برخورد مردم با حادثه هفتم تیر؛ نمونه ایستادگی در مقابل زورگویان من خبرهای هفت تیر را بعدها شنیدم. در آن روزِ هفت تیر و روزهای بعد از هفت تیر، من در حال عادی و معمولی نبودم - بیهوش و نیمه بیهوش بودم - لیکن وقتی شنیدم که آنچه اتفاق افتاده است، چه بوده است و مردم چگونه با آن برخورد کردند، حقیقتاً مثل یک ناظری که از بیرون نگاه میکند، شگفتزده شدم. مردم ما باید این را حفظ کنند. این را باید ما به عنوان یک درس - درسی که آن را عمل کردیم، آن را به تاریخ پس دادیم - حفظ کنیم. برای ملتی مثل ملت ایران که با یک چنین هدف والائی - رسیدن به ارزشهای اسلامی و تحقق مبانی اسلام در جامعه و انتشار آن در عالم - وارد میدان شده است، قهراً حادثه زیاد است. خب، شما به اسلامی عمل میکنید که با ظلم مخالف است، با زور مخالف است، با زیر بار رفتن ملتها در مقابل دشمنان و زورگویان مخالف است، حتّی در مقابل زورگوئیهای دنیا نسبت به دیگران هم بیتفاوت نیست. در مقابل این مجرا و این حرکت، کی با شما مخالف خواهد شد؟ زورگویان عالم، ظالمین عالم، استعمارگران، مستبدان بینالمللی، دیکتاتورهای ظالم و خشن؛ اینها همه در مقابل شما صفآرائی میکنند. اینها پول دارند، رسانه دارند، قدرت سیاسی دارند، قدرت تبلیغاتی دارند؛ لذا محنت درست میکنند. در مقابل اینها باید ایستاد. ملت ما این امتحان را داده و موفق هم شده است.1390/04/06
امتناع یوگسلاوی از فروش سلاح های متعارف به ایران در جنگ تحمیلی در مسائل جهانی آن چیزی كه از همه واضحتر و بارزتر است، بیش فعال شدنِ جبههی مقابل ماست. بیماری بیشفعالی یكی از بیماریهای كودكان و نوجوانان است. بیشفعالی معناش این است كه تحرك، زیاد؛ كارهای گوناگون انجام میدهند، اما تمركز نیست، هدف نیست؛ به این در و آن در میزنند. تحرك زیاد، اما بدون هدف و غالباً همراه با ناكامی. این حالت بیشفعالی است. انسان این حالت را امروز در جبههی مقابلِ دشمن مشاهده میكند. مشغول تحركات گوناگونند: تحریم، قطعنامه، تهمت، جوسازی علیه نظام اسلامی، تقویت معارضان داخلی، به اصطلاح ورزشكارها دوپینگ كردنِ معارضین داخلی، كه اینها را همین طور هی با آمپولهای نیروزا كه هیچ تأثیری هم در تقویت واقعی ندارد و فقط ظاهراً او را فعال میكند، هی تزریق كنند پارسال در همان بحبوحهی جریان فتنهی سال 88 شنیدید كه یكی از شبكههای اجتماعی اینترنتی كه در ارتباط با معارضین فعال بود: خبرهای اینجا را ببرند، دستورهای آنجا را برسانند، همین طور شلوغ كنند، فضا را چه كنند، میخواست موقتاً برای تعمیرات كارش را تعطیل كند، دولت آمریكا مانع شد، گفت شما اگر الان، ولو برای تعمیرات تعطیل موقت بكنید، این به معارضین داخل ایران ضرر میزند؛ جلویش را گرفتند. یعنی تعطیلی موقت را به این شبكهی اجتماعی اجازه ندادند. یعنی كمكهای اینجوری بود. و انواع و اقسام كمكها و اعانتهایی كه به اینها میشود. امروز، همهی وسائل ارتباطی را به كار گرفتند؛ وسائل سیاسی را به كار گرفتند؛ وسائل فرهنگی را به كار گرفتند؛ وسائل اقتصادی را به كار گرفتند، برای اینكه تحریمها در حق ایران كهنه نشود و وسط راه از كار نیفتد. دولت آمریكا یك مأمور عالیرتبهی اقتصادی و پولی خودش را مخصوصاً مأمور این كار كرده كه این همین طور وظیفهاش این است كه كمیتههائی را هدایت كند، به این طرف و آن طرف دنیا مسافرت كند، با سران و رهبران كشورها تماس بگیرد و دائم كشورهای دیگر را علیه ایران وادار كنند. این بیشفعالیِ نظام استكبار و جبههی مقابل نظام اسلامی، امروز به نظر من بارزترین حوادث است. خب، انسان از این حادثه، چند نكته را استفاده میكند. نكتهی اول این است كه این، ناشی از قدرت روزافزون بیداری اسلام است. اینی كه انسان میبیند طرف - حریف - دستپاچه شده، تلاش میكند، سراسیمه شده، به این در میزند، به آن در میزند، این فعالیت را میكند، آن را میبیند، این را میبیند؛ این پیداست كه این طرفِ قضیه، قدرتی پیدا كرده است كه او را مرعوب كرده، به هراس انداخته و سراسیمه كرده. اگر ما ضعیف بودیم، اگر ما آسیبپذیر بودیم، اگر میتوانستند با یك ضربت، ما را به زانو در بیاورند، این همه تلاش لازم نبود. این تلاش، نشانهی اقتدار این طرف است؛ و واقع قضیه هم همین است، كه حالا من اشاره خواهم كرد. این طرف نسبت به سه دههی قبلی قویتر شده است، مجربتر شده است، آگاهتر شده است، دستهای بازتری پیدا كرده است و متقابلاً دشمن ضعیفتر شده است. یك روز همهی دنیای مستكبر، مجتمعاً علیه ایران بودند. یعنی واقعاً یك نقطهی استراحتگاه وجود نداشت. در دههی اول انقلاب اینجور بود دیگر. شوروی یك قدرتی بود كه فقط یك كشور كه نبود، یك مجموعهی عظیم از كشورها بود كه مركز، اینجا و در روسیهی امروز بود؛ اروپای شرقی متعلق به اینها بود، غالب كشورهای آفریقائی و آمریكای لاتین با اینها بودند و در آسیا بسیاری از اینها حساب میبردند. اینها علیه جمهوری اسلامی بودند. ما آن وقت برای یك سلاح متعارف به هیچ جا نمیتوانستیم مراجعه كنیم؛ یعنی هیچ كشوری در دنیا نبود كه یك سلاح متعارف - مثلاً فرض كنید تانك - را بیست تا، سی تا اگر میخواستیم، به ما بفروشند. من همان وقت زمان ریاست جمهوریِ خودم، سفری كردم به یوگسلاوی، كه علیالظاهر خیلی هم ما را تحویل گرفتند و احترام كردند و بهبه و چهچه هم كردند؛ اما هرچه اصرار كردیم، اینها حاضر نشدند به ما همین سلاحهای متعارف را بدهند. با اینكه یوگسلاوی جزو كشورهای مستقل بود، نه جزو غرب بود، نه جزو بلوك شرق بود؛ اما در عین حال حاضر نشدند. دیگران كه خب، جای خود دارند آن طرف هم بلوك غرب بود؛ آمریكا بود، اروپا بود، همین فرانسهی امروز كه حالا تبلیغات علیه ما میكنند و حرف علیه ما میزنند، آن روز «میراژ» علیه ما میفرستادند، «سوپر اتاندارد» علیه ما میدادند؛ یعنی حملهی آن روزِ این كشورها علیه ما از حالا خیلی بیشتر بود. امروز آلمانها فرض كنید كه یك حرفی در تبلیغاتشان - صدر اعظمشان یا دیگری - میزند؛ آن روز سلاح شیمیائی به صدام میدادند، كارخانهی سلاح شیمیائی برایش درست میكردند؛ یعنی دشمنیها آن روز عملیتر و فعالتر بود. امروز، این حرفها نیست، این خبرها نیست؛ یعنی نمیتوانند، زمینهای برای آنها وجود ندارد، نه اینكه امروز نجیبتر شدهاند، بهتر شدهاند؛ نه، میبینند كه نمیشود كاریاش كرد؛ یعنی این حجم عظیم، روزبهروز پرمغزتر هم شده، قویتر هم شده. و غرب، امروز - این نكتهی مهمی است - احساس میكند كه سلطهی قدیمیاش بر دنیای اسلام متزلزل شده؛ یعنی اینهائی كه در كشورهای اسلامی و عربی بیهیچ مانعی و رادعی میتاختند و جلو میرفتند، امروز میبینند نمیشود؛ نمیتوانند. این موج اسلامی آنها را وادار كرده، حتّی تجدیدنظر میخواهند بكنند، آن هم براشان مشكل شده. در بعضی از كشورها كه وابستگی آنها به غرب واضح و آشكار است - مردمشان هم این را میدانند و ناراضی هستند - میخواهند یك تجدیدنظرهائی بكنند، بلكه بتوانند اوضاع را روبهراه بكنند، نمیتوانند؛ برای آنها یك راه بنبست است. امروز غرب در یك چنین موقعیتی است. خب، این ضعف طبعاً نتیجهاش همین است كه بیایند سراغ این چیزها و قطعنامه صادر كنند. قطعنامه، یكی دو تا، پنج تا، ده تا. قطعنامهای كه دل ملتها، حتّی دل دولتها هم با او همراه نیست. همین دولتهائی كه بعضیها خودشان عضو شورای امنیتند و این قطعنامهها را امضا میكنند، ما اطلاع داریم كه حتّی بعضی از خود این دولتها راضی به این تحریمها نیستند؛ برای آنها یك عمل قسری است و یك عمل جبری است؛ یك رودربایستی سیاسی است. وضع این است. بنابراین، حوادثی از قبیل آنچه در این مدت برای ما اتفاق افتاده است - چه قطعنامهی 1929، چه این مسئلهی اهانت به قرآن كریم، چه اظهارات صریحاً خصمانهای كه علیه جمهوری اسلامی میكنند، چه آنچه كه در سال 88 گذشت، كه این هم بلاشك و به طور واضح دست دشمنان مستكبر در این جریان عیان بود - اینها همهاش به خاطر این است كه آن طرف احساس میكند كه این طرف قوی شده است. این قدرت و قوّت و استحكامی كه در این طرف به وجود آمده، آن طرف را میترساند. این در اظهارات خودشان هم هست و دارند میگویند: اگر این كار را نكنیم، ایران قدرت اول خاورمیانه میشود؛ اگر این كار را نكنیم، نفوذ ایران در خاورمیانه زیاد میشود؛ از این حرفها میزنند.1389/06/25
تجمع دشمنان انقلاب در 25 بهمن 57 مقابل اقامتگاه امام خمینی(ره) از اول انقلاب و در طول سالهای متمادی، كیها زیر پرچم مبارزهی با امام و انقلاب ایستادند؟ آمریكا در زیر آن پرچم قرار داشت، انگلیس در زیر آن پرچم قرار داشت، مستكبرین در زیر آن پرچم قرار داشتند، مرتجعین وابستهی به نظام استكبار و سلطه، همه در زیر آن پرچم مجتمع بودند؛ الان هم همین جور است. الان هم شما نگاه كنید از قبل از انتخابات سال 88، در این هفت هشت ماه تا امروز آمریكا كجا ایستاده است؟ انگلیس كجا ایستاده است؟ خبرگزاریهای صهیونیستی كجا ایستاده اند؟ در داخل، جناحهای ضد دین، از تودهای بگیر تا سلطنتطلب، تا بقیهی اقسام و انواع بی دینها كجا ایستادهاند؟ یعنی همان كسانی كه از اول انقلاب با انقلاب و با امام دشمنی كردند، سنگ زدند، گلوله خالی كردند، تروریسم راه انداختند. سه روز از پیروزی انقلاب در بیست و دوی بهمن گذشته بود، همین آدمها با همین اسمها آمدند جلوی اقامتگاه امام در خیابان ایران، بنا كردند شعار دادن؛ همانها الان می آیند توی خیابان، علیه نظام و علیه انقلاب شعار میدهند! چیزی عوض نشده. اسمشان چپ بود، پشت سرشان آمریكا بود؛ اسمشان سوسیالیست بود، لیبرال بود، آزادی طلب بود، پشت سرشان همهی دستگاههای ارتجاع و استكبار و استبداد كوچك و بزرگ دنیا صف كشیده بودند! امروز هم همین است. اینها علامت است، اینها شاخص است؛ و مهم این است كه ملت این شاخصها را میفهمد؛ این چیزی است كه انسان اگر صدها بار شكر خدا را بكند، حقش را به جا نیاورده است؛ سجدهی شكر كنیم.1388/10/19
شباهت جبههبندی دشمنان در مقابل نظام اسلامی با جبههبندی دشمنان حکومت علوی دشمن سه هدفِ مرحلهای و مقطعی را تعقیب میكند. اوّل، عبارت است از تخریب وحدت ملی؛ یكپارچگی ملت ایران را بشكنند و تخریب كنند. دوم، تخریب ایمان و باورهای كارساز در دل مردم؛ یعنی به تخریبِ ایمانها و باورها و اعتقاداتی كه این ملت را از یك ملت عقب افتادهی توسریخور، به یك ملت پیشرو و شجاع و میداندار در دنیا تبدیل كرد، بپردازند. این حركت، با اعتقادات و باورهایی انجام گرفت؛ بدون این باورها كه انسان حركت نمیكرد و این ملت پیش نمیرفت. دشمن میخواهد این باورها را در ذهن ملت ما تخریب كند. سوم، تخریب روح امید و تخریب آینده در ذهن مردم. پس، سه تخریب، مورد نظرِ دشمن است: تخریب وحدت ملی، تخریب باورهای كارساز و مقاومتبخش، و تخریب روح امید. اسم این تخریبها را هم «اصلاح» میگذارند! من كاری به این دوستان و خودیهای غافل ندارم؛ بحثِ من بر سر دشمن است كه سلسله جنبان این حركت، به بیرون از این مرزها مربوط است. در داخل مرزها هم كسانی كه اساس كار دست آنهاست، جزو دشمنانند؛ مثل جبههی قاسطین كه من سال گذشته در مورد امیر المؤمنین علیهالسّلام عرض كردم. در مقابلِ حكومت علوی، سه جبهه وجود داشت: قاسطین و مارقین و ناكثین. مارقین و ناكثین، جبههی داخلی و جبههی خودی بودند؛ منتها خودیهای فریب خورده و به دام افتاده یا به دام ثروتطلبی و مقامخواهی و عقدههای خودشان، یا به دام جهالتها و حماقتها و تعصّبهای خودشان اما جبههی قاسطین، جبههی دشمن بود؛ جبههی آشتیناپذیر بود؛ با علی آشتیبكن نبود. آمدند به امیر المؤمنین علیهالسّلام عرض كردند: «یا امیر المؤمنین! بگذارید جناب معاویة بن ابی سفیان چند صباحی در رأس حكومت بماند» اما حضرت فرمود: «نه؛ اگر من حاكمم، او نمیتواند استاندار این حكومت باشد؛ باید كنار برود.» آنها امیر المؤمنین علیهالسّلام را تخطئه كردند و گفتند بیسیاستی كرده است! بعضی از نویسندگان تا امروز هم میگویند امیر المؤمنین علیهالسّلام بیسیاستی كرد! اما خودشان بیسیاستند؛ امیر المؤمنین علیهالسّلام بسیار پخته عمل كرد؛ برای اینكه معاویة بن ابی سفیان، جناب طلحه و زبیر نبود كه اگر آن امتیازی را كه میخواست، به او میدادند، او ساكت مینشست؛ نه. آن جبهه، جبههی قاسطین بود؛ جبههای بود كه با جبههی علوی نمیساخت؛ در هیچ شرایطی هم نمیساخت. هرچه او عقب میرفت، این یكقدم جلو میآمد و جز در میدان جنگ، نقطهی تلاقی باهم نداشتند. امیر المؤمنین علیهالسّلام این را میدانست و لذا تا زمانی كه بر سرِ كار بود، جبههی قاسطین هیچ كار نتوانستند بكنند و همیشه شكست خوردند؛ اما وقتی امیر المؤمنین علیهالسّلام به شهادت رسید كه شهادت علی هم بهدست آن گروههای شبه خودیِ متعصّبِ عقدهایِ بدفهمِ كجفهمِ فریب خورده بود، نه بیگانهی آنچنانی آن بیگانهها قاسطین حكومت را گرفتند و با گذشت چند سال، نشان دادند كه ایدهآل آنها در حكومت چیست! حكومت «حَجّاج بن یوسف» در همین كوفه به وجود آمد؛ حكومت «یوسف بن عمر ثقفی» به وجود آمد؛ حكومت یزید بن معاویه به وجود آمد! معلوم شد كه آن جریان، اصلًا جریانی نیست كه بتواند در یك نقطه با جریان علوی تلاقی كند. امروز هم عیناً همانطور است. جبههی دشمن، غیر از آن آدم غافلی است كه خودی هم هست؛ منتها بیچاره دچار غفلت و اشتباه و فریب میشود؛ بر اثر حادثهای، عقده و كینهای پیدا میكند و در مقابل نظام میایستد؛ در مقابل سخن حق میایستد؛ در مقابل امام و راه امام میایستد. این، آن دشمن اصلی نیست؛ این یك آدم فریب خورده است؛ این یك آدم قابل ترحّم است! دشمن اصلی آن كسی است كه پشت سر این قرار میگیرد، اما خودش را نشان نمیدهد. در داخل كشور، خودش را نشان نمیدهد؛ در خارج كشور چرا؛ در جبههی جهانی، در جبههی بینالمللی، بهعنوان یك عضو وفادار سازمان جاسوسی سیای امریكا، یا موساد صهیونیستها چرا. كاملًا چهرهی او آشكار است؛ حرف هم میزند، حقایق را هم میگوید؛ انگیزههایی را هم كه او برای مبارزه با اسلام و مسلمین دارد، بیان میكند؛ اما آن دنبالهی او كه داخل كشور است، خود را دمِ چكِ اقتدار حكومت قرار نمیدهد. میداند كه این حكومت، حكومت مقتدری است؛ حكومتی است كه متّكی به آراءِ مردم است؛ متّكی به محبّت مردم است؛ متّكی به ایمان مردم است. از این حكومت میترسند و خودشان را جلو نمیدهند؛ حرفشان را با یك واسطه، با دو واسطه، با سه واسطه، از زبان آدمهای غافل میزنند.1378/09/26
مظلومیت ایران در جنگ تحمیلی ما در جنگ مظلوم بودیم. ما در جنگ، ملتى بودیم یکجا مظلوم و مورد ستم. ما که تجاوزى به کسى نکرده بودیم؛ ما هیچ بهانهاى دست کسى نداده بودیم؛ ما حتّى یک تیر هم به داخل مرزهاى عراق پرتاپ نکرده بودیم؛ اما طبیعت انقلاب این بود که به ما حمله نظامى بشود. یکى از رهبران ملى آفریقا «احمد سکوتوره» رئیس جمهور گینه کوناکرى بود. او در دوران ریاست جمهورى من چند بار به ایران آمد. یکى از دفعاتى که آمد، زمان جنگ بود. گفت از این جنگى که بر شما تحمیل شده، تعجّب نکنید. هر انقلابى که علیه دستگاههاى استعمارى و استکبارى و قدرتهاى نافذ جهانى باشد، وقتى به وجود آید، یکى از اوّلین کارهایى که علیه آن مىشود، این است که یکى از همسایگانش را به جانش مىاندازند! شما هم مشمول این قانون کلّى شدهاید؛ تعجّب نکنید. او به من گفت: به شما از یک مرز حمله کردهاند؛ اما به من، از پنج جاى مرزم، پنج کشور حمله کردهاند! چون کشور کوچکى است و اطرافش کشورهاى متعدّدى وجود دارد. او هم چون یک فرد انقلابى بود و با یک انقلاب بر سر کار آمده بود، مورد حمله قرار گرفته بود.1377/02/22
نحوه ی برخورد دشمن با انقلابهای قرن بیستم جبهههای دشمن - این را آموختهاند که برای مقابله با یک حرکت عظیم مثل انقلاب اسلامی، اگر نمیشود سینه به سینه شد و احساس کردند کوبندگیش زیاد است - کمااینکه در مورد انقلابْ همین احساس را کردند - راه این است که خودشان را علیالعجاله کنار بکشند و در پشت سنگر مخفی شوند و منتظر فرصت باشند. این کار را تقریباً با همهی انقلابهای قرن بیستم انجام دادند. میدانید که قرن بیستم میلادی، قرن انقلابها و حرکتهای مردمی بر اساس ایدهها و تفکّرات و آرزوهای نو است. از دهههای اوّل این قرن، با انقلاب سوسیالیستی شوروی شروع شد و همینطور ادامه پیدا کرد بخشی چپ، بخشی هم نهچندان در چارچوب تفکّرات مارکسیستی؛ اما بههرحال دارای صبغهی خاص تا انقلاب ما، و بعد از انقلاب ما، بعضی از انقلابهای دیگر. دهها انقلاب در اطراف دنیا اتّفاق افتاد؛ هرکدام هم نظامی را واژگون کرد و حکومت و تشکیلاتی به وجود آورد. با یکایک آنها همین کار را کردند. یعنی اگر توانستند، همان اوّلِ کار به سراغشان رفتند و تلاش کردند، کارشان را تمام کنند! بعضیها بودند که همان اوّل کار نتوانستند خودشان را نگهدارند و مغلوب شدند. آنهایی را که مشکل داشتند، ضمن اینکه مزاحمتها را رها نکردند مرتّب مزاحمشان شدند، اذیّتشان کردند، تبلیغات کردند، محاصره کردند، خستهشان کردند خودشان هم در کناری کمین گرفتند، تا در لحظهای که احساس کردند اینها خسته شدهاند، ناگهان ضربهی نهایی را وارد کنند؛ تقریباً وارد هم کردند و عموماً هم موفّق بوده است. همان جریانهای ضدّ انقلابی که یک روز منزوی و مغلوب بودند، بعد توانستند بیایند زمام را در دست گیرند و مسلّط شوند و کارها را انجام دهند. در مورد انقلاب اسلامی، جبههی دشمن نه اشخاص و افراد از اوّل انقلاب همین طرح و همین نقشه را در صدد بود و در نظر گرفت. منتها در مورد انقلاب ما در طول این هجده سال، حتّی یک پدیده به وجود نیامد که بتواند جبههی دشمن را خرسند و امیدوار کند. من یکوقت در زمان ریاست جمهوری، با یکی از کسانی که در رأس یک مجموعهی انقلابی بود و در دنیا جزو سیاسیّون معروف است که نمیخواهم اسم بیاورم در کشور خودش ملاقات کردم. او یک کار منافی با دعویهای انقلابی و ایدهها و حرفهای خودش انجام داده بود. از او پرسیدم: شما چطور و با چه منطقی این کار را انجام دادید؟ خندید و گفت: این، تاکتیک است (!) گفتم: انسان تا وقتی میتواند تاکتیک را قبول کند که خطّمشی را بهکلّی دگرگون نکند؛ شما خطّمشیتان را عوض کردهاید. همین هم بود؛ خطّمشی و جهتشان بهکلّی عوض شده بود؛ اما آن آقا به حساب تغییر تاکتیک میگذاشت! میگفت: من مانور میکنم، من تاکتیک به خرج میدهم و عمل میکنم (!) این چطور تاکتیکی است که انسان دشمن را بر خودش مسلّط کند! آیا این اسمش تاکتیک است که حرفهای خودش را پس بگیرد و جهتش را بهکلّی عوض کند؟! از این طور چیزها در کارنامهی آن انقلابها دیده میشد. دشمن را به طمع میانداخت، دشمن هم امیدوار میشد، کمین میکرد، موفّق هم میشد؛ کمااینکه تقریباً در همه جا موفّق شدند. در مورد انقلاب ما، حضور امام، آن انسان بصیرِ بینایِ بیملاحظه در رعایت احکام الهی، با ملاک قرار دادن حکم خدا و حلال و حرام شرعی، مانع شد که در طول آن ده سال، اندک گرایشی به دشمن نشان داده شود. بعد از رحلت امام هم به فضل پروردگار تلاش شده است همینطور باشد. یکوقت ممکن بود در چیزهایی نسبت به بعضی از اشخاص، دشمن خیال کند که مثلًا توانسته است یک چهرهی خودی پیدا کند؛ اما دیری نگذشته که دشمن فهمیده اشتباه کرده است. تاکنون به فضل پروردگار این انقلاب از خود چهرهای نشان نداده است که دشمن را بتواند امیدوار کند؛ اما دشمن همچنان کمین گرفته است؛ این را باید همه بدانند.1376/09/13