لزوم هجرت طلاب به شهرستانها ؛ با توجه به سیره علمای پیشین اینجا[خراسان شمالی] جایگاهی است كه یك حوزهی علمیهی كامل، با سطوح عالی درسی، با كیفیتِ خوب میتواند فراهم شود. استاد باید بیاید. این منطقی نیست كه طلبه حتماً در دورانهای اولیهی درس هجرت كند، برود به حوزههای بزرگ، بعد هم دیگر برنگردد؛ این نمیشود. در همین شهرستانهای اطراف خراسان بزرگ، علمای بزرگ داشتیم. من به خیلی از این شهرها رفتم؛ مجتهدین درجهی یك در آنجا اقامت داشتند. در بیرجند دو تا مجتهد بودند كه اگر چنانچه در نجف بودند، به احتمال زیاد جزو مراجع تقلید میشدند: مرحوم تهامی و مرحوم آشیخ محمدحسین آیتی. اینها در بیرجند مانده بودند و متعلق به مردم بیرجند شده بودند. در قوچان، كسی مثل مرحوم آقا نجفی قوچانی میآید ساكن میشود، كه یكی از شاگردان برجستهی مرحوم آخوند خراسانی است. در بجنورد - عرض كردیم - مرحوم حاج میرزا احمد مرتضوی بود، و در شهرستانهای دیگر هم همین جور؛ علمای بزرگ و علمای برجستهای بودند. بعضی میگویند خب آقا، آن وقت ارتباطات بین شهرهای بزرگ و شهرهای كوچك آسان نبود؛ علما مجبور بودند آنجا بنشینند. این استدلال بعكس نتیجه میدهد. امروز كه ارتباط آسان است، شما یك رایانه میگیرید، پای رایانه مینشینید، از بهترین درسهای حوزههای بزرگ مستقیماً استفاده میكنید. پس امروز باید به حوزههای بزرگ نروند، نه آن روز. شما شبههی علمی داشته باشید، سوار ماشین میشوید، دو سه ساعته خودتان را میرسانید مشهد، میروید پیش یك عالم دینی، شبهه را برطرف میكنید، برمیگردید. امروز با پیشآمدن امكانات فراوان، حوزههای شهرستانها باید رونق بگیرد؛ باید كمّاً و كیفاً توسعه پیدا كند. این طرح هجرتی كه بنده چندین سال قبل از این مطرح كردم، موجب گسترش فعال روحانیت در سرتاسر كشور میشود. باید از حوزههای بزرگ هجرت كنند، بیایند در شهرستانها بمانند؛ چه اهل آنجا باشند، چه نباشند. افراد گاهی هم اهل آنجا نیستند. مرحوم محقق سبزواری - صاحب ذخیره و صاحب كفایه و ملای معروف و شیخالاسلام بزرگ اصفهان در دوران صفویه - بلند میشود از اصفهان میآید مشهد ساكن میشود. آن وقت اصفهان بزرگترین شهر ایران بود، مشهد یك شهر كوچكی مثل یك ده بزرگ بود. مدرسهی باقریهی مشهد - كه طلبههای قدیمی مشهد آن را دیده بودند و امروز خراب شده - مدرسهای است كه ایشان تعمیر كرده. میآمدند، میماندند، ولو شهر خودشان هم نبود. مرحوم میرزا مهدی شهید اصفهانیالاصل، كه یكی از چهار شاگرد برجستهی مرحوم وحید بهبهانی است - كه چهارتا شاگرد او به نام «مهدی» است و به آنها میگویند «مهادی اربعه» - میآید مشهد میماند، در همین جا هم به شهادت میرسد. در طول این سالها، علمای بزرگی در بین اعقاب او حضور داشتند. چه اشكال دارد اهل آنجا هم نباشند، اما بیایند؟ فضلاً از اینكه اهل آنجا باشند. اگر اهل آنجا باشند، باید بیایند. فضلای بجنوردیِ مشهد و قم بنشینند بین خودشان ده نفر را انتخاب كنند، آنها را بفرستند اینجا، حوزه هم موظف باشد امكانات فراهم كند؛ بیایند اینجا، درسها را بگویند. حالا میگویند تا سطح ده تدریس میشود. بالاتر بگویند، درس خارج بگویند. بله، طلبهای كه اینجا درس خارج خوانده و قریبالاجتهاد شده، مانعی ندارد و خوب است كه دو سال، سه سال، پنج سال هم برود در یك حوزهی دیگری - مثلاً حوزهی قم یا حوزهی مشهد - حضور پیدا كند و بعد برگردد اینجا. وقتی یك روحانیِ ملایِ باسوادِ عمیق در این روزگار - كه روزگار فكر و فرهنگ و گسترش اندیشههای نو در سرتاسر دنیای اسلام است - در یك شهرِ اینجوری باشد، میدانید چه اتفاقی میافتد؟ امروز این شهر یا این استان، نزدیك به چهل هزار دانشجو دارد. از این چهل هزار دانشجو چندتاشان با شما طلبهها مرتبطند؟ با چندتاشان مینشینید حرف میزنید؟ تعدادی از شما ممكن است به بعضی از مجامع آنها دعوت شوند و بروند؛ پنجاه نفر، صد نفر آنجا باشند، برایشان سخنرانی كنند. مسئله این نیست. باید بالمشافهه حرف بزنید، طرف مقابل را بسازید؛ این احتیاج دارد به وقت، احتیاج دارد به كار، احتیاج دارد به سواد كافی، احتیاج دارد به ملاحظهی نیازهای فكری و فرهنگی، و احتیاج دارد به عشق؛ این كار باید اتفاق بیفتد.1391/07/19
خدمات كمنظير سيّد عبدالعزيز حكيم در راه تشكيل حكومت ملي عراق ملت و دولت عراق این، ضایعهیی بزرگ و برای جمهوری اسلامی ایران، فقدانی دردناك است. ایشان آخرین بازمانده از فرزندان برومند مرجع بزرگ شیعه مرحوم آیت الله العظمی سیّدمحسن حكیم بود كه همگی در راه مبارزه با رژیم سفاك بعث عراق و عوامل استكبار شربت شهادت نوشیده یا آزمونهای دشوار این جهاد عظیم را تحمل كرده بودند. خدمات این روحانی مجاهد در راه تشكیل حكومت ملی عراق چه در دوران اقامت در ایران و چه پس از سقوط حكومت صدام و انتقال به كشور خود، كم نظیر و فراموش نشدنی است.1388/06/05
رونق حوزه علمیه حلّه در اواخر قرن ششم تا اوائل هشتم هجری حوزه به مثابهی یك كلّ كه دارای ابعاض و اجزائی است، یك موجود زنده است. یعنی رشد دارد، نُكس دارد، تحرك و نشاط دارد، جمود و ركود دارد، حیات دارد، ممات دارد؛ یك موجود زنده است. دلیلش هم تاریخ حوزههای علمیه است. یك حوزهی علمیهای- مثلًا فرض كنید- مثل حوزهی علمیهی حلّه در قرن هفتم- حالا هفتم، اواخر ششم تا هفتم، تا اوائل هشتم هجری- یك حوزهی پررونقی است. وقتی خواجه نصیر طوسی رفت حلّه، در آن جمعی از بزرگانِ علما كه مجتمع بودند- آنطوری كه من در ذهنم هست- ظاهراً حدود بیست نفر، بیست و پنج نفر عالم بزرگ بودند كه یكی از آنها محقق حلّی بود، یكی پدر علامه بود، یكی ابن سعیدِ صاحب جامع الشرایع بود- یحیی ابن سعید حلّی- و از این قبیل. این حوزهی حلّه است. حوزهی حلّه امروز وجود ندارد. حوزهی نجف یك روزی بود كه بعد از آن رونق اولیه، ركود پیدا كرد. آدم معروفی، شخص برجستهای در حوزهی نجف نبود؛ بعد شاگردان وحید بهبهانی مثل بحر العلوم و كاشف الغطاء و امثال اینها آمدند آن حوزه را آنچنان به رونق آوردند كه به نظر من دویست سال است كه ضرب دست آنها دارد حوزهی نجف را پیش میبرد. هنر فقهی و عمق كار آنها، حوزه را با نشاط كرد و زنده كرد و همینطور زنده ماند بحمد اللَّه تا دوران اخیر. حوزهی قم نبود؛ یك حوزهی كمرنگ بیرونقی بود بعد از آن رونق اولیهی عهد اسبق. حاج شیخ عبد الكریم حائری (رضوان اللَّه تعالی علیه) آمد، حوزه جان گرفت؛ اینجوری است حوزهی علمیه. امروز را نگاه نكنید؛ فردائی وجود دارد؛ این فردا چگونه است؟ این را شما باید معیّن كنید؛ امروز باید معیّن كند. اگر امروز اركان حوزه یعنی مدیران، صاحبنظران، اساتید، برجستگان همت بكنند، درست فكر كنند و برنامهریزی كنند، حوزه بیست سال دیگر از لحاظ سطح و عمق و عرض و طول و توسعهی نفوس، از حالا بمراتب بهتر خواهد بود. اگر حالا ما پیشبینی نكنیم، نه؛ هیچ معلوم نیست حوزهی قمی در آینده با همین عرض و طول فعلی هم وجود داشته باشد. بزرگانی، محققینی، علمای خوبی، فقهائی، فلاسفهای از حوزه گرفته میشوند؛ میروند- ننقصها من اطرافها- جای اینها باید شخصیتهائی رشد كنند، ببالند؛ جای اینها را پر كنند و بیش از آنچه كه آنها انجام دادند، انجام بدهند. اگر این كار شد، این آیندهنگری انجام گرفت، فردا خوب خواهد بود. اگر این آیندهنگری امروز در حوزهی قم انجام نگیرد و به وضع موجود راضی باشیم؛ به همینی كه حالا حوزه را یكجوری اداره كنیم؛ به این اگر قناعت كنیم، فردا یا حوزهای نداریم یا حوزهای رو به انحطاط خواهیم داشت.1386/09/08
مباحثه علمی صاحب حدائق با وحيد بهبهانی؛ نمونه فرهنگ تحمل در حوزههای علمیه چرا این كرسیهای آزاداندیشی در قم تشكیل نمیشود؟ چه اشكالی دارد؟حوزههای علمیهی ما، همیشه مركز و مهد آزاداندیشیِ علمی بوده و هنوز كه هنوز است، ما افتخار میكنیم و نظیرش را نداریم در حوزههای درسیِ غیر حوزهی علمیه، كه شاگرد پای درس به استاد اشكال كند، پرخاش كند و استاد از او استشمام دشمنی و غرض و مرض نكند. طلبه آزادانه اشكال میكند، هیچ ملاحظهی استاد را هم نمیكند. استاد هم مطلقاً از این رنج نمیبرد و ناراحت نمیشود؛ این خیلی چیز مهمی است. خوب، این مال حوزهی ماست. در حوزههای علمیهی ما، بزرگانی وجود داشتهاند كه هم در فقه سلیقهها و مناهج گوناگونی را میپیمودند، هم در برخی از مسائل اصولیتر؛ فیلسوف بود، عارف بود، فقیه بود، اینها در كنار هم زندگی میكردند، باهم كار میكردند؛ سابقهی حوزههای ما اینجوری است. یكی، یك مبنای علمی داشت، دیگری آن را قبول نداشت. اگر شرح حال بزرگان و علما را نگاه كنید، از این قبیل مشاهده میكنید. مرحوم صاحب حدائق با مرحوم وحید بهبهانی، نقطهی مقابل؛ هر دو در كربلا زندگی میكردند؛ معاصر، مباحثه هم میكردند باهم. یك شب در حرم مطهر سیّدالشّهدا (سلاماللهعلیه) اینها سر یك مسئلهای شروع كردند بحث كردن، تا اذان صبح این دو نفر روحانی ایستاده- حالا وحید بهبهانی آنوقت نسبتاً جوان بوده، اما صاحب حدائق پیرمردی هم بوده- بحث كردند! مباحثه هم میكردند باهم، منازعه هم میكردند، اما هر دو هم بودند، هر دو هم درس میگفتند. من شنیدم كه شاگردان وحید- كه وحید تعصب شدیدی علیه اخباریها داشت- مثل صاحب ریاض و بعضی دیگر از شاگردان وحید، میرفتند درس صاحب حدائق هم شركت میكردند! اینجوری بوده؛ ما تحمل را در حوزه باید بالا ببریم. خوب، یكی مشرب فلسفی دارد، یكی مشرب عرفانی دارد، یكی مشرب فقاهتی دارد، ممكن است همدیگر را هم قبول نداشته باشند. من چند ماه پیش از این، در مشهد گفتم كه مرحوم آشیخ مجتبی قزوینی (رضوان اللَّه تعالی علیه) مشرب ضدیت با فلسفهی حكمت متعالیه، مشرب ملّا صدرا، داشت- ایشان شدید، در این جهت خیلی غلیظ بود- امام (رضوان اللَّه علیه) چكیده و زبدهی مكتب ملّا صدراست؛ نه فقط در زمینهی فلسفیاش، در زمینهی عرفانی هم همینجور است. خوب، مرحوم آشیخ مجتبی نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترویج میكرد تا وقتی زنده بود. ترویج هم از امام كرد؛ ایشان بلند شد از مشهد آمد قم، دیدن امام. مرحوم آمیرزا جواد آقای تهرانی در مشهد جزو برگزیدگان و زبدگان همان مكتب بود، اما ایشان جبهه رفت. با تفسیر حمد امام كه در تلویزیون پخش میشد، مخالف بودند؛ به خود من گفتند؛ هم ایشان، هم مرحوم آقای مروارید، اما حمایت میكردند. از لحاظ مشرب و ممشا مخالف، اما از لحاظ تعامل سیاسی، اجتماعی، رفاقتی، باهم مأنوس؛ همدیگر را تحمل میكردند. در قم باید اینجوری باشد.1386/09/08
