newspart/index2
نقشه دشمن / دشمن/تلاش دشمن / سناریوی دشمن/ کید دشمن/برنامه دشمن/سیاست دشمن/استراتژی دشمن/توطئه دشمن/توطئه استکبار/روش دشمن/طرح کلی دشمن/پازل دشمن
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
ایستادگی امام در مقابل تجارت مشروبات الکی

من میخواهم مسئله‌ی حجاب را ذکر کنم و اشاره کنم: پولهای زیادی خرج میکنند، فعّالیّت زیادی میکنند، صدها رسانه را -از انواع و اقسام رسانه‌ها- به کار میگیرند برای اینکه بتوانند روی این نقطه‌ی حسّاس، [یعنی] نقطه‌ی هویّت مستقلّ فرهنگیِ زنِ مسلمان، اثرگذاری کنند؛ دشمنان ما واقعاً خودشان را در خارج از کشور [برای این کار] میکشند؛ از طُرق مختلف؛ حالا چقدر پول خرج میشود برای اینکه بتوانند این تلویزیون‌ها و این رادیوها و این فضای مجازی و این سایت‌های اینترنتی را به کار بیندازند -مدام تبلیغ بکن، بگو، بگو، صد بار- که چه بشود؟ که نتیجه‌اش بالاخره این بشود که مثلاً فرض کنید چهار دختر فریب بخورند و در خیابان حجابشان را بردارند. این‌همه خرج، این‌همه زحمت، این‌همه فکر، پشت سر این کار است، دارند تلاش میکنند، [امّا] تلاششان عقیم است؛ نتیجه‌اش این است که چهار نفر -حالا چهار دختر در گوشه کناری- فریب بخورند یا انگیزه‌های گوناگونی پیدا کنند؛ بعضی‌شان هم ممکن است پول بگیرند -حالا من نمیدانم، نمیتوانم قطعاً بگویم- و این روسری را از سرشان بردارند یعنی مثلاً ما چه شدیم! نتیجه‌ی همه‌ی آن تلاش، خلاصه میشود در این نتیجه‌ی کوچکِ حقیر.

خب، تا اینجا مسئله‌ای نیست؛ [امّا] آنچه بنده را حسّاس میکند، این است که ناگهان شما می‌بینید از دهان یک گروهی از افرادی که جزو خواص محسوب میشوند، مسئله‌ی «حجاب اجباری» مطرح میشود؛ معنایش این است که یک عدّه‌ای نادانسته -حالا من میگویم نادانسته؛ ان‌شاءالله نادانسته است- همان خطّی را دنبال میکنند که دشمن با آن‌همه خرج نتوانسته است آن خط را در کشور به نتیجه برساند؛ همان خط را دارند دنبال میکنند؛ در بین اینها روزنامه‌نگار هست، در بین اینها روشنفکرنما هست، در بین اینها آخوند و معمّم هست. [میگویند] «امام که فرمودند باید زنها باحجاب باشند، همه‌ی زنها را نگفتند»! حرف بیخود! ما بودیم آن‌وقت، ما خبر داریم؛ چطور این‌جور است؟ امام در مقابل یک منکر واضحی که به‌وسیله‌ی پهلوی و دنباله‌های پهلوی در کشور به وجود آمده بود، مثل کوه ایستاد، گفت باید حجاب وجود داشته باشد. در مقابل همه‌ی منکرات، امام همین‌جور محکم ایستاد. همان وقت بحث تجارت مشروبات الکلی بود؛ ما در شورای انقلاب بودیم، جلسات مشترکی با دولت داشتیم، همان وقت کسانی بودند که معتقد بودند تجارت مشروبات الکلی برای کشور فایده دارد، ما از این فایده چطور صرف‌نظر کنیم؛ مایل بودند این تجارت ادامه پیدا بکند، از بیرون شراب بیاورند. امام قرص‌ومحکم ایستاد؛ در مقابل حرام الهی، امام بزرگوار می‌ایستاد و ایستاد؛ این حرام الهی بود. حالا آقا از آن طرف درآمده [میگوید] که «آقا! این گناه که مثلاً از غیبت بزرگ‌تر نیست؛ چرا شما در مقابل غیبت کسی را تعقیب نمیکنید، در مقابل این [کار] که مثلاً روسری را بردارد‌ یا بی‌حجاب باشد، تعقیب میکنید». ببینید چه [خطایی]؟ عدم تشخیص؛ آنچه انسان [از آن] رنج میبرد، این است که تشخیص نیست. ما که نگفتیم اگر کسی در خانه‌ی خودش در مقابل نامحرم روسری‌اش را برداشت، ما او را تعقیب میکنیم؛ [خیر] ما او را تعقیب نمیکنیم، در خانه‌ی خودش است، کار شخصی میکند. آن کاری که در ملأ انجام میگیرد، در خیابان انجام میگیرد، یک کار عمومی است، یک کار اجتماعی است، یک تعلیم عمومی است؛ این [خطا]، برای حکومتی که به نام اسلام بر سرِ کار آمده است تکلیف ایجاد میکند. حرام کوچک و بزرگ ندارد؛ آنچه حرام شرعی است نبایستی به‌صورت آشکار در کشور انجام بگیرد.1396/12/17

لینک ثابت
تشکیل گروه شیعه شناسی توسط صهیونیست ها

شیوه‌های برخورد با اسلام و دشمنی با اسلام هم متنوّع [است‌]؛ انواع و اقسام. می‌نشینند فکر میکنند، راه پیدا میکنند برای نفوذ کردن، برای ضربه زدن. سالهای اوّل پیروزی انقلاب اسلامی بود که ما اطّلاع پیدا کردیم رژیم صهیونیستی یک جمعیّتی را معیّن کرده است و پول به اینها داده که بنشینند راجع به اسلام و راجع به شیعه فکر کنند، مطالعه کنند، بررسی کنند؛ خب، این مطالعه برای چیست؟ این مطالعه برای این است که ببینند چه‌جور میشود این عامل عظیم را، این بیداری را، این یقظه‌یاسلامی را خنثی کرد؛ [اینکه‌] چه‌طور میشود به ملّتهای مسلمان که بیدار شده‌اند، فهمیده‌اند که قدرت دارند، فهمیده‌اند میتوانند کار کنند ضربه زد. نشستند پولها خرج کردند. اینکه گفتم، یکی‌اش بود؛ ده‌ها مرکز و کانون -که بعضی را خبر داریم، بعضی را هم حدس میزنیم- در اروپا، در آمریکا، در رژیم صهیونیستی، در بعضی از کشورهای وابسته و تحت فرمان اینها به‌وجود آمد، برای اینکه ببینند راه‌ها چیست. آن‌وقت شما می‌بینید ایجاد اختلاف را، ایجاد خشونت را، بدنام کردن اسلام را، تجزیه کردن کشورهای اسلامی را، به جان هم انداختن ملّتهای مسلمان را و به جان هم انداختن آحاد یک ملّت را جزو کارهای لازم خودشان میدانند؛ یک روز وسیله‌اش فرض کنید که بلک واتر(۱۲) آمریکایی است، یک روز هم وسیله‌اش داعش عراقی یا سوری یا امثال اینها است. میگردند وسیله پیدا میکنند برای اینکه ایجاد اختلاف کنند.1394/05/31
لینک ثابت
ضدانقلابهای کردستان، شعارهای اسلامی میدادند

دشمن از روز اوّل روی منطقه‌ی کردنشین تکیه کرد؛ به دو جهت: یکی به‌خاطر قومیّت، یکی به‌خاطر مذهب؛ امیدوار بودند که بتوانند از این نقطه نفوذ کنند؛ در بلوچستان به یک نحو، در ترکمن‌صحرا به یک نحو، در کردستان به یک نحو. این اسناد و مدارک فراوان مربوط به منطقه‌ی کردستان که در نهان‌خانه‌های امنیّتی رژیم طاغوت بود، همه افتاد دست ما؛ ما فهمیدیم سیاستهای اینها آنجا چه بوده است و چه‌کار میکردند. اینها از این سیاستها میخواستند بعد از پیروزی انقلاب استفاده کنند و منطقه‌ی کردستان را تبدیل کنند به یک نقطه‌ی آسیب‌پذیر و آسیب‌زن نسبت به انقلاب؛ هدف این بود. حالا شعارهای گوناگونی میدادند؛ بعضی‌شان شعار چپ میدادند، بعضی حتّی شعارهای اسلامی میدادند. در همین منطقه‌ی کردستان از ضدّ انقلابِ معارض با نظام اسلامی، کسانی بودند که آیه‌ی قرآن میخواندند - که خب همه یادمان هست؛ کسانی که در این قضیّه بودند، یادشان هست - امّا در واقع داشتند برای ضدّ انقلاب، برای آمریکا، برای رژیم صهیونیستی کار میکردند، تلاش میکردند؛ و همه‌ی نیروی خودشان را هم مصرف کردند بلکه بتوانند آن منطقه را ناامن کنند؛ خب این منطقه ناامن نشد. خب بله، جوانهای ما از جاهای مختلف رفتند کردستان امّا اگر دل مردم کُرد با انقلاب نبود، باز هم اینها میتوانستند کار بکنند؟ معلوم است که نه؛ اگر ده برابر آن مقداری که ما نیرو فرستادیم کردستان، میرفتند کردستان امّا دل مردم کرد با اینها نبود، نمیتوانستند کار بکنند؛ مردم کُرد و خیلی از علمای کُرد دلشان با اینها بود؛ بعضی از علمای کرد را ضدّ انقلاب شهید کرد، که آخرینش همین چند سال پیش مرحوم شیخ‌الاسلام بود؛ در سنندج این مرد خالص و پاک را شهید کردند؛ بنابراین کاری که در آن منطقه انجام گرفت به همّت برادران بود.1394/02/14
لینک ثابت
استقامت ملت ایران بر اهداف انقلاب اسلامی

توقع دشمنان اسلام و دشمنان ایران این بود که مردم بعد از یک سال دو سال پنج سال، خسته بشوند، یادشان برود، از انقلاب دست بکشند؛ کمااینکه در بسیاری از انقلابهای دنیا همین اتفاق افتاده است؛ اینکه من میگویم "بسیاری"، در واقع باید گفت همه؛ در این انقلابهایی که در دویست، دویست‌وپنجاه سال اخیر در دنیا اتفاق افتاده است، تا آنجایی که بنده سراغ دارم همه‌جا همین‌جور بوده است، بعد از گذشت یک مدتی آبها از آسیاب افتاده است و آن موج انقلاب فروکش کرده و تمام شده، برگشته به حالت سابق.
بنده به یک کشوری رفتم زمان ریاست جمهوری، یک کشور انقلابی که هفت هشت ده سالی بود انقلاب کرده بودند، رئیس آن کشور هم جزو همان عناصر انقلاب‌کننده بود وقتی ما رفتیم آنجا. وقتی من وارد شدم‌ [به‌] آنجایی که مارا بردند به‌عنوان ضیافت و به‌عنوان مهمانی و اینها، دیدم عیناً همان وضعیتی که حاکم استعمارگر قبلی - که پرتغالی بوده است؛ آنجا مستعمره‌ی پرتغال بود - با آن وضع زندگی میکرده، عیناً همان وضع وجود دارد، هم از لحاظ تشریفات ظاهری، هم از لحاظ احترامات، [هم از لحاظ] آداب! هیچی فرق نکرده است؛ یعنی اولی که اینها سرِکار آمدند این‌جور نبوده، بعد بتدریج مغلوب عادات مستکبرین و مستبدینِ قبل از خودشان شدند و همان وضعیت را انجام دادند؛ انقلاب اسلامی مغلوب نشد، جمهوری اسلامی مغلوب نشد؛ آن کسانی که میخواستند عادات قبلی، سنن قبلی، شیوه‌ی قبلی را بر این کشور و بر این انقلاب تحمیل کنند، نتوانستند؛ و انقلاب همچنان حرف اسلام را میزند، حرف انقلاب را میزند، حرف استقلال را میزند، حرف ایستادگی ملی را میزند، حرف توسعه‌ی درون‌زای کشور را میزند، حرف عدل را میزند و برای این اهداف بزرگ تلاش میکند و کار میکند؛ همه‌ی اینها مسائل انقلاب است؛ اینها چیزهای مهمی است. این یک واقعیتی است.1392/12/15

لینک ثابت
هوشمندی ایران در تأمین سوخت بیست درصدِ مورد نیاز نیروگاه تحقیقاتی تهران

هوشمندانه باید نقشه‌ی دشمن را حدس زد و تشخیص داد و جلوتر از دشمن عمل کرد. ما در یک مواردی اینجوری عمل کردیم، موفقیتش را دیدیم؛ یک نمونه، همین مسئله‌ی تأمین سوخت بیست درصدِ مورد نیاز نیروگاه تحقیقاتی تهران است که رادیو‌داروهای مهمِ مورد نیاز کشور در آنجا تولید میشود. این نیروگاه کوچک احتیاج داشت به سوخت بیست درصد، که ما بیست درصد را تولید نمیکردیم و همیشه این را از خارج تهیه میکردیم. دشمنان ما فکر کردند که از این فرصت استفاده کنند، این نیاز ملی را گرو بگیرند، برای اینکه جمهوری اسلامی را وادار کنند به قبول تحمیلها و تحکمهای خودشان؛ خواسته‌های خودشان را به این وسیله تحمیل کنند. جوانان ما، دانشمندان ما، قبل از آنکه کار به نقطه‌ی فشار و حساس برسد، توانستند سوخت غنی شده‌ی بیست درصد را تهیه کنند و آن سوخت را تبدیل کنند به صفحه‌ی مورد نیازی که در آن نیروگاه لازم بود تهیه شود. مخالفین ما حدس هم نمیزدند که ما بتوانیم این کار را انجام دهیم؛ اما مسئولین کشور بوقت متوجه این نیاز شدند، دست‌به‌کار شدند؛ استعداد ایرانی شکوفا شد، بُروز کرد و این کار را با موفقیت انجام دادیم. آنها در حالی که انتظار داشتند جمهوری اسلامی ملتمسانه از آنها سوخت بیست‌درصد را درخواست کند، جمهوری اسلامی اعلام کرد که ما سوخت بیست‌در‌صد را در داخل تهیه کردیم و احتیاجی به شما نداریم. اگر دانشمندان ما، مردان علمی ما، جوانان ما این کار را نمیکردند، ما امروز باید با اصرار، با التماس، با هزینه‌ی زیاد، در مقابل کسانی که دوست ما نیستند، میرفتیم؛ یا سوخت بیست‌درصد را درخواست میکردیم، یا رادیوداروها و محصول را درخواست میکردیم. مسئولین کشور پیش‌بینی کردند، بوقت فهمیدند؛ آنچه را که باید انجام دهند، انجام دادند؛ لذا پیروز شدیم. این باید یک برنامه‌ای باشد برای همه‌ی مسائل اساسی کشور و همه‌ی نیازهای کشور.1392/01/01
لینک ثابت
گستاخانه تر شدن دشمن به هنگام عقب نشینی مسئولان از قضیه هسته ای

در هر برهه‌ای که ما در مقابل جبهه‌ی دشمن انعطاف نشان دادیم و با توجیه‌هائی عقب‌نشینی کردیم - مثلاً یک وقت گفتیم بگذارید بهانه را از دست دشمن بگیریم، یک وقت گفتیم بگذارید سوءظن دشمن را از خودمان زائل کنیم - دشمن مواضع گستاخانه‌تری علیه ما گرفته. در آن روزی که ادبیات مسئولین ما آلوده شد به حرفها و تعبیرات تملق‌آمیز نسبت به غرب و فرهنگ غربی، در آن روز اینها ما را «محور شرارت» معرفی کردند! چه کسی؟ آن کسی که خودش مجسمه‌ی شرارت بود. رئیس جمهور قبلی آمریکا - مجسمه‌ی شرارت - ایران اسلامی را «محور شرارت» معرفی کرد! این کِی بود؟ آن وقتی که ما در ادبیات خودمان، در اظهارات خودمان، حرفهای تملق‌آمیز نسبت به غرب و نسبت به آمریکا و اینها را تکرار میکردیم. اینها اینجوری‌اند. در همین قضیه‌ی هسته‌ای، آن وقتی که ما با اینها همراهی کردیم و عقب‌نشینی کردیم - البته برای ما تجربه‌ای بود، اما این واقعیت است - اینها جلو آمدند؛ اینقدر جلو آمدند که من در همین حسینیه گفتم اگر بنا باشد که این روال از سوی آنها ادامه پیدا کند، من خودم وارد قضیه خواهم شد؛ و وارد قضیه شدم؛ ناچار شدیم؛ اینها کار ما نیست.
عقب‌نشینی‌ها آنها را گستاخ‌تر کرد، طلبگارتر کرد. یک روزی بود که مسئولین ما قانع بودند که اجازه بدهند ما ۲۵ سانتریفیوژ در کشور داشته باشیم؛ آنها گفتند نمیشود! اینها قانع شدند که ۵ تا سانتریفیوژ داشته باشیم؛ باز هم گفتند نمیشود! مسئولین ما قانع شدند که ۳ تا سانتریفیوژ داشته باشیم؛ باز هم گفتند نمیشود! امروز گزارش را شنیدید، یازده هزار سانتریفیوژ داریم! اگر ما آن عقب‌نشینی‌ها را، آن انعطافها را ادامه میدادیم، امروز از پیشرفت هسته‌ای که هیچ خبری نبود، به این نشاط علمی هم که در چند سال اخیر در کشور وجود پیدا کرده - این حرکت علمی، این جوانها، این ابتکارات، اختراعات، پیشرفتهای گوناگون در بخشهای مختلف - قطعاً لطمه میخورد؛ چون اولاً نسبت به هر یک از آنها ممکن بود یک بهانه‌ای بیاورند؛ ثانیاً حرکت هسته‌ای و صنعت هسته‌ای، نماد پیشرفت یک کشور است.1391/05/03

لینک ثابت
شکل‌گیری فکر هفته وحدت در دوره تبعید رهبری به بلوچستان

یکی از ابزارهای همیشه مورد استفاده‌ی دشمنان ملتهای مسلمان برای اختلاف، مسئله‌ی اختلافات مذهبی، شیعه و سنی و از این قبیل بوده. دعوا درست کنند، اختلاف ایجاد کنند، برادران را به جان هم بیندازند، اختلافات را بزرگ کنند، برجسته کنند، موارد اشتراک و اتحاد را ضعیف کنند، کمرنگ کنند، یک چیز کوچک را بزرگ کنند، برجسته کنند؛ این همه نقاط اشتراک را که بین برادران سنی و شیعه هست، کوچک کنند، ضعیف کنند؛ این کاری است که دائم انجام گرفته است، الان هم دارد انجام میگیرد.
جمهوری اسلامی از اولین روز در مقابل این توطئه ایستاده است؛ علت هم این است که ما ملاحظه‌ی کسی را نمیکنیم؛ این عقیده‌ی ماست. قبل از اینکه نظام اسلامی تشکیل بشود، برادران ما، بزرگان نهضت، بزرگان مبارزه‌ی انقلابی در آن روز - که هنوز خبری از حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی نبود - در جهت وحدت شیعه و سنی تلاش میکردند. من خودم در بلوچستان تبعید بودم. از آن زمان تا حالا با علمای سنیِ حنفیِ شهرهای بلوچستان - ایرانشهر و چابهار و سراوان و زاهدان - با آنهائی که بحمداللَّه زنده هستند، رفیقیم، نزدیکیم، صمیمی هستیم. من آنجا تبعیدی بودم، دستگاه‌ها نمیخواستند بگذارند تلاشی از سوی ما انجام بگیرد؛ اما در عین حال ما گفتیم بیائید کاری کنیم که یک نشانه‌ای از اتحاد شیعه و سنی را در این شهر نشان بدهیم؛ که این مسئله‌ی هفته‌ی وحدت - ولادت نبی اکرم در دوازدهم ربیع‌الاول به روایت اهل سنت، و در هفدهم ربیع‌الاول به روایت شیعه - آن روز به ذهن ما رسید و در ایرانشهر آن را عمل کردیم؛ یعنی از دوازدهم تا هفدهم جشن گرفتیم. این یک فکر عمیقی بوده است، مال امروز و دیروز نیست.1390/07/25

لینک ثابت
فلج کردن اقتصاد کشور؛ هدف تحریمهای دشمن

سیاست استکباری، زمین زدن ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی از راه اقتصاد است. تحریمها گرچه بهانه‌اش مسئله‌ی انرژی هسته‌ای است، اما دروغ میگویند؛ عامل طرح مسئله‌ی تحریمها، انرژی هسته‌ای نیست. شاید یادتان هست، تحریمهای عمده‌ای که سرآغاز تحریمهای این کشور بود، آن وقتی بود که اصلاً نامی از مسئله‌ی هسته‌ای در این کشور نبود؛ که حالا آن رقم معروفش که البته خیلی تحریم مهمی نبود، اما چون معروف است به تحریم «داماتو» - که کسی به این نام در کنگره‌ی آمریکا مطرح کرد و دنبالش را گرفتند - مال وقتی است که اصلاً مسئله‌ی انرژی هسته‌ای مطرح نبود. هدف تحریمها، فلج کردن اقتصادی است. البته این افتخار را ملت ایران دارد که سی و دو سال است دارد این تحریمها را تحمل میکند.
البته توسعه‌ی تحریمها و تنوع تحریمها در سالهای اخیر بیشتر بوده، لیکن در مقابل توسعه و تنوع فعالیتهای سازنده در کشور، کوچک و ناچیز است. سی سال پیش که تحریمها را علیه ما شروع کردند، آن تحریمها ممکن بود علیه ما کارگرتر واقع بشود تا تحریمهائی که امروز علیه ما دارند تصویب و اجرا میکنند و همین طور هی وعده هم میدهند که بیشترش خواهیم کرد. این معنایش این است که ما در مقابل تحریمها تدریجاً یک حالت ضدضربه پیدا کردیم؛ میتوانیم به شکلهای مختلف با تحریمها مقابله کنیم: یا با دور زدن تحریمها - که شگرد خوب و جالب و ظریفی است و خوب است که دولت و ملت این شگرد را به کار ببرند - یا از جهت رو آوردن به ظرفیتهای درونی‌ای که کار بنیادی و زیربنائی است و حتماً باید انجام بگیرد و تا حالا هم انجام گرفته. پس هدف دشمن، زمین زدن جمهوری اسلامی است؛ یعنی زمین زدن ایران اسلامی؛ یعنی زمین زدن ملتی که با حضور خود، با پشتیبانی خود، با حمایت خود، این نظام را تا امروز پیش برده و رشد داده و رونق داده.1390/05/26

لینک ثابت
برنامه‌ریزی ده ساله دشمن برای فروپاشی نظام اسلامی در سال 78 و 88

دشمنان ما تصور میکردند با رحلت امام، آغاز فروپاشی این نظام مقدس کلید زده خواهد شد. آنها خیال میکردند امام که رفت، بتدریج این شعله خاموش خواهد شد، این چراغ خاموش خواهد شد. بعد، مراسم تشییع جنازه‌ی امام، آن احساسات مردم، آن حرکت عظیم مردم در حمایت از کاری که خبرگان کردند، اینها را مأیوس کرد. یک برنامه‌ریزی ده ساله کردند - این تحلیل من است، این به معنای اطلاع نیست؛ تحلیلی است که قرائن آن را برای ما اثبات میکند - ده سال بعد امیدوار بودند که نتیجه بدهد. سال 78 که آن حوادث پیش آمد، آن کسی که این حوادث را خنثی کرد، مردم بودند. روز بیست و سوم تیر سال 78 مردم آمدند در خیابانها، توطئه‌ی دشمن را که سالها برایش برنامه‌ریزی کرده بودند، در یک روز باطل کردند. آن روز گذشت. موج دوم، باز یک برنامه‌ریزی ده‌ساله بود تا سال 88 . به نظرشان فرصتی به دست می‌آمد. به خیال خودشان زمینه‌ها را آماده کرده بودند. مطالباتی هم مردم داشتند - مردمی که وابسته‌ی به نظامند، وفادار به نظامند - فکر کردند از این مطالبات بتوانند استفاده کنند؛ لذا آن قضایای سال 88 به وجود آمد. دو سه ماه تهران را متلاطم کردند - البته فقط تهران را - دو سه ماه توانستند دلها و ذهنها را به خودشان مشغول کنند. اینجا هم مردم آمدند توی میدان. بعد از آنکه باطنها ظاهر شد، در روز قدس مردم دیدند که اینها حرف دلشان چیست، در روز عاشورا فهمیدند که اینها عمق خواسته‌هاشان تا کجاست، مردم عزیز ما به میدان آمدند و حماسه‌ی نُه دی را به راه انداختند. نه فقط در تهران، بلکه در سراسر کشور، میلیونها نفر در روز نهم دی، بعد هم بلافاصله در بیست و دوی بهمن آمدند توی میدان، غائله را ختم کردند. این، هنر مردم است. درود به مردم ایران. درود به ملت مؤمن و مبارز و بصیر و آگاه ایران. ان‌شاءاللَّه به توفیق الهی، مردم همین راه را و همین خط را و همین آرمان را و همین عزم و همت را تا آخر ادامه خواهند داد.1390/03/14
لینک ثابت
آباد کردن کاروانسراهای شاه عباسىِ توسط عده ای از مسئولین فرهنگی

در بعضی از آن دوره‌های قبل - که حالا نمیخواهیم خیلی مشخص کنیم و اسم بیاوریم، لیکن چاره‌ای هم نیست؛ انسان برای مقایسه مجبور است بگوید - میخواستند کار فرهنگی بکنند، گفتند بودجه‌ی فرهنگی؛ بنا کردند کاروانسراهای شاه عباسىِ بین راه را به عنوان کار فرهنگی، آباد کردن! بله، آباد کردن کاروانسرای شاه عباسی چیز خوبی است، اثر باستانی هم هست؛ اما آیا کار اولویت‌دار فرهنگی ما همین است؟ ما که اینجور در مواجهه‌ی با فشار عظیم تبلیغات جهانی قرار داریم؛ سیاست در خدمت فرهنگ است، اقتصاد در خدمت فرهنگ است، هنر در خدمت فرهنگ است، برای فشار آوردن به فرهنگ داخلی ملت ما. آنها میدانند که اگر فرهنگ را عوض کردند، دیگر مبارزه‌ای باقی نمیماند. اگر مبارزه‌ی با استکبار هست، اگر میل به ایستادگی و مقابله‌ی با دخالت اجنبی هست، به خاطر فرهنگ است. انسان یک فرهنگی دارد، همین فرهنگ را بیایند عوض کنند، همه چیز میشود مال خودشان؛ لذا همه‌ی فشار روی فرهنگ است. در مقابل این حرکت فرهنگی و این تهاجم عظیم فرهنگی که میخواهند روح انقلاب را، روح استقلال را، روح دین را از ما بگیرند، اولویت فرهنگی ما این است که برویم حالا فرضاً کاروانسرای شاه عباسی را آباد کنیم؟! این یعنی اشتباه کردن در تشخیص آن قلمِ کار فرهنگی؛ این یک اشکال است.1389/06/08
لینک ثابت
بیان مواضع رهبری، به صورت علنی

یک سؤالی هم در خلال صحبت بود، من این را گاهی بیرون هم شنفته‌ام. میگویند آیا ما هم باید مثل رهبری موضع بگیریم یا نه؟ خوب، رهبری یک تکلیفی دارد، ما یک تکلیف دیگر داریم. ببینید، نبادا کسی تصور کند که رهبری یک نظری دارد که برخلاف آنچه که به عنوان نظر رسمی مطرح میشود، در خفا به بعضی از خواص و خلّصین، آن نظر را منتقل میکند که اجراء کنند؛ مطلقاً چنین چیزی نیست. اگر کسی چنین تصور کند، تصور خطائی است؛ اگر نسبت بدهد، گناه کبیره‌ای انجام داده. نظرات و مواضع رهبری همینی است که صریحاً اعلام میشود؛ همینی است که من صریحاً اعلام میکنم.
چند سال قبل که یک قتلی اتفاق افتاده بود و دشمنان جنجال کردند، تبلیغات کردند و گفتند اینها فتوا داشتند، دستور داشتند، و میخواستند یک جوری پای رهبری را میان بکشند، توی نماز جمعه گفتم: اگر من یک وقتی اعتقاد پیدا کنم که یک نفری واجب‌القتل است، این را توی نماز جمعه علنی خواهم گفت. نه جایز است، نه شایسته است که مواضع دیگری غیر از آنچه که رهبری به صورت علنی و صریح به عنوان مواضع خودش اعلام میکند، وجود داشته باشد؛ نه، همینی است که دارم میگویم.1389/05/31

لینک ثابت
شدت گرفتن تهدید نظامی آمریکا علیه ایران در دوره ریاست جمهوری كلينتون

[دشمن] برنامه‌هایش اینهاست: فشار اقتصادی، تهدید نظامی، جنگ روانی برای اثرگذاری بر روی افكار عمومی؛ هم در داخل كشور، هم در سطح بین‌المللی؛ اینها كارهائی است كه دارند میكنند... خوب، این تدابیر جبهه‌ی مقابل ما، تدابیرِ در واقع دشمن ما، هیچكدام جدید نیست. به نظر من یكی از نكاتی كه باید به آن توجه كرد، این است كه هیچكدام از اینها جدید نیست، كه بی‌سابقه باشد. تحریمها سابقه‌ی سی ساله دارند و تهدید نظامی هم در همه‌ی دوره‌های قبل از این دوره وجود داشته است.
بنده به شما عرض میكنم و بیشتر از همه كس من میدانم؛ در دوره‌ی به نظرم ریاست جمهوری كلینتون بود كه تهدید نظامی به‌قدری شدید بود كه رئیس جمهور محترم آن روز به من غالباً این را میگفت كه مثلاً بیائیم فكری بكنیم، كاری بكنیم؛ حیف است كه بیایند حمله كنند، كارهائی را كه انجام دادیم، ساخت و سازهائی را كه انجام دادیم، بزنند از بین ببرند؛ یعنی احتمال حمله كم نبود؛ تهدید میكردند و میگفتند. در همین دوره‌ی ریاست جمهوری قبل از دوره‌ی نهم، تهدیدهای نظامی گاهی به‌قدری شدید میشد و تكرار میشد از طرف دشمن كه حسابی دست‌اندركاران داخلی را دچار رعب میكرد. جلساتی وجود داشت كه حالا فراوان خاطراتی از آن وقت ما داریم؛ من از آن وقت یادداشتهائی دارم. تهدید نظامی همیشه بود؛ اینجور نبود كه وجود نداشته باشد.1389/05/27

لینک ثابت
نمونه‌هایی از تلاش دشمن برای ایجاد يأس و مانع‌تراشی در روند پیشرفت کشور

سه مانع اصلی در راه فرایند اعتماد به نفس و به ثمر رسیدنش وجود دارد كه ما باید متوجه این سه رخنه باشیم. این سه رخنه می‌توانند فرایند اعتماد به نفس ملی و منتهی شدن آن به پیروزی‌های پی‌درپی و رسیدن به آرمان‌ها را مخدوش كنند.
اول، ایجاد یأس است؛ تیره كردن افق، به رخ كشیدن فاصله‌های علمی...
در مورد این مسئله‌ی اول كه پراكندن نومیدی و یأس است، من اصرار دارم شما جوانها بیشتر فكر كنید، تأمل كنید و نشانه‌هایش را ببینید. همین الآن دارند این كار را می‌كنند؛ یك عده‌ای هم برای آن‌ها و از زبان آن‌ها و از حنجره‌ی آن‌ها به نفع آن‌ها حرف می‌زنند.
حالا این چند مورد را ببینید: یكی از آن‌ها مسئله‌ی انرژی هسته‌ای است. در داخل كشور خودمان جنجال راه انداختند كه آقا انرژی هسته‌ای هزینه‌ی بدون سود است؛ چرا دارید این كار را می‌كنید؟ حالا تبلیغات جهانی كه این مسئله را كاملًا دنبال می‌كرد و هنوز هم می‌كند؛ اما در داخل كشور خودمان از اولی كه این مسئله‌ی هسته‌ای مطرح شد، از پنج شش سال قبل از این تا حالا مرتباً این مطلب را گفته‌اند و تكرار كرده‌اند. حتّی عده‌ای نامه نوشتند و گفتند آقا ما فیزیكدانیم. اینكه می‌گویند ما توانسته‌ایم دستگاه‌های سانتریفیوژ را راه بیندازیم، اصلًا واقعیت ندارد! به قدری قرص این را گفتند كه ما مجبور شدیم افرادی را بفرستیم و بگوئیم بروند بازرسی كنند، درست ببینند؛ نكند كه همینی كه این‌ها می‌گویند، باشد. این، مال پنج شش سال قبل است. رفتند، آمدند گفتند نه آقا! كار، بسیار خوب، صحیح، علمی و محكم دارد انجام می‌گیرد. اول گفتند نمی‌شود، نمی‌توانیم؛ بعد كه دیدند توانستیم، گفتند آقا این هزینه‌ای است كه سود ندارد، فایده‌ای ندارد. بنده در سخنرانی عمومی عید نوروز سال گذشته مفصل در باره‌ی این صحبت كردم و نمی‌خواهم تكرار كنم. چطور فایده‌ای ندارد؟ ما برای بیست سال دیگر حداقل بایستی بیست هزار مگاوات برق از انرژی هسته‌ای به دست بیاوریم. برآوردی كه برای مصرف انرژی در كشور و تولید برقِ مورد نیاز كرده‌اند، حداقل بیست هزار مگاوات باید از طریق انرژی هسته‌ای باشد؛ و الّا ما باید برق را از دیگران گدائی كنیم؛ یا اگر نتوانستیم گدائی كنیم، یا ننگمان آمد، یا به ما ندادند، از خیر چیزهائی كه با نیروی برق می‌چرخد، باید بگذریم؛ از كارخانه، از تولید، از بسیاری از ابزارهای پیشرفت. خب، ما كِی شروع كنیم تا بتوانیم بیست هزار مگاوات را بیست سال دیگر به دست بیاوریم؟ الآن اگر دیر هم نشده باشد، قطعاً زود نیست. ممكن است دیر هم شده باشد. ببینید چه مغالطه‌ی عجیبی است كه «آقا احتیاج نداریم»! یا می‌گویند: شما نیروگاه هسته‌ای كه نمی‌توانید بسازید؛ این اورانیوم‌های غنی‌شده‌ی سه چهار درصد را برای چه می‌خواهید؟ باز بحث «نمی‌توانید» است. چرا نمی‌توانیم؟ ملتی كه بدون كمك و بدون استاد توانست یك چنین مراكز عظیم غنی‌سازی را به وجود بیاورد، چرا نتواند نیروگاه بسازد؟ باید بتوانیم. چرا نتوانیم؟ یك روزی می‌گفتند: شما نمی‌توانید نیروگاه بخاری هم بسازید. من یادم هست دوره‌ی ریاست جمهوری خود من بود؛ نیروگاهی بود كه در زمان رژیم گذشته شروع شده بود، نصفه‌كاره مانده بود. می‌آمدند می‌رفتند تا دلالهای بین‌المللی از یك‌ كشوری بیایند آن را درست كنند. بعضی‌ها هم می‌گفتند ما در داخل می‌توانیم درست كنیم. ما چند نفر از مسئولین مرتبط با این مسائل را در دفتر ریاست جمهوری خواستیم- چند تا از رؤسای كشور را- نخست‌وزیر و دیگران را هم دعوت كردیم تا بحث كنیم. این‌ها آمدند گفتند: آقا امكان ندارد كه ما بتوانیم آن نیروگاه را- كه نزدیك تهران هم هست- به آخر برسانیم و افتتاح كنیم. این، قضاوت آن‌ها بود. گفتند: اصلًا امكان ندارد؛ حتماً بایستی خارجی بیاید. ما خارجی را نیاوردیم؛ متخصص داخلی رفت آن را كامل كرد، درست هم كرد، الآن هم سالهاست كه دارد برق می‌دهد و از تولید او دارد كشور استفاده می‌كند.
اول انقلاب جهاد سازندگی می‌خواست سیلو بسازد. می‌دانید سیلوهای ما را در دوران طاغوت، شوروی‌ها می‌ساختند. رژیم طاغوت گندم را از آمریكا می‌گرفت، سیلویش را شوروی می‌ساخت! سیلو ظاهرش ساده است، اما نسبتاً فناوری پیچیده‌ای است. جهاد سازندگی گفت می‌خواهیم سیلو بسازیم؛ از اطراف صدا بلند شد كه آقا نمی‌توانید؛ بیخود خودتان را معطل نكنید، سرمایه‌ی كشور را هم به باد ندهید. یك نمونه‌ی سیلوی كوچكی در خوزستان ساختند كه بنده آن وقت رفتم بازدید كردم. امروز كشور جمهوری اسلامیِ شما یكی از سیلوسازهای درجه‌ی یك دنیاست؛ جزء كشورهای سیلوساز برجسته‌ی درجه‌ی یك است.
یكی از سدهای نزدیك تهران آب می‌داد. گفتند بروند این را درست كنند؛ گفتند خود كمپانی سازنده‌ی این سد باید بیاید؛ رفتند آوردند. این هم مربوط به اوائل ریاست جمهوری ماست. می‌گفتند: مگر ما می‌توانیم سد درست كنیم؟ همین تلقیناتِ گذشته بود. جوانهای ما همت كردند، رفتند سراغ سدسازی. امروز كشور جمهوری اسلامی به فضل الهی بهترین سدساز این منطقه است. در منطقه‌ی ما هیچ كشوری مثل جمهوری اسلامی مسلط بر ساختن سدهای بزرگ- چه سد بتونی، چه سد خاكی- نیست. سدهائی كه ما ساختیم، از مشابه‌های خودش كه زمان طاغوت به وسیله‌ی شركتهای خارجی ساخته شده، بهتر و با ظرفیت بیشتر و البته با هزینه‌ی بسیار بسیار كمتر است؛ كار خودمان هم هست. چرا نمی‌توانیم؟ نخیر، نیروگاه هسته‌ای هم می‌توانیم بسازیم؛ باید بسازیم. امروز شروع بكنیم، چند سال دیگر جواب خواهد داد. چند سال دیگر شروع بكنیم، چند سال بعدش جواب خواهد داد. اگر شروع نكنیم، عقب می‌مانیم. امروز اگر غنی‌سازی را شروع نمی‌كردیم، بایستی ده سال بعد، بیست سال بعد بالاخره شروع می‌كردیم. می‌گویند آقا روس‌ها كه به شما اورانیوم غنی‌سازی‌شده می‌دهند، سوخت نیروگاه هسته‌ای می‌دهند؛ خودتان می‌خواهید چه كار كنید؟ این از آن حرف‌هائی است كه این آقای رئیس‌جمهور محترم كم‌دان آمریكا هم اخیراً بیان فرمودند، كه خب روس‌ها كه دارند می‌دهند، ایران می‌خواهد چه كار كند! اینجا هم یك عده‌ای كه نه به قدر او محترمند، نه به قدر او كم‌دانند، همان حرف را تكرار كردند كه آقا روس‌ها كه دارند می‌فروشند. دیدید دیگر؛ محموله‌ی اول آمد، محموله‌ی دوم آمد؛ دیگر شما می‌خواهید چه كار كنید كه خودتان غنی‌سازی كنید؟ این مثل این می‌ماند كه به كشوری كه ذخائر نفتیِ زیر زمینش پر است، بگویند آقا چرا چاه می‌زنی؛ خب برو نفت را بخر از بیرون بیاور! یعنی كشوری كه دارای ذخائر نفتی است، بشود واردكننده‌ی نفت! چقدر خنده‌آور است. اگر یك روزی دلشان نخواست این سوخت را بدهند، یا گفتند به این قیمت می‌دهیم، یا گفتند به این شرط می‌دهیم، ملت ایران ناچار است قبول كند.
ببینید، این‌ها آن چیزهائی است كه اگر چنانچه توجه كنید، خواهید دید همان نقشه‌ی ایجاد یأس دشمن است كه حالا یك كار به این عظمت انجام گرفته- مسئله‌ی انرژی هسته‌ای- این همه در باره‌اش مردم شادی و خوشحالی كردند، آقا در بیاید كه: چرا شما بیخود مملكت را به این چالشهای این‌چنینی می‌كشانید، برای خاطر یك چیز كم‌اهمیتِ انرژی هسته‌ای؟! ببینید، این همان ایجاد یأس است؛ این همان چیزی است كه شما باید مراقبش باشید. این یكی از آن رخنه‌هاست كه اعتماد به نفس ملی را ضربه می‌زند.1386/10/13

لینک ثابت
حمایت سرویسهاى جاسوسى امریکا و اسرائیل از گروههاى دانشجویى توده‌ایها

دشمن به طور ویژه، بر روى جریانهاى دانشجویى، سرمایه‌گذارى میکند؛ تا بتوانند در محیطهاى دانشجویى نفوذ و رخنه کنند و براى خودشان سربازانى را در آنجا تدارک ببینند. این کار با نامهاى مختلف دارد انجام میگیرد. امروز سرویسهاى جاسوسى امریکا و اسرائیل حتّى حرفى ندارند که به تشکلهایى در دانشگاههاى ایران کمک مالى بکنند که این تشکل به حسب ظاهر، وابسته‌ى به توده‌ایهاى سابقند. این در دانشگاههاى شما وجود دارد. مجموعه‌ها و گروههاى دانشجویى که تشکیل‌دهندگان و تغذیه‌کنندگان اینها همین توده‌ایهاى چند سال قبل از این هستند - که یک مدتى هم به تلویزیون آمدند و توبه و انابه و گریه کردند و از بزرگان نظام طلب بخشش کردند - امروز بعد از آنکه اردوگاه مارکسیزم به‌کلى متلاشى شده و غلط بودنِ آن حرفها، ایده‌ها و فکرها، با آن فلسفه‌نماها، بر همه ظاهر و مبرهن شده و دیگر وجود این جریان چپ، معنایى ندارد؛ اما در عین حال مى‌بینیم که اینها را نگه میدارند و حفظ میکنند؛ چون احتیاج دارند؛ یعنى براى معارضه‌ى با جریان دانشجویى اصیل و سالم - که همان جریان اسلامى و پایبند به معنویت و مفتخر به ایرانى بودن خود است - حاضرند زیر هر نامى، دانشجو را فعال کنند؛ زیر نام توده‌اى، سلطنت‌طلب و نامهاى گوناگون. شماها باید متوجه باشید.1385/07/25
لینک ثابت
نقش برجسته آیت الله کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران

آیةاللَّه کاشانی کسی است که اگر او نبود، نهضت ملی شدن صنعت نفت یقیناً در این کشور به وقوع نمی‌پیوست. من به جوانان عرض می‌کنم، با تاریخ گذشته‌ی نزدیک کشورتان آشنا شوید؛ چون یکی از راههای فریب و اغواگری، تحریف تاریخ است که امروز متأسفانه این کار به‌وفور صورت می‌گیرد. مرحوم کاشانی کسی است که به کمک او دکتر مصدّق و دیگر سرانِ نهضت ملی شدن صنعت نفت توانستند حمایت مردم را به این حرکت جلب کنند؛ والاّ حمایت مردم جلب نمی‌شد. کسی مصدّق را نمی‌شناخت؛ کسی معنای ملی شدن صنعت نفت را نمی‌دانست؛ توده‌های عظیم مردم که رأی و حضور و اقدام آنها در تحوّلات اجتماعی تعیین کننده است، در جریان وارد نبودند و برای آنها توضیح داده نشده بود. دستگاه دربار که مخالفت چیزفهمیِ مردم بود، خودش هم عامل دست انگلیسیها بود. روشنفکران و سیاسیّونی که جهت حرکتشان این بود، وسیله و راهی نداشتند و مردم به آنها اعتماد نمی‌کردند. مرحوم آیةاللَّه کاشانی وارد میدان شد. سابقه‌ی این مرد را، علما می‌شناختند و مردم ایران هم به او ارادت داشتند. او کسی بود که به وسیله‌ی قشون غاصبِ مداخله‌گرِ انگلیس در ایران، از کشور تبعید شده بود. شما ببینید آن روز وضع کشور چگونه بود. امروز به استقلال سیاسی ملت ایران نگاه کنید، ببینید هیچ قدرتی در دنیا نمی‌تواند هیچ‌گونه موضع‌گیری‌ای - حتّی موضعگیری زبانی - را بر دولتمردان ما تحمیل کند؛ اما آن موقع چنین بود که یک دولت بیگانه در دنباله‌ی جنگ بین‌الملل دوم - که انگلیسیها و امریکاییها و روسها در زمان حکومت محمد رضای پهلوی از چند طرف وارد کشور ما شده بودند - به خودش جرأت می‌داد که یک عالم دینی را به خاطر مخالفت با سیاست انگلیس بگیرد و به خارج از کشور تبعید کند! البته قبلاً او را در قلعه‌ی فلک‌الافلاک خرم‌آباد زندانی کردند، که من رفتم آن سلولی را که می‌گفتند مرحوم آقای کاشانی در آن‌جا زندانی بود، از نزدیک دیدم. وقتی که از تبعید به تهران برگشت، امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به این روحانی مجاهد و مبارز، چنان توفانی به راه انداخت که همه‌ی دشمنان را پس زد و انگلیسیها و دیگران حساب کار خود را کردند و فهمیدند که مبارزه با این عالم روحانی به جایی نخواهد رسید. بعد، مرحوم آیةاللَّه کاشانی به عنوان نماینده‌ی مردم تهران و رئیس مجلس آن روز، پشتیبان طرح ملی شدن صنعت نفت شد. نمایندگان مرحوم آیةاللَّه کاشانی به سرتاسر کشور مسافرت می‌کردند. من خودم آن وقت نوجوان بودم. نماینده‌ی مرحوم آیةاللَّه کاشانی به مشهد آمد و منبر رفت. او چنان دلهای مردم را مثل مغناطیس به خود جذب می‌کرد که هیچ عامل دیگری نمی‌توانست جای این حرکت را بگیرد. و به این ترتیب در سال 1329 شمسی - یعنی پنجاه و یک سال قبل که شروع نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران است - مردم طرفدار ملی‌شدن صنعت نفت ایران شدند و علی‌رغم این‌که محمدرضا موافق نخست‌وزیری مصدّق نبود، به پشتیبانی حمایت مردمی، مصدّق نخست‌وزیر شد. اگر مرحوم آیةاللَّه کاشانی این حمایت عظیم مردمی را برای مصدّق به وجود نمی‌آورد، او نخست‌وزیر نمی‌شد. بعد در سال 1331 که ضدّ حمله‌ی دربار علیه مصدّق شروع شد و او از نخست‌وزیری برکنار گردید، فقط یک عامل توانست مجدّداً قدرت را به مصدّق برگرداند و او مرحوم آیةاللَّه کاشانی بود. اینها جزو واضحات تاریخ است؛ جزو حوادثی است که کسانی که آن روز بودند، دیده‌اند و از قضایای آن خبر دارند و به‌روشنی می‌دانند چه گذشته است؛ لیکن عدّه‌ای عمداً اینها را کتمان می‌کنند و نمی‌گذارند این حرفها به گوش نسل حاضر برسد؛ که البته مقاصدشان معلوم است. وقتی شاه، قوام‌السلطنه را به جای مصدّق به نخست‌وزیری انتخاب کرد، مرحوم آیةاللَّه کاشانی در مقابل قوام‌السلطنه اعلامیه داد؛ مردم کفن پوشیدند و در تهران و شهرهای دیگر به خیابانها آمدند؛ لذا قوام‌السلطنه سه روز بیشتر نتوانست به عنوان نخست‌وزیر بماند. اصلاً مگر می‌شد در مقابل امواج عظیم مردم که آیةاللَّه کاشانی راه انداخته بود، مقاومت کرد؟ لذا قوام‌السلطنه کنار رفت و دوباره مصدّق بر سرِ کار آمد. انگلیسیها نفت ایران را مِلک شخصی خود به حساب آورده بودند و دهها سال استفاده‌ی غاصبانه می‌کردند و مال ملت ایران را تقریباً مفتِ مفت می‌بردند و دربار سلطنت هم برای این‌که چهار روز بیشتر به حکومت ننگین خود ادامه دهد، با انگلیسیها همکاری می‌کرد. اما این بساط را نهضت ملی شدن صنعت نفت به هم زد، که عامل و سرچشمه‌ی اصلی جوشش در این نهضت، همین مرد بزرگ و شجاع بود: مرحوم آیةاللَّه سید ابوالقاسم کاشانی.

بخش بسیار مهم این ماجرا این است که الان عرض می‌کنم و این مطلبی است که می‌خواهم بخصوص جوانان ما به آن توجّه کنند. دشمن فهمید که راز پیروزی ملت ایران چیست؛ لذا درصدد برآمد تا سیاسیّون و سردمداران دولتی را از روحانیت و دین جدا کند. آنها را از آیةاللَّه کاشانی جدا کردند و بینشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سی تیر 1331 که مرحوم آیةاللَّه کاشانی توانست ملت ایران را آن‌طور به صحنه بیاورد، تا 28 مرداد 1332 که عوامل امریکا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادی ضدّ استقلال این کشور و با توطئه‌ی دشمنان این ملت، دکتر مصدّق مرتّب فاصله‌ی خود را با آقای کاشانی زیاد کرد، تا این‌که مرحوم آیةاللَّه کاشانی چند روز قبل از ماجرای 28 مرداد نامه نوشت - همه‌ی این نامه‌ها موجود است - و گفت من می‌ترسم با این وضعی که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند. دکتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همین‌جا بود. ملت ایران را سرانگشت روحانیت - کسی مثل آیةاللَّه کاشانی - وادار می‌کرد که صحنه‌ها را پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. در 28 مرداد که کاشانی منزوی و خانه‌نشین بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوی و از خود جدا کرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا کودتاچیهای مأمور مستقیم امریکا توانستند بیایند و به‌راحتی بخشی از ارتش را به تصرّف درآورند و کودتا کنند. یک مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون کردند. پس از آن، دیکتاتوریِ محمدرضاشاهی به وجود آمد که بیست‌وپنج سال این ملت زیر چکمه‌های دیکتاتوری او لگدمال شد و ملی شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید؛ چون همان نفت را به کنسرسیومی دادند که امریکاییها طرّاحی آن را کردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانیت و دین. اینها عبرت است.

شبیه همین قضیه در صدر مشروطیت اتفاق افتاد. آن‌جا هم کار را مردم کردند و حضور آنها بود که مشروطیت را بر حکّام مستبد قاجار تحمیل کرد؛ والّا مظفرالدین شاه کسی نبود که مشروطیت را قبول کند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور کرد که مشروطیت را بپذیرد. روحانیون و علمای بزرگ، مردم را به صحنه آورده بودند. بعد از آن‌که مشروطیت به وجود آمد، جمعی از روشنفکران خودباخته در مقابل انگلیس، با تبلیغات و روزنامه‌ها و روشهای خود، کاری کردند که روحانیت و مردم متدیّن را نسبت به نهضت مشروطیت بدبین و مأیوس کردند. نتیجه این شد که در ابتدا یک دیکتاتوری توأم با هرج و مرج، چند سال بعد هم دیکتاتوری سیاه دوران رضاخان بر این ملت مسلّط شد. این دو واقعه، دو تجربه است که البته هر کدام تحلیل و داستان جداگانه‌ای دارد.

من از این‌که می‌بینم جوانان ما از این قضایا بی‌اطّلاعند، رنج می‌برم. همیشه اطّلاع از آنچه که دشمن در گذشته عمل کرده است، موجب می‌شود که انسان ترفندهای دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض می‌شود. شما می‌بینید که در مبارزات ورزشی هم مربّیان می‌نشینند و عملکرد فلان تیم رقیب را با دقّت نگاه می‌کنند تا روشهای او را بشناسند. ملت ایران در طول صد سال اخیر اقلاً در دو قضیه‌ی مهم قبل از انقلاب اسلامی با امریکا و انگلیس روبه‌رو شده است. یک قضیه، قضیه‌ی مشروطیت است؛ یک قضیه، قضیه‌ی نهضت ملی شدن صنعت نفت است. در هر دو قضیه، آنها ترفندی زدند و ملت ایران را از لذت بردن از پیروزی خود محروم کردند و یک دیکتاتوریِ سخت و سیاه را در هر کدام از این دو مقطع در کشور به وجود آوردند.

ماجرای سوم، ماجرای انقلاب اسلامی بود که امام هشیاری به‌خرج داد و نگذاشت. عدّه‌ای اوّلِ انقلاب به تلقینِ همان دشمنان، تبلیغ می‌کردند که بسیار خوب، امام آمد، انقلاب را پیروز کرد، مردم را به صحنه آورد و دولت جمهوری اسلامی تشکیل شد؛ کار امام دیگر تمام شد؛ امام به قم برود و مشغول درس و بحث و کارهای خود باشد! معنایش این بود که همان کاری که در مشروطیت شد، در انقلاب اسلامی هم بشود. امام بزرگوار ما، ملت مؤمن، مبارزان آبدیده‌ای که تجربه‌های تاریخی را داشتند و بزرگان سیاستمدار انقلاب که می‌فهمیدند چه می‌کنند و دشمن از کدام منفذ ممکن است هجوم و حمله‌ای دوباره به این کشور بکند، ترفند دشمن را فهمیدند. قانون اساسی تدوین شد و امام بزرگوار در همه‌ی جریان کار، بر استحکام این پایه اشراف و نظارت داشت. در طول این مدت، مردم در کنار حقایق دینی و پرچمداران معرفت دینی باقی ماندند. جوانان ما به جای این‌که طبق خواسته‌ی دشمن، به حقایق و زیباییهای معرفت دینی و به برجستگیهای اسلامی که پرچم عدالت را در دنیای امروز بلند کرده است، پشت کنند، از همه‌ی قشرهای دیگر آگاهانه‌تر و با اصرار بیشتر، پرچم اسلام و اسلام‌خواهی را در کشور برافراشته و به دست گرفته‌اند.

مردم و جوانان ما نگذاشتند فرمول قدیمی دشمن، در انقلاب اسلامی تحقّق پیدا کند. این فرمول چیست؟ قدم اوّل، جدایی دستگاه سیاست و نهضت از دین و روحانیت است. قدم دوم، مأیوس شدن مردم از تحوّلی که به وجود آمده است؛ مثل مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت. مأیوس شدن مردم موجب می‌شود که در صحنه حضور نداشته باشند. قدم سوم، در غیاب مردم، پدید آمدن یک دیکتاتوری ظالمانه و بی‌رحم و در مشت دشمن و استکبار و استعمار قرار گرفتن است. در تحوّلاتی که دین نقشی نداشته است، راحت توانسته‌اند این فرمول را پیاده کنند: مردم را مأیوس کنند؛ آنها را از صحنه دور کنند؛ در غیاب آنها هر کاری که می‌خواهند بکنند و عوامل مورد نظر خود را سر کار بیاورند. در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی نتوانستند این کار را بکنند؛ نتوانستند عنصر دین را از اساس حکومت جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی جدا کنند؛ نتوانستند مردم را مأیوس کنند؛ مردم در صحنه ماندند و تا مردم در صحنه هستند، دشمن مجال هیچ تحرّک واقعی و حقیقی را در کشور ما ندارد.1380/08/20

لینک ثابت
اخراج گروهک ها از دانشگاه تهرن توسط جوانهای دانشجو و مردم

دشمنان اسلام و دشمنان ایران و دشمنان سربلندی این کشور همیشه می‌خواستند مانع شوند از این‌که نسل جوان این کشور در میدان تحرّک علمی، همراه با تعهّد ایمانی حرکت کند و به جایی برسد و کشور خودش را به جایی برساند. اینها همیشه در مقابل نسل جوان، لجنزار ایجاد می‌کردند و لغزشگاه به‌وجود می‌آوردند. البته پشتوانه‌ی غرایز هم وجود دارد. گاهی پیرها هم در مقابل بعضی از وسوسه‌ها دچار لغزش می‌شوند؛ جوان که جای خود دارد. همیشه هم از این چیزها بوده است. لذا قبل از انقلاب، بعد از انقلاب، در اوایل انقلاب، همه‌ی گروههایی که با اسلام و انقلاب و نظام اسلامی مخالف بودند، بر روی دانشگاه متمرکز شدند؛ بلکه بتوانند محیط دانشگاه را تصرف کنند؛ بلکه بتوانند جوانها را به سمتی بکشانند؛ بلکه بتوانند انقلاب اسلامی و نظام اسلامی و این حرکت عظیمِ پُرجاذبه‌ی اسلامی را از طرفدارانِ جوانِ فرزانه‌ی اهل فکرِ دارای آینده‌ی علمی محروم کنند. از این‌رو در دانشگاه کارهای زیادی کردند؛ البته اکثر شما یقیناً آن را به یاد ندارید؛ اما برای من مثل همین دیروز است که آن را می‌دیدم. آن زمان هم دانشجویان مؤمن، دانشجویان خوب، دانشجویان اصیل و قشر فعّال دانشجو، در مقابل آن فریب‌خورده‌ها، مهمترین نقش را بر عهده گرفتند. در همین خیابان غربی دانشگاه تهران، قدم به قدم تابلو زده بودند و گروهکهای گوناگون - تعبیر گروهک هم آن وقت پیدا شد - با نامهای مختلف هر کدام ستادی داشتند! در داخل دانشگاه هم اتاقهای مشخّصی را از دانشکده‌های گوناگون به خودشان اختصاص داده بودند و آن‌جا را اوّل مرکز مباحثات سیاسی و کارهای حزبی خودشان قرار داده بودند، بعد هم به اسلحه‌خانه تبدیل کرده بودند! بنده در یکی از روزهای هفته به مسجد دانشگاه تهران می‌رفتم و ظهرها نماز می‌خواندم؛ بعد از نماز هم سخنرانی مختصری می‌کردم و پاسخ سؤالات دانشجویان را می‌دادم. این برنامه‌ی هر هفته‌ی من بود. یک روز نزدیک ظهر بود که به طرف دانشگاه حرکت کردم. به دانشگاه که رسیدم، دیدم خلوتِ خلوت است. چند نفر از بچه‌های مؤمن که آن‌جا بودند، آمدند به محافظان من گفتند نگذارید فلانی به دانشگاه بیاید؛ خطر ناک است! من گفتم نه، ما قرار داریم. روز یکشنبه است و من باید بروم و برنامه‌ی مسجد دانشگاه را تعطیل نمی‌کنم. بالاخره از نقطه‌ای به مسجد دانشگاه آمدیم و دیدیم تعداد بسیار معدودی از بچه‌ها آن‌جا مانده‌اند. بالاخره آمدند و ما را قانع کردند که در دانشگاه نمانیم. من از دانشگاه بیرون آمدم، آنها هم بیرون آمدند؛ بعد هم خود همین جوانهای دانشجو و مردم، اینها را از دانشگاه اخراج کردند. در آن زمان دولت اعلام کرد و امام پشتیبانی کردند و مردم به دانشگاه ریختند و سطح دانشگاه را چنان مملو از جمعیت کردند که این گروهها مثل نمکی که در آب حل شود، حل شدند. دانشگاه از دست گروهکها بیرون آمد؛ پیشروش هم خود دانشجویان بودند. محیط دانشجویی این است؛ محیط صفا، محیط صداقت، محیط صمیمیت، محیط پاسخگویی به احساسات درست.1379/09/17
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی