newspart/index2
تبیین / بصیرت / روشنگری/ بصیرت‌افزایی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
ایستادگی امام حسین(ع)؛ عامل جلوگیری از انحراف و حفظ اسلام

تمام راه‌هائی که میشود فرزند پیغمبر از آن راه‌ها استفاده کند برای حفظ میراث عظیم اسلام ـ که میراث جد او و پدر او و پیروان راستین آنهاست ـ در زندگی سیدالشهداء محسوس است؛ از تبیین و انذار، از تحرک تبلیغاتی، از بیدار کردن و حساس کردن وجدانهای عناصر خاص ـ همین خواص که ما تعبیر میکنیم ـ در آن خطبه‌ی منا، اینها همه در طول زندگی سیدالشهداء است. بعد هم ایستادگی در مقابل یک انحراف بزرگ با قصد مجاهدت با جان؛ نه این‌که امام حسین از سرنوشت این حرکت بی‌اطلاع بود؛ نه، اینها امام بودند. مسئله‌ی معرفت امام و علم امام و آگاهی وسیع امام بالاتر از این حرفهائی است که ماها در ذهنمان میگنجد؛ بلکه به معنای ترسیم یک دستورالعمل می‌ایستد، تسلیم نمیشود، مردم را به یاری میطلبد، بعد هم وقتی یک عده‌ای پیدا میشوند ـ که همان اهل کوفه باشند ـ و اظهار میکنند که حاضرند در کنار آن بزرگوار در این راه قدم بگذارند، حضرت درخواست آنها را اجابت میکند و به طرف آنها میرود؛ بعد هم در میانه‌ی راه پشیمان نمیشود. بیانات امام را که انسان نگاه میکند، می‌بیند حضرت عازم و جازم بوده است برای این که این کار را به پایان ببرد. این‌که در مقابله‌ی با حرکت انحرافی فوق‌العاده خطرناک آن روز، امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) می‌ایستد، این میشود یک درس، که خود آن بزرگوار هم همین را تکرار کردند؛ یعنی کار خودشان را به دستور اسلام مستند کردند: «انّ رسول الله قال: من رأی سلطانا جائرا مستحلاّ لحرمات الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنّة رسول‌الله یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیّر علیه بفعل و لا قول کان حقاّ علی الله ان یدخله مدخله»؛ حضرت این را بیان کردند. یعنی من وظیفه‌ام این است، کاری که دارم انجام میدهم، بایستی ابراز مخالفت کنم، باید در جاده‌ی مخالفت و ایستادگی قدم بگذارم، سرنوشت هرچه شد، بشود؛ اگر سرنوشت پیروزی بود، چه بهتر؛ اگر شهادت بود، باز هم چه بهتر. یعنی اینجوری امام حسین (علیه السّلام) حرکت کردند.
این شد ایثار کامل و اسلام را هم حفظ کرد. همین حرکت، اسلام را حفظ کرد. همین حرکت موجب شد که ارزشها در جامعه پایدار بشوند، بمانند. اگر این خطر را نمیپذیرفت، حرکت نمیکرد، اقدام نمیکرد، خونش ریخته نمیشد، آن فجایع عظیم برای حرم پیغمبر، دختر امیرالمؤمنین و فرزندان خاندان پیغمبر پیش نمی‌آمد، این واقعه در تاریخ نمیماند. این حادثه‌ای که میتوانست جلوی آن انحراف عظیم را بگیرد، باید به همان عظمت آن انحراف در ذهن جامعه و تاریخ، شوک ایجاد میکرد و کرد. این فداکاری امام حسین است.1390/04/13

لینک ثابت
بصیرت‌دهی امیرالمومنین(ع) به یارانش در جنگ صفین

زندگی امیرالمؤمنین سر تا پا درس است. آن چیزی كه در میان رفتارهای امیرالمؤمنین - كه شامل همه‌ی خصلتهای نیك یك انسان و یك زمامدار است - انسان مشاهده میكند و برترینِ این خصوصیات برای امروز ماست، مسئله‌ی بصیرت‌بخشی و بصیرت‌دهی به كسانی است كه نیاز به بصیرت دارند؛ یعنی روشن كردن فضا. در همه‌ی ادوار، این شجاعت بی‌پایان، این فداكاری عظیم، در خدمت آگاه كردن مردم، عمق دادن به اندیشه‌ی مردم و ایمان مردم به كار رفته است. در جنگ صفین وقتی طرف مقابل كه احساس میكرد دارد شكست میخورد، برای اینكه جنگ را متوقف كند، قرآنها را سر نیزه كرد، یك عده‌ای آمدند دور امیرالمؤمنین را گرفتند و فشار آوردند كه باید تسلیم شوی و جنگ را تمام كنی؛ اینها قرآن را مطرح كردند. كار مزورانه‌ای بود، كار عجیبی بود. حضرت فرمود: شما اشتباه میكنید؛ شما اینها را نمیشناسید. این كسانی كه امروز قرآن را به عنوان حَكم مطرح میكنند، به قرآن اعتقاد ندارند. من اینها را میشناسم. «انّی عرفتهم اطفالا و رجالا»؛ من دوره‌ی كودكی اینها را دیدم، دوره‌ی بزرگی اینها را هم دیدم. «فكانوا شرّ اطفال و شرّ رجال»؛ بدترین‌ها بودند. اینها به قرآن اعتقادی ندارند. وقتی در تنگنا گیر میكنند، قرآن را مطرح میكنند. البته آنها گوش نكردند، اصرار ورزیدند و دنیای اسلام خسارتش را خورد.1389/04/05
لینک ثابت
بصیرت دهی عمار یاسر در جنگ صفین

در جنگ صفین، امیر المؤمنین در مقابل کفار که قرار نداشت؛ جبهه‌ی مقابل امیر المؤمنین جبهه‌ای بودند که نماز هم می‌خواندند، قرآن هم می‌خواندند، ظواهر در آن‌ها محفوظ بود؛ خیلی سخت بود. کی باید اینجا روشنگری کند و حقائق را به مردم نشان دهد؟ بعضی‌ها حقیقتاً متزلزل می‌شدند. تاریخ جنگ صفین را که انسان می‌خواند، دلش می‌لرزد. در این صف عظیمی که امیر المؤمنین به عنوان لشکریان راه انداخته بود و تا آن منطقه‌ی حساس- در شامات- در مقابل معاویه قرار گرفته بود، تزلزل اتفاق می‌افتاد؛ بارها این اتفاق افتاد؛ چند ماه هم قضایا طول کشید. یک‌وقت خبر می‌آوردند که در فلان جبهه، یک نفری شبهه ای برایش پیدا شده است؛ شروع کرده است به اینکه آقا ما چرا داریم می‌جنگیم؟ چه فایده دارد؟ چه، چه. اینجا اصحاب امیر المؤمنین- یعنی در واقع اصحاب خاص و خالصی که از اول اسلام با امیر المؤمنین همراه بودند و از امیر المؤمنین جدا نشدند- جلو می‌افتادند؛ از جمله جناب عمار یاسر (سلام‌الله‌علیه علیه) که مهم‌ترین کار را ایشان می‌کرد. یکی از دفعات عمار یاسر- ظاهراً عمار بود- استدلال کرد. ببینید چه استدلالهائی است که انسان می‌تواند همیشه این‌ها را به عنوان استدلالهای زنده در دست داشته باشد. ایشان دید یک عده‌ای دچار شبهه شده‌اند؛ خودش را رساند آنجا، سخنرانی کرد. یکی از حرفهای او در این سخنرانی این بود که گفت: این پرچمی که شما در جبهه‌ی مقابل می‌بینید، این پرچم را من در روز احد و بدر در مقابل رسول خدا دیدم- پرچم بنی امیه- زیر این پرچم، همان کسانی آن روز ایستاده بودند که امروز هم ایستاده‌اند؛ معاویه و عمرو عاص. در جنگ احد، هم معاویه، هم عمرو عاص و دیگر سران بنی امیه در مقابل پیغمبر قرار داشتند؛ پرچم هم پرچم بنی امیه بود. گفت: این‌هائی که شما می‌بینید در زیر این پرچم، آن طرف ایستاده‌اند، همین‌ها زیر همین پرچم در مقابل پیغمبر ایستاده بودند و من این را به چشم خودم دیدم. این طرفی که امیر المؤمنین هست، همین پرچمی که امروز امیر المؤمنین دارد- یعنی پرچم بنی هاشم- آن روز هم در جنگ بدر و احد بود و همین کسانی که امروز زیرش ایستاده‌اند، یعنی علی بن ابی طالب و یارانش، آن روز هم زیر همین پرچم ایستاده بودند. از این علامت بهتر؟ ببینید چه علامت خوبی است. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدم‌ها همان آدم‌هایند، در یک جبهه. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدم‌ها همان آدم‌هایند در جبهه‌ی دیگر، در جبهه‌ی مقابل. فرقش این است که آن روز آن‌ها ادعا می‌کردند و معترف بودند و افتخار می‌کردند که کافرند، امروز همانها زیر آن پرچم ادعا می‌کنند که مسلمند و طرف‌دار قرآن و پیغمبرند؛ اما آدم‌ها همان آدم‌هایند، پرچم هم همان پرچم است. خوب، این‌ها بصیرت است. این‌قدر که ما عرض می‌کنیم بصیرت بصیرت، یعنی این.1388/10/19
لینک ثابت
تشکیک عده ای از اصحاب عبداللَّه‌بن‌مسعود برای مبارزه با دشمن

مهمترین برهه‌ای و زمان و مكانی كه تبلیغ، آنجا معنا میدهد، جائی است كه فتنه وجود داشته باشد. بیشترین زحمت در صدر اسلام و در زمان پیغمبر، زحمات مربوط به منافقین بود. بعد از پیغمبر، در زمان امیرالمؤمنین زحماتی بود كه از درگیری و چالش حكومت اسلامی با افرادی كه مدعی اسلام بودند، به وجود می‌آمد. بعد هم همین جور؛ در دوران ائمه (علیهم‌السّلام) هم همین جور؛ دوران غبارآلودگی فضا. والّا آن وقتی كه جنگ بدر هست، كار، دشوار نیست؛ آن وقتی كه در میدانهای نبرد حاضر میشوند، با دشمنانی كه مشخص است این دشمن چه میگوید، كار دشوار نیست. آن وقتی مسئله مشكل است كه امیرالمؤمنین در مقابل كسانی واقع میشود كه اینها مدعی اسلامند و معتقد به اسلام هم هستند؛ اینجور نبود كه معتقد به اسلام هم نباشند، از اسلام برگشته باشند؛ نه، معتقدند به اسلام، راه را غلط میروند، هواهای نفسانی كار دستشان میدهد. این، مشكلترین وضع است كه افراد را به شبهه می‌اندازد؛ به طوری كه اصحاب عبداللَّه‌بن‌مسعود می‌آیند خدمت حضرت، میگویند «انّا قد شككنا فی هذا القتال»!چرا باید شك كنند؟ این شك خواص، پایه‌ی حركت صحیح جامعه‌ی اسلامی را مثل موریانه میجود. اینی كه خواص در حقایق روشن تردید پیدا كنند و شك پیدا كنند، اساس كارها را مشكل میكند. مشكل كار امیرالمؤمنین، این است. امروز هم همین است. امروز در سطح دنیا كه نگاه كنید، همین جور است؛ در سطح داخل جامعه‌ی خودمان كه نگاه كنید، همین جور است. تبیین لازم است.1388/09/22
لینک ثابت
کناره‌گیری عده ای از اصحاب امیرالمومنین (ع) در جنگ صفین

