اصولگرایی / اصل اسلامی/بنیادگرایی/ اصلاحطلبی
انجام فجایع و جنایات دوران رضاشاه تحت عنوان پرچم اصلاحات
امروز اركان تصمیمگیری كشور - مجلس شورای اسلامی و دولت و قوهی قضائیه - با مدیریت تفكر اصولی اسلام (به تعبیر رایج: اصولگرایی) اداره میشود كه این یكی از نعمتهای بزرگ خداست. حالا این اصولی كه از آن دم میزنیم، چیست؟ این، خیلی مهم است. من نمیخواهم حالا الان اصول راتدوین كنم؛ اما تعدادی از شاخصترین اصولی را كه به آنها پایبندیم، عرض میكنم.اصولگرایی به حرف نیست؛ اصولگرایی در مقابل نحلههای سیاسی رایج كشور هم نیست. این غلط است كه ما كشور یا فعالان سیاسی را به اصولگرا و اصلاحطلب تقسیم كنیم: اصولگرا و فلان؛ نه. اصولگرایی متعلق به همهی كسانی است كه به مبانی انقلاب معتقد و پایبندند و آنها را دوست میدارند؛ حالا اسمشان هرچه باشد.
این «اصول» چه هستند؟ ... اصل هفتم، اصلاح و تصحیح روشهاست؛ اصلاحات. اصلاحات جزوِ مبانی اصولگرایی است. من به نظرم پارسال بود كه در سفر كرمان، با جوانها و مجموعهی دانشجوها و دانشگاهیها كه روبهرو شدم، گفتم كه اصلاحاتِ اصولگرایانه و اصولگراییِ مصلحانه در هم تنیده هستند. آن اصلاحاتی كه بخواهد با معیار امریكایی در كشور انجام بگیرد، مثل همان اصلاحات رضاخانی است. میدانید كه رضا خان در مهمترین بخشها و سالهای سلطنتش، شعارش اصلاحات بود! همهی این فجایع و جنایاتی كه شما در دورهی رضا خان سراغ دارید، تحت نام و زیر پرچم اصلاحات انجام گرفته است؛ اسناد بازماندهی از دورهی رضا خان را بخوانید. افراد را بركنار میكردند؛ چون میگفتند اینها ضد اصلاحاتند؛ افرادی را سر كار میآوردند؛ چون میگفتند اینها مؤمن به اصلاحاتند. آن اصلاحاتی كه با معیار رضاخانی، با معیار امریكایی و با معیار فرهنگ غربی انجام بگیرد، اصلاحات نیست، افسادات است. بنده سه، چهار سال قبل، چند سخنرانی در نماز جمعه و غیر نماز جمعه در این باره كردهام. اصلاحات باید ضابطهمند و مبتنی بر ارزشها و معیارها و خطكشهای اسلامی و ایرانی باشد. معیار اصلاحات، قانون اساسی است؛ بر این اساس، باید ما اصلاحات كنیم؛ ما به اصلاحات احتیاج داریم. اصلاحات، تصحیح روشهای ماست؛ تصحیح هدفهای مرحلهای ماست؛ تصحیح تصمیمگیریهای ماست؛ تعصب نورزیدن روی تصمیمگیریها ناحق است. این، غیر از ساختارشكنی و مبارزهی با قانون اساسی، مبارزهی با اسلام و مبارزهی با استقلال یك كشور است.۱۳۸۵/۰۳/۲۹
لینک ثابت
اشتباه ملاقات با زمامداران اسرائیل به بهانه ی تاکتیکی بودن این حرکت
بنده طرفدار تحجر نیستم؛ طرفدار نوگرایى هستم. نوگرایى در روشهاست. ممکن است روشها تغییر پیدا کند؛ اما با تغییر روشها اصول تغییر پیدا نمىکند و خودش را آشکار نشان مىدهد. روشى که به عنوان نوگرایى رو مىآید و انسان مىبیند اصول گم شد، باید بفهمد که آن روش، غلط است. تاکتیکى که ما را از استراتژى دور مىکند، پیداست که غلط است.
بنده زمان ریاستجمهورى به یکى از کشورهاى مسلمانِ مدعى مبارزهى با اسرائیل رفتم و با رئیس آن کشور گفتگو کردم. او قبلاً گفته بود ما حاضریم با زمامداران اسرائیل ملاقات کنیم و مراوده داشته باشیم! من به او گفتم این چه حرفى است که از قول شما نقل شده است. به معاونش نگاهى کرد و بنا کردند قاهقاه خندیدن! من با خودم گفتم لابد جواب مهمى دارند. گفتند بله، این حرفها تاکتیک بود! گفتم عجب؛ تاکتیکى است که انسان را از اصل اهداف دور مىکند! مبناى کار شما تحریم اسرائیل بود؛ شما مىخواستید اسرائیل در محیط اسلامى و عربى بهصورت یک سکهى رایج درنیاید؛ اما به عنوان تاکتیک دارید درست عکس این را عمل مىکنید. گاهى بعضىها به عنوان اینکه ما تاکتیک و روش خود را عوض کردیم، اصل راهبرد را دگرگون مىکنند! باید مراقب باشید اینطورى نشود. کسانىکه اینگونه عمل مىکنند، غلط و برخلاف این عمل مىکنند. بههرحال باید از خداى متعال بخواهیم به ما توفیق دهد۱۳۸۴/۰۳/۱۴
لینک ثابت
اشتباه اصولی یکی از کشورهای مسلمان در تحریم اسرائیل
بنده طرفدار تحجر نیستم؛ طرفدار نوگرایی هستم. نوگرایی در روشهاست. ممکن است روشها تغییر پیدا کند؛ اما با تغییر روشها اصول تغییر پیدا نمیکند و خودش را آشکار نشان میدهد. روشی که به عنوان نوگرایی رو میآید و انسان میبیند اصول گم شد، باید بفهمد که آن روش، غلط است. تاکتیکی که ما را از استراتژی دور میکند، پیداست که غلط است.
بنده زمان ریاستجمهوری به یکی از کشورهای مسلمانِ مدعی مبارزهی با اسرائیل رفتم و با رئیس آن کشور گفتگو کردم. او قبلاً گفته بود ما حاضریم با زمامداران اسرائیل ملاقات کنیم و مراوده داشته باشیم! من به او گفتم این چه حرفی است که از قول شما نقل شده است. به معاونش نگاهی کرد و بنا کردند قاهقاه خندیدن! من با خودم گفتم لابد جواب مهمی دارند. گفتند بله، این حرفها تاکتیک بود! گفتم عجب؛ تاکتیکی است که انسان را از اصل اهداف دور میکند! مبنای کار شما تحریم اسرائیل بود؛ شما میخواستید اسرائیل در محیط اسلامی و عربی بهصورت یک سکهی رایج درنیاید؛ اما به عنوان تاکتیک دارید درست عکس این را عمل میکنید. گاهی بعضیها به عنوان اینکه ما تاکتیک و روش خود را عوض کردیم، اصل راهبرد را دگرگون میکنند! باید مراقب باشید اینطوری نشود. کسانیکه اینگونه عمل میکنند، غلط و برخلاف این عمل میکنند.۱۳۸۴/۰۳/۱۰
لینک ثابت
واکنش فعّالان سیاسی چپ نسبت به انتقاد به مبانی مارکسیسم
متأسّفانه یک عدّه اصولگرایی را با تحجّر اشتباه گرفته و خیال کردهاند که اصولگرایی یعنی تحجّر! در حالی که اصولگرایی به معنای تحجّر نیست. اصولگرایی یعنی اصول مستدلِّ منطقی را قبول داشتن و به آنها پایبند ماندن و رفتارهای خود را با آن اصول تطبیق کردن؛ مثل شاخصهایی که انسان را در یک جاده هدایت میکند. «انّالّذین قالوا ربّنااللَّه ثمّ استقاموا، این استقامت کردن، اصولگرایی است. معنای تحجّر این است که از هر آنچه که بهصورت یک باور در ذهن انسان وارد شده، بدون اینکه پایههای استدلالی و استناد مستحکمی داشته باشد، بی دلیل و متعصّبانه دفاع کردن. «اذ جعل الّذین کفروا فی قلوبهم الحمیّة حمیّة الجاهلیّة». «حمیّت جاهلیّه» گریبان کسانی را میگیرد و آنها جاهلانه از یک چیز دفاع میکنند. اصولگرایی با این دفاع جاهلانه و حمیّت متعصّبانه و متحجّرانه اشتباه نشود. تا گفته میشود تحجّر، ذهن بعضی به تحجّر جناحهای دینی میرود. در حالیکه جناحهای به اصطلاح روشنفکر و متجدّد ما در تحجّر دست کمی از متحجّرین دینی ندارند، بلکه در مواردی بهمراتب از آنها بدترند. من یادم نمیرود، دوران قبل از انقلاب در این مجالسی که با دانشجویان و بعضی از فعّالان سیاسی چپ تشکیل میشد، اگر کسی حرفی میزد که با مبانی مارکسیسم اندک مخالفت و مساسی داشت، استدلال لازم نبود، میگفتند این حرف باطل و غلط است! همان که در قرآن میگوید: «انّا وجدنا ابائنا علی أمّة». چون این را شنیدهاند، بر آن پای میفشردند و براساس آن هر حرف منطقی را باطل میکردند. تحجّر در آنجا بیشتر است. بنابراین اصولگرایی یک حرف است و تحجّر یک حرف دیگر.۱۳۸۱/۱۱/۰۸
لینک ثابت