newspart/index2
روحانیت شیعه
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
خصوصیات مسائل اجتماعی با حضور روحانیت

حضور روحانیّت - با خصوصیّاتی که روحانیّت شیعه دارد، حالا آن که ما در بین خودمان در تاریخ دیده‌ایم - در مسائل اجتماعی، به طور طبیعی معنا و هویّت خاصّی میدهد به آن مسائل اجتماعی. وقتی که عالم شیعی در حوادث بزرگ اجتماعی حضور دارد، این طبعاً اسلامیّت درش هست، مقابله‌ی با هر دستگاه ظلم و استعمار و استکبار - اعمّ از استعمار خارجی یا استبداد داخلی - درش هست، مردمی بودن قهراً درش هست، امتداد داشتن در متن مردم و در خودِ روحانیّت درش هست. خب شما ملاحظه کنید، همین کاری که مرحوم آقای آقانجفی اصفهانی و اخوی ایشان مرحوم حاج آقا نورالله انجام دادند، این کار از قبل از مشروطه شروع شده - یعنی از زمان تحریم تنباکو - و تا زمان رضاخان ادامه پیدا کرده؛ در حالی که در خلال این مدّت چه حوادث تلخی برای اینها پیش آمده: هم برای خود مرحوم آقانجفی که تبعید شد، مورد تحقیر قرار گرفت، به او اهانت شد، همین طور که شما میگوئید مورد تهمت قرار گرفت و ابهاماتی در مورد ایشان به ذهنها القاء شد؛ مرحوم حاج آقا نورالله(1) هم که معلوم است، بعد آمد و مسموم شد و به شهادت رسید. بنابراین نفسِ حضور روحانی - عالم برجسته‌ی دینی - خودش یک موضوعیّتی دارد.
1.برادر مرحوم آقانجفی1390/07/04

لینک ثابت
پیروزی انقلاب محصول هزار سال آبروی روحانیت شیعه است

یک وقتی به مناسبتی خدمت امام رسیدیم؛ صحبت راجع به یک روحانی بود که یک تخلفی کرده بود و امام با ما مشورت میکردند که با او چگونه رفتار شود. من به ایشان مفصل گفتم که این پیروزی شما در انقلاب، محصول هزار سال آبروی روحانیت شیعه است - والّا چرا باید وقتی یک مرجع به میدان آمد، مردم این‌طور به دنبالش بیایند و جانشان را فدا کنند، که در نهضت امام بزرگوار ما کردند. هزار سال آبروی شیعه متراکم شد تا به اینجا رسید که یک مرجعی مثل امام بزرگوار ما که جرئت داشت، شجاعت داشت، قابلیت داشت، روح فداکاری و آگاهی به زمان داشت، پا بگذارد وسط میدان، و مردم هم به دنبالش بیایند - حالا بعضی از این هم‌لباسهای ما مثل موریانه‌ای که در یک بنایی بیفتد، دارند این آبروی هزارساله را ذره ذره میخورند و از بین میبرند؛ ایشان هم این معنا را تصدیق کردند. واقع قضیه همین است. باید مراقب باشیم ما جزو آن موریانه‌ها نباشیم.1385/08/17
لینک ثابت
انواع عملكرد حوزه های علمیه در برابر حکومتها در دوران‌های مختلف

در گذشته، حوزه‌های علمیّه در قبال حكومتها، در محیطهای شیعی و غیرشیعی، سه نوع عملكرد داشتند: یكی این‌كه وابسته به دستگاههای قدرت بودند و روحانیتْ دولتی بود. در محیطهای مسیحی هم این‌گونه بوده و هست. حتّی در محیطهای غیرشیعی هم، روحانیت، بخشی از دستگاههای دولتی است. این، از نظر ما مردود است و قبول نداریم و آن را برای روحانیتْ مضرّ می‌دانیم. دستگاههای دولتی، نوسان و تلاطم دارند و آینده‌شان به طور دقیق قابل پیش بینی نیست. روحانیت باید همیشه امكان حضور قدرتمندانه‌ی نصیحت‌آمیز یا دخالت‌آمیز را برای خودش حفظ كند، والّا نمی‌تواند كاری انجام دهد. این خصلت هم، با این‌كه بخشی از دولت یا حكومت باشد، نمی‌سازد. حوزه باید مستقل باشد و این، یك فرض است.