بعضی‌‌ها در فضای فتنه، این جمله‌‌ی «كن فی الفتنة كابن اللّبون لا ظهر فیركب و لا ضرع فیحلب» را بد میفهمند و خیال میكنند معنایش این است كه وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بكش كنار! اصلاً در این جمله این نیست كه: «بكش كنار». این معنایش این است كه به هیچ وجه فتنه‌‌گر نتواند از تو استفاده كند؛ از هیچ راه. «لا ظهر فیركب و لا ضرع فیحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود.
در جنگ صفین ما از آن طرف عمار را داریم كه جناب عمار یاسر دائم - آثار صفین را نگاه كنید - مشغول سخنرانی است؛ این طرف لشكر، آن طرف لشكر، با گروه‌‌های مختلف؛ چون آنجا واقعاً فتنه بود دیگر؛ دو گروه مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند؛ فتنه‌‌ی عظیمی بود؛ یك عده‌‌ای مشتبه بودند. عمار دائم مشغول روشنگری بود؛ این طرف میرفت، آن طرف میرفت، برای گروه‌‌های مختلف سخنرانی میكرد - كه اینها ضبط شده و همه در تاریخ هست - از آن طرف هم آن عده‌‌ای كه «نفر من اصحاب عبد اللَّه بن مسعود ...» هستند، در روایت دارد كه آمدند خدمت حضرت و گفتند: «یا امیرالمؤمنین - یعنی قبول هم داشتند كه امیرالمؤمنین است - انّا قد شككنا فی هذا القتال»؛ما شك كردیم. ما را به مرزها بفرست كه در این قتال داخل نباشیم! خوب، این كنار كشیدن، خودش همان ضرعی است كه یُحلب؛ همان ظهری است كه یُركب! گاهی سكوت كردن، كنار كشیدن، حرف نزدن، خودش كمك به فتنه است. در فتنه همه بایستی روشنگری كنند؛ همه بایستی بصیرت داشته باشند.1388/07/02

لینک ثابت
فضای غبارآلود و ضعف تحلیل سیاسی در دوران حکومت پنج ساله امیرالمومنین(ع)

من به برادران عزیز دفاتر نمایندگی[ولی فقیه در سپاه] و بخصوص بخش عقیدتی، سیاسی عرض می‌کنم که تحلیل سیاسی به شکل صحیح و پروراننده‌ی ذهن، چیز بسیار مهمی است؛ ذهن باید پرورانده بشود.
دوران دشوار هر انقلابی، آن دورانی است که حق و باطل در آن ممزوج بشود. ببینید امیر المؤمنین از این می‌‌نالد: «و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولی الشّیطان علی اولیائه». در دوران پیامبر، این‌‌طوری نبود. در دوران پیامبر، صفوف، صفوف صریح و روشنی بود. آن طرف، کفار و مشرکان و اهل مکه بودند؛ کسانی بودند که یکی‌‌یکی مهاجرین از این‌‌ها خاطره داشتند: او من را در فلان تاریخ زد، او من را زندانی کرد، او اموال من را غارت کرد؛ بنابراین شبهه‌‌یی نبود. یهود بودند؛ توطئه‌‌گرانی که همه‌‌ی اهل مدینه از مهاجر و انصار با توطئه‌‌های آن‌‌ها آشنا بودند. جنگ بنی قریظه اتفاق افتاد، پیامبر دستور داد عده‌‌ی کثیری آدم را سر بریدند؛ خم به ابروی کسی نیامد و هیچ‌‌کس نگفت چرا؛ چون صحنه، صحنه‌‌ی روشنی بود؛ غباری در صحنه نبود. این‌‌طور جایی، جنگ آسان است؛ حفظ ایمان هم آسان است. اما در دوران امیر المؤمنین، چه کسانی در مقابل علی (ع) قرار گرفتند؟ خیال می‌‌کنید شوخی است؟ خیال می‌‌کنید آسان بود که «عبد الله بن مسعود»، صحابی به این بزرگی بنا به نقل عده‌‌یی جزو پابندهای به ولایت امیر المؤمنین نماند و جزو منحرفان به حساب آمد؟ همین «ربیع بن خثیم» و آن‌‌هایی که در جنگ صفین آمدند گفتند ما از این قتال ناراحتیم، اجازه بده به مرزها برویم و در جنگ وارد نشویم، در روایت دارد که «من اصحاب عبد الله بن مسعود»! اینجاست که قضیه سخت است. وقتی غبار غلیظتر می‌‌گردد، می‌‌شود دوران امام حسن؛ و شما می‌‌بینید که چه اتفاقی افتاد. باز در دوران امیر المؤمنین، قدری غبار رقیق‌‌تر بود؛ کسانی مثل عمار یاسر آن افشاگر بزرگ دستگاه امیر المؤمنین بودند. هرجا حادثه‌‌یی اتفاق می‌‌افتاد، عمار یاسر و بزرگانی از صحابه‌‌ی پیامبر بودند که می‌‌رفتند حرف می‌‌زدند، توجیه می‌‌کردند و لااقل برای عده‌‌یی غبارها زدوده می‌‌شد؛ اما در دوران امام حسن، همان هم نبود. در دوران شبهه و در دوران جنگ با کافر غیر صریح، جنگ با کسانی که می‌‌توانند شعارها را بر هدفهای خودشان منطبق کنند، بسیار بسیار دشوار است؛ باید هوشیار بود. البته بحمد اللّه ما هنوز در چنان دورانی نیستیم. هنوز صفوف روشن است؛ هنوز خیلی از اصول و حقایق، واضح و نمایان است؛ اما مطمئن نباشید که همیشه این‌‌گونه خواهد بود. شما باید آگاه باشید. شما باید چشم بصیرت داشته باشید. شما باید بدانید بازویتان در اختیار خداست یا نه. این، بصیرت می‌‌خواهد؛ این را دست کم نگیرید.
من یک وقت در دوران زندگی تقریباً پنجساله‌ی حکومت امیرالمؤمنین(علیه الصّلاةوالسّلام) و آنچه که پیش آمد، مطالعات وسیعی داشتم. آنچه من توانستم به عنوان جمع‌بندی به دست بیاورم، این است که «تحلیل سیاسی» ضعیف بود. البته در درجه‌ی بعد، عوامل دیگری هم بود؛ اما مهمترین مسأله این بود. والّا خیلی از مردم هنوز مؤمن بودند؛ اما مؤمنانه در پای هودج ام‌المؤمنین در مقابل علی(علیه‌السّلام) جنگیدند و کشته شدند! بنابراین، تحلیل غلط بود.
موضع خود را شناختن و در آن قرار گرفتن، هوشیاری سیاسی، شم سیاسی و قدرت تحلیل سیاسی - البته به دور از ورود در دسته‌بندیهای سیاسی - خودش یکی از آن خطوط ظریفی است که من در پیام هم به شما عرض کردم؛ امام هم که مکرر در مکرر فرموده بودند.
البته یک عده خوششان نمی‌آمد: نه، چرا در کارهای سیاسی دخالت نکنند؟! همان وقت من یادم هست که بعد از گذشت چند ماه از فرمایش امام، یک حادثه‌ی انتخاباتی در پیش بود و زیدی به یکی از شهرها رفته بود - که نمی‌گویم کجا، چون نمی‌خواهم نزدیک بشوم - و سخنرانی کرده بود. آن وقتها نوارش را آوردند و من گوش کردم. او می‌گفت: نه آقا، چرا می‌گویید سپاه در سیاست دخالت نکند؟ باید بکند؛ از شماها چه کسی بهتر؟(!)
ببینید، اینها حرفهای خوشایند و دلنشینی است که این جوان مبارزِ پُر از خون انقلابی، به هیجان بیاید: بله، چه کسی از ما بهتر؟ امام این موضوع را صریحاً گفته بودند؛ اما اینها بین آگاهی سیاسی و حضور سیاسی در صحنه‌ی انقلاب - که این خوب است - و بین دخالت در معارضات سیاسی و جناح‌بندیهای سیاسی و به نفع یکی و به ضرر دیگری کار کردن - که این همان چیز بد و بسیار خطرناکی است که امام هیأتی را مأمور کردند و گفتند ببینید چه کسی این‌طوری است، از سپاه بیرونش کنید - خلط می‌کردند.
توجه داشته باشید که انگیزه‌های سیاسی و جناحی نباید بتواند از یک مجموعه‌ی سالم، خالص و کارآمد مثل سپاه - که ذخیره‌یی است برای روزی که انقلاب از آن استفاده بکند - بهره ببرد. این ذخیره بایستی سربه‌مهر بماند، تا در جای خودش مصرف بشود.1370/06/27

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی