خضوع نداشتن در مقابل غیر خدا با وجود تضرع مقابل خداوند امروز همین معارف اسلامی، همین حقایق اسلامی، مورد دشمنی شدید دشمنان اسلام است. دشمنی واقعی همین مستکبرین، همین آمریکا که ملاحظه میکنید این جور وحشیانه به فضای اسلامی و محیط اسلامی و مردم مسلمان در زمینههای مختلف فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و امنیّتی و غیره، تهاجم میکنند، با همین حقایق اسلامی است؛ اگر مسلمانها این حقایق اسلامی را کنار بگذارند و به رنگ آنها دربیایند و به شکل آنها زندگی بکنند، این دشمنیها برداشته میشود. با این حقایق دشمنند، چون این حقایق اسلامی بر ضدّ منش ظالمانهی آنها است. وقتی شما با تضرّع و خشوع نماز میخوانید، میگویید: اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعین،(1) در مقابل خدا خضوع و خشوع میکنید و معنایش این است که در مقابل غیر خدا، قدرتهای مادّی، خضوع و خشوعی ندارید، تسلیم آنها نمیشوید؛ و همین مایهی دشمنی آنها است و همین مایهی پیروزی و پیشرفت و صلاح و نجات امّت اسلامی است. پابندی به مبانی اسلام، پابندی به شریعت اسلام، آن چیزی است که ملّت اسلام را نجات خواهد داد.1398/04/12
جلب محبت مردم به نظام اسلامی با اخلاق نیکو آنچه بنده توصیه میكنم این است كه تواناییهای مجموعهی بسیج را باید بالا برد؛ الزاماتی وجود دارد: الزامات اخلاقی، الزامات رفتاری، الزامات عملی. الزامات اخلاقی، یعنی ما در درون خودمان اخلاقیّات نیكوی اسلامی را پرورش بدهیم؛ از جملهی این اخلاقیّات صبر است، از جملهی این اخلاقیّات گذشت است، از جملهی این اخلاقیّات حلم و ظرفیّت داشتن و جنبه داشتن است، از جملهی این اخلاقیّات تواضع است؛ این خصوصیّات را در درون خودمان تقویت كنیم. الزامات رفتاری هم این است كه همین خلقیّات نیكو را در عمل با مردم، در عمل با محیط، در تعامل با جامعه و انسانها به كار ببریم. امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) به اصحابش میفرمود: جوری عمل كنید در بین مردم كه هر كس شما را میبیند، بگوید اینها یاران امام صادقند،(۱) رحمت خدا بر امام صادق، مایهی تحسین برای ما بشوید. رفتار یكایك عزیزان بسیجی، شما جوانها، شما عناصر پاك، شما دلهای پاكیزه و روشن، رفتار یكایك شما با آحاد مردم - كه خیلیهایشان همانطور كه گفتم به معنای واقعی كلمه بسیجیاند - باید جوری باشد كه بگویند اینها پرورشیافتگان نظام اسلامیاند؛ مایهی جلب محبّت، مایهی جلب احترام برای نظام اسلامی و برای جمهوری اسلامی.1392/08/29
الحكايات فی مخالفات المعتزلة من العدلية، شیخ مفید، ص ۹۳؛ السرائر الحاوی لتحرير الفتاوی (و المستطرفات)، محمد بن إدريس حلى، ج 3، ص 650؛ الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج 2، ص 77؛ دانشنامه قرآن و حديث، محمدی ریشهری، ج 10، ص ۴۳۴.
قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَوْصِنِی فَقَالَ أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ الْعِبَادَةِ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَنَا مُحَمَّدٌ ص صِلُوا عَشَائِرَكُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاكُمْ وَ احْضُرُوا جَنَائِزَكُمْ وَ كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا عَلَيْنَاشَيْناً حَبِّبُونَا إِلَى النَّاسِ وَ لَا تُبَغِّضُونَا إِلَيْهِمْ جَرُّوا إِلَيْنَا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادْفَعُوا عَنَّا كُلَّ قَبِيحٍ فَمَا قِيلَ فِينَا مِنْ خَيْرٍ فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ مَا قِيلَ فِينَا مِنْ شَرٍّ فَوَ اللَّهِ مَا نَحْنُ كَذَلِكَ لَنَا حَقٌّ فِی كِتَابِ اللَّهِ وَ قَرَابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ وِلَادَةٌ طَيِّبَةٌ فَهَكَذَا فَقُولُوا. ترجمه: (به نقل از كثير بن علقمه) به امام صادق عليه السلام گفتم : مرا سفارشى فرما . فرمود : «تو را به پروا داشتن از خدا و پارسايى و عبادت و طول دادن سجده و اداى امانت و راستگويى و حسن همسايگى، سفارش مىكنم كه محمّد صلىاللهعليهوآله براى اينها آمده است. با كسانتان رفت و آمد كنيد و از بيمارانتان عيادت كنيد و در تشييع جنازههايتان حاضر شويد. براى ما زيور باشيد و مايه زشتى ما نباشيد. كارى كنيد كه مردم دوستمان بدارند و كارى نكنيد كه مبغوض آنها واقع شويم. همه محبّتها را به سوى ما بكشانيد و هر گونه زشتى را از ما بگردانيد. هر خوبى كه در حقّ ما گفته شود، ما اهل آن هستيم و هر بدى كه در باره ما گفته شود، نه چنانيم. ما را در كتاب خدا حقّى است و با پيامبر خدا خويشاونديم و پاك، زاده شدهايم. اين چنين بگوييد»
کاری کنید که معرفت الهی در قلبتان رسوخ کند این روایت دنبالهى همان حدیث شریفى است که امام صادق (علیهالسّلام) به حفص بن غیاث خطاب میفرمایند. ثُمّ قَالَ، بَینا موسَى بنُ عِمرانَ یَعِظُ اَصحابَهُ اِذ قامَ رَجُلٌ فَشَقَّ قَمیصَه در وسط موعظهى جناب موسى بن عمران، این مرد بقدرى تحت تأثیر قرار گرفت و هیجانى شد که پا شد و پیراهن خودش را پاره کرد؛ یقهى خودش را پاره کرد.
فَاوحَى اللهُ تَعالى اِلَیهِ یا موسَى بنِ عِمران قُل لَهُ لا تَشُقَّ قَمیصَک خداى متعال به حضرت موسى وحى فرستاد و فرمود به این آقا بگو پیراهنت را نمیخواهد پاره کنى، هیجانى بشوى و در یک لحظه دست به این کار بزنى؛ این کارِ سطحى و ظاهرى است.
وَ لکِن اِشرَح لى عَن قَلبِک و لکن مانع را بردار از اینکه من در قلب تو قرار بگیرم. «اِشرَح لى» یعنى «اِفتَح لى»، یا «اِرفَعِ المانِع» از حضور من در قلب خودت مانع را بردار؛ این مهم است. نه اینکه اگر کسى در هنگام شنیدن موعظه یک حال هیجانى به او دست بدهد -فریاد بکشد یا پیراهنش را مثل این مرد پاره کند یا بر سر خودش بزند- عیبى دارد؛ نه، میخواهد بفرماید اصل قضیّه این نیست؛ اصل قضیّه این است که در دل تو اثر گذاشته بشود، خداى متعال در دل تو حضور پیدا بکند. حالا گاهى ممکن است که این حضور قلبِ انسان در پیش خداى متعال و جا گرفتن عظمت الهى در دل انسان، موجب این بشود که یک تظاهرى هم در بیرون بهطور بیخود -ناخودآگاه و بدون عمد- از او سر بزند یا نزند؛ این ممکن است، امّا چیز مهمّى نیست؛ عمده آن است که در دل اثر بگذارد؛ والاّ این هیجانات ظاهرى مثل یک شعلهاى است که خس و خاشاکى را مشتعل کند؛ شعله است، یک لحظه بلند میشود، بلافاصله هم خاموش میشود؛ امّا وقتى که معرفت الهى در دل انسان رسوخ کرد، آنوقت آن تأثیراتى که حضور الهى و معرفت الهى و محبّت الهى در دل داشته، به این آسانى از دل زائل نمیشود. این دعاهاى ائمّه (علیهمالسّلام) را که ملاحظه کنید، همه تقریباً -یا غالباً- آنجایى که در ذکر الهى و بیان صفات و اسماء الهى است، ناظر به این است که خدا را در دل ما حاضر کند. در دعاى شریف جوشن کبیر میبینید از اوّل تا آخر، اسماء ذات مقدّس الهى و صفات آن بزرگوار است؛ این براى آن است که ما توجّه پیدا کنیم، خدا را بشناسیم، معرفت خودمان را افزایش بدهیم.1392/07/07
الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص: 128؛
مجموعة ورام، ج2، ص: 137؛
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج25، ص: 306؛
عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ... يَا حَفْصُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ خَافَ اَللَّهَ كَلَّ لِسَانُهُ ثُمَّ قَالَ بَيْنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَعِظُ أَصْحَابَهُ إِذْ قَامَ رَجُلٌ فَشَقَّ قَمِيصَهُ فَأَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا مُوسَى قُلْ لَهُ لاَ تَشُقَّ قَمِيصَكَ وَ لَكِنِ اِشْرَحْ لِي عَنْ قَلْبِكَ ثُمَّ قَالَ مَرَّ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بِرَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ هُوَ سَاجِدٌ فَانْصَرَفَ مِنْ حَاجَتِهِ وَ هُوَ سَاجِدٌ عَلَى حَالِهِ فَقَالَ لَهُ مُوسَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ لَوْ كَانَتْ حَاجَتُكَ بِيَدِي لَقَضَيْتُهَا لَكَ فَأَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ يَا مُوسَى لَوْ سَجَدَ حَتَّى يَنْقَطِعَ عُنُقُهُ مَا قَبِلْتُهُ حَتَّى يَتَحَوَّلَ عَمَّا أَكْرَهُ إِلَى مَا أُحِبُّ . ترجمه: اى حفص رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله فرمود: هر كه از خدا بترسد زبانش گنگ است. آنگاه فرمود:(روزى) همچنان كه موسى بن عمران عليه السّلام يارانش را موعظه ميفرمود مردى (كه شديدا تحت تأثير سخنان موسى واقع شده بود) از جا برخاست و پيراهنش را چاك زد، خداى عز و جل بموسى وحى فرمود: اى موسى باين مرد بگو: پيراهنت را چاك نزن، بلكه دلت را بروى من باز كن. سپس فرمود: موسى بن عمران عليه السّلام بمردى از اصحابش برخورد و او را در حال سجده ديد، (بدنبال كارش رفت) و چون بازگشت باز او را بهمان حال در سجده ديد، موسى بآن مرد فرمود:(اى مرد) اگر حاجت تو بدست من بود آن را روا ميكردم، خداى عز و جل بموسى وحى كرد كه اى موسى اگر (اين مرد) آنقدر سجده كند (و سجدهاش طول كشد) كه گردنش جدا شود از او نپذيرم تا آنگاه كه از اين حالى كه ناخوشايند من است بحالى باز گردد كه من دوست دارم.
لزوم بهدست آوردن خشیت الهی برای عالمان این آیهی شریفهای که تلاوت کردند: «انّما یخشی اللَّه من عباده العلماء»،(1) خشیت را یکی از خصوصیات علما قرار داده است. خب، علما خیلی خصوصیات دارند، اما خشیت را انتخاب کرده است. بعد از ذکر آیات الهی در کوه و دشت و صحرا و باغ و راغ* که در آیات هست، میفرماید: «انّما یخشی اللَّه من عباده العلماء». خاصیت علم همین است که انسان را مشمول این نعمت بزرگ میکند، خشیت الهی بر دل انسان سایه میافکند؛ این را باید به دست بیاوریم. شما جوانها آسانتر از من میتوانید این کار را انجام بدهید. به سن ما که رسیدید، اگر کسی در دوران جوانی کاری کرده باشد، به دردش میخورد؛ والّا کارش سخت است. خشیت را امروز در خودتان ایجاد کنید؛ خشوع در مقابل خدا را امروز برای خودتان فراهم کنید؛ باب تضرع الیاللَّه را امروز باز کنید؛ نوافل را که مقرِب الیاللَّه هستند، از امروز شروع کنید؛ اینها به دردتان میخورد. این عمر که تمام خواهد شد؛ بعضیها به پیری میرسند، بعضی نمیرسند. این را هم شما بدانید؛ فاصلهی بین بیست سالگی و سی سالگی تا هفتاد سالگی و بعد از هفتاد سالگی که ما هستیم، فاصلهی کمی است؛ مثل برق میگذرد. انسان در بیست سی سالگی خیال میکند که حالا اوه، کِی تا هفتاد سالگی؟ نه، مثل برق میگذرد؛ بعد هم رفتن است. اگر بناست در این فاصلهی کوتاه، در این فرصت اندک، حظی ببریم، کاری بکنیم، توشهای فراهم کنیم، مایهاش را باید در جوانی فراهم کنید. من توصیهی به خشوع و ذکر و تقوا و سعی برای تقرب الیاللَّه را برای طلاب واجبتر میدانم تا توصیهی به علم، که مایهی اصلی کارشان علم است. اگر علم باشد، تقوا نباشد، این علم میشود بیفایده، گاهی هم مضر. عالمانی داشتیم - چه علم دینی، چه علم غیر دینی - که نه فقط از این علم بهرهای نبردند و بهرهای نرساندند، بلکه وزر و وبال شد. این روح معنویت در کالبد علم و عالم لازم است. * راغ: دشت و دامنهی کوه1390/07/20
1 )
سوره مبارکه فاطر آیه 28 وَمِنَ النّاسِ وَالدَّوابِّ وَالأَنعامِ مُختَلِفٌ أَلوانُهُ كَذٰلِكَ ۗ إِنَّما يَخشَى اللَّهَ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ غَفورٌ ترجمه: و از انسانها و جنبندگان و چهارپایان انواعی با رنگهای مختلف، (آری) حقیقت چنین است: از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او میترسند؛ خداوند عزیز و غفور است!
حج, معنویتگرایی, مسجد الحرام, مسجد النبی, خشوع و تواضع, ایمان, ذخیره ایمان در مکه و مدینه به فکر توشه گرفتن باشیم، افزودن بر سرمایهی ایمان خود، معنویت خود، تذکر خود و خشوع خود در مقابل پروردگار باشیم.1388/08/04
لزوم تواضع دو جانبه بین معلم و متعلّم یک نکتهی دیگری در اینجا وجود دارد که آن هم باز جنبهی ارزشی دارد. این را هم من عرض بکنم - این دیگر خطاب به شما معلمین است - که از نظر اسلام همانطور که معلم احترام دارد و باید تکریم شود، متعلم هم باید تکریم شود؛ شاگرد را هم باید تکریم کرد. به شاگرد اهانت نباید کرد. این یک جنبهی پرورشی بسیار عمیقی دارد. اینجا هم یک روایتی است که اینطور نقل شده: «تواضعوا لمن تعلّمون منه و تواضعوا لمن تعلّمونه»؛ از کسی که فرامیگیرید، تواضع کنید و کسی هم که از شما فرا میگیرد، تواضع کنید. «و لا تکونوا جبابرة العلماء».(1) جبار دو نوع است: جبار سیاسی، جبار علمی. جبار علمی نباشید؛ جباران عالِم نباشید؛ مثل فرعون. بنده اینجور استادی را در یکی از دانشگاههای کشور، سالها پیش، شاید چهل سال، چهل و پنج سال قبل دیده بودم که جوری با شاگردهایش حرف میزد و تعلیم میداد و برخورد میکرد، که برخوردش فرعونی بود، نه برخورد پدر با فرزند. معلم ممکن است درشتی هم بکند، اما درشتی غیر از تحقیر است؛ غیر از اهانت است. شاگرد را باید تکریم کرد. شما هر کدامی یقیناً تجربههای زیادی دارید از شاگردانی که شما تکریمشان کردهاید و این کار جواب داده است؛ تربیتِ او را آسانتر کرده است. دشنام دادن، تحقیر کردن، حتی زدن، خوب نیست - که حالا «الضرب لتأدیب» جزو حرفهائی است که از قدیم معروف و معمول هم بوده، بعدها نشان دادند که نه، ضرب خوب نیست - بنده هم عقیدهام همین است. باید شاگرد را مثل مومی در دست چرخاند و شکل داد؛ منتها با ملایمت. هنر معلمی این است. این هم یک بخش دیگر از این قضیهی ارزشی در باب معلم.1387/02/12
اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَيَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقَارِ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ وَ لَا تَكُونُوا عُلَمَاءَ جَبَّارِينَ فَيَذْهَبَ بَاطِلُكُمْ بِحَقِّكُمْ ترجمه: امام صادق عليه السلام ميفرمود: دانش آموزيد و با آن خود را با خويشتن دارى و متانت بيارائيد و نسبت بدانش آموزان خود تواضع كنيد و نسبت به ستاد خود فروتن باشيد و علماء متكبر نباشيد كه رفتار باطلتان حق شما را ضايع كند»
خشوع قلب عامل رفع ملامت ها تلاوت قرآن، توجه به معارف و معانی قرآن، احساس وظیفهی شکر در مقابل پروردگار، خضوع در مقابل خدای متعال، خشوع قلب، خشوع در مقابل ملت و تواضع، معیارها و ملاکهای کارهای من و شماست. باید اینها را رعایت کنیم. این، یعنی تو میدان بودن ما، یعنی کار کردن برای خدا، هوای نفس را در آن دخالت ندادن و خسته نشدن. که البته اگر برای خدا باشد، انسان احساس خستگی هم نمیکند. «و انّها لکبیرة الّا علی الخاشعین(1)». خشوع که باشد، خستگی و ملامت دیگر از بین خواهد رفت. توجه به خدا که باشد، خستگیها از بین خواهد رفت. این مال من و شماست.1385/08/02
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 45 وَاستَعينوا بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ ۚ وَإِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلّا عَلَى الخاشِعينَ ترجمه: از صبر و نماز یاری جوئید؛ (و با استقامت و مهار هوسهای درونی و توجه به پروردگار، نیرو بگیرید؛) و این کار، جز برای خاشعان، گران است.
تواضع ، یکی از شاخصههای لازم اصولگرایی «تواضع و نغلتیدن در گرداب غرور» هم یکی از شاخصههایی است که لازمهی اصولگرایی است؛ ما در معرض این هستیم. ببینید عزیزان! شماها در موضع بالایی قرار دارید و مورد احترامید؛ افراد پیش شماها میآیند و تعریف و تمجید میکنند - بعضی از روی اعتقاد، بعضی بدون اعتقاد - برای اینکه شما خوشتان بیاید. ما خودمان باید مواظب باشیم حرفهایی که در تمجید و ستایش ما میزنند، اینها را باور نکنیم. ما باید به درون خودمان نگاه کنیم: «الانسان علی نفسه بصیرة»(1) نقصها، مشکلات و کمبودهایمان را نگاه کنیم و فریب نخوریم. این فریب خوردن، انسان را در دام و گرداب غرور میاندازد. اگر انسان خودش را بد برآورد کرد، آن وقت دیگر نجات پیدا نمیکند.1385/06/06
خشوع منافقانه یعنی همراه نبودن خشوع ظاهری با خشوع باطنی من مواعظ النبی صلی الله علیه وآله وسلّم:إیّاکم وتخشّع النّفاق وهو أن یُری الجسد خاشعاً والقلب لیس بخاشع.(1) مراد از خشوع در این حدیث، خشوع در مقابل خداوند است در حال نماز و دعاء و ذکر، اگر انسان طوری باشد که وقتی کسی به او نگاه میکند خشوع را در او احساس کرده و توّهم میکند که دارای قلب خاضعی است، اما در باطن هیچ خبری نباشد، خشوع منافقانه است. از دعائی که در صحیفه ثانیه سجادیه به این مضمون نقل شده که «اللهم ارزقنی عقلاً کاملاً و... و لبّاً راجحاً»(2) استفاده میشود که انسان لبّی دارد و قشری، قشر او همین ظاهر و لُبّ او باطن وی میباشد و اگر قشر ما راجح و خاشع و ذاکر باشد و لُبّ ما غافل و غرق در مادیات باشد بسیار مذموم است. پروردگارا به ما لبّ راجح روزی گردان.1378/10/27
تحف العقول ، حسن بن شعبه حرانی، ص 60 ؛
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 74 ص166 ؛
«وَ قَالَ ص إِيَّاكُمْ وَ تَخَشُّعَ النِّفَاقِ وَ هُوَ أَنْ يُرَى الْجَسَدُ خَاشِعاً وَ الْقَلْبُ لَيْسَ بِخَاشِع» ترجمه: پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: زنهار از خشوع (و سر سپردگى) دروغين، و آن چنان باشد كه تن در حال خشوع به نظر آيد ولى دل سرسپرده نباشد.
2 )
المصباح للكفعمي، ابراهيم بن على عاملى كفعمى، ص 63 ؛
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 84، ص 325 ؛
ثُمَّ قُلْ مَا كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُهُ فِی سَحَرِ كُلِّ لَيْلَةٍ رَكْعَتَيِ الْفَجْرِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُكَ مِمَّا تُبْتُ إِلَيْكَ مِنْهُ ثُمَّ عُدْتُ فِيهِ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِمَا أَرَدْتُ بِهِ وَجْهَكَ فَخَالَطَنِی فِيهِ مَا لَيْسَ لَكَ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِلنِّعَمِ الَّتِی مَنَنْتَ بِهَا عَلَيَّ فَقَوِيتُ بِهَا عَلَى مَعَاصِيكَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ ... الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ لِكُلِّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ لِكُلِّ مَعْصِيَةٍ ارْتَكَبْتُهَا اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی عَقْلًا كَامِلًا وَ عَزْماً ثَاقِباً وَ لُبّاً رَاجِحاً وَ قَلْباً ذَكِيّاً وَ عِلْماً [عَمَلًا] كَثِيراً وَ أَدَباً بَارِعاً وَ اجْعَلْ ذَلِكَ كُلَّهُ لِی وَ لَا تَجْعَلْهُ عَلَيَّ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ ثُمَّ قُلْ خَمْساً أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَيْه. ترجمه: خدايا از تو آمرزش خواهم از هر گناهى كه بدرگاه تو از آن گناه توبه كرده ولى دوباره (توبه شكسته و) انجامش دادهام. و از تو آمرزش خواهم از آن اعمالى كه منظورم در ابتداى كار تنها رضاى تو بوده ولى در حين عمل چيزهاى ريائى ديگرى كه براى غير تو (نيز) بوده در آن مخلوط گشته است. و از تو آمرزش خواهم براى نعمتهائى كه بدادن آنها بر من منت نهادهاى ولى من بوسيله آنها بر نافرمانى تو نيرو گرفتهام. آمرزش خواهم از آن خداوندى كه معبودى جز او نيست، زنده پاينده، داناى غيب و شهود، مهر پيشه و بخشنده، از هر گناهى كه انجام دادهام، و هر نافرمانى كه مرتكب شدهام. خدایا عقلی كامل و تصمیمی نافذ و خردی برتر و دلی هوشیار و پاك و علمی [عملی] زیاد و ادبی نیكو روزیم كن و تمام اینها را به سبب مهربانیت به سود من قرار ده نه به زيانم ای مهربان ترین مهربانان سپس پنج مرتبه بگو: أستغفر الله الذی لا إله إلا هو الحی القيوم و أتوب إليه.
