؛ كاملًا جدید است؛ استعمار تازهای كه ملتها را در چنبرهی خودش گرفتار میكند و مجال تكان خوردن را به آنها نمیدهد و دقیقاً باید طبق میل همان مجموعه عمل شود. در این ذیلِ بشری- كه میلیاردها انسان در آنجا حضور دارند- گرسنگی و فقر و بیسوادی و ناكامی و محرومیت در حد اعلی وجود خواهد داشت. در رأس، حد اعلای كامیابی و سلطه و اقتدار زر و زور وجود خواهد داشت؛ قدر متوسطی هم وجود دارند كه به نحوی زندگی خود را میگذرانند. چشمانداز و چیزی كه در نهایتِ این سیطره و سلطه پیشبینی میشود، این است. لذا مجموعهی غیور باایمانِ توانای آگاه از جوانب امر كه مقابل این حادثه ایستاده، ایران اسلامی است. البته این صرفاً یك تشبیه است؛ یعنی جمهوری اسلامی به عنوان یك نظام، با همراهی اكثریت بزرگی از مردم، داخل این تعریف است؛ اما در جاهای دیگر، نظامها مشمول این حُكمند؛ مردم غالباً یا بیخبرند و یا احساسات دگرگونهای دارند؛ بنابراین بحث مردم نیست. البته در آرایش و نظم و ساخت علمی، این كلمات معانیِ قویتر و شكل روشنتری پیدا میكند. امروز وضع جمهوری اسلامی این است: ایستادگی در مقابل یك حركت متجاوزانهی سیطرهخواهانهی همهجانبه. این ایستادگی فقط مربوط به امروز نیست؛ ما بیست و پنج سال است كه ایستادهایم. آن روز به آقای چاوز هم گفتم، اعتقاد من این است كه در همهی میدانهایی كه آنها با ما پنجه درافكندند و مقابله كردند، ما پیروز شدیم. پیروزی به یكی از دو معنا؛ یا ما فائق آمدیم و غلبه كردیم، یا نگذاشتیم طرف مقابل پیروز شود و او را ناكام گذاشتیم. در همهی تجربههای بیست و پنج سال گذشته، وضعیت از این قرار است. امروز هم وقتی به خودمان نگاه میكنیم، من سرتاپا امیدم. من با جزئیات مسائل كشور آشنایم و ضعفها و كاستیها و ضعف مدیریتها و ضعف تصمیمگیریها را میشناسم؛ اما در مقابل آن آنقدر نقاط قوت و رویشزا وجود دارد كه احساس میكنم ما در بسیاری از موارد فقط یك «بسم اللّه» و یك حركت لازم داریم. گاهی در همین زمینهها كوتاهی میكنیم؛ حركت نمیكنیم یا دیر حركت میكنیم؛ لذا پدیدهای پیش میآید؛ لیكن در همهی زمینهها ما توانایی اقدام و حركت داریم. ما از لحاظ انسانهای بافكر، سرمایهیی غنی داریم. استعدادها در میان ما خیلی زیاد است؛ از لحاظ مدیران و مدیریتهای كلان. ما انسانهای باتجربه و قابل اعتمادی داریم. از لحاظ ابتكار و نوآوری، انسانهای بااستعداد و شجاعی داریم. تمام این آفاق روی ما گشوده است؛ لذا ما اعتماد به نفس داریم، ما روحیه داریم، ما احساس میكنیم میتوانیم. ما میتوانیم گرههای خود را باز كنیم؛ ما میتوانیم مشكلات اقتصادی را برطرف كنیم؛ ما میتوانیم صدای رسای خود را با محتوای درست در همه جا مطرح كنیم؛ اینها تواناییهای ماست. باید «بسم اللّه» بگوییم و دست به زانو بگیریم و راه بیفتیم. در این وضعیت، رسانهی ملی چه جایگاهی دارد؟ ببینید نقش رسانهی ملی در چنین وضعیتی چقدر اهمیت پیدا میكند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مسئولان جهاد دانشگاهی - 1383/04/01 عنوان فیش :سلطه فرهنگی، اقتصادی و علمی؛ عناصر حفظ رابطه سلطهگر و سلطهپذیر کلیدواژه(ها) : عملکرد استعمار انگلیس در هند, زبان فارسی در هند, تاریخ آسیا و آفریقا, قدرتهای سلطه گر, تاریخ استعمار کهن, تاریخ استعمار کهن, تاریخ استعمار نوین, نظام سلطه, سلطه طلبی, قدرتهای سلطه گر نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : عمدهی موضوعهایی كه قدرتهای سلطهگر در نظام سلطهی جهانی برای حفظ این رابطهی سلطهگر و سلطهپذیر رویش تكیه میكنند، سه موضوع است: سلطهی فرهنگی، سلطهی اقتصادی، سلطهی علمی. لازمهاش هم این است كه نگذارند آنطرف سلطهپذیر یا آن كسی كه سلطه بر او تحمیل شده، در این سه زمینه به استقلال و به خودباوری و به پیشرفت برسد؛ نه در زمینهی مسائل فرهنگی، شامل ایمان و اعتقاد و فرهنگیِ به معنای خاص؛ ارزشها و هدفها و جهتگیریها؛ نه در زمینهی اقتصادی، و نه در زمینهی علمی. كشورهای تحت سلطه هرگز یك اقتصاد درست و حسابی نداشتهاند. گاهی یك رونق ظاهری داشتهاند، كه میبینید در بعضی از كشورهای تحت سلطه رونق ظاهری دارند؛ اما ساخت اقتصادی خراب است؛ یعنی اگر یك شیر را رویشان ببندند؛ یك حساب را مسدود كنند، یا تصرف اقتصادی كنند، همه چیز فروخواهد ریخت و نابود خواهند شد. شما دیدید كه یك سرمایهدار توانست چند كشور آسیای جنوب شرقی را در مدت دو سه ماه به ورشكستگی برساند؛ آن هم دو سه كشوری كه توسعهی نسبتاً خوب و رونق اقتصادی داشتند. رئیس یكی از همین كشورها در همان روزها بهمناسبتی به تهران آمده بود و با بنده ملاقات كرد و گفت همین قدر به شما بگویم كه ما در یك شب بكلی فقیر شدیم! یك سرمایهدار امریكایی، یهودی مثل نخی كه بهیكباره میكشند و یك بنا؛ بنای عروسكی، روی هم میریزد، عمل كرد و یك نخ را كشید و همه چیز را به هم ریخت. آمریكاییها آنجایی كه لازم داشتند، پنجاه، شصت میلیارد تزریق كردند- پنجاه میلیارد به یكی، سی میلیارد به یكی دیگر- اما آنجایی كه لازم نداشته باشند، تزریق نمیكنند و آن كشور را به خاك سیاه مینشانند. البته تزریق كردن یعنی اینكه دوباره همان ساخت عروسكی را به شكل دیگری برپا كنند. بههرحال، نمیگذارند اقتصاد این كشورها استحكام پیدا كند. در رابطه با فرهنگ كشورهای تحت سلطه، اولین كاری كه سلطهگران میكنند- كه از قدیم مرسوم بوده است- این است كه فرهنگ این كشورها را؛ زبانشان، ارزشهایشان، سنتها و ایمانشان را با تحقیر، با فشار، با زور، و در مواقعی بهزور شمشیر و درآوردن چشم- كه در تاریخ مواردی از آن را داریم- نابود میكردند و نمیگذاشتند كه مردم به زبان خودشان تكلم كنند؛ برای اینكه زبان وارداتی را قبول كنند. وقتی انگلیسیها به شبه قاره هند آمدند، زبان فارسی را كه زبان دیوانی رایج بود، نگذاشتند پابرجا بماند و با گلوله و با فشار گفتند كه حق ندارید فارسی حرف بزنید؛ فارسی را منسوخ كردند؛ انگلیسی را به جایش آوردند. در دورهی حكومت سیاه پهلویها هم باورهای مذهبی و عمومی و نیروبخش به جامعه؛ ایمان و اعتقادات، را از مردم بتدریج بیرون كشاندند و غیرتزدایی و ایمانزدایی كردند. یكی از موضوعهایی كه نمیگذارند در كشورهای زیر سلطه رشد كند و بهشدت مانع آن میشوند، مسألهی علم است؛ چون میدانند علم ابزار قدرت است. خود غربیها با علم به قدرت رسیدند؛ این یكی از پدیدههای تاریخ بود. البته علم بین شرق و غرب دست به دست گشته و برای مدتی هم آنها در جهالت بودند. در همان دورهی قرون وسطا، كه خودشان توصیف میكنند، در این طرف دنیا وقت شكوفایی علم بوده است؛ اما بمجردی كه آنها به علم رسیدند، از علم به صورت یك ابزار برای اقتدار و كسب ثروت و گسترش سلطهی سیاسی و جذب ثروت ملتها و تولید ثروت برای خودشان استفاده كردند و از آن ثروت باز تولید علم كردند و علم را بالا بردند و دانش خودشان را رشد دادند. آنها میدانند كه علم چقدر در قدرت بخشیدن به یك ملت و به یك كشور، تأثیر دارد، لذاست كه اگر بخواهند نظام سلطه؛ یعنی رابطهی سلطهگر و سلطهپذیر باقی بماند و حاكمِ بر نظم جهانی باشد، باید نگذارند آن بخشی كه آنها مایلند سلطهپذیر باشند، دارای علم شوند؛ این یك استراتژی است كه بروبرگرد ندارد و الآن رفتارشان هم در دنیا بر همین منوال است؛ لذا باید برای كسب علم و تحقیق جهاد كرد؛ باید كار كرد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اساتید دانشگاهها - 1382/08/08 عنوان فیش :استفاده انگلیس از کشتیهای بخار برای استعمار هند کلیدواژه(ها) : استعمار, انحصار علمی, عملکرد استعمار انگلیس در هند, تاریخ استعمار کهن, تاریخ آسیا و آفریقا نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بر اثر شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مسألهی استعمار- كه نقش استعمار در مطلبی كه مورد نظر من است، بسیار زیاد است- بخشی از دنیا زودتر از یك بخش دیگر و به كمك وسیلهی شتابندهای به سمت قلّههای علمی حركت كرد. این بخش از این وسیلهی شتابنده استفاده كرد و به جلو رفت و این وسیله را روز به روز شتابندهتر و تواناتر كرد و با بالا بردن كاربری آن، به دستاوردهای علم رسید؛ درحالیكه ما با همهی پیشرفت علمی، محاط به جهالتهای فراوانیم. ساكنان آن بخش از دنیا، پیشرفتهای علمیِ شگفتآوری كردند و بعد هم سیاست كلّیشان این شد كه علم را در اختیار خودشان بگیرند و اجازه ندهند كه كشورهایی كه عقب ماندهاند، به آنها برسند و یا از آنها جلو بزنند! حتماً شما از محدودیتهایی كه برای برخی از فناوریهای پیشرفته وجود دارد كه مطلقاً نبایستی به هیچ نقطهای از نقاط دنیا درز پیدا كند، مطالب زیادی شنیدهاید. استعمار، هم در پیشرفت علمیِ یك بخش از دنیا نقش داشت و هم تواناییاش بر استعمار، ناشی از میزان پیشرفت علمیاش بود كه از آن پیشرفت، استفادهی سیاسی كرد. مانند انگلیس كه از كشتی بخار برای استعمار هند استفاده نمود و استعمار هند كمك كرد كه كشتی بخار به كشتیهای پیشرفتهتری تبدیل شود و تسلّط بر هند و نقاط دیگر را نیز بیشتر كند. به این ترتیب، علمی كه محدود و محصور به خودشان بود، در خدمت استعمار قرار گرفت و استعمار در خدمت علم! ما باید از محاصرهی موجود كه كشورهای جهان سوم در آن قرار گرفتهاند، خودمان را خارج كنیم. این فقط وظیفهی ما نیست، بلكه وظیفهی همهی ملتهای دنیاست كه در دورهای از كاروان علم عقب ماندند. من اعتقاد راسخم- كه این اعتقاد با نظر خبرگان و كارشناسان فن تأیید شده است- این است كه ما میتوانیم این كار را بكنیم. این مُهر «نمیتوانیم» و «نمیتوانید» را كه یكی از بخشهای عمدهی سیاست فرهنگی دشمنان بوده، بایستی از ذهن خودمان پاك كنیم. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر - 1380/05/01 عنوان فیش :تفاوت حضور استعماری انگلیس در هند و ایران کلیدواژه(ها) : عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, هنر انقلابی, آشنایی با تاریخ, رضا شاه پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالت انگلستان در برسر کار آوردن رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ استعمار کهن, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ استعمار نوین, تاریخ استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : توقّع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتنی بر نگاه زیباشناختی در زمینهی هنر است، كه توقّع زیادی هم نیست. ملتی در یك دفاع هشت ساله با همهی وجود به میدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداكاری در راه ارزشی كه برای آنها وجود داشت، استقبال كردند - البته عمدتاً به خاطر دین رفتند؛ هرچند ممكن است عدّهای هم برای دفاع از میهن و مرزهای كشور دست به فداكاری زده باشند - مادران و پدران و همسران و فرزندان و كسانی كه پشت جبهه تلاش میكردند نیز طور دیگری حماسه آفریدند. شما خاطرات هشت سال دفاع مقدّس را مرور كنید، ببینید برای یك نگاه هنرمندانه به حالت و كیفیّت یك جامعه، چیزی از این زیباتر پیدا میكنید؟ شما در عالیترین آثار دراماتیك دنیا، آنجایی كه به فداكاری یك انسان برخورد میكنید، او را تحسین و ستایش میكنید. وقتی فیلم، آهنگ، تابلوی نقاشی، زندگی فلان انقلابی - مثلاً ژاندارك - یا سرباز فداكار فلان كشور را برای شما به تصویر میكشند، در دل و باطن وجدان خودتان نمیتوانید كار او را تحسین نكنید. هزاران حادثهی به مراتب باارزشتر و بزرگتر از آنچه كه در این اثر هنری نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدّس و در خود انقلاب، در خانهی شما اتفاق افتاد. آیا این زیبایی نیست؟ هنر میتواند از كنار این قضیه بیتفاوت بگذرد؟ توقّع انقلاب این است و توقّعِ زیادهخواهانهای نیست. میگویند چرا زیبایی دیده نمیشود! كسی كه به این مقوله بیاعتناست، نمیخواهد این زیبایی را ببیند؟ عزیزان من! عدّهای از شما با تاریخ بهخوبی آشنا هستید. من هم با تاریخ آشنا هستم. من سطرسطر ورقهای تاریخ هفتاد، هشتاد سال گذشته و قبل از آن را مكرّر در مكرّر خواندهام. ما حقیقتاً یكی از گرفتارترین ملتها در پنجهی گردنكلفتی و قلدری قدرتهای جهانی بودهایم. بنده در باب شبه قارّهی هند مطالعات مفصّلی داشتهام و كتابی هم در این زمینه نوشتهام. وقتی وضعیت ایران را با شبه قارّه مقایسه میكنم، میبینم بااینكه آنجا استعمار مستقیمِ انگلیسیها وجود داشت، اما به لحاظ فشار انسانی بر یك كشور از ناحیهی قدرتهای اهریمنی دنیا، وضع ما از آنها بدتر بود. آنها از طرف نیروهای خودی و میهنیِ خودشان دچار خیانت و نفاق و فساد و وابستگی نبودند. یكمشت انگلیسی به آن كشور وارد شده بودند. خودیهای آنها عبارت بودند: از گاندی و نهرو و مولانا محمد علی و مولانا شوكتعلی و جناح و غیره. آنها با انگلیسیها جنگیدند و بسیار هم زجر كشیدند؛ اما وضع ما اینگونه نبود. انگلیسیها رضا خان را به عنوان یك عامل دستنشانده بر سرِ كار آوردند تا كار مورد نظر آنها را انجام دهد. این حرفها جای انكار نیست؛ حرفی نیست كه من بزنم؛ این حرفها جزو واضحات تاریخ است كه هم گزارشگران نوشتهاند و هم اسنادی كه بعد از سی، چهل سال منتشر شده، گویای آن است. همین چند روز پیش در سندی از همین قبیل میخواندم كه در جلسهای كه سید ضیاء و رضا خان و مأموران انگلیسی بودند، رضا خان گفته بود كه من سیاست سرم نمیشود و وارد نیستم؛ هرچه شما دستور بدهید؛ من گوش به فرمانم! همینطور هم بود؛ اما لحظهای كه احساس كردند یكذرّه حالت گوش به فرمانیاش متزلزل شده و گرایشی، آن هم نه به سمت استقلال حقیقی، بلكه به سمت آلمان هیتلری پیدا كرده است- طبیعتاً وقتی رضا خان به هیتلر نگاه كند، به هیجان میآید و لذّت میبرد- او را كنار زدند و پسرش را بر سرِ كار آوردند. اینها جزو واقعیّات كشور است. كشور ایران با همهی این خصوصیات فرهنگی عمیقی كه شما میگویید و راست هم میگویید و من هم به همینها اعتقاد دارم، تحقیر شد. پنجاه، شصت سال كسانی بر ما حكومت كردند كه آورندهی آنها، نه اینكه ما نبودیم - چون در ایران حكومت مردم به این صورت اصلاً سابقه نداشت - بلكه دلاوریِ خودشان هم نبود. ای كاش اگر دیكتاتور بودند، اقلاًّ مثل نادرشاه با زور بازوی خودشان، یا مثل آغامحمدخان با حیلهگری خودشان بر سر كار آمده بودند؛ اما اینطور نبود. دیگران آمدند و آنها را بر این ملت مسلّط كردند و تمام منابع مادّی و معنوی این ملت را به غارت بردند. با رنجها و محنتهای بسیاری، حركت عظیمی در مقابل این پدیدهی شوم اتّفاق افتاد و توانست با فدا كردن جانها و با عریان كردن سینهها در مقابل دشنهی دشمن غدّار، به جایی برسد. این زیبا نیست؟ هنر چگونه میتواند از كنار اینها بیتفاوت بگذرد؟ این توقّعِ انقلاب است. هنر انقلابی كه ما از اوّل انقلاب همینطور گفتیم و آن را درخواست كردیم، این است. آیا این توقّعِ زیادی است؟ موسیقی و فیلم و تئاتر و نقاشی و سایر رشتههای هنریِ شما باید به این مقوله بپردازد؛ اینها چیزهای لازمی است. توقّعِ انقلاب از هنر و هنرمند، یك توقّعِ زورگویانه و زیادهخواهانه نیست؛ بل مبتنی بر همان مبانی زیباشناختی هنر است. مربوط به :بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم - 1379/07/14 عنوان فیش :نابودی فرهنگها و غارت ثروتها؛ نتایج تسلط بیگانگان در هندوستان، الجزایر و پرو کلیدواژه(ها) : اصلی ترین شعار جمهوری اسلامی, شعارهای ملت ایران, شعارهای انقلاب اسلامی, استقلال, وابستگی, سلطه طلبی, قدرتهای سلطه گر, استعمار, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمار انگلیس در هند, نابودی فرهنگ ملتها توسط استعمارگران, تمدن پرو, عملکرد استعمارگران در پرو, عملکرد استعمارگران در الجزایر, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ استعمار کهن نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شعار اصلی انقلاب ما این سه كلمه بود: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی، همان نظامی است كه وارد میدان شد؛ با تلاشهای خود و چالشهایی كه با آن روبهرو بوده است، پیش میرود و راه را باز میكند. شعار آزادی، جزو شعارهای بسیار جذّاب است؛ تكرار شده است؛ دربارهی آن حرف زدهاند؛ مقاله نوشتهاند؛ كتاب نوشتهاند و شعار دادهاند. دربارهی آزادی، سخنها گفته شده است؛ بعضی با اعتدال، بعضی با افراط، بعضی با تفریط. شعار آزادی، زنده مانده است؛ اما شعار استقلال برخلاف آن دو شعار دیگر، در انزوا قرار گرفته است. شعار استقلال، یكی از مهمترین شعارهاست. اگر استقلال نباشد، یك ملت به آزادی خود و به شعار آزادی خود هم نمیتواند خوشبین باشد. استقلال را بعضی عمداً، بعضی سهواً، بعضی از روی غفلت و بعضی از روی خباثت، میخواهند به دست فراموشی بسپارند. من امروز دربارهی مسألهی استقلال - در وقتی كه گنجایش این سخن را داشته باشد - در برابر شما برادران و خواهران عزیز مطالبی را عرض میكنم. معنی استقلال چیست؟ برای یك ملت، استقلال چه مفهوم و چه ارزشی دارد؟ استقلال، یعنی اینكه یك ملت بتواند بر سرنوشت خود مسلّط باشد؛ بیگانگان دست دراز نكنند و سرنوشت او را خائنانه و مغرضانه رقم نزنند. این معنای استقلال است. اگر از ملتی استقلال او گرفته شد؛ یعنی اگر بیگانگان كه یقیناً دلسوز او نیستند بر سرنوشت او مسلّط شدند، دو چیز را از دست میدهد: اوّل، عزّت نفس خود را، افتخارات خود را، احساس هویّت خود را؛ دوم، منافع خود را. دشمنی كه بر سرنوشت یك ملت مسلّط شود، دلسوز آن ملت نیست و منافع آن ملت برای او اهمیت ندارد. آنكه میآید یك ملت را مسخّر سرپنجهی قدرت خود میكند، در درجهی اوّل در حقیقت، در اوّل و آخر به فكر منافع خود است. آنچه برای او كمترین اهمیتی ندارد، منافع آن ملتی است كه استقلال خود را از دست داده است. ما در این زمینه نمونههای فراوانی در قرن نوزدهم و سپس به دنبال آن در قرن بیستم، داریم. استعمارگران اروپایی آمدند و بر مناطق بسیاری از آسیا، آفریقا و امریكای لاتین تسلّط پیدا كردند؛ ملتهای آن مناطق را ذلیل كردند؛ فرهنگ آنها را، هویّت آنها را، ثروت آنها را به تاراج بردند؛ حتی زبان آنها را، خطّ آنها را، سابقه و سنّت آنها را زیر پا له كردند. ملتها را ذلیل كردند؛ آنها را دوشیدند؛ ثروت آنها را غارت كردند؛ فرهنگ آنها را نابود كردند؛ تا آن وقتیكه ممكن بود، ماندند، بعد هم رفتند. من نمونههایی از این قبیل، بعضی را به چشم خود دیدهام، بعضی را شنیدهام و بعضی را خواندهام. یك نمونه، كشور بزرگ و پهناور هندوستان است. انگلیسیها از راه دور آمدند؛ اوّل با تزویر و فریب و بعد با سلاح و قوّت نظامی، سرزمین هند را گرفتند. سالهای متمادی بر این سرزمین مسلّط ماندند؛ مردم را ذلیل كردند؛ بزرگان را نابود كردند و ثروتهای هند را از بین بردند. انگلیس، خزانهی خود و جیب سرمایهداران خود را از سرمایهها و فرآوردههای هند پر كرد؛ اما هند را در فقر و مسكنت و بدبختی باقی گذاشت. فقط ثروت مادّی نبود؛ ثروت معنوی آنها را هم گرفتند و زبان خود را بر آنها تحمیل كردند. زبان رسمی امروز دولتهای هند و پاكستان و بنگلادش كه مجموعاً شبه قارّهی هند قدیم است كه مستعمرهی انگلیس بود انگلیسی است! آن منطقه دهها زبان محلی داشته است؛ این زبانها را تا آنجایی كه توانستند، منسوخ كردند و از بین بردند. یك ملت، زبان خود را كه از دست داد، یعنی از گذشتهی خود، از تاریخ خود، از سنّتهای خود و از میراثهای گرانقدر خود منقطع و جدا میشود و از آنها بیخبر میماند. یك نمونهی دیگر عرض میكنم. رئیسجمهور كشور پرو در امریكای لاتین، در زمانی كه بنده رئیسجمهور بودم، به من گفت: ما اخیراً یك تمدّن بسیار باشكوه را در حفّاریهای خود در كشورمان پیدا كردهایم. او میگفت: سالها استعمارگران بر كشور پرو مسلّط بودند؛ اما نگذاشتند مردم و روشنفكران و صاحبنظران پرو بفهمند كه در گذشته چنین تمدّنی داشتند! یعنی اینها حتی از اینكه مردم، تاریخ خودشان را بدانند و به گذشتهی خودشان افتخار كنند، مانع میشدند! یك نمونهی دیگر، الجزائر، این كشور عربی و مسلمان است. فرانسویها آمدند و دهها سال بر آن كشور مسلّط شدند؛ با سلاح آنجا را قبضه كردند؛ در آنجا حكومت تشكیل دادند؛ حكّام و افسران خودشان را به حكومت و فرماندهی آن كشور گماشتند؛ اوّلین چیزی كه كمر به آن بستند، از بین بردن آثار اسلامی و حتی از بین بردن زبان عربی بود. باز زمانی كه من رئیسجمهور بودم، یكی از بلندپایگان دولت الجزائر در آن روز، به تهران آمد و با من ملاقات كرد. در اثنای صحبت میخواست مطلبی را بیان كند؛ اما تعبیر عربی آن مطلب را بلد نبود! عرب زبان، میخواست مفهومی را به من منتقل كند، نمیدانست با زبان عربی چگونه میشود آن را منتقل كرد! رو كرد به وزیر خارجهاش، به زبان فرانسوی از او پرسید كه این به عربی چه میشود؟ او هم در جواب گفت به عربی این میشود؛ بعد لغت عربی را به كار برد! یعنی زبدگان و نخبگان یك ملت، به خاطر تأثیر استعمار، از زبان خودشان دور ماندند. دلسوزان الجزایری بعد از آن با ما صحبت كردند و گفتند ما همت گماشتهایم كه بعد از ازالهی استعمار، بتوانیم زبان عربی را برگردانیم. عزیزان من! برادران و خواهران من! نبودن استقلال، با یك كشور اینطور عمل میكند. هویّت ملی را از مردم آن كشور میگیرد؛ افتخارات را از آنها میگیرد؛ سابقهی تاریخی را از آنها میگیرد؛ منافع مادّی آنها را چپاول میكند؛ هویّت فرهنگی و زبان آنها را هم میگیرد. این وضع تسلّطِ یك قدرت بر یك كشور است مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی - 1371/05/21 عنوان فیش :فعالیتهای استعماری کشیشان اروپایی در ایرانِ اواخر قاجار کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در ایران, میسیونهای مسیحی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در همین ایران ما، به اواخر دوران قاجار نگاه کنید! ببینید چقدر کشیش از اروپا راه افتادند و به قصد مسیحی کردن مردم به اینجا آمدند! البته آنها، مثل دزد ناشی که به کاهدان میزند، نفهمیدند برای ترویج مسیحیت باید به کجا بروند. آنها موفق نشدند؛ اما قصدشان این بود. نمیشود گفت که سرمایهداران و کمپانیها و غارتگران بینالمللی، معتقد به حضرت مسیحند! آنها چه میشناسند مسیح کیست؟! مربوط به :بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - 1371/01/15 عنوان فیش :حساسیت بیشتر انگلیسی ها به گروههای استقلالطلب مسلمان در هند کلیدواژه(ها) : عملکرد استعمار انگلیس در هند, مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان, دشمنی انگلیس با اسلام, تاریخ آسیا و آفریقا, انگلیس نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این قضیه[مخالفت قدرتهای عالم با اسلام]، یکبار دیگر هم در یک برههی تاریخی دیگر اتفاق افتاده است و آن، هنگامی بود که امپراتوری قبلی انگلیس یک قرن قبل یا کمی بیشتر سرپرستی دنیا را از آن خود میدانست! انگلیسیها، آن زمان، در همهی دنیا دست و پای خودشان را باز کرده بودند و هرجا که از اسلام خبری بود، نسبت به آن حساستر بودند.من بیست، سی سال پیش از اینکه در باب مسائل شبه قارهی هند مطالعه میکردم و مینوشتم، متوجه شدم در میان گروههای استقلالطلب هندوستان که علیه انگلیسیها مبارزه میکردند و میان آنها، هم مسلمان بود هم هندو و هم سیک انگلیسیها نسبت به مسلمانان حساسیت خاصی داشتند! آنها با هندوها و سیکها کنار میآمدند، ولی با مسلمانان آبشان به یک جوی نمیرفت! لذا در وهلهی اول به سراغ مسلمانان میرفتند تا آنها را سرکوب کنند. یک لرد انگلیسی در همان روزگار گفته بود: «ما وقتی به تجربههای زمان خود مینگریم، احساس میکنیم اسلام با ما ذاتاً دشمن است!» انگلیسیها آن روز به این نتیجه رسیده بودند و بر این اساس عمل میکردند. در افغانستان همین کار را کردند، در هند همین کار را کردند و در ایران نیز همین کار را کردند. امروز هم استکبار امریکا و ایادی آن، عین همان تجربه را عمل میکنند و پیش میروند. عامل همهی اینها هم این است که از اسلام، بیش از پیش ترسیدهاند! ترس مضاعف اینها چه وقت آشکار شد؟ آن هنگام که نظام جمهوری اسلامی در ایران به رهبری قائد امت و انسان بزرگ دوران معاصر و چهرهی کمنظیر تاریخ ما، امام خمینی بزرگ رضوان اللّه تعالی علیه شکل گرفت و او پرچم اسلام را در این کشور برافراشت و چنین حکومت مقدسی را به وجود آورد. باورشان نمیشد که اسلام زنده شود و حکومت ایجاد کند. وقتی حکومت ایجاد شد و قدرتش را دیدند؛ نیروی نفوذ و تأثیرگذاریاش را روی انسانها دیدند؛ قدرتش را بر روی ملتهای دیگر دیدند؛ بیباکیش را در مقابل تهدیدها دیدند؛ بیطمعی و فریب نخوردنش را در برابر تطمیعها دیدند، فهمیدند حکومتی که باید با آن مبارزه کنند، این است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران - 1370/12/05 عنوان فیش :تلاش انگلیس برای کنار زدن زبان فارسی در هند از اوایل قرن نوزدهم کلیدواژه(ها) : ادبیات, انگلیس, تلاش استعمار برای زدودن آثار فرهنگ ایرانی, زبان فارسی در هند, عملکرد استعمار انگلیس در هند, نقش ادبیات, عملکرد استعمارگران در آسیا, نابودی فرهنگ ملتها توسط استعمارگران, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ استعمار کهن, تاریخ استعمار کهن, تاریخ استعمار کهن نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : دستگاههایی که مباشر امور ادبیات هستند، باید اثبات کنند که ادبیات، فقط یک سرگرمی و یک امر تشریفاتی و زایدهای در زندگی نیست؛ بلکه یک چیز ضروری است. فرض بفرمایید ما امروز مایلیم که آن ملتهایی که در اطراف عالم با فرهنگ و ادبیات ایرانی آشنا بودند، این ارتباط و اتصالشان محفوظ بماند. میدانید که استعمار دهها سال متمادی شاید در بعضی جاها قرنها تلاش کرد تا آثار فرهنگ ایرانی را که در خیلی از نقاط دنیا وجود داشت، بزداید؛ مثلًا در هند این معنا کاملًا واضح است. آن وقتیکه کمپانی انگلیسی هند شرقی وارد هند شد، یکی از اولین تلاشهایش این بود که زبان فارسی را کنار بزند. این زبان اردو را که ملاحظه میکنید، ابتدا رسمی کردند، برای اینکه زبان فارسی را کنار بگذارند؛ بعد خودِ زبان اردو را هم کنار زدند و زبان انگلیسی را زبان رسمی کردند! از اوایل قرن نوزدهم این کار شروع شده و تا امروز هم ادامه دارد. اگر شما امروز به هند تشریف ببرید و با مردمِ غیر طبقات پایین انگلیسی حرف بزنید، همه آن را میدانند؛ چون زبانشان است. زبان رسمی، زبان دولتی و زبان اداری، زبان انگلیسی است؛ یک روز همینها زبان فارسی بوده است؛ یعنی زبان رسمی، زبان حکومت، زبان دیوان، زبان مراسلات و احکام و قوانین، فارسی بوده است. حالا ما میخواهیم این را برگردانیم؛ به چه وسیلهای میشود این زبان را برگرداند؟ ما گلستان سعدی و دیوان حافظ و کتابهای فارسیِ همان چیزهایی که از نسلهای گذشته، این زبان و ادبیات و فرهنگ را دارند منتقل میکنند، میفرستیم؛ آنها هم استقبال میکنند و میخوانند؛ این نقش ادبیات است، که به نظر بنده بسیار حایز اهمیت است. مربوط به :بیانات در دیدار اعضاى مجمع نمایندگان طلّاب و فضلاى حوزهی علمیّهی قم - 1368/09/07 عنوان فیش :حساسیت خاص استعمار انگلیس نسبت به مسلمین و قرآن کلیدواژه(ها) : عملکرد استعمار انگلیس در هند, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در دنیای اسلام, تهاجم فرهنگی, مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان, دشمنی انگلیس با اسلام, جبهه ضد اسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : امروز تهاجم فرهنگی عظیمی علیه اسلام هست که ارتباط مستقیمی با انقلاب ندارد. این تهاجم، وسیعتر از انقلاب و علیه اسلام است. چیز عجیب و فوقالعادهیی است که با تمام ابعاد فرهنگی و اجتماعی و سیاسی، علیه اسلام - و حتّی اسلامی که در تودهی مردم الجزایر نفوذ دارد - وارد کارزار شده است. فقط یک استثنا دارد و آن اسلامِ وابسته به دستگاههای استعماری و فهدگونه است؛ والّا حتّی اسلامهای به معنای اعتقاد عوامانهی مردم هم مورد تهاجم است؛ چه برسد به اسلام ناب و انقلابی - و به تعبیر آنها اسلام ایران - که دیگر وضعش روشن است. تهاجم عجیبی وجود دارد. چیزهایی که شما میشنوید - مثل حجاب در فرانسه و مبارزه با دختران محجبه در این کشور - اینها جرقههایی است که نشان از آتشهای زیر خاکستر میباشد و از کار عظیمی در پشت پرده خبر میدهد. قضیه فقط این نیست که یک دولتِ مثلاً لاییکی بگوید که ما نمیخواهیم محجبهیی باشد؛ نه، اینها اصلاً از اسلام به شدت احساس خطر کردهاند. البته، این موضوع تازگی هم ندارد؛ از سابق نیز اینطور بوده است. من در کتاب «مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان» این نکته را یادآور شدهام که یکی از نایبالسلطنههای هند قبل از استقلال این کشور در سال 1947 گفته بود که اوایلی که انگلیسیها وارد هند شده بودند - یعنی بعد از دوران کمپانی هند شرقی - و میخواستند حکومت هند را به دست بگیرند، گفته بودند که مسألهی ما در هند، مسلمانها هستند و بزرگترین هدف ما بایستی قلع و قمع و سرکوب آنها باشد! سخن معروف «گلادستون» را هم که حتماً شنیدهاید که گفته بود: این قرآن را باید برداشت. استعمارگران، از قدیم نسبت به اسلام همین احساس را میکردند که آن هم ناشی از چیزهایی بود که از اسلام دیده بودند. مدتی از قضیهی تنباکو و قضایای مختلفی که در همان هند و افغانستان و ایران و مصر و سایر کشورها اتفاق افتاده بود، گذشته بود و استکبار و استعمار جهانی، از قدرت اسلام غافل شده بودند و دیگر آن حساسیت را نسبت به اسلام خیلی نشان نمیدادند. علتش هم این بود که از این طرف، اسلام چیزی از خودش نشان نداده بود و آنها قدری دچار غفلت شده بودند. چند دههیی که گذشت، انقلاب ما پیروز شد و تمام معلومات و معارف استعماری آنها - که در طول سالهای متمادی اندوخته بودند - بههم ریخت و ناگهان احساس کردند که همان اسلام قدیمی - که از او میترسیدند - با قدرت فراوان به میدان آمده است. اینها، راجع به اسلام کارشناس و متفکر دارند که مینشینند بررسی میکنند و دربارهی ملتها و اندیشهها و روحیات و مذاهب گوناگون، پروندههایی درست میکنند و در مراکز تحقیقاتی و فرهنگی و جاسوسی و سیاسی خود، تمام آن پروندههای آرشیو شده را دو مرتبه مطرح میکنند و کارهای تحقیقاتی جدید انجام میدهند. این که میشنویم در اسرائیل، سمیناری تحت عنوان «شناخت اسلام و تشیع در ایران» برگزار میشود، به همین معنا و در همین جهت است. در بسیاری از جاهای دنیا، سمینارها و جلساتِ تحقیقاتییی توسط دنیای غرب و سرمایهداری و استکبار تشکیل میشود و تزهای گوناگونی برای بازنگری به اسلام مطرح میگردد. استکبار، همهی وجودش را اندیشمندانه در جهت ادارهی مطلوب خودش به کار میگیرد و کاملاً با فکر حرکت میکند و جریانات جهانی را هدایت مینماید تا محفوظ بماند؛ چون میداند که اگر فکر و پیشبینی و آیندهنگری نکرد و اگر آمار نداشت، ضربه خواهد خورد. |