نقد نظرات اصولی آیت الله نائینی توسط امام؛ نشان از وجود فرهنگ نقادی در حوزه صاحبان فكر باید بتوانند اندیشهی خود را در محیط تخصّصی، بدون هوچیگری، بدون عوامفریبی و جنجال تحمیلی و زیادی مطرح كنند و آن نقّادی شود؛ یك وقت بهطور كامل رد خواهد شد، یك وقت بهطور كامل قبول خواهد شد، یك وقت هم در نقادی اصلاح خواهد شد و شكل صحیح خود را بهدست خواهد آورد. این اتّفاق باید بیفتد. ما الان این را نداریم. البته من به شما بگویم كه محیط حوزه از این جهت بهتر از محیط دانشگاه است. علّت این است كه در حوزه، نقادی یكی از محورهای اصلی است. همهی این بزرگان حوزه كه شما ملاحظه میكنید - چه آنهایی كه امروز هستند و چه بزرگترهایی كه در نسلهای گذشتهی ما بودند - اصلاً در همین محیط نقّادی بزرگ شدهاند. هیچ متكلّمی و هیچ فیلسوف یا فقیهی از اینكه یك نظر مسلّم فقهی یا اصولی یا كلامیِ قبل از خود را بهكلّی ابطال كند، ابایی ندارد و از اینكه كسی به او بگوید چرا ابطال كردی هم باكی ندارد؛ چون چنین چیزی اصلاً در حوزه گفته نمیشود. این سنّت حوزه است كه نظرات گذشتگان را مطرح كنند. شما ملاحظه كنید؛ امام رضواناللَّهعلیه، آن وقت كه در قم تشریف داشتند در درس اصول، نظرات مُد روز را كه نظرات مرحوم آیةاللَّه نائینی بود، ذكر میكردند، بعد فیه اوّلاً، ثانیاً، ثالثاً، رابعاً و خامساً، اساس حرف را اصلاً به هم میریختند. هیچكس نمیگفت چرا. خوب؛ اگر كسی طرفدار آن نظریه بود، میرفت در درس خود یا در حاشیهای كه به تقریرات استاد میزد، مینوشت كه من این حرف استاد را قبول ندارم. تقریرات امام در بعضی از بخشها، چاپ شده است. شما نگاه كنید، در موارد بسیاری، امام مبانی بزرگان قبل از خود را خُرد كرده و مبنای جدیدی به جای آنها گذاشتهاند. آن وقت محشّی كه شاگرد امام و تقریرنویس است، در موارد متعدّدی حاشیه زده و به امام اشكال كرده كه این فرمایش ایشان درست نیست و همان حرفِ مثلاً صاحب مبنای قبلی درست است. نه صاحبِ مبنای قبلی در نظر كسی كوچك میشود، نه كسی به امام اعتراض میكند و نه كسی به محشّی كه شاگرد امام است، اعتراض میكند. این طبیعت حوزه است. البته این كارها باید سازماندهی شود. ما باید این تجربیات ناشی از مباحثه و گفتگوی سالم و محترمانه و شجاعانه را بهصورت تجربههای انباشتهای درآوریم تا بتوانیم از آنها استفاده كنیم و علم را بارور نماییم.1381/11/08
برکات اعزام مبلغ در زمان سيد مرتضي(ره) و شيخ طوسي(ره) [تبلیغ]یك سنّت هزار ساله است و اگر دوران قبل از هزار سالی كه حوزههای علمیّه و جامعهی روحانیت شیعه تشكیل شده است، مورد مطالعه قرار گیرد، در آن زمان هم ما در میان برجستگان و زبدگان علمی شیعه، تبلیغ را مشاهده میكنیم؛ لیكن آنچه كه روشن و مدوّن است و میتوانیم با نام و نشان از آن یاد كنیم؛ همین مدتی است كه حوزههای علمیّه به وجود آمد. در زمان سید مرتضی (رضوان اللَّه علیه) و شیخ طوسی (رحمةاللَّهتعالی) فقها و علمای بزرگی از حوزهی بغداد و سپس حوزهی نجفِ آن روز، به مناطق مختلف اسلامی اعزام میشدند و برای تبلیغ و بیان احكام، در آن جاها سكونت میكردند. بزرگانی كه در منطقهی حلب و شامات ساكن بودند و در سطح عالیِ علمی قرار داشتند و از مجتهدین بزرگ محسوب میشدند و آثار علمی آنها تا امروز مورد استفاده است، در حقیقت از بركات اعزامهای همین بزرگانند كه مبلّغین را از نجف و بغداد به آن دیار اعزام كردند.1374/10/27
حوزه علمیه قم ، مستحصل حوزه هاى شیعه در طول تاریخ حوزهى علمیهى قم که ما امروز نام آن را با افتخار و تعظیم و تجلیل مىبریم، در واقع مصطفى و مستحصل حوزه هاى شیعه در طول تاریخ حوزههاست. یعنى از اواخر قرن دوم و حدّاقل اوایل قرن سوم هجرى که مراکزى به عنوان حوزهى علمیه درست شده است، حوزهى قم در دوران ائّمهى ثلاثهى اخیر (حضرت جواد و حضرت هادى و حضرت عسکرى علیهم السّلام) که دوران قمیین است، یک حوزهى علمیه به معناى حقیقى کلمه است که در آن، درس و بحث و جمع و تدوین و اشاعه و نشر و استادى و شاگردى به چشم مىخورد. با این حال، از اجتماعات صحابه و محدّثین و حَمَلهى علم در اطراف ائّمه علیهم السّلام در شهرهایى مثل مدینه و کوفه و... مىگذریم و نمىخواهیم اصطلاح حوزهى علمیه را بر این مراکز اطلاق کنیم. بنابراین، شاید قدیمیترین حوزه هاى علمیهى ما، همین قمِ قمیین است که در آن، آثار بزرگانى مثل اشعریین و آل بابویه و دیگران، تا امروز باقى است. البته بعد از آن، حوزهى علمیه با این عظمت باقى نمانده است و به اکناف دیگرى از عالم، مثل شرق دنیاى اسلام و ماوراءالنّهر و شرق خراسان منتقل شده است و رجالى مثل «شیخ عیاشى»، «شیخ کشّى» و سمرقندیین و نساییین و دیگر اسمهایى که ما آنها را در زمرهى محدّثین و روات و مؤلّفین مىشناسیم، در آن به سر بردهاند. همچنین به حوزهى بغداد باید اشاره کردکه حوزهى «شیخ مفید» و بعد از او، «سید مرتضى» و «شیخ طوسى» (علیهمالرّحمةوالرضوان) است و نیز حوزهى نجف که با هجرت «شیخ طوسى» به این شهر در حدود سال 450 یا 448 یا 449 و تشکیل مرکزى به نام حوزهى علمیهى فقاهت و حدیث و دیگر علوم اسلامى،رونقى میگیرد و مقطع مهمّى بهوجود مىآید. بعداً حوزهى علمیهى شیعه در شامات و طرابلس و حلب و سپس در حلّه تشکیل مىشود که بزرگان فقهاى حلّىِ ما، اسمشان در تاریخ و آثارشان در کتابخانههاى عظیم فقاهت شیعه محفوظ و موجود است و این روند ادامه پیدا مىکند تا زمانى که سلطنت صفویه در ایران تشکیل مىشود و مقطعى عظیم به وجود مىآید. علىرغم کسانى که سعى کردند صفویه را ضّد شیعه و اسلام و مفاهیم و ارزشهاى دینى معرفى کنند، سلاطین صفویه با همهى بدیهایى که در جانب حکومت و شخصیتهاى خودشان داشتند، حرکتهاى بزرگِ ماندگارِ فراموش نشدنىاى انجام دادند که یکى از آنها گسترش حوزههاىِ علمى شیعه است که در آن وقت، حوزهى علمیهى اصفهان و خراسان و قم و نجف و بقیهى مناطق، به برکت آنها آباد شد که اگر کسى وارد مطالعه شود، شگفتیهاى عظیمى را خواهد دید. اگر شما تا قبل از دوران صفویه، فقهاى شیعه را نگاه کنید، تعداد ایرانیان انگشت شمار است؛ امّا بعد از صفویه، هر کدام از بزرگان علما را که نگاه کنید شاید نود درصد آنان فقهاى ایرانى هستند. بعد از این دوره، اوج حوزهى نجف و کربلا و حضور تلامذهى مرحوم «وحید بهبهانى» و سپس «شیخ» و «صاحب جواهر» و تلامذهى این بزرگواران تا دورهى اخیر است. بعد مرکزیت عظماى حوزهى فقاهت به وسیلهى مرحوم «آیةاللَّه حایرى» و بعد مرحوم «آیةاللَّه بروجردى»، باز به قم منتقل مىشود و تا امروز ادامه دارد. این حوزه، محصول این سیر تاریخى و نتیجه و مستحصل و زبده گُزینِ همهى این حرکت عظیم علمى است که با مهاجرت و تحقیق و علم، همراه بوده است و امروز در اختیار شماست.1374/09/13
حوزه های علمیه شیعه پیش از شیخ مفید شیخ مفید و حوزهی علمی شیعهی بغداد در زمان او، هر یك پدیدههایی به شمار میآیند كه تا آن زمان در تاریخ شیعه سابقه نداشته است. پیش از این تاریخ، بیشك حوزههای علمی بارور شیعه از شامات تا ماوراء النهر همه جاگسترده بوده است. حوزهی «قم» كه مركز بزرگ حدیث و جانشین «كوفه»ی قرن دوم و سوم بوده و حوزهی «ری» كه كلینی و ابنقبه و شمار دیگری از برخاستگان آن معروفاند، تنها بخشی از مجموعههای علمی شیعه محسوب میگشتهاند. در شرق، حوزهی علمیهی ماوراء النهر كه دو تن از متخرجین معروف آن عیاشی سمرقندی و ابو عمر و كشی میباشند و در غرب حوزه حلب كه نام حسنبناحمدالسبیعیالحلبی و علیبنخالدالحلبی از آن دیار در عداد مشایخ مفید قرار دارند، بنابر حدس مؤید به قرائن باید مراكز مهم علوم و معارف شیعی میبوده باشند. نگاهی به فهرست مشایخ كشی آشكار میسازد كه در منطقهی خراسان و ماوراء النهر با همهی دوری از حوزههای علمیه اصلی شیعه چه تعداد قابل اعتنایی از علماء و محدثین تربیت شدهاند و این گمان را تقویت میكند كه در این مناطق حتی پیش از یك حوزهی علمی شیعی به تربیت و تخریج شخصیتهایی از این قبیل سرگرم بوده است. حداقل ده تن از مشایخ مشارالیهم منسوب به سمرقند یا كش (از شهرهای نزدیك سمرقند) و تقریباً به همین تعداد منسوب به شهرهای بخارا، بلخ، هرات، سرخس، نیشابور، بیهق، فاریاب و بعضی شهرهای دیگر آن خطهاند. مشاهده این همه نامهای منسوب به شهرهای ماوراء النهر و خراسان كه بر حسب ظاهر همه یا نزدیك به همهی آنان نیز شیعه بودهاند با توجه به اینكه بسی دور از عادت است كه كسی در قم یا كوفه یا بغداد به سراغ این همه مشایخ خراسانی و تركستانی رفته باشد این گمان را تقویت میكند كه خانهی عیاشی كه به گفتهی نجاشی: «كانت مرتعاً للشیعة و اهل العلم» یا: «و كانت داره كالمسجد بین ناسخ او مقابل او قاری او معلق مملوئةً من الناس» در همان سمرقند و نه در بغداد بوده است و در این صورت، این نیز خود حاكی از رواج علوم و معارف اهل بیت و گرمی حوزهی علمی شیعه در آن شهر است. در شامات و حلب نیز با توجه به كثرت نفوس شیعه و حكومت حمدانیان كه خود، شیعه و پای بند به مراسم و شعائر شیعی بودهاند بیشك حوزهی علمی قابل توجهی وجود داشته است. اگر چه با توجه به نزدیكی آن به عراق و حضور محدثین و فقهای آن سامان در بغداد و سپس در زمان شیخ طوسی در نجف، نمیتوان آن را در شمار حوزههای بزرگ دانست. این وضع اجمالی حوزههای شیعه در دوران منتهی به زمان مفید است. حوزهی بغداد نیز در همان دور آنها دائر و به تعاطی علوم و معارف اسلامی سرگرم بوده است. ولی با ظهور شیخ مفید و گسترش صیت دانش او بتدریج بغداد كه مركز سیاسی و جغرافیایی قلمرو اسلامی بوده به مركز اصلی علوم و معارف شیعی نیز بدل میشود و نه فقط مرجع حل مسائل فكری و دینی شیعه كه كعبهی آمال طالبان علم نیز میگردد.1372/01/28
شيخ مفيد؛ نخستين منضبط کننده فقه و کلام شیعه شیخ مفید در سلسلهی علمای امامیه، فقط یك متكلم و فقیه سر آمد و برجسته نیست، بلكه فراتر از این، وی مؤسس و سرحلقهی جریان علمی رو به تكاملی است كه در دو رشتهی كلام و فقه، تا امروز در حوزههای علمی شیعه امتداد یافته و با وجود بركنار نماندن از تأثرات تاریخی جغرافیایی و مكتبی، ویژگیهای اصلی و خطوط اساسی آن همچنان پابرجاست مانده است. تبیین و اثبات این نكته از آنجا اهمیت مییابد كه این جریان علمی، در دوران متصل به زندگی شیخ مفید تا نزدیك به نیم قرن پس از درگذشت او، به چنان تحول و تكامل سریع و شگرفی نائل گشته كه در برابر آن، نقش تأسیسی شیخ مفید مورد غفلت قرار گرفته است. در این نكته، تأكید اصلی بر این است كه تلاش علمی ممتاز و درخشان شاگرد برجستهی شیخ مفید یعنی سید مرتضی علم الهدی (متوفی در ۴۳۶ ه) و اوج قلهی رفیع همین سلسله در عهد شیخ الطائفه محمّد بن الحسن الطوسی متوفی در ۴۶۰ ه) در واقع ادامهی جریانی است كه سرچشمه و مؤسس آن محمّد بن ممد بن النعمان المفید بوده است. برای تبیین این نكته لازم است نقش مؤثر و تعیین كنندهی مفید: ۱ - در تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) ۲ - در بنیانگذاری شكل و قالب علمی صحیح برای فقه شیعه ۳ - در آفرینش شیوهی جمع منطقی میان عقل و نقل در فقه و كلام ... تعریف شود... اكنون نوبت آن است كه به ابعاد سه گانهی مزبور در شخصیت علمی مفید بپردازیم.
1 تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام)
پس از آغاز دوران غیبت و به ویژه بعد از انتهاء دورهی 74 سالهی غیبت صغری و انقطاع كامل شیعیان از امام غائب (ارواحنافداه)، یكی از خطراتی كه كلیت مكتب اهل بیت را تهدید میكرد این بود كه اشتباه و انحراف عمدی یا غیر عمدی كسانی از منسوبین به این مكتب، چیزهایی را از آن كاسته یا به آن بیافزاید، و یا بر اثر كم رنگ شدن مرزبندیهای اصولی مكتب، خطوط انحرافی با آن آمیخته و انحرافات مسلكهای اعتقادی یا مذهبهای جعلی با حقایق آن ممزوج گردد. در دوران حضور امام(ع) هر گاه چنین چیزی پیش میآمد یا خطر آن مطرح میشد، شخص شخیص امام، آن محور و مركز مطمئنی بود كه همه چیز با آن مقایسه و اندازهگیری و دربارهی آن قضاوت میشد. پس از تا امام (علیهالسّلام) در میان مردم بود اشتباهات، دیری نمیپایید و آن پیشوای معصوم خطاهای عمده را در مقطع حساس تبیین میكرد. شعیه مطمئن بود كه اگر در خط كلی مكتب، از سویی زاویهی انحرافی پدید آید بالاخره حجت آشكار خواهد شد و آنكه در پی كشف حقیقت است آن را خواهد یافت. در تاریخ دوران زندگی ائمه (علیهمالسّلام) به نام اشخاصی بر میخوریم كه به خاطر احداث بدعتی یا تأسیسی راه غلطی و ترویج عقیدهی باطلی، صریحاً از سوی ائمه (علیهمالسّلام) مورد طعن و رد قرار گرفتهاند، مانند محمّدبنمفلاص معروف به ابیالخطاب، یا این ابی العزافر معروف به شلمغانی (كه این مورد در دوران غیبت صغری اتفاق افتاده است) و كثیری امثال آن. حتی به مواردی نیز برخورد میكنیم كه در اختلاف میان دو دسته از اصحاب با اخلاص و صادق هنگامی كه یك دسته از آنان كسی یا جمعی را به خاطر عقیدهیی مورد طرد و لعن قرار دادهاند، امام در دفاع از آن فرد یا جمع مطعون، وی را مورد مدح قرار داده و بدینوسیله آن عقیده را تایید كرده یا انحرافی را كه بدو گمان برده بودند، رد فرموده است. مثل تایید امام از یونسبنعبدالرحمن هنگامی كه قمیین او را طرد و روایات منكری از او نقل كردند و صدور عبارت: رحمة اللَّه كان عبداً صالحاً ... یا: ان یونس اول من یجیب علیاً اذا دعا (رجوع شود به رجال كشی در شرح حال یونسبنعبدالرحمن) و نیز هنگامی كه خاندان بنی فضال كه به خاطر و ثاقت و علم مورد اتفاقشان مورد مراجعهی طالبان علوم اهل بیت قرار میگیرند، با صدور عبارت: خذوا ما رووا و ذروا ما دروا.. از نفوذ عقیدهی انحرافی آنان (فطحی) در میان تودهی شیعه مانع میگردد. و از این قبیل موارد در تاریخ مناسبات ائمه(ع) با اصحاب معاصرینشان بسیار است. با این نگرش، امام (علیهالسّلام) در دوران حضور، همان مرزبان بیدار و هماره هوشیاری است كه وظیفهی حراست از مرزهای مكتب را كه وی حافظ كلیت آن است شخصاً بر دوش گرفته است. اما در دوران غیبت، بخصوص غیبت كبری وضع كاملاً تفاوت مییابد. در این دوران از طرفی به خاطر نیازهای روز افزونی كه اكنون دیگر نه به وسیلهیی امام (علیهالسّلام)، بل به وسیلهی علماء دین باید بر آورده شود، و از طرف دیگر، به خاطر اختلاف نظرهای طبیعی میان علماء و خبرگان دین كه محور بارز و قاطعی هم برای رفع آن نیست، راه به روی افكار و نظرات و برداشتهای مختلف در اصول و فروع دین باز است، و در میان نظرات گوناگونی كه ابراز میشود طبیعتاً عناصری هم از مكاتب انحرافی یا از مذاهب غیر امامی شیعی (زیدی، اسماعیلی، فطحی و ...) به مجموعهی مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) راه مییابد كه خلوص و اتقان آن را تهدید میكند و حتی در دراز مدت ممكن است جهت مكتب را بكلی دگرگون نماید. اینجاست كه یكی از مهمترین وظایف رهبران امت در آن برهه از زمان رخ مینماید، وظیفهیی كه درست به انجام رسیدن آن میتوانسته است به معنای حفظ مذهب و معادل جهادی سرنوشت ساز باشد. و آن وظیفه عبارت است از اینكه تشیع به مثابهی یك نظام فكری و عملی، مرزبندی شود و برای آن از لحاظ عقیدتی و عملی با استفاده از میراث ارزشمند سخنان ائمه (علیهمالسّلام) چهار چوبی ترسیم گردد. و بدین گونه هویت مستقل و مرز بندی شدهی مذهب اهل بیت (ع) مشخص گشته در معرض فهم و استفادهی پیروانش قرار گیرد. این كار به علماء و متفكران شیعه این امكان را میداد كه انحراف اصولی یعنی خروج از حیطهی مبانی مذهب در فقه و كلام را، از اختلاف نظرهایی كه در داخل محدودهی مكتب پیش میآید، بتوانند جدا كرد. بیشك این كار تا پیش تا پیش از زمان مفید (ره) انجام نشده است. وجود گرایش قیاسی در فقه ابنجنید و گرایشهای معتزلی در كلام خاندان نوبخت، بهترین دلیل بر این مدعا است و این فقط دو نمونه از نتایج و تبعات مرزبندی نشدن مكتب تشیع در زمینههای اصول و فروع دین است. در عرصهی فقه، بهره نگرفتن از مبانی عقلی و اصولی استنباط و تفریع فرع بر اصل كه از تعالیم مسلم ائمه (علیهمالسّلام) است، و یا در طرف مقابل، لغزیدن به وادی قیاس، دو سوی انحراف غیر عمدی از مكتب و نتیجهی مرزبندی نشدن و عدم ترسیم چهار چوب روشن برای آن محسوب میگردد. و در عرصهی كلام، مظهر عمدهی انحرافی كه ناشی از عدم تحدید حدود مذهب است، همانا خلط كلام شیعی با كلام معتزلی است. در مورد اخیر، عوارض ناشی از مرزبندی نشدن مذهب بسی زیاد و خسارتبار بوده است. از آن جمله به موارد زیر توجه شود: متكلمین بزرگ و معروفی چون خاندان نوبخت در بسیاری از مسائل مطرح شده در علم كلام، دچار گرایشهای معتزلی شده و همانند معتزله در فهم مباحث كلامی به عقل گرایی افراطی روی آوردهاند. شخصیتهایی از بزرگان شیعه، مورد ادعای معتزله واقع شده و نویسندگان معتزلی آنها را از خود دانستهاند. یك نمونه از این قبیل افراد، دانشمند و متكلم معروف شیعه حسنبنموسی النوبختی، خواهرزاده و معاصر ابوسهیل اسماعیلبنعلی النوبختی شخصیت برجستهی نوبختیان است.
تشیع و معتزلیگری در شخصیت واحدی قابل جمع تلقی ده و شخصیتهای معروف و بزرگی به عنوان كسی كه هم شیعه و هم معتزلی است معرفی و شناسایی شدهاند و حتی بعضی از آنان خود نیز همین مدعا را پذیرفته و تكرار كرده و آن را باور داشتهاند! یك نمونه از این قبیل صاح بنعباد است كه خود در شعری میگوید: لوشق قلبی لیری وسطه سطران قد خُطّا بلا كاتب العدل و التوحید فی جانب و حُبّ اهل البیت فی جانب یا: فقلتُ: انّی شیعی و معتزلی ... و این در حالی است كه عقیدهی متمایز كننده تشیع، امامت اهل بیت (علیهمالسّلام) است كه هیچ معتزلییی آن را نمیپذیرد، و عقیدهی متمایز كنندهی اعتزال، اصل «المنزلة بین المنزلتین» است كه با مسلّمات تشیع، متعارض و منافی است. بعضی از علمای شیعه یك اصل از اصول خمسهی معتزله را پذیرفته است بدون آنكه خودش یا دیگری او را معتزلی بداند. مثلاً نجاشی درباره محمّدبنبشرالحمدونی مینویسد: وی مردی خوش اعتقاد بود و به وعید معتقد بود (نجاشی: 381) بطور كلی كلام شیعه متخذ از معتزله دانسته شده و بخصوص دو اصل توحید و عدل با این ادعا كه از مكتب اعتزال وارد تشیع شده، دلیل بر این مدعا قلمداد شده است. درد گفتارهای ملل و نحل نویسان و متكلمین غیر شیعی از قدیم تا دورانهای متأخر و نیز در گفتار كسانی كه در معلومات خود بیشتر به كتب غیر شیعی تكیه كردهاند مانند مستشرقین این سخن بارها و بارها تكرار شده است. حتی در زمان خود مفید، متكلم و فقیه حنفی معتزلی اهل «صاغان» كه مفید در المسائل الساقانیة با عنوان «شیخ گمراه» از او یاد میكند، دربارهی خود مفید نیز چنین گمان باطلی برده و با اشاره به او میگوید: شیخی در بغداد كه مطالب خود را از معتزله گرفته است چنین و چنان گفته است. (رك: المسائل الساقانیة ص 41) البته محققین و نویسندگان شیعه بجز آنان كه همچون مستشرقان، بیشتر، از منابع غیر شیعی یا از خود مستشرقان استفاده كردهاند از این اشتباه بر كنار ماندهاند، و این از بركات مفید و كار بزرگی است كه او انجام داده است. با توجه به آنچه گفته شد، اهمیت كار شیخ مفید به عنوان كسی كه مرز بندی مكتب اهل بیت را بر عهده گرفت. آشكار میشود. این نابغهی بزرگوار با احساس نیاز زمان و با تكیه بر قدرت علمی خود وارد این میدان دشوار شد و كار بیسابقه و بس مهم و حساسی را آغاز كرد و به حق باید اذعان كرد كه از عهدهی این كار بزرگ بر آمده است. مدعا این نیست كه پس از كار مفید هیچكس در فهم محتوای تشیع دچار جهل و گمراهی نشده یا نمیتوانسته بشود. بلكه مدعا این است كه فهم این مكتب و شناخت حدود و مرزهای آن برای آن كس كه در طلب آن بوده، میسر گردیده و در فقه و كلام، مدرسهی اهل بیت(ع) بی آنكه با نحلهی دیگری مشتبه شود با نشانهها و ویژگیهای خاص خود همواره در معرض فهم و شناخت پژوهشگران قرار گرفته است. مفید برای تأمین این هدف بزرگ، به یك سلسله كار علمی دست زده، كه هر یك درخور بررسی و تحقیقی مستقل است. من به اشارهیی به فهرست این كارها در دو عرصهی فقه و كلام بسنده میكنم . در فقه كتاب مقنعه را كه یك دورهی تقریباً كامل فقه در آن گرد آمده تصنیف كرد و، در آن، صراط مستقیم و خط میانهی استنباط فقهی را كه تركیبی از استخدام ادلهی لفظیه و قواعد اصولیه است، و با اجتناب از قیاس و استحسان و دیگر ادلهی غیر معتبر، پیمود (در این باره در بحث بعد سخن خواهیم گفت). به علاوه كتاب «التذكرة باصول الفقه» را ابداع كرد و در آن تا آنجا كه با تكیه بر وجود كتاب و نوشتهیی بشود گفت، برای نخستین بار قواعد استنباط فقهی را گرد آورد و براساس آن فتوا داد (دربارهی این كتاب نیز در بحث بعد سخن خواهیم گفت) از اینها گذشته كتاب «الاعلام» در فراهم آورد در ذكر مواردی كه حكمی میان فقهای شیعه مجمع علیه است و عدم فتوی به آن، مجمع علیه در میان فقهای اهل سنت است یعنی هیچ یك از فقهای اهل سنت به آن فتوا نداده است. تعدادی از ابواب فقه در این كتاب به منظور نقل اجماع موجود در آن، مورد بحث و تحقیق قرار گرفته است. در باب ترسیم حدود فقهی میان فقه امامیه و فقه حنفی كتاب:المسائل الساقانیة نیز كه در جواب اشكالات یك فقیه حنفی بر مسائلی چند از فقه شیعه، به رشتهی تحریر در آمده، اثری قیمتی است. در این عرصه یكی از كارهای اصلی مفید كتاب «النقض علیابنالجنید» است كه عنوان آن نمایشگر همان منش مرزبانی قاطع او نسبت به حدود و ثغور فقهی مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) است. البته قضاوت قطعی دربارهی محتوای این كتاب به خاطر در دسترس نبودن آن ممكن نیست، ولی آشنایی با سبك كار مفید و حجت قوی او در بحث و جدل مذهبی و سعهی اطلاعات و از منابع دینی و استحكام فكری او در ترتیب مقدمات استدلال عقلانی و موضعگیری قاطع او نسبت به گرایش قیاسی ابنجنید كه نمونهی آن را در المسائل الساقانیة میشود دید همه به این نتیجه منتهی میشود كه كتاب مزبور باید دارای مضمون و محتوایی عالمانه و قانع كننده بوده باشد و بیشك در ادامه نیافتن گرایش مزبور در میان فقهای شیعه پس از مفید، تأثیر تمام داشته است.
كار وسیعتر و مهمتر مفید در این زمینه یعنی تثبیت هویت مستقل مكتب تشیع در عرصهی علم كلام انجام گرفته است. در این میدان شیخ بزرگوار ما با دقت و تیز بینی بر آن است كه مرز میان عقاید تشیع و دیگر نحلههای كلامی را مشخص كند و از ورود عناصر اعتقادی دیگر فرق اسلامی یا شیعی، به محدودهی عقاید امامیه و نیز از نسبت دادن افكار غلطی كه شیعهی امامیه از آن مبرا است، به مكتب تشیع جلوگیری نماید. بدین جهت است كه وی با اینكه در مقام مجادله با مذاهب دیگر، همهی مكاتب زمان خود را به مباحثه فرا میخواند و با اشعری و معتزلی، مرجئی و خارجی، مشبه و اهل حدیث، غالی و ناصبی، و دیگر شعب فرق كوچك و بزرگ منتسب به اسلام به بحث و گفتگو بر میخیزد، اما در این میان با مكتب اعتزال و شاخههای معروف آن بیش از همه مواجههی فكری مییابد و در كتب و رسائل كوچك و بزرگ متعددی به نقد و رد نظرات معتزله در مباحث مختلف میپردازد. سرّ این مطلب آن است كه در میان فرق مختلف اسلامی، معتزله به خاطر شباهت میان برخی از اصول آنان با اصول تشیع، در معرض این شبهه قرار گرفتهاند كه مكتب آنان اصل و منشاء بسیاری از عقاید شیعه است و یا حتی بالاتر از این، اعتزال همان تشیع است با تفاوتهایی در میان. و این به نوبهی خود این گمان غلط را پدید آورده كه مجموعهی كلام شیعه، زاییدهی كلام معتزلی، یا اصول كلام شیعی همان اصول كلام معتزلی است و همانطور كه قبلاً گفته شد تبعاتی بر این پندار غلط مترتب گشته است. در حقیقت پرداختن به عقاید معتزله در كتب مفید، مصداق برجستهیی است از همان خصوصیت مرزبانی از كلیت مكتب تشیع و اثبات استقلال و اصالت نظام كلامی آن. در اینباره مهمترین اثر شیخ عالیمقام، كتاب معروف «اوایل المقالات فی المذاهب و المختارات» است كه برای بیان فرق میان شیعه و معتزله نوشته شده است. بنابر آنچه خود آن بزرگوار در مقدمهی كتاب نوشته است حتی اختلاف این دو فرقه در بعضی مسائل اصولی مورد اتفاق مثل مسألهی عدل نیز در آن مورد توجه قرار گرفته و جدایی آنها از یكدیگر بیان شده است. عبارت مفید در همین مقدمهی كوتاه گویای آن است كه هدف وی از تدوین این كتاب آن بوده است كه یك مرجع و اصل مطمئن عقیدتی برای كسانی كه میخواهند ایمان تفصیلی به مبانی فكری آن داشته باشند، فراهم سازد. وی در این كتاب حتی عقاید دانشمندانی از شیعه را كه پیش از آن برخی نظرات معتزله را التقاط كرده و مجموعه كلامی شیعه را از خلوص انداخته بودند و در این باره نام بنی نوبخت را میآورد نیز نقد میكند. و این همان مرزبانی، و دفاع از نظام فكری تشیع است كه مفید رحمةاللَّهعلیه پرچم آن را برای اول بار تا آنجا كه به تفصیل میدانیم بر دوش گرفته است.
البته تعیین مرزهای عقیدتی میان شیعه و معتزله، به كتاب اوائل المقالات منحصر نمیگردد. و شیخ بزرگوار در كتب دیگر نیز با بیانهای گوناگون و گاه از لحاظ انتخاب قالب، بس شیوا و مؤثر به این مهم پرداخته است. ولی در «اوایل ...» این خصوصیت بس كامل و همه جانبه مشاهده میشود: در این كتاب به مواردی میرسیم كه در آن میان شیعه و معتزله اشتراك در عقیده است. وی در این موارد بیان مطلب را جوری انتخاب میكند كه استقلال مكتب اهل بیت در گرایش به آن عقیده آشكار میشود و گمان تبعیت از معتزله منتفی میگردد. مثلاً در باب نفی رؤیت حق تعالی چنین میگوید:«من گویم: همانا دیدن خدای سبحان به چشم، ممكن نمیگردد و بدین سخن، عقل گواهی میدهد و قرآن بدان گویا و روایات از ائمهی هدی در این باب، متواتر است. و جمهور اهل امامت و همهی متكلمان آنان بر این سخن متفقاند، مگر یكی از آنان كه در این باب از راه راست كناره گرفته، زیرا كه در تأویل روایات او را شبههیی عارض گشته است. و معتزله همگی در این باب با اهل امامت، موافقاند و نیز مرجئه و بسیاری از خوارج و زیدیه و گروههایی از اهل حدیث» (ص 162 اوائل المقالات). در این سخن، شیعه متكی به ادلهی معتبرهی خود یعنی كتاب و سنت متواتر است علاوه بر اینكه دلیل عقلی نیز بر آن دلالت میكند پس نیازی به این ندارد كه این سخن را از معتزله یا دیگری اخذ كند، بلكه این معتزلهاند كه با اهل امامت در این مسأله توافق كردهاند، و این بیان بر میتابد آن را كه معتزله در این مسأله وام دار شیعه باشند. و باز در باب «علم خدای تعالی به اشیاء پیش از وجود آن» چنین میگوید: «من میگویم كه خدای تعالی به هر آنچه كه وجود مییابد، پیش از آنكه وجود یابد عالم است، و هیچ حادثی نیست مگر آنكه پیش از حدوثش بدان عالم است. و هیچ معلومی یا چیزی كه بتواند معلوم باشد نیست مگر آنكه او به حقیقت آن عالم است، و بر او سبحانه هیچ چیز در زمین و آسمان، پنهان نیست. و به این سخن دلائل خرد و كتاب مسطور و روایات متواتر از آل رسول (ص) دلالت دارد، و این مذهب همهی امامیه است. و آنچه معتزله از هشامبنالحكم آوردهاند كه وی بر خلاف این سخن گفته است، ما از آن خبری نداریم، و عقیدهی ما آن است كه این نقل، تهمتی است بدو از سوی ایشان و اشتباهی است از سوی كسانی كه در این نقل از آنان تقلید كرده و آن را به شیعه نسبت دادهاند. ... و در این عقیده همهی منسوبین به توحید با ما همراهاند مگر جهمابنصفوان از مجبره و هشامبنعمروالفوطی از معتزله ...» (ص 60 61) در اینجا نیز لحن سخن و استناد به حدیث متواتر و قرآن و عقل، چنان است كه استقلال شیعه در منشأ استناد، كاملاً واضح میگردد. گو اینكه معتزله همچون فرقههای دیگری نیز آن را پذیرفتهاند. در بعضی موارد، شیعه و معتزله در بخشی از یك مسألهی معروف با یكدیگر موافقاند. مفید در چنین مواردی نقطه تفارق میان شیعه با معتزله یا با دیگر فرق را ذكر میكند تا اتفاق در عنوان مسأله موجب اشتباه در جوانب آن نشود. مثلاً: شیعه و معتزله هر دو قائل به لطف و اصلحاند ولی مفید در ذیل باب لطف برای آنكه در فهم مسأله اشتباهی رخ ندهد و شیعه، گردنگیر اشتباه معتزله در این باب نگردد، پس از بیان اصلح بلافاصله میافزاید: «و من میگویم كه آن لطفی كه اصحاب لطف لازم میشمرند، تنها از باب جود و كرم خداوند لازم میآید، نه چنانكه (معتزله و دیگران) پنداشتهاند عدل، چنین لطفی را (بر خدا) واجب میسازد كه اگر نكند ظلم كرده است»(ص 65). حتی در مواردی كه نظر شواذ از متكلمین شیعه با معتزله متفق گشته است، اصرار بر این دارد كه آنان را به نام یا به اشاره ذكر كند تا نظر آن شاذ، به عنوان عقیدهی شیعه و به حساب مكتب تشیع تلقی نشود. مثلاً در مسألهی عصمت، پس از آنكه نظر امامیه را در عصمت ائمه (علیهمالسّلام) از صغایر و حتی از سهو و نسیان، ذكر میكند، میگوید: «و بر این قرار است مذهب همهی امامیه مگر آنكس كه از راه مستقیم آنان كناره گرفته و برای عقیدهی خود به ظواهر بعضی روایات تمسك كرده است كه باطن و تأویل آن بر خلاف رأی فاسد او است. و معتزله همگی در این مسأله مخالفاند و بر ائمه گناهان كبیره و حتی ارتداد را ممكن میشمرند» (ص 74) كه گویا اشارهی مفید در این سخن به شیخ صدوق رحمةاللَّهعلیه است. در این مثالها و در سراسر كتاب اوائل المقالات نقش برجستهی شیخ مفید در تحدید مكتب و در چهره مرزبان هوشیار و بیاغماضی كه با اصرار تمام بر آن است كه چهار چوب اعتقادی و كلامی شیعه را چنانكه پیرو آن با هیچ یك از فرق و نحل دیگر قابل اشتباه نباشد، ترسیم كند. همین هدف در كتابهای دیگری نیز تعقیب شده است، اگر چه با روشهای تقریباً متفاوتی. مثلاً در «الحكایات» كه بخش عمدهی آن مصروف رد عقاید معتزله در عناوین مختلف كلامی است، فصلی باز شده است زیر عنوان «اتهام التشبیه» كه در آن، راوی حكایات كه گویا سید مرتضی است چنین میگوید كه: «معتزله، اسلاف ما را متهم به تشبیه كردهاند و حتی برخی از اهل حدیث از امامیه نیز این سخن را از آنان پذیرفته و مدعی شدهاند كه ما عقیدهی نفی تشبیه را از معتزله گرفتهایم ...» آنگاه از شیخ مفید(ره) درخواست میكند كه حدیثی روایت كند كه این تهمت را باطل سازد.
مفید در پاسخ پس از آنكه دربارهی سابقه و ریشهی این تهمت قدری سخن میگوید و روایات وارده از اهلبیت(ع) در رد تشبیه را بیش از حد احصاء قلمداد میكند حدیثی در اینباره از حضرت ابیعبداللَّه (ع) نقل میكند، آنگاه میگوید: «این سخن ابیعبداللَّه (علیهالسّلام) است، حالا چطور ممكن است كه ما این را از معتزله گرفته باشیم؟! مگر اینكه گویندهی این حرف در دینداری ضعیف باشد. (الحكایات ص 79 81) اینكه شیخ بزرگوار با این اهتمام، تهمت تشبیه و جبر و رؤیت را از عقاید شیعه نفی میكند خود مصداق بارز دیگری است از مرزبانی شیخ مفید و تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (ع) كه عنوان بحث كنونی ما است. با توجه به آنچه مفید در كتاب اوائل المقالات و سایر كتب كلامیاش مانند: تصحیح الاعتقاد و الفصول المختارة و غیرها در بیان عقاید تشیع و بیان فارق میان آن و عقاید دیگر نحلههای كلامی و مخصوصاً مكتب اعتزال، افاده كرده است میتوان گفت كه وی در صدد آن بوده است كه یك نظام فكری، منسجم و دارای حدود و ثغور روشن و مشخص برای تشیع ارائه دهد. شك نیست كه نقطهی شاخص و متمایز كننده در این نظام فكری، مسألهی امامت است بدین معنی كه هیچ نخلهی دیگری در این مسأله با شیعه شریك نیست و مناط در نسبت دادن فرد یا جماعتی به مذهب شیعه اعتقاد به این مسأله است. درست است كه شیعه در بسیاری دیگر از اعتقاداتش نیز با وجود شباهت در عنوان مسأله با فرقهای دیگر مانند توحید و عدل و صفات و امثال آن در روح و معنا یا در برخی از فروع و جزئیات دارای اختلافات عمدهیی با آن فرق است، ولی در مسألهی امامت، تمایز میان شیعه و دیگر فرقهای اسلامی از همه آشكارتر و صریحتر است. لذا شیخ مفید علاوه بر اینكه در كتابهای مفصل خود مانند اوائل المقالات و غیره افتتاح كلام را با مسألهی امامت قرار داده، رسالههای كوتاه و بلند متعددی نیز در موضوع امامت با نامهای مختلف به رشتهی تحریر درآورده است. ذكر این نكته در اینجا مناسب است كه «نقطهی شاخص» بودن مسألهی امامت در نظام فكری مفید چنانكه بیان شد غیر از چیزی است كه یكی از مستشرقین در این باره پنداشته و امامت را «محور نظام فكری» مفید معرفی كرده است. محور نظام فكری شیعه و همهی متكلمان آن مفید و غیره مفید مسألهی صانع و توحید باری تعالی است. مسائل مهمی همچون: صفات حق تعالی، تعداد و معنی و نسبت آن با ذات حضرت حق (عزّاسمه)، مسألهی نبوت و فروع آن، مسألهی عدل، و نیز مسألهی امامت و مسائل مربوط به تكلیف و قیامت و غیرها ... همه و همه متفرعات آن مسأله و مبتنی بر آن است. متأسفانه مستشرقین و كسانی كه احاطهی علمی لازم به مفاهیم اسلامی ندارند از این گونه اشتباهات در فهم مراد بزرگانی چون شیخ مفید میكنند كه باید اینگونه جلسات و مباحثات، كجفهمیهای آنان را اصلاح و حقایق را روشن سازد. پژوهشگر غربییی كه دربارهی افكار شیخ مفید مطالبی نوشته، گاه آن بزرگوار را فاقد نظام فكری مشخص و گاه صاحب نظام فكرییی كه مبتنی بر امامت است معرفی میكند. چنانكه گفته شد این هر دو سخن خطا است. نظام فكری مفید در كتابها و رسالههای متعدد شیخ بزرگوار به روشنی ترسیم شده است و محور آن پس از مسألهی «معرفت» كه مقدمهی طبیعی مسائل اعتقادی است، مسألهی ذات و صفات باری است، سایر مسائل اساسی بر حسب مراتب خود بر آن متفرعند. مسألهی امامت چنانكه گفته شد شاخص و نقطهی تمایز اصلی این مكتب با دیگر مكاتب است و عقیدهیی است كه پیرو تشیع بدان شناخته میشود، شاید بتوان این مسأله را به مسألهی «المنزلة بین المنزلتین» در مكتب معتزله قیاس كرد. در اصول پنجگانهی مكتب اعتزال، این مسأله اولین و مهمترین یا ریشهییترین اصل اعتزال نیست، چنانكه توحید و عدل هست، ولی مسألهی «المنزلة بین المنزلتین» خاصهی اعتزال و نشانهی بارز و نیز منشاء پیدایش آن است و هیچ معتزلییی نیست كه این اسم بر او صدق كند و معتقد به آن مسأله نباشد. این خصوصیت در نظام فكری شیعه متعلق به «امامت» است. از آنچه گفته شد دانسته میشود كه شیخ مفید، آن نابغهی بزرگ تاریخ شیعه، نخستین كسی است كه در فقه و كلام، مكتب تشیع را مرز بندی و منضبط ساخته، در علم كلام یك نظام فكری منسجم و محدد را از مجموع عقاید شیعه فراهم آورده و از اشتباه آن با دیگر مذاهب و فرق اسلامی و شعب غیر امامی مذهب شیعه، جلوگیری كرده و در علم فقه با روش استنباط مبتنی بر اصول متخذه از تعالیم اهل بیت (علیهمالسّلام) یك دوره فقه فراهم آورده و راه را بر روشهای نامعتبر همچون قیاس، یا ناقص و ابتدایی همچون روش اهل حدیث، مسدود ساخته است. و به عبارت دیگر: او كسی است كه هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) را تثبیت كرده است. و این آن بُعد نخستین از ابعاد سه گانهیی است كه شخصیت مفید به عنوان مؤسس و سر حلقهی جریان علمی رو به تكامل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام)، بر آن مبتنی است.1372/01/28
شیخ مفید؛ مبداء جريان زاينده و رو به عمق فقه شیعه شیخ مفید در سلسلهی علمای امامیه، فقط یك متكلم و فقیه سر آمد و برجسته نیست، بلكه فراتر از این، وی مؤسس و سرحلقهی جریان علمی رو به تكاملی است كه در دو رشتهی كلام و فقه، تا امروز در حوزههای علمی شیعه امتداد یافته و با وجود بركنار نماندن از تأثرات تاریخی جغرافیایی و مكتبی، ویژگیهای اصلی و خطوط اساسی آن همچنان پابرجاست مانده است. تبیین و اثبات این نكته از آنجا اهمیت مییابد كه این جریان علمی، در دوران متصل به زندگی شیخ مفید تا نزدیك به نیم قرن پس از درگذشت او، به چنان تحول و تكامل سریع و شگرفی نائل گشته كه در برابر آن، نقش تأسیسی شیخ مفید مورد غفلت قرار گرفته است. در این نكته، تأكید اصلی بر این است كه تلاش علمی ممتاز و درخشان شاگرد برجستهی شیخ مفید یعنی سید مرتضی علم الهدی (متوفی در ۴۳۶ ه) و اوج قلهی رفیع همین سلسله در عهد شیخ الطائفه محمّد بن الحسن الطوسی متوفی در ۴۶۰ ه) در واقع ادامهی جریانی است كه سرچشمه و مؤسس آن محمّد بن ممد بن النعمان المفید بوده است. برای تبیین این نكته لازم است نقش مؤثر و تعیین كنندهی مفید: ۱ - در تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام( ۲ - در بنیانگذاری شكل و قالب علمی صحیح برای فقه شیعه ۳ - در آفرینش شیوهی جمع منطقی میان عقل و نقل در فقه و كلام ... تعریف شود... 2- بنیانگذاری شكل و قالب علمی صحیح فقه شیعه فقاهت به معنای استنباط حكم شریعت از منابع كتاب و سنت، در شیعه دارای سابقهیی طولانی است. سخن امام باقر (ع) به ابانبنتغلب كه: اجلس فی مسجد المدینة و افت الناس ...و نیز تعلیم آن حضرت به عبدالاعلی كه: یعرف هذا و اشباهه من كتاب اللَّه عز و جل قال اللَّه تعالی ما جعل علیكم فی الدین من حرج ...و بیانات دیگری از این قبیل حاكی از آن است كه اصحاب ائمه (علیهمالسّلام) از دیر باز به مرحلهی استنباط احكام از قرآن و سنت پیامبر (صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) و كلمات آن حضرات نائل گشته، و فقه به معنای معرفت احكام، در دائرهی شیعیان آن بزرگواران به صرف تقلید و عمل به كلمات ائمه (علیهمالسّلام) منحصر نمانده و به سمت گسترش به جزئیات بیشتر و پیچیدهتر شدن در استدلال پیش رفته است. با این حال میان آنچه فقهای اصحاب ائمه (علیهمالسّلام) در باب فقاهت و افتاء انجام میدادند، با آنچه از فقاهت در دورانهای شكوفایی فقه شیعه فهمیده میشود یعنی رد فروع به اصول و استنباط صدها قاعدهی كلیه و هزاران حكم فقهی پیچیده و مشكل از كتاب و سنت و حكم عقل، و تفریع فروع بیشماری كه قادر باشد در غیبت امام معصوم همهی سؤالهای مكلفین را از شریعت پاسخ گوید و حلال و حرام خدا را در همهی ابواب با همهی جزئیات بیان كند، فاصلهیی ژرف وجود داشت و این فاصله باید به مرور و با پیشرفت تدریجی فقاهت پر میشد.
بیشك فقهای پیش از مفید قدمهای ارزندهیی در این راه برداشتهاند، لیكن این شیخ بزرگ با قدرت فكری نبوغآسای خود، در این عرصه نیز مبدأ یك تاریخ پر تحول و سر سلسلهی یك جریان زاینده و رو به عمق و افزایش، محسوب میگردد. گویا پس از چند قرن جمع آوری منابع فقه یعنی كلمات صادره از معصومین و افتاء براساس متون و ظواهر روایات، در مقطعی از تاریخ فقه لازم بوده است كه این ذخیره و سرمایهی ارزشمند به قالب اندیشهی علمی زده شود و شیوهیی فنی برای استنباط ابتكار گردد.
پیش از شیخ مفید دو جریان متفاوت در فقه شیعه وجود داشته است یكی جریانی است كه فرد شاخص آن علیبنبابویه (متوفی 329) است و شاید بشود آن را جریان قمیین نامید و به گمان زیاد استاد مفید در فقه یعنی جعفربنقولویه (متوفی 368) نیز از آن زمره است. فقاهت در این جریان به معنای افتاء بر طبق متون روایات است. بطوری كه هر فتوا در كتب فقهی این گروه از فقهاء، حاكی از وجود روایتی در مضمون آن بوده و لذا هر گاه صاحب آن فتوا از وثاقت و ضبط لازم برخوردار باشد آن فتوا میتواند جایگزین یك حدیث باشد. بدین جهت است كه شهید (ره) در ذكری فرموده است كه: قد كان الاصحاب یتمسكون بما یجدونه فی شرائع الشیخ ابیالحسنبنبابویه رحمةاللَّه عند اعواز النصوص لحسن ظنهم به و ان فتواه كروایته.
بدیهی است كه فقاهت با این كیفیت، بسی ابتدایی و عاری از اسلوب فنی و پیچیده است و فروع مذكور در كتب فقهی این جریان منحصر به فروع منصوص و بسی كم و محدود است و این همان است كه طعن مخالفین به قلت فروع را متوجه فقه شیعه میكرده و شیخ طوسی رحمةاللَّه بعدها به خاطر دفع این طعن كتاب «المبسوط» را تالیف فرموده است.
جریان دوم نقطهی مقابل این جریان و متكی به استدلال و به ظن غالب، متخذ و سرمشق گرفته از فقه سنی است و دو چهرهی معروف این جریان حسنابنابیعقیل العمانی (متوفی؟) و ابنجنید الاسكافی (متوفی احتمالاً 381) میباشند. اگر چه دربارهی این جریان و حتی همین دو فقیه معروف اطلاعات كافی وجود ندارد كه نشان دهد دقیقاً چه مایه از اجتهاد و نظر در استنباطات فقهای آنان وجود داشته است ولی از آنچه مفید و دیگران دربارهی ابنجنید گفتهاند مسلم مینماید كه وی گرایش به قیاس و رأی داشته و از طریقهی معروف و مقبول شیعه بركنار بوده است. و اما عمانی اگر چه به این گرایش انتساب نیافته بلكه بنابه گفتهی نجاشی كه میگوید «و سمعت شیخنا اباعبداللَّه یكثر الثناء علی هذا الرجل رحمة اللَّه» و از آنچه او و شیخ در دو فهرست دربارهی كتاب او گفتهاند میتوان چنین فهمید كه وی فقیهی مستقیم و شاید نزدیك به همان طریقهیی بوده است كه مفید اتخاذ كرده و مشی نموده و در آن، تألیف و تحقیق كرده و بر آن، شاگردان خود را پرورش داده است. لیكن، با این حال از آنجا كه آراء وی غالباً در شمار شذوذات فقهی و متروك است و شاید به همین جهت هم از كتاب او جز نامی برای اعصار بعد از علامه و محقق(ره) باقی نمانده است، میتوان حدس زد كه وی نمیتواند سلف جریان فقهی بعد از خود باشد و فقاهت او دارای عیبی بوده است. البته شك نباید كرد كه آن عالم اقدم كه بحر العلوم دربارهی او گفته است كه: هو اول من هذب الفقه و استعمل النظر و فتق البحث عن الاصول و الفروع فی ابتداء الغیبة الكبری (فتاوی العلمین ص 13) در دستیابی شیخ مفید به قاعده و پایهی صحیح فقاهت كه باید گام اول در باب خود شمرده شود، تأثیر داشته و چون مقدمهیی برای آن محسوب میشده است.
چنانكه ملاحظه میشود هر یك از دو جریان فقاهت از جهتی ناقص است. در جریان اول، فتوا همان متن روایت است بدون تفریع و رد فرع بر اصل و بحث و مناقشه و نقد و استنتاج. اجتهاد به معنای مصطلح آن، در فقاهت دخالت و تأثیری ندارد. و در جریان دوم اگر چه استدلال و نظر هست، لیكن گویا آن نیست كه به اقتضای تعالیم مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) باید باشد، با قیاسی همراه است و یا به نحوی است كه به آراء شاذه، منتهی میشود و بگونهیی است كه در حوزهی فقاهت شیعه قابل دوام نیست.
فقه مفید از این هر دو عیب، پاك و دارای هر دو مزیت است: هم تكیه بر روشهای معتبر نزد امامیه و هم استفاده از اجتهاد مصطلح و دخالت دادن عنصر استدلال و استنباط نظری در فقه. بنابر این او همان كسی است كه قالب علمی مقبول و معتبر نزد شیعه را به دست آورد و مواد مأثور و اصول متلقاة را نظم علمی بخشید و آن را در حوزهی فقاهت شیعه باقی گذارد، و این همان است كه بعد از او تا قرنها و تا امروز، جریان قانونمند فقاهت، آن را دنبال كرده و به شكوفایی و رشدی كه امروز از آن برخوردار است رسانده است. برای اینكه با ارزش و اهمیت كار فقهی مفید آشنایی اجمالی پیدا شود به سر فصلهای سه گانه در این مورد اشاره میكنیم: الف) كتاب مقنعه. ب) رسالههای فقهی كوچك مفید. ج) كتاب التذكرة باصول الفقه. الف) كتب مقنعه: مقنعه یك دورهی تقریباً كامل فقه است، هیچ كتاب فقهی پیش از آن با این خصوصیت وجود ندارد. مقنع صدوق علاوه بر اینكه مانند كتاب علیبنبابویه متون روایات است از لحاظ جامعیت مباحث فقهی هم به مقنعه نمیرسد و علاوه بر آن، مباحث آن مختصرتر و كوتاهتر است، مفید در این كتاب، اگر چه استدلال بر فتاوای خود ذكر نكرده و لذافهم چگونگی استدلال او بر این فتاوی آسان نیست، اما به استناد قرینهی اطمینان بخشی میتوان گفت كه فتاوی او در این كتاب متكی به استدلال متین فقهی است و اگر این استدلال، مكتوب نیست تا آیندگان از آن استفاده كنند، اما چنان بوده كه تلامذه و طبقهی فقهای متصل به او آن را سرمشق كار خود قرار دهند و بر آن، بیافزایند. آن قرینهی اطمینان بخش، كتاب تهذیب شیخ طوسی است. چنانكه میدانیم، تهذیب شرح مقنعه و بیان استدلالهای فقهی آن است. شیخ طوسی (ره) در مقدمهی آن كتاب پس از ذكر انگیزهی خود از نگارش آن و اینكه همان صدیقی كه از او تألیف كتاب را طلب كرده این را نیز خواسته است كه شیخ برای ادای آن مقصود، مقنعهی مفید را كه كافی و شافی و خالی از حشو و زائد است شرح كند، روش خود را در استدلال بیان میكند كه بطور خلاصه چنین است: استدلال در هر مسأله به ظاهر یا صریح قرآن و یا انواع دلالتهای مفهومی آن (مانند: مفهوم موافقه و مفهوم مخالفه و دلالت التزامیه و اشباه آن)، و نیز استدلال به سنت قطعیه به معنای خبر متواتر و یا خبر محفوف به قرینه، و نیز اجماع مسلمین یا اجماع امامیه، سپس ذكر احادیث مشهور در هر مسأله، و آنگاه مطرح كردن دلیل معارض (اگر وجود داشته باشد) و سعی در جمع دلالی میان دلیلین و اگر جمع دلالی ممكن نشود، رد دلیل مقابل به خاطر ضعف سند یا به خاطر اعراض اصحاب از مضمون آن، و در جایی كه دو دلیل از لحاظ سند و امثال آن (مانند جهت صدور یا اعراض مشهور و غیره) برابر باشند و هیچیك ترجیحی بر دیگری نداشته باشد، ترجیح خبری كه موافق اصول و قواعد كلیهی مستخرجه از شریعت است، و ترك دلیل مخالف اصل و قاعده، و در صورتی كه هیچ حدیثی در مسأله نباشد عمل به مقتضای اصل، و همیشه ترجیح جمع دلالی بر ترجیح سندی، و جمع دلالی را بر طبق «شاهد جمع» منصوص انجام داده و حتی المقدور از آن تخطی نكردن. این روشی است كه شیخ طوسی برای استدلالی كردن كتاب مقنعه در اول كتاب تهذیب ذكر میكند. اهل فن به خوبی میدانند كه این، روشن جامع استدلال در تمامی ادوار فقاهت شیعه تا امروز است، و قالب كلی استدلال فقهی در همهی دورانهای پس از شیخ طوسی (ره)، تا امروز همین بوده است. اكنون این سؤال مطرح میشود كه آیا شیخ مفید كه خود، نویسندهی كتاب مقنعه است از این روش استدلال جامع كه میتواند فقیه را به فتاوی سراسر آن كتاب برساند غافل بوده و بدون معرفت به این روش استدلال به آن فتاوی دست یافته است؟ و به عبارت دیگر آیا شیخ طوسی (ره) مبتكر این نحوه استدلال است؟ یا او آن را از استاد خود، مفید آموخته است؟ به نظر میرسد كه توجه به جوانب موضوع، پاسخ این سؤال را روشن میسازد. میدانیم كه شیخ طوسی، تألیف كتاب تهذیب را در حیات شیخ مفید یعنی پیش از سال 413 آغاز كرده و این مقدمه در آن هنگام نوشته شده است. ورود شیخ طوسی به عراق در سال 408 است و او در این سال كه جوانی 23 ساله بوده در خدمت شیخ مفید طی مدارج عالی علم و تحقیق را آغاز كرده و تا سال 413 یعنی در مدت 5 سال از محضر آن نابغهی بزرگ استفاده كرده است، بقیهی استفادههای علمی شیخ از محضر سید مرتضی و در طول 23 سال بوده است. بدین ترتیب جای شك باقی نمیماند كه شیخ طوسی آن اسلوب استدلال فقهی را در محضر شیخ مفید و از خود آن بزرگوار آموخته و چون با روش استدلال استاد خود آشنا بوده توانسته كتاب وی را با اصول مورد نظر خود او مستدل سازد. این برداشت هنگامی تقویت میشود و قطعیت مییابد كه مبانی اصولی شیخ مفید در كتاب اصول كه بعداً به بررسی آن خواهیم پرداخت مورد توجه قرار گیرد. با ملاحظهی آن كتاب و تكیهی مفید بر كتاب و سنت متواتر و محفوف به قرینه یا مرسل مشهور و مورد عمل اصحاب و دیگر نظرات وی در اصول، به روشنی نشان میدهد كه اسلوب استدلالی كه شیخ طوسی در مقدمهی تهذیب بیان كرده همان است كه استادش بدان معتقد بوده و عمل میكرده و به شاگردان خود میآموخته است. نتیجه آنكه كتاب مقنعه اگر چه با استدلال مقرون نیست ولی از آنچه گفته شد معلوم میشود كه شیوهی استدلالی به همان گونه كه در هزار سال بعد از مفید همواره در حوزه فقاهت شیعه معمول و متداول بوده، آن فقیه نامدار را به فتاوی وی در آن كتاب رسانده است. این روش استدلال همان خط جامع و كاملی است كه پیش از او در هیچیك از دو جریان فقهی شیعه یعنی جریان ابنبابویه و جریان قدیمین سابقه نداشته و شیخ بزرگوار ما مبتكر و مؤسس و پایهگذاری آن است. ب رسالههای فقهی: این رسالهها به وجود حجم كم، گویای عمیق دانش فقهی شیخ بزرگوار است. اگر چه برخی از آنها مانند رسالهی «المسح علی الرجلین» و «ذبائح اهل الكتاب» مشتمل بر استدلالهای جدلی و شبه عقلی است، لكن بعضی دیگر به درستی حاوی اسلوب متین و قوی، و منظم فقهی است مثلاً رسالهی «المهر» یا «جوابات اهل الموصل فی الرؤیة و العدد» یا «المسائل الساقانیة». در رسالهی رؤیت و عدد كه مخصوص رد قول منسوب به صدوق رد قول منسوب به صدوق (ره) و برخی دیگر از فقهای قدیم مبنی بر سی روز بودن ماه رمضان است، شیخ مفید استظهار از آیات، و بهره گیری از لغت، و استشهاد به احكام فقهی مسلم، و بحث در فقه الحدیث روایاتی كه مورد استدلال خصم است، و مناقشه در سند و ذكر احوال رجال و نكات فراوانی در فهم و استنباط از احادیث را در كنار هم آورده و از هر یك به بهترین و پختهترین وجهی استفاده كرده است. از كارهای جالب وی در این رساله این است كه در جایی پس از ذكر حدیث مورد استدلال طرف مقابل، هم سند آن را تضعیف میكند هم مضمون آن را با تكیه بر استدلالی متین، غیر معقول و دور از بیان حكمت آمیز امام و ناشی از جعل كسی كه عامی و جاهل است میشمرد، و هم با قرائنی احتمال ارسال سند آن را مطرح میسازد كه این نكتهی اخیر نشاندهندهی تبحر و احاطه او به حدیث است (رجوع شود به رسالهی مزبور، صفحهی 23 به بعد، فصل مربوط به روایت یعقوببنشعیب از حضرت ابیعبداللَّه «علیهالسّلام»). رسالهی «المسائل الساقانیة» كه در آن پاسخ به اشكالات فقیه حنفی اهل صاغان را در ده مسألهی فقهی بیان میكند، نمونهی دیگری از قوت استدلال و تبحر فقهی شیخ عالیمقام است. این رساله اگر چه دارای ماهیت كلامی یعنی در مقام بحث و محاجه با خصم غیر شیعی و رد اتهام بدعت از سوی او و متقابلاً نسبت افتراء و بدعت دادن به خود او و امام اوست، لیكن چون مسائل مطروحه، عموماً فقهی است هر بینندهی صاحبنظر را به قوت استدلال و روح علمی و فقاهت مجتهدانهی وی، به وضوح آگاه میسازد.
این رساله و رسالهی «العدد و الرؤیة» به خوبی میتوانند نمودار مقام ابداع علمی شیخ مفید و اثبات كنندهی این حقیقت باشند كه هر آنچه در طبقه شاگردان و شاگردان شاگردان او از شیوهی علمی فقاهت مشاهده میشود، تماماً منشأ گرفته از اسلوبی است كه آن بزرگوار پایه گذار و مؤسس آن محسوب میگردد. ج كتاب التذكرة باصول الفقه: علم اصول، آئین استنباط فقهی است. شیوهیی است برای رسیدن از ادله معتبره به احكام عملی. تنظیم قوانین و قواعد اصولی در حكم وضع آئین نامهیی برای فقاهت است. بدون چنین آئین نامهیی قلمرو فقاهت، بیحد و مرز و در معرض خلط و ناخالصی و اشتباه است و احكام استخراج شده لامحاله از اعتبار برخوردار نیست. علاوه بر اینكه سلائق و آراء و فهم شخصی فقیه نقشی بیش از حد در نتیجهی فقاهت مییابد و نظرات فقهاء، دچار تشتت و بیقاعدگی میگردد. درست است كه عمق و پختگی و پیچیدگی روز افزون علم اصول به سلامت آراء فقهی كمك میكند، اما آنچه بیش از آن در غایت و نتیجهی فقاهت اثر میگذارد، اصل ایجاد و وضع این علم است. بیشك پایه و مایهی اصلی علم اصول فقه در كلمات ائمه (علیهمالسّلام) و در ضمن همان چیزی است كه بدان «اصول متلقاة» اطلاق میشده است. ولی در شیعه اولین كتاب اصول را (تا آنجا كه میدانیم) شیخ مفید نوشته است، و آن همین كتاب كوچك و پر محتوای «التذكرة باصول الفقه» است كه احتمالاً انتخابی است كه به وسیلهی شاگرد وی شیخ ابوالفتح كراجُكی (م 449) از اصل كتاب مفید كه آن نیز خود كتاب مختصری بوده است انجام یافته است. این كتاب با همهی اختصار دارای اهمیت زیادی است. زیرا: اولاً این نخستین كتاب در اصول فقه در شیعه است. شیخ طوسی (رحمةاللَّه) در مقدمهی كتاب عدة الاصول میگوید: «و لم یعهد لاحد من اصحابنا فی هذا المعنی الا ما ذكره شیخنا ابو عبداللَّه رحمةاللَّه فی المختصر الذی له فی اصول الفقه ...» ثانیاً در آن، مباحث بسیاری با عبارات كوتاه آمده و بخصوص در مباحث الفاظ، سرفصلهای متعددی مشتمل بر ابحاث مهم در آن مشاهده میشود. ثالثاً در بعضی از مباحث آن، نظر شیخ بزرگوار به آنچه در زمانهای بسیار متأخر از سوی محققان اصولی ذكر شده، بسی شبیه و نزدیك است. مثلاً آنچه در باب نسبت عام و خاص بیان كرده بسیار شبیه است به اصطلاح: «ارادهی جدی و ارادهی استعمالی» كه در تحقیقات اسلاف نزدیك به زمان ما وجود دارد. عبارت شیخ مفید در این مورد چنین است: «و الذی یخص اللفظ العام لاُیخرج منه شیئاً دخل تحته، و انما یدل علی ان المتكلم به اراد به الخصوص و لم یقصد به الی ما بُنی فی الفظ له فی العموم ...» (ص37). رابعاً در حالی كه بنای كتاب بر اختصار است، مباحثی كه در استنباط احكام فقهی، ضروریتر و كاربردیتر است، مقدم داشته شده و مباحث بیشتر نظری از قبیل بحث در حقیقت علم یا حقیقت كلام كه شیخ الطائفه رحمة اللَّه در اول عدة الاصول به تفصیل در آن غور كرده مورد توجه آن بزرگوار قرار نگرفته است. به نظر این جانب بسی جالب است كه در عین اختصار كتاب مورد بحث، مباحثی از این قبیل كه: عموم و اطلاق، مخصوص سنت قولیه است و در سنت فعلیه عموم یا اطلاق راه ندارد یا اینكه امر عقیب حظر، بیش از اباحه را افاده نمیكندیا اینكه استثناء عقیب جمل متعددة، در صورتی كه قرینهیی نباشد به همهی آنها بر میگردد، و امثال اینها مورد غفلت قرار نگرفته و به خاطر تأثیر و تكرر آن در استنباطات فقهی در عبارت مناسب بیان شده است. از آنچه گفته شد آشكار میگردد كه شیخ بزرگوار ما با نگارش كتاب اصول، مقدمات لازم برای ابداع یك قالب علمی و فنی جهت استنباط فقهی را تدارك میدیده است. علم اصول برای او مجموعهیی از معارف ذهنی و شبه كلامی نیست. بلكه همانطور كه شاگرد او نیز در مقدمهی عدة الاصول تصریح كرده چیزی است كه: «احكام شریعت بر آن مبتنی است و بدون مستحكم كردن این پایه، علم به شریعت كامل نمیشود، و هر كه اصول را مستحكم نكند، حكایت كنند و مقلد است و عالم نیست».1372/01/28
جریانات فقهی شیعه،پیش از شیخ مفید پیش از شیخ مفید دو جریان متفاوت در فقه شیعه وجود داشته است یكی جریانی است كه فرد شاخص آن علیبنبابویه (متوفی 329) است و شاید بشود آن را جریان قمیین نامید و به گمان زیاد استاد مفید در فقه یعنی جعفربنقولویه (متوفی 368) نیز از آن زمره است. فقاهت در این جریان به معنای افتاء بر طبق متون روایات است. بطوری كه هر فتوا در كتب فقهی این گروه از فقهاء، حاكی از وجود روایتی در مضمون آن بوده و لذا هر گاه صاحب آن فتوا از وثاقت و ضبط لازم برخوردار باشد آن فتوا میتواند جایگزین یك حدیث باشد. بدین جهت است كه شهید (ره) در ذكری فرموده است كه: قد كان الاصحاب یتمسكون بما یجدونه فی شرائع الشیخ ابیالحسنبنبابویه رحمةاللَّه عند اعواز النصوص لحسن ظنهم به و ان فتواه كروایته. بدیهی است كه فقاهت با این كیفیت، بسی ابتدایی و عاری از اسلوب فنی و پیچیده است و فروع مذكور در كتب فقهی این جریان منحصر به فروع منصوص و بسی كم و محدود است و این همان است كه طعن مخالفین به قلت فروع را متوجه فقه شیعه میكرده و شیخ طوسی رحمةاللَّه بعدها به خاطر دفع این طعن كتاب «المبسوط» را تالیف فرموده است. جریان دوم نقطهی مقابل این جریان و متكی به استدلال و به ظن غالب، متخذ و سرمشق گرفته از فقه سنی است و دو چهرهی معروف این جریان حسنابنابیعقیل العمانی (متوفی؟) و ابنجنید الاسكافی (متوفی احتمالاً 381) میباشند. اگر چه دربارهی این جریان و حتی همین دو فقیه معروف اطلاعات كافی وجود ندارد كه نشان دهد دقیقاً چه مایه از اجتهاد و نظر در استنباطات فقهای آنان وجود داشته است ولی از آنچه مفید و دیگران دربارهی ابنجنید گفتهاند مسلم مینماید كه وی گرایش به قیاس و رأی داشته و از طریقهی معروف و مقبول شیعه بركنار بوده است. و اما عمانی اگر چه به این گرایش انتساب نیافته بلكه بنابه گفتهی نجاشی كه میگوید «و سمعت شیخنا اباعبداللَّه یكثر الثناء علی هذا الرجل رحمة اللَّه» و از آنچه او و شیخ در دو فهرست دربارهی كتاب او گفتهاند میتوان چنین فهمید كه وی فقیهی مستقیم و شاید نزدیك به همان طریقهیی بوده است كه مفید اتخاذ كرده و مشی نموده و در آن، تألیف و تحقیق كرده و بر آن، شاگردان خود را پرورش داده است. لیكن، با این حال از آنجا كه آراء وی غالباً در شمار شذوذات فقهی و متروك است و شاید به همین جهت هم از كتاب او جز نامی برای اعصار بعد از علامه و محقق(ره) باقی نمانده است، میتوان حدس زد كه وی نمیتواند سلف جریان فقهی بعد از خود باشد و فقاهت او دارای عیبی بوده است. البته شك نباید كرد كه آن عالم اقدم كه بحر العلوم دربارهی او گفته است كه: هو اول من هذب الفقه و استعمل النظر و فتق البحث عن الاصول و الفروع فی ابتداء الغیبة الكبری (فتاوی العلمین ص 13) در دستیابی شیخ مفید به قاعده و پایهی صحیح فقاهت كه باید گام اول در باب خود شمرده شود، تأثیر داشته و چون مقدمهیی برای آن محسوب میشده است.
چنانكه ملاحظه میشود هر یك از دو جریان فقاهت از جهتی ناقص است. در جریان اول، فتوا همان متن روایت است بدون تفریع و رد فرع بر اصل و بحث و مناقشه و نقد و استنتاج. اجتهاد به معنای مصطلح آن، در فقاهت دخالت و تأثیری ندارد. و در جریان دوم اگر چه استدلال و نظر هست، لیكن گویا آن نیست كه به اقتضای تعالیم مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام) باید باشد، با قیاسی همراه است و یا به نحوی است كه به آراء شاذه، منتهی میشود و بگونهیی است كه در حوزهی فقاهت شیعه قابل دوام نیست. فقه مفید از این هر دو عیب، پاك و دارای هر دو مزیت است.1372/01/28
جمع ميان عقل و نقل در فقه و كلام؛ يكی از كارهای ابداعی شیخ مفید شیخ مفید در سلسلهی علمای امامیه، فقط یك متكلم و فقیه سر آمد و برجسته نیست، بلكه فراتر از این، وی مؤسس و سرحلقهی جریان علمی رو به تكاملی است كه در دو رشتهی كلام و فقه، تا امروز در حوزههای علمی شیعه امتداد یافته و با وجود بركنار نماندن از تأثرات تاریخی جغرافیایی و مكتبی، ویژگیهای اصلی و خطوط اساسی آن همچنان پابرجاست مانده است. تبیین و اثبات این نكته از آنجا اهمیت مییابد كه این جریان علمی، در دوران متصل به زندگی شیخ مفید تا نزدیك به نیم قرن پس از درگذشت او، به چنان تحول و تكامل سریع و شگرفی نائل گشته كه در برابر آن، نقش تأسیسی شیخ مفید مورد غفلت قرار گرفته است. در این نكته، تأكید اصلی بر این است كه تلاش علمی ممتاز و درخشان شاگرد برجستهی شیخ مفید یعنی سید مرتضی علم الهدی (متوفی در ۴۳۶ ه) و اوج قلهی رفیع همین سلسله در عهد شیخ الطائفه محمّد بن الحسن الطوسی متوفی در ۴۶۰ ه) در واقع ادامهی جریانی است كه سرچشمه و مؤسس آن محمّد بن ممد بن النعمان المفید بوده است. برای تبیین این نكته لازم است نقش مؤثر و تعیین كنندهی مفید: ۱ - در تثبیت هویت مستقل مكتب اهل بیت (علیهمالسّلام( ۲ - در بنیانگذاری شكل و قالب علمی صحیح برای فقه شیعه ۳ - در آفرینش شیوهی جمع منطقی میان عقل و نقل در فقه و كلام ... تعریف شود... 3 - آفرینش شیوهی جمع منطقی میان عقل و نقل در فقه و كلام
این سومین بعد از جوانب شخصیت شیخ بزرگوار ما به مثابهی مؤسس و سرسلسلهی حركت علمی شیعه است.
در اینجا نیز شیخ عالیمقام راه تازهیی میان عقل گرایی مطلق معتزله و پیروان آنان از شیعه مانند بنی نوبخت و حدیث گرایی شیخ صدوق گشوده است. معتزله در روزگار رواج اعتزال یعنی در اواخر دورهی اول خلافت عباسی (منتهی به اواسط قرن سوم هجری) از جریان افكار فلسفی بیگانه (یونانی، پهلوی، هندی و غیره) به عالم اسلام و ترجمهی آثار آنان به شدت متأثر بودند و در آن هنگام، هم آن جریان بیگانه و هم این گرایش معتزله بشدت مورد تشویق خلفاء بخصوص مأمون قرار میگرفت. عكسالعمل این عقلگرایی افراطی، حركت اصحاب حدیث در اهل سنت و محدثین شیعه مانند صدوق رحمةاللَّه در شیعه بود كه میخواستند یكسره معارف كلامی و اعتقادی را از راه حدیث بفهمند. كار بزرگ مفید اثبات این مطلب است كه عقل مستقلاً از فهم همهی مباحثی كه در علم كلام مطرح میشود، ناتوان است، مثلاً در باب صفات باری مانند اراده و سمع و بصر و امثال آن، عقل به مدد وحی است كه میتوان در وادی معرفت درست گام نهد و به تنهایی وارد شدنش در این وادی كه مربوط به حضرت حق (جلّوعلا) است، ورود در تیه ضلالت است، و این در واقع مضمون همان روایاتی است كه آدمی را از تكلم در باب خدای متعال نهی میكند. پس كار مفید، محروم كردن عقل از قلمرو متعلق به او كه در آن سمع و وحی را راه نیست یعنی وادی اثبات صانع و استدلال بر وجود باری یا توحید یا نبوت عامه نیست، بل محدود كردن عقل به همان حدودی است كه خالق عقل برای او معین كرده است تا به گمراهی نیفتد. عبارت اوائل المقالات یكجا چنین است: «ان استحقاق القدیم سبحانه بهذه الصفات (اعنی كونه تعالی سمیعاً بصیراً و رائیاً و مدركاً) كلها من جهة السمع دون القیاس و دلائل العقول»و در جای دیگر چنین: «ان كلام اللَّه تعالی محدث و بذلك جائت الا ثارعن آل محمّد (صلّیاللَّهعلیهواله)» و در جای دیگر چنین: «ان اللَّه تعالی مرید من جهة السمع و الاتباع و التسلیم علی حسب ما جاء فی القرآن، و لا اوجب ذلك من جهة العقول»و در جای دیگر بطور كلی چنین:«اتفقت الامامیة علی ان العقل یحتاج فی علمه و نتائجه الی السمع، و انه غیر منفك عن سمع ینبه العاقل علی كیفیة الاستدلال ... و اجمعت المعتزلة ... علی خلاف ذلك و زعموا ان العقول تعمل بمجردها عن السمع و التوقیف...»
اینگونه تصریحات در كلمات مفید فراوان است. با این همه سندیت نقل را در جایی میپذیرد كه برهان عقلی بر امتناع آن قائم نباشد، و لذا در باب ظهور معجزات از ائمه (علیهمالسّلام) پیش از آنكه ورود دلیل سمعی بر آن را ذكر كند، میگوید: «فانّه من الممكن الذی لیس بواجب عقلا ولا ممتنع قیاساً» شبیه این سخن را نیز در، موارد دیگری تكرار كرده است ولی در «تصحیح اعتقادات الامامیه» كه تعلیق بر «اعتقادات شیخ صدوق» است پس از حكم به ردّ حدیث مخالف قرآن، صریحتر از هر جای دیگر اعلام میكند كه: «و كذلك ان وجدنا حدیثاً یخالف احكام العقول اطرحناه، لقضیة العقل بفساده» در این بیان علاوه بر اینكه حدیث مخالف حكم عقل را رد میكند، پایه و مبنای همین را نیز حكم عقل میداند و بدین ترتیب بطور مضاعف بر حجیت استدلال عقلی تأكید میورزد. اعتماد بر استدلال عقلی در مكتب مستقل شیخ مفید تا بدان حد است كه در بحث، «الالم للمصلحة دون العوض» پس از آنكه نظر یگانهی خود را كه در آن با هیچیك از عدلیّه و مرجئه شریك نیست، بیان میكند با اعتماد به نفس كمنظیری میگوید: «وقد جمعت فیه بین اصول یختص بیجمعها دون من وافقنی فی العدل و الا رجاء، بما كشف لی فی النظر عن صحته، و لم یوحشنی من خالف فیه، اذ بالحجة لی اتم انس ولا وحشة من حق و الحمدللَّه» با توجه به اینكه در بحث الم و بحثهای متفرع بر لطف، عموماً به ادلهی عقلی و نه سمعی استناد كرده، بنابراین منظورش از حجت در عبارت یاد شده همان استدلال عقلی است. وارد شدن عنصر «سمع» در بنای مكتب كلامی شیخ مفید موجب آن شده است كه به مدد بیانات ائمه (علیهمالسّلام) بسیاری از مباحث دشوار كه دست یافتن به سخن حق در آن، مسیری طولانی را میطلبد، به آسانی در مجموعهی كلامی آن بزرگوار جای گیرد و خط سیر كلامی شیعه پس از مفید را از انحرافها و اضطرابهای فكری نجات بخشد. برای نمونه میتوان اشاره كرد كه در مسألهی صفات باری، معتزله از نفی صفات در كلمات واصلبنعطاء و نظریهی نیابت ذات از صفات، تا رسیدن به نظریه توحید به معنای عدم زیادهی صفات بر ذات و اینكه صفات حق تعالی عین ذات او در وجود است، راه درازی را پیمودهاند، در حالی كه این مسأله در كلمات مفید، متخذ از سمع یعنی نهج البلاغه و روایات صادره از ائمه (علیهمالسّلام) است. حتی از این روایات استفاده میشود كه این مباحث در زمان ائمه (علیهمالسّلام) میان شیعیان مطرح بوده و دربارهی آن از منبع لایزال علم اهل بیت استفاده میكردهاند (رجوع شود به كافی ج 1 ص 107 باب صفات الذات و به فصول گوناگون از توحید صدوق و خطبه نهج البلاغه).
نكتهی قابل توجه این است كه در رسالههای مختصر كلامی مانند: «النكت فی مقدمات الاصول» حتی در باب صفات باری نیز كه در اوائل المقالات استدلال سمعی را مرجع یگانه در آن باب معرفی میكرد به استدلال عقلی در كنار استدلال سمعی متوسل میشود. مثلاً در این عبارت: «فان قال: ما الدلیل علی انّه قادر؟ فقل: تعلق الافعال به مع تعذّرها فی البدائة علی العاجز...» و باز: «ما الذی یدل علی انّه عالم؟ فقل: ما فی افعاله من الاتقان و التظافر علی الاتساق، و تعذّر ما كان بهذه الصفه فی البدائة علی الجاهل» و به همین ترتیب در باب سمیع و بصیر و حكیم و هكذا. (النكت فی مقدمات الاصول ص 33 34). این را نمیتوان عدول از مبنای یاد شده در اوائل المقالات به شمار آورد. پیشتر گفته شد كه به احتمال قوی رسالههای مختصری كه شیخ مفید به ترتیب سؤال و جواب نوشته، دستورالعملی برای نوآموزان جدل كلامی یا شیعیان دور دستی است كه به استادی چون مفید دسترسی ندارند و شیخ بزرگوار در آن رسالهها، ممشای بحث عقلی را كه برای مواجهه با هر مخاطبی قابل استفادهتر است، برگزیده است. بدینگونه مشخص میگردد كه جمع میان حجّت عقلی و دلیل نقلی در مشی كلامی مفید یكی از كارهای برجسته و ابداعی آن استاد كلّ است.1372/01/28
اوضاع سیاسی اجتماعی بغداد در زمان شیخ مفید [شیخ مفید] آن نابغهی عالیمقام این جهاد علمی طولانی و پی افكندن كاخ دانش فقه و گشودن راه میانه در كلام را در اوضاع و احوال اجتماعی دشواری انجام داده است. حكومت آل بویه در بغداد اگر چه فضای مناسبی برای بحث آزاد علمی پدید آورد، اما به هیچوجه مشكل برخوردهای تعصب آمیز فقهاء حنبلی و فشارهای دستگاه حكومت عباسی بر شیخ مفید و عموم شیعیان را نتوانست حل كند. مظلومیت شیعیان كرخ بغداد و محنتهای عظیمی كه بر آنان و پیشوای بزرگوارشان وارد میآمد، حقائقی است كه تاریخ بدان صریحاً گواهی داده است. به گمانی شیخ مفید غیر از آن سه نوبت تبعید كه در كتب تاریخ آن را ثبت كردهاند، در یك دورهی تقریباً دو ساله در حدود سالهای 405 تا 407 دچار گرفتاری و محنتی بوده است كه نوع آن هم به درستی روشن نیست. این گمان از آنجا پدید میآید كه در قضایای وفات سید رضی شاگرد محبوب مفید در سال 406 با اینكه تفاصیل تشییع و دیگر خصوصیات آن در كتب مذكور است از شیخ مفید كه علی القاعده باید مكرر از او یاد شود، هیچ ذكری نیست. قرینهی دیگری كه این گمان را در ذهن بر میانگیزد آن است كه امالی شیخ مفید كه در هر سال در چند مجلس در حول و حوش ماه رمضان در خانهی شیخ یا در مسجدش در درب الریاح، القاء میشده است، و از سال 404 تا سال 411 ادامه داشته، در سالهای 405 و 406 القاء نشده و هیچ مجلسی مربوط به این دو سال در مجموعهی امالی مفید وجود ندارد. و باز قرینهی دیگر آن است كه در قضایای محرم سال 406 كه فتنهی بزرگی بر ضد شیعه بر پا شد و یكی از محنتهای بارها مكرر آنان، در آن اتفاق افتاد كسی كه حكومت بغداد به عنوان نماینده و رئیس شیعه انتخاب كرد تا با او مذاكره كند، سید مرتضی بود نه شیخ مفید. در حالی كه رئیس مطلق و بیمنازع شیعه در آن روزگار و از سالهای پیش از آن شیخ مفید بود و سید مرتضی شاگرد و مرید متواضع و تابع او محسوب میشد. این قرائن، گمان گرفتاری و محنتی در آن دو سال برای مفید را كه منتهی به غیبت او از بغداد شده باشد در ذهن بر میانگیزد كه باید پیرامون آن تحقیق كرد. ولی آنچه مسلم است آن است كه زندگی در بغداد برای عموم شیعه و از جمله رهبران آنها در بخش عظیمی از صدوسیزده سال حكومت آل بویه به عراق و بغداد بسی دشوار و محنت آمیز و همراه با درگیری و كشتار و مظلومیت بود و شیخ مفید در میان این مشكلات عظیم و با تحمل مسؤولیت رهبری شیعه در عراق بلكه در سراسر جهان اسلام، به چنین توفیق عظیمی در زمینهی معارف شیعه دست یافته است.1372/01/28
نقش تاریخی حوزههای علمیه در بقای دین و تقویت روحیه دینی مردم در جامعهی ما چه در گذشته، چه حال و چه در آینده در بارهی این نقش[حوزه های علمیه]باید خیلی مطالعه و تدبر بشود. از مجموعهی روحانیت، بخصوص حوزهی علمیه را انتخاب کردیم؛ چون اینجا مزرع علمای دین و پرورشگاه نهالهای بالندهی فقاهت در آینده است. این حوزهها در طول زمان توانستهاند اولًا دین را حفظ و تبیین کنند که اگر زحمات حوزههای علمیه از آغاز تا امروز نمیبود، یقیناً از دین و حقایق دینی چیزی باقی نمیماند؛ بقای دین مدیون تلاش علمی حوزههاست ثانیاً توانستهاند روحیهی دینی مردم را تقویت کنند. از این حوزهها بوده است که علما و مبلّغانی برخاستند و در میان مردم تبلیغ دین کردند و روحیهی دینی را در مردم تقویت نمودند و همچنین توانستند فکر جامعه را هدایت کنند. از هزار سال پیش تا امروز یعنی بعد از دوران حدیث و متنگرایی، و از اول دوران استدلال این حوزههای علمیه بودند که توانستند فکر دینی مردم را هدایت کنند و به آنها روحیهی دینی بدهند و دین را حفظ نمایند. در طول زمان، در مسائل سیاسی هم این حوزهها تأثیر گذاشتند، و ما این را در تاریخ گذشتهی خودمان هم دیدهایم؛ مثل دوران علامهی حلی (رضوان اللّه علیه) که مدرسهی سیار داشت و طلاب را حتّی با خود در شهرها و بلاد گوناگون حرکت میداد؛ و قبل از آن، در زمان شیخ طوسی و شاگردان آن بزرگوار، که در آفاق دنیای اسلام پخش میشدند چه در طرف شرق، چه در طرف غرب؛ مثل شهرهای شام و طرابلس و مصر و دیگر مناطق و یا در زمان سیّد مرتضی و چه در زمانهای نزدیک به زمان ما، مثل دوران قبل از شیخ انصاری زمان مرحوم کاشف الغطاء که حوزههای علمیه آن وقت در وضع تحولات جاری زندگی مؤثر بودند؛ و بعد شاگردان شیخ انصاری مثل مرحوم میرزای شیرازی و بعد آخوند خراسانی و دیگرانی که نقش آنها را در قضایای قبل از مشروطیت و در خود قضیهی مشروطیت و بعد از آن تا زمان ما، همه میدانند (یعنی باید گفت همه هم نمیدانند. متأسفانه این جزو مباحث کم تحقیق شده و کمکار ماست؛ باید همه بدانند. اینها چیزهای دانسته شده و شناختهشده و ثبت و ضبطشدهیی است)؛ و چه در زمان ما، که تحرک ملت و تحقق انقلاب اسلامی و حدوث جامعهای با پایههای اسلامی، به وسیلهی حوزههای علمیه انجام گرفت. استاد حوزهی علمیه بود که پیشاهنگ بود. طلاب و فضلای حوزهی علمیه بودند که در سرتاسر کشور، سربازان آن فرمانده و آن رهبر بودند. کاری انجام گرفت که در طول تاریخ اسلام، از بعد از صدر اول تا امروز انجام نگرفته بود، و آن تحقق این نظام اسلامی بود. در دوران بعد از انقلاب تا امروز هم که حضور طلاب و حوزههای علمیه در مراحل مختلف انقلاب واضح است. پس، حوزهی علمیه از جهات مختلف برای جامعه یک نقش حیاتی دارد و همانطور که عرض کردیم این باید مورد تدبر قرار بگیرد؛ یعنی کسانی روی این فکر کنند، تحقیق کنند، مواد لازم را جمعآوری کنند و در این زمینه فکر نو ارائه نمایند.1370/06/31
تاثیرگذاری تاریخی حوزه های علمیه در مسائل سیاسی در طول زمان، در مسائل سیاسی هم این حوزهها[ی علمیه] تأثیر گذاشتند، و ما این را در تاریخ گذشتهی خودمان هم دیدهایم؛ مثل دوران علامهی حلی (رضوان اللّه علیه) که مدرسهی سیار داشت و طلاب را حتّی با خود در شهرها و بلاد گوناگون حرکت میداد؛ و قبل از آن، در زمان شیخ طوسی و شاگردان آن بزرگوار، که در آفاق دنیای اسلام پخش میشدند چه در طرف شرق، چه در طرف غرب؛ مثل شهرهای شام و طرابلس و مصر و دیگر مناطق و یا در زمان سیّد مرتضی و چه در زمانهای نزدیک به زمان ما، مثل دوران قبل از شیخ انصاری ، زمان مرحوم کاشف الغطاء که حوزههای علمیه آن وقت در وضع تحولات جاری زندگی مؤثر بودند؛ و بعد شاگردان شیخ انصاری مثل مرحوم میرزای شیرازی و بعد آخوند خراسانی و دیگرانی که نقش آنها را در قضایای قبل از مشروطیت و در خود قضیهی مشروطیت و بعد از آن تا زمان ما، همه میدانند (یعنی باید گفت همه هم نمیدانند. متأسفانه این جزو مباحث کم تحقیق شده و کمکار ماست؛ باید همه بدانند. اینها چیزهای دانسته شده و شناختهشده و ثبت و ضبطشدهیی است)؛ و چه در زمان ما، که تحرک ملت و تحقق انقلاب اسلامی و حدوث جامعهای با پایههای اسلامی، به وسیلهی حوزههای علمیه انجام گرفت. استاد حوزهی علمیه بود که پیشاهنگ بود. طلاب و فضلای حوزهی علمیه بودند که در سرتاسر کشور، سربازان آن فرمانده و آن رهبر بودند. کاری انجام گرفت که در طول تاریخ اسلام، از بعد از صدر اول تا امروز انجام نگرفته بود، و آن تحقق این نظام اسلامی بود. در دوران بعد از انقلاب تا امروز هم که حضور طلاب و حوزههای علمیه در مراحل مختلف انقلاب واضح است.1370/06/31