حرام نبودن نعم الهی بخاطر استفاده نکردن معصوم از آنها من مواعظ النبی صلی الله علیه وآله وسلّم:وجاءَهُ رجل بِلَبَن وعسل لِیَشربُهُ، فقال صلی الله علیه وآله وسلّم: شرابان یُکتَفی بأحدهما عن صاحبه لا أَشربُهُ ولا اُحرّمُه ولکنّی أتواضَعُ للّه، فانّه مَن تواضع للّه رفعهُ اللّه ومن تَکبّر وضعَهُ اللّه ومَنِ اقْتصد فی معیشته رزقَهُ اللّه ومن بَذّر حرمهُ اللّه ومن أکثر ذِکْر اللّهِ آجرهُ اللّه. چون ممکن است برخی اینطور فکرکنند که عدم استفاده معصوم «علیه السلام» از بعضی نعمتها به معنای تحریم است و لذا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم فرمودند: من خود نمیخورم ولی تحریم هم نمیکنم، چون نمیخواهم از همه نعم حلال استفاده نمایم. و مراد از رفعت هم، رفعت معنوی است گرچه ممکن است رفعت ظاهری هم باشد ولی قدر مسلم رفعت روحی و معنوی است، یعنی اگر کسی برای خدا تواضع کند، خداوند روحاً و خُلقاً او را بالا برده و مشمول کرامات خود قرار میدهد. همچنین قدر مسلم از وضع، تنزّل معنوی است، گرچه ممکن است تنزّل اجتماعی و موقعیتی هم منظور باشد.1378/08/24
حضرت علی (علیهالسلام), خشوع و تواضع, شاخصههای حکومت امیرالمومنین علیه السلام در دوران حکومت، تواضعِ بدون ضعف و اقتدارِ بدون تکبّر، از خصوصیات امیرالمؤمنین است.1378/01/16
اصلِ دعا، خشوع در مقابل پروردگار و اما نکتهی سوم و آخر در دعا، آن مطلبِ اصلیِ دعاست. حتّی دو نکتهای که عرض شد، نسبت به این نکتهی آخر، کوچک است. آن چیست؟ خشوع در مقابل پروردگار. اصلِ دعا، این است. اینکه میبینید از قول پیغمبر صلیاللَّهعلیهوآله نقل شده است که فرمود: «الدّعاء مخ العبادة؛ مغز عبادت دعاست»(1) به خاطر آن است که در دعا حالتی وجود دارد که عبارت است از وابستگیِ مطلق به پروردگار و خشوع در مقابل او. اصل عبادت هم این است. لذاست که در ادامهی آیهی شریفهی «و قال ربّکم ادعونی استجب لکم» میفرماید: «ان الّذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین(2).» اصل دعا این است که انسان در مقابل خدای متعال، خود را از انانیّت دروغین بشری بیندازد. اصل دعا، خاکساری پیش پروردگار است. عزیزان من! هر جا که شما نگاه کردید - چه در محیط خودتان، چه در کشور خودتان و چه در سرتاسر دنیا - و بدی و فسادی را از ناحیهی کسی، مشخّصاً دیدید، اگر دقّت کنید مشاهده خواهید کرد که اساس و منشأ آن بدی و فساد، انانیّت، استکبار، استعلا و غرور انسانی است. دعا باید این را بشکند.1373/11/28