فرض دوم این است كه حوزه، ضدّ و نقطه‌ی مقابل حكومت باشد. مانند حوزه‌های علمیه‌ی ما در پیش از انقلاب و در برخی از گذشته‌های دور كه روحانیت شیعه، در مقابل دستگاه حاكمه قرار داشت. علّت آن، این بود كه آن دستگاهها، دستگاههای ظلم و كفر و فساد بودند و روحانیت با آنها مخالف بود. این فرض هم بدیهی است كه امروز مصداق ندارد. حوزه‌ی علمیّه‌ی اسلام، امروز نمی‌تواند با حكومتی كه پرچم اسلام را برافراشته و اسلام را عزیز كرده و شریعت را از انزوا خارج كرده و از لحاظ اعتبار و آبرو در سطح بلندترین قلّه‌ی جهانی قرار داده است، مخالفت كند. بنابراین، فرض دوم هم مردود است. امروز این حكومتی كه وجود دارد، در مبنا و اصل، زاییده‌ی خودِ حوزه‌ی علمیّه است. چطور ممكن است كه حوزه با آن مخالفت كند؟! البته من حوزه را عرض می‌كنم. آدمهای مریض و خبیث بالذّات یا بالعَرَض را كار ندارم. آدمهای مریض و ناراحت، با هر دستگاه سیاسی‌ای مخالف نیستند. با حكومتی كه مدبّرش ساواك بود، روابط بسیار خوبی هم داشتند.امروز هم كه با دستگاه روحانیت مخالفند، از سرِ مبارزه‌جویی نیست و شجاعت مبارزه را هم ندارند. اگر تشری به آنها زده شود، از آنچه كه كرده‌اند، هفت بار استغفار خواهند كرد! دشمنی آنان از سر دنائت و خباثت است. چون می‌بینند كه حكومت اسلامی نجیبانه برخورد می‌كند، نانجیبانه در مقابلش می‌ایستند... مثلاً می‌توان مرحوم میرزای قمی رضوان اللَّه علیه را مثال زد كه نسبت به فتحعلی‌شاه با سرسختی برخورد می‌كرد و هیچ باجی به او نمی‌داد. با این‌كه فتحعلی‌شاه خیلی به میرزا هم اظهار ارادت می‌كرد؛ اما میرزا به او چندان اعتنایی نداشت. درعین‌حال، نام رساله‌ی جهاد خودش را «عبّاس‌میرزا» گذاشت؛زیرا او یكی از سرداران آن زمان بود و به‌هرحال، دولت ایران مدّت زمانی را با دولت متجاوز روس تزاری جنگیده بود و ایشان احساس تكلیف می‌كرد كه باید از ایرانیان حمایت كند. از خود شاه كه آدم فاسدی بود، نمی‌خواست به صراحت حمایت كند؛ بلكه از عبّاس میرزا كه در میدان جنگ، جنگیده بود، این‌طور تجلیل می‌كرد.
به‌هرحال، دوره‌ی بی‌اعتنایی نسبت به حكومت را باید با اغراض سیاسی صحیح و كارهای بجا پشت سر می‌گذاشت.
این روش هم، امروز قابل قبول نیست. امروز اگر روحانیت در قبال حكومت، بی‌اعتنا و بی‌مبالات باشد، هم خودش ضایع خواهد شد و هم حكومت اسلامی تضعیف می‌شود. حكومت اسلامی، حكومت قرآن و حكومت فقه و فقیه و حكومت علم و عدل است. حكومت برای گسترش آرمانهای اسلامی است. تشكیل حكومت اسلامی، آرزوی همه‌ی اولیاءاللَّه در طول تاریخ بوده است. هر فرد مؤمنی وظیفه دارد از آن دستگاه سیاسی كه اسلام را ترویج و احكام آن را پیاده می‌كند، حمایت كند. مگر عالِم دین می‌تواند نسبت به حكومت اسلامی بی‌اعتنا بماند؟! افراد كافر به اسلام، در مقابل حكومت طاغوتی بی‌اعتنا می‌مانند. «طاغوت» یعنی كسی كه در مقابل خدا، دستگاهی برپا می‌كند: انداداللَّه، شركاءاللَّه. كسانی كه خود را بنده‌ی مطیع خدا می‌دانند، برای تحقّق اهداف خدایی تلاش می‌كنند و صبح و شام در مقابل پروردگار پیشانی خضوع به خاك می‌سایند كه به آنها توفیق دهد خدمتگزار دین او باشند. اگر اینها در كشور، زمام قدرت را به دست گیرند، همه وظیفه دارند كه مانند یك عبادت، از آنان حمایت كنند.
در گوشه و كنار، شاید افرادی هستند كه خیال می‌كنند این نشانه‌ی زهد و علم آنان است كه از كار كنار بكشند و كاری با حكومت نداشته باشند. مگر چنین چیزی امكان دارد؟! البته چون می‌خواهیم نسبت به مسائل، حُسن ظن داشته باشیم، می‌گوییم: «این، نشانه‌ی بی‌خبری و غفلت آنان است.» والّا اگر غفلت و بی‌خبری نباشد، نشانه‌ی چیزهای خیلی بدی خواهد بود. پس، این فرض هم مردود است.
امروز، فرض چهارمی هم وجود دارد و آن عبارت است از حوزه‌ی علمیّه‌ی مستقلِ‌ّ از حكومت كه همكار حكومت است. كار خود را در مجموعه‌ی عظیمی كه امروز بر دوش همه است، انجام می‌دهد. وابسته به دولت نیست؛ اما به دولتْ كمك و از آن پشتیبانی می‌كند. به آن خدمت می‌دهد، آن را نصیحت و راهنمایی می‌كند و مقرّرات اسلامی را به آن می‌شناساند. امروز دستگاه قضایی در زمینه فقهی، نیازمند حوزه‌های علمیّه است و دستگاههای اجرایی و قانونگذاری، بیشتر احتیاج دارند. دانشگاهها، نیروی نظامی، كارخانه‌ها و تمام اقشار ملت، نیازمند حوزه‌های علمیّه‌اند. همچنین، این نظام، در رأس خود كسی را می‌خواهد كه پرورده این حوزه‌ها باشد. این همكاری و همگامی، باید به شكل صحیحِ آن باشد.1374/09/16

لینک ثابت
مخالفت سلاطین قاجار و پهلوی با حوزه‌های علمیه و علما

همیشه انگیزه برای معارضه با حوزه‌های علمیّه وجود داشته است. سلاطین قاجار با علما و حوزه‌های علمیّه مخالف بودند و افراد حوزوی را هم لشكر علمای بزرگ قلمداد می‌كردند. آنها با علما مخالف بودند؛ چون علما در كارهای آنها دخالت می‌كردند. اگر می‌خواستند قرارداد رژی امضا كنند و با انگلیسیها رابطه داشته باشند و یا اگر می‌خواستند با دو خواهر ازدواج كنند، علما نمی‌گذاشتند و در مقابلشان می‌ایستادند. بعدها در دوره‌ی پهلوی مسأله تفاوت كرد. از زمان رضاخان به این طرف، انگیزه‌های اساسی وارد كار شد و غرب - خصوصاً انگلیس - قصد داشت كه كلّاً ایران را قبضه كند. این تصرّف یا به صورت ایجاد یك حكومت واقعاً انگلیسی بود - كه البته نتوانستند این كار را بكنند - و یا این‌كه حكومتی ایرانی تشكیل دهند ولی همه‌ی مقدّراتش به دست آنها باشد. راه دوم انتخاب شد و حكومت پهلوی بر اساس این تصمیم شكل گرفت و رضاخان روی كار آمد.
اگر می‌بینید همه‌ی آدمهای حسابیِ ایران با رضاخان مخالفند، به خاطر آن است كه آدم لاتِ بی سر و پایی بود كه اصلاً اسم دین را نشنیده و مزه‌ی آن را هم نچشیده بود. او در یك خانواده‌ی بی‌سوادِ لاابالی و دور از معارف دینی تربیت شده بود و وقتی هم كه بزرگ شد، در میان قهوه‌خانه‌ها و میخانه‌ها و الواط پرسه می‌زد. اصلاً رضاخان كسی نبود كه با دین سر و كاری داشته باشد. مزاجش آماده‌ی معارضه با دین - آن هم به قصد براندازی - بود. آدمهای ضعاف النفسِ بددلِ كج سلیقه‌ای هستند كه گاهی از كارهای به اصطلاح عمرانی رضاخان تعریف می‌كنند و مثلاً می‌گویند او راه آهن كشید و امنیت را برقرار كرد! باید از اینها پرسید كه آیا احداث راه‌آهن و ایجاد امنیت برای مردم بود یا برای قدرتهای خارجی؟! چه كسانی از این كارهای به اصطلاح عمرانی سود می‌بردند؟ در حقیقت رضاخان عاملی بود كه انگلیسیها او را وارد صحنه كردند تا نظام دینی را در ایران به هم بریزد. به همین خاطر در سال 1314 شمسی گذاشتن عمامه و حضور روحانیّت در جامعه را ممنوع كرد و نظام حوزه‌ی علمیّه را به هم زد و روحانیت را مجبور به خانه نشینی كرد. زمانی كه او رفت و پسرش - محمدرضا - بر سرِكار آمد و بر امور مسلّط شد، همین نیّت را داشت و همین هدف و راه را - البته به شكلهای مدرنتر و پیشرفته تر - دنبال كرد و تا روزی كه انقلاب پیروز شد، در این زمینه جلو رفت.
رژیم پهلوی ساقط شد؛ لیكن فتنه‌ی انگیزه‌های اساسی مخالفت با حوزه همچنان ادامه دارد. رژیم ایالات متّحده‌ی امریكا كه از كودتای 28 مرداد تا پیروزی انقلاب، پشت سر محمدرضا بود و علیه دین فعّالیت می‌كرد، امروز به وسیله‌ی بعضی از ایادی خود - كه شاید خودشان هم ملتفت نیستند - مشغول تخفیف و توهین دین و علمای دین و حوزه‌های علمیّه است. در زمان رضاخان برای این‌كه روحانیت را از چشمها بیندازد، می‌گفت: روحانیت مفتخور است؛ یعنی مثلاً عملگی و یا كار اداری نمی‌كند، درعین‌حال به زندگی خود ادامه می‌دهد. او با آن عقل ناقص خودش خیال می‌كرد كه اگر كسی در بازار، داد و ستد نكرد و یا مثلاً بیل نزد و به اداره نرفت و شغلی نیافت، نباید نان بخورد و اگر خورد، مفتخوری كرده است! او چون به رسالت دین معقتد نبود، این حرفها را می‌زد و كار عالِم دین را باور نداشت.
امروز هم بعضی كسان همان حرف را به زبان دیگری می‌زنند. كسانی كه مردم را تعلیم می‌دهند و برایشان زحمت می‌كشند و آنها را دیندار می‌كنند و بر هدایتشان می‌افزایند و زمینه‌ی تحقق آیه‌ی شریفه‌ی «اهدنا الصّراط المستقیم» را فراهم می‌آورند، اینها اهل دین و هدایتند و هُدات این راه محسوب می‌شوند. اینها كتاب می‌نویسند، درس می‌گویند، زحمت می‌كشند، كار می‌كنند و نان بخور و نمیری را هم به دست می‌آورند. مگر طلّاب حوزه‌ی علمیه چقدر از دنیا برخوردارند؟ حقوق یك طلبه‌ی فاضل معیل در قم - كه بالاترینِ حوزه‌های علمیّه است - نصف حقوق یك عمله كه بیل می‌زند، نیست. درآمد اینها از حداقل حقوق اداری كمتر است. با این وضعیت آیا می‌شود گفت كه روحانیت ما نان خود را از طریق دین می‌خورد؟! آیا این ظلم و حق كشی و بی‌انصافی نیست؟ حكومت ما اسلامی است و در آن آزادی بیان وجود دارد و این سخنان كه از سر بی‌انصافی بیان شده، با استفاده از همین فضای آزاد مطرح شده است.
البته منظورم این نیست كه به حرف یا دعوایی جواب دهیم؛ خیر. منظور این است كه شما بدانید انگیزه‌های مخالفت با حوزه زیاد و گسترده است. بعضی از كسانی كه چنین انگیزه‌هایی دارند، خودشان هم نمی‌فهمند چه كار می‌كنند. نیّتهای بدی ندارند، ولی ملتفت نیستند كه حرف و عملشان چه تبعاتی دارد. در خود حوزه‌های علمیّه نیز همیشه این طور بوده و اكنون هم برای تضعیف حوزه انگیزه‌های تضعیف وجود دارد.1374/06/14

لینک ثابت
بی‌تفاوت نبودن شیخ جعفر کاشف الغطاء و میرزای قمی نسبت به دستگاه حکومت

[در سطح عرض و طول دنیای اسلام - چه در طول تاریخ از جهتی، و چه به حسب مذاهب گوناگونی که هست - روحانیون نسبت به دستگاهها سه نوع موضعگیری می‌توانستند داشته باشند:] موضع دوم، موضع بی‌تفاوت است؛ مثل مواضعی که روحانیت ما در گذشته و در طول زمان با دستگاه‌ها و دولتها داشت. البته همان موضع بی‌تفاوت هم این‌طور نبود که در آن جاهایی که لازم می‌دانست، همکاری نکند. مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء (رضوان الله تعالی علیه) به گمان زیاد آن‌طور که از مقدمه‌ی کتاب برمی‌آید کتاب کشف الغطاء را برای اداره‌ی دستگاه فتحعلی شاه نوشته و در کتاب جهاد خود، از فتحعلی شاه به عنوان سلطان مسلمین اسم می‌آورد و مسائلی را ذکر می‌کند؛ این، ناظر به حکومت زمان بوده است. مرحوم میرزای قمی (رضوان اللّه علیه) برای جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه، رساله‌ی جهادش رساله‌ی عباسیه را به اسم عباس میرزا نوشت؛ چون مسائلی بود که دولت در آن زمان با آن‌ها سروکار داشت. البته میرزای قمی در این قضیه خیلی زیرکانه‌تر از مرحوم کاشف الغطاء با آن دستگاه برخورد کرده است؛ چون در اینجا بوده و از نزدیک اوضاع را می‌دیده و می‌دانسته که چگونه باید با آن‌ها رفتار کند؛ اما مرحوم کاشف الغطاء (رضوان اللّه علیه) دستگاه را قدری بهتر از واقعیت آن دیده است؛ که حالا خود این بحث دیگری است. بنابراین، آن روزی هم که علما از دستگاه جدا بودند، این‌طور نبود که بکلی بی‌تفاوت باشند؛ آن هم وضع امروز نمی‌تواند باشد؛ امکان ندارد باشد.1370/11/30
لینک ثابت
مقابله علما در بوشهر با انگلیسی ها در زمان محمدشاه قاجار

همیشه علمای ما برای مردم کار و تلاش می‌کردند، زحمت می‌کشیدند، فقرا را پاسداری می‌کردند، به آن‌ها رسیدگی می‌کردند؛ دأب و روش علما این بود. نمی‌خواهیم بگوییم که این از آن عامهایی است که تخصیص نخورده و استثناء ندارد؛ خیر، این‌طوری نیست. دأب اصلی بر این بود که به فقرا و طبقات ضعیف کمک کنند و برای حفاظت از آن‌ها، در مقابل زورگو بایستند، در مقابل خان بایستند، در مقابل سلطان بایستند. اصلًا علمای ما بخصوص علمای شیعه همیشه به این معنا معروف بوده‌اند. می‌دانید که از لحاظ عقیده‌ی فقهی، یک تفاوت کوچک اینجا بین علمای برادران اهل سنّتِ ما با ما هست، و آن این است که آن‌ها هر حکومتی را واجب‌الاطاعه می‌دانند؛ اما شیعه این‌طوری نیست. شیعه همیشه خاری در چشم حکومتهای باطل بوده و اوضاع نابسامان را تحمل نمی‌کرده است. البته آن برادران اهل سنت هم در موارد خاصی مبارزات فوق‌العاده و جالبی با حکومتهای ظلم و طاغین داشته‌اند، که ما نمونه‌هایش را در کشورهای دیگر و بعضاً در این کشور سراغ داریم و می‌شناسیم؛ اما این دأب علمای شیعه و علمای امامیه بود که با ضعفا خوب بودند و به آن‌ها کمک می‌کردند و با حکومتهای طاغوت و قدرت‌مندها درمی‌افتادند. این هم از جمله وظایفی است که ربطی به این ندارد که حالا انقلاب پیروز شده بود، یا نشده بود؛ حکومت اسلامی بود، یا نبود؛ تکلیف ما و بنای ما بر این بود. همین استان شما همین‌طور بوده است. آن روزی که انگلیسی‌ها در زمان محمّد شاه قاجار در بوشهر پیاده شدند، برای اینکه او هرات را زیر فشار قرار داده بود، اینجا اهرم فشاری برای او به وجود آمد. چه کسی در مقابل این‌ها ایستاد؟ چه کسی به امثال رئیس‌علی فتوا داد و برایشان بیان کرد و تشویق کرد و تحریض کرد و به مردم دلگرمی و قدرت داد؟ غیر از علما چه کسانی بودند؟ آن‌ها در مقابل زورگوها و قلدرها می‌ایستادند. این تکلیف همیشه‌ی ماست و باید آن را رعایت کنیم.1370/10/11
لینک ثابت
زندگی شیخ طوسی؛ نمونه‌‌ای از همراهی روحانیت شیعه با مردم در طول تاریخ

آنچه برای ما روحانیون مهم است، این است که جایگاه خودمان را در روند انقلاب پیدا کنیم. به نظر من، هنر روحانیت در طول تاریخ این بوده که جای خودش را پیدا کرده است؛ بخصوص آقایان جوان و برادران پُرنشاط باید برای آینده‌‌‌ها به این نکته توجه کنند. این بینش، افق دید روحانیت را مشخص می‌‌‌کند. هزار سال است که روحانیت شیعه به صورت یک صنف و یک قشر باقی است. از این هزار سال، حدود چهارصد سالش دوران عدم تقیه است که کشور، کشور شیعه؛ و روحانیت هم روحانیت شیعه بود اما ششصد سال از این هزار سال، دورانی است که روحانیت در تقیه، در خفا، در فرار و در حبس زندگی کرده است. این تاریخ هزارساله، دو دوران کاملًا متمایز از هم را گذرانده است. همین علامه‌‌‌ی حلی با این عظمت را که شما می‌‌‌بینید، یا محقق، یا شیخ طوسی با آن علو مقام که از لحاظ علمی، در بین همه‌‌‌ی علمای شیعه از اول تا امروز، نظیرش واقعاً نیامده است این‌‌‌ها در نهایت شدت زندگی کردند. خانه و کتابخانه‌‌‌ی شیخ طوسی را در بغداد آتش زدند؛ مردی که سالهای متمادی در بغداد مسند تدریس داشت، آواره کردند؛ به نجف پناه آورد و بعد از آن، سالها در نجف زندگی کرد که نجف حوزه شد؛ و الّا حوزه‌‌‌ی شیعه به خاطر وجود شیخ مفید و سیّد مرتضی و شیخ طوسی، در بغداد بود؛ بعد ایشان را که آواره کردند، به نجف آمد و در آنجا بساط تدریس و علم را گستراند. این سلسله‌‌‌ی علمای بزرگی که شما قبل از صفویه می‌‌‌شناسید شهیدین، محقق کرکی ، دیگران و دیگران در آن دوران زندگی کردند. آن دوران، دوران اختناق و شدت بود. آنان در آن دوران توانستند خودشان را حفظ کنند؛ یعنی جای خودشان را پیدا کردند. جایشان کجاست؟ جایشان در کنار مردم مظلوم شیعه. آنان می‌‌‌توانستند برای خودشان، حسابی جدا از حساب مردم باز کنند؛ اما هیچ‌‌‌وقت این کار را نکردند؛ در کنار مردم باقی ماندند. بعد ناگهان تحولی انجام گرفت و صفویه روی کار آمدند و علما آزاد شدند؛ یعنی علمای شیعه در فضای واسعی قرار گرفتند. شما ملاحظه کنید، در میان علمای دوران صفویه، شیخ‌‌‌الاسلام هست، عالم معروف مورد توجه شاه هست، میرداماد هست، شیخ بهایی هست، ملّا محمّد باقر سبزواری هست. همه‌‌‌ی آنان شیخ‌‌‌الاسلام‌‌‌ها و علمای بزرگ و مورد توجه دربارها بودند؛ اما زندگی آنان را که نگاه می‌‌‌کنید، می‌‌‌بینید مثل یک عالم غیر وابسته‌‌‌ی به دستگاه‌‌‌ها زندگی می‌‌‌کردند؛ یعنی درست در کنار مردم، با مردم، در خدمت مردم و برای مردم؛ این چیز خیلی عجیبی است. یا مثلًا «مجلسی» که شیخ‌‌‌الاسلام بزرگ اصفهان بوده و آن دستگاه باعظمت را داشته، یک روحانی بوده که مردم به او مراجعه می‌‌‌کردند و مسئله می‌‌‌پرسیدند؛ همین کارهایی که امروز روحانیون در طول این مدت می‌‌‌کرده‌‌‌اند. بعد هم وقتی‌‌‌که دوران ارتباط با سلاطین پایان گرفت (در آن اوایل، چون سلاطین صفویه به علما احتیاج داشتند، به آن‌‌‌ها روی می‌‌‌آوردند و به طرفشان می‌‌‌رفتند؛ لذا یک مقدار ارتباط داشتند) شما می‌‌‌بینید که علما سلسله‌‌‌ی جداگانه‌‌‌یی شدند که باز در خدمت دین، در خدمت معارف و در خدمت مردم بودند و هیچ‌‌‌کس نتوانست از آنان سوءاستفاده کند. این را با روحانیت بقیه‌‌‌ی فرق اسلامی فرق گوناگون سنی، فرق اباضیه و زیدیه و امثال این‌‌‌ها، که به آن معنا سنی هم نیستند؛ بعضی خوارجند مقایسه کنید؛ هیچ‌‌‌کدام از آن‌‌‌ها این خصوصیت شیعه و علمای امامیه (رضوان اللّه علیهم) را نداشتند. به نظر من، این موهبت الهی است؛ یعنی ناشی از یک عقل الهی است که خدای متعال به آنان الهام کرد و آنان جایگاه را پیدا کردند.
من نمی‌خواستم به تفصیل دراین‌باره صحبت بکنم؛ منظور اشاره‌یی بر وضع کنونی بود. البته این وضعی که امروز پیش آمده - یعنی دین و فقه حاکم شده است - در طول تاریخ اسلام سابقه ندارد. این چیزی است که جز در دوره‌ی حکومت اسلامی بعد از صدر اسلام - همان چند سال معدود - دیگر وجود نداشته است. این وضع را نمی‌شود با وضع زمان صفویه مقایسه کرد؛ آنها یک مشت کودتاچی و قلدرهایی بودند که سر کار آمدند و تصادفاً شیعه بودند؛ مثل قاجاریه که در این کشور حاکم بودند. صفویه با قاجاریه، از لحاظ محتوای کار و سلطنت و بقیه‌ی شرایط حکومت، تفاوتی که نداشته است؛ فقط وابستگی شیعی داشتند.
من می‌خواهم این را عرض بکنم که امروز مسأله چیز دیگری است. امروز موضع روحانیت چه باید باشد و کجا قرار بگیرد؟ حقیقت این است که امروز در جهات مختلف، روحانیت باید در موضع حراست و دفاع از نظام قرار بگیرد؛ این را هرگز نباید فراموش کرد. امروز هیچ عاملی نباید بتواند روحانیت شیعه را از دفاع از نظام جمهوری اسلامی منفک کند. هر شرایطی که پیش بیاید، این‌گونه است.1370/08/20

لینک ثابت
زندگی سخت عالمانی چون شیخ طوسی در طول تاریخ

علامه‌ی حلی با این عظمت را که شما می‌بینید، یا محقق، یا شیخ طوسی با آن علو مقام - که از لحاظ علمی، در بین همه‌ی علمای شیعه از اول تا امروز، نظیرش واقعاً نیامده است - اینها در نهایت شدت زندگی کردند. خانه و کتابخانه‌ی شیخ طوسی را در بغداد آتش زدند؛ مردی که سالهای متمادی در بغداد مسند تدریس داشت، آواره کردند؛ به نجف پناه آورد و بعد از آن، سالها در نجف زندگی کرد که نجف حوزه شد؛ والّا حوزه‌ی شیعه به خاطر وجود شیخ مفید و سیّد مرتضی و شیخ طوسی، در بغداد بود؛ بعد ایشان را که آواره کردند، به نجف آمد و در آن‌جا بساط تدریس و علم را گستراند.این سلسله‌ی علمای بزرگی که شما قبل از صفویه می‌شناسید - شهیدین، محقق کرکی، دیگران و دیگران - در آن دوران زندگی کردند. آن دوران، دوران اختناق و شدت بود. آنان در آن دوران توانستند خودشان را حفظ کنند؛ یعنی جای خودشان را پیدا کردند. جایشان کجاست؟ جایشان در کنار مردم مظلوم شیعه. آنان می‌توانستند برای خودشان، حسابی جدا از حساب مردم باز کنند؛ اما هیچ‌وقت این کار را نکردند؛ در کنار مردم باقی ماندند. بعد ناگهان تحولی انجام گرفت و صفویه روی کار آمدند و علما آزاد شدند؛ یعنی علمای شیعه در فضای واسعی قرار گرفتند.1370/08/20
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی