شکنجهی مجرم در انظار مردم
نباید از حد الهی تعدی کرد. حد، یعنی چه؟ حد، یعنی همان خط و مرزی که کشیده شده است. چگونه میشود کسی را مورد تعذیب قرار داد؟ «و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین»(1). صریح هم است. بایستی عذاب و شکنجهیی که به او میدهیم، همهی مردم ببینند. این، حدی دارد. اگر از این حد، یک سر مو تخطی کردید، تجاوز از حدود الهی است.1369/08/13
1 )
سوره مبارکه النور آیه 2
الزّانِيَةُ وَالزّاني فَاجلِدوا كُلَّ واحِدٍ مِنهُما مِائَةَ جَلدَةٍ ۖ وَلا تَأخُذكُم بِهِما رَأفَةٌ في دينِ اللَّهِ إِن كُنتُم تُؤمِنونَ بِاللَّهِ وَاليَومِ الآخِرِ ۖ وَليَشهَد عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ المُؤمِنينَ
ترجمه:
هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید؛ و نباید رأفت (و محبّت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند!
لینک ثابت
احتیاج دائمی ما به هدایت الهی
اینکه ما هر روز پنج نوبت نماز میخوانیم و در هر نمازی هم اقلاً در دو رکعتش میگوییم: «اهدنا الصّراط المستقیم»، برای همین است. انسان یکبار دعا میکند و برای مغفرت میگوید: «اهدنا الصّراط المستقیم». مگر ما در شبانه روز، برای مغفرت چهقدر باید دعا کنیم و در نماز چندین بار آن را تکرار نماییم؟ اما برای هدایت، شما هفده رکعت نماز واجب میخوانید. از این هفده رکعت، باید در ده رکعتش، «اهدنا الصّراط المستقیم»(1) بگویید.
این هدایت، چه هدایتی است؟ این برای آن است که ما در هر لحظه، به همین هدایت احتیاج داریم. اگر الان هدایتمان کرد، یک دقیقهی دیگر، باز همین هدایت را میخواهیم. اگر یک دقیقهی دیگر هدایتمان کرد، باز یک دقیقهی دیگرش، همین هدایت را میخواهیم. ما دایم در سر دوراهی هستیم. در راه زندگی که میرویم، دایم در سر دوراهیِ گفتن یا نگفتن، تصمیم گرفتن یا نگرفتن، اینطوری گفتن یا آنطوری گفتن قرار داریم. پس، دایم به هدایت الهی احتیاج داریم. تقوا، یعنی همین که مراقب باشیم، این راه مستقیم، این همه منشعبات دارد. مبادا یکجا اشتباه کنیم و از یکی از منشعبات، راه بیفتیم و برویم.1369/08/13
لینک ثابت
بالا بودن پاداش قضاوت بخاطر اهمیت آن
این، نباید موجب بشود که آدم بگوید کاری که اینقدر دردسر دارد، بهتر نیست که آن را ببوسیم و کنار بگذاریم و دیگری بیاید انجام بدهد؟ نه، وظیفهی شماست و باید انجام بدهید. کار مهم و واجب، اهمیتش هم به همان اندازه است؛ ثواب الهیاش هم به همان اندازه است. خود قضاوت مگر چهطوری است؟ «رجل قضی بالحقّ و هو لایعلم فهو فیالنّار»(1). شما بگویید پس بهتر این است که اصلاً قضاوت را ببوسیم و کنار بگذاریم و برویم؛ قضاوتی که آدم اگر به حق هم قضاوت بکند، ولی نداند، «فیالنّار» است. این، چه اقدامی است؟ اگر همه این فکر را بکنند، پس قضاوت باید در دنیای اسلام بربیفتد. نخیر، قضاوتی که ثواب دارد، فریضهی کفایی است و شاید در شرایط فعلی چون «من به الکفایه» هم نیست و کم است، این خطاب متوجه به همه است. این، از همین قبیل کارهاست. این ظرافت را هم باید رعایت کنید، این کار را هم باید بکنید.1369/08/13
1 )
الكافی،ثقة الاسلام كلینی، ج 7، ص 407 ح 1 ؛
من لایحضره الفقیه ، شیخ صدوق ج 3 ص 4 ح 3221 ؛
تهذیب الاحكام ، شیخ طوسی ج 6 ص 218 ح 513 ؛
تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص 365 ؛
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 75 ص 247 ح 78 ؛
« الْقُضَاةُ أَرْبَعَةٌ ثَلَاثَةٌ فِی النَّارِ وَ وَاحِدٌ فِی الْجَنَّةِ رَجُلٌ قَضَى بِجَوْرٍ وَ هُوَ يَعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَى بِجَوْرٍ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَى بِحَقٍّ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَى بِالْحَقِّ وَ هُوَ يَعْلَمُ فَهُوَ فِی الْجَنَّة .....»
ترجمه:
«امام صادق عليه السّلام فرمود: قاضيان بر چهار دستهاند: سه دستهآنها در آتش و يك دسته از آنان در بهشت مىباشند؛ [اوّل] مردى كه حكم به ستم و ناروا مىكند و خود هم مىداند كه چه كرده است پس او أهل دوزخ است، [دوم] مردى كه حكم به ناروا مىكند ولى نمىفهمد كه حكمش نادرست است او نيز اهل آتش است. [سوم] مردى كه حكم به حقّ و راستى مىكند ولى خود نمىداند كه چه كرده است [به سليقه خود حكم به صواب كرده است] او نيز اهل آتش است، [ چهارم] آنكه حكم به حقّ مىكند و خود نيز حقّ و باطل را مىشناسد اين مرد اهل بهشت خواهد بود».
لینک ثابت
ما با یک لاقبا، مثلاً چه چیزی داشتیم که موجب بشود مردم با حرف روحانیت و حرف امام، آنطور حرکت کنند، پانزده سال مبارزه نمایند و بعد با فداکاری، آن را به پیروزی برسانند و سپس ده سال در دوران مبارک حضرت امام، در مقابل این همه توطئه ایستادگی کنند و بعدش هم همینطور؟ آیا جز معنویت و جز این اعتقاد در دل مردم که روحانیت برای خودش کار نمیکند، بلکه برای خدا و خیر مردم است و امر خدا را اجرا میکند، چیز دیگری بوده است؟ برای همین هم است که وقتی نهضتها به غیر جنبهی معنوی و ایمان قلبی متکی باشند، به جایی نمیرسند. این، در جاهای دیگر امتحان شده و در کشور ما هم امتحان شده است. نهضتی به جایی میرسد، که یک رگهی معنوی و ایمانی و اعتقادی و خدایی در آن حاکم است.
مردم، روحانیت و این لباس و من و شما را مظهر این چیزها میدانند و مؤمن به حساب میآورند. گاهی خودشان اشتباه و خطا میکنند و دچار شهوت و غضب و پولپرستی و تجملپرستی و کارهایی که بالاخره بشر در طبیعتش هست، میشوند و نقص خودشان را به پای کمالی میگذارند که در روحانیت به حساب میآورند. میگویند اگر ما ناقصیم، او کامل است؛ اگر ما نمیفهمیم، او حکم خدا را میفهمد؛ اگر رابطهی ما با خدا ضعیف است، او رابطهاش قوی است؛ پس هرچه او میگوید، ما «متقربا الیالله» عمل میکنیم.
برای همین است که هرجا روحانیت جلو بوده، اگر انقلاب بوده، پیروز شده؛ اصلاح بوده، انجام شده؛ خدمات بوده، تحقق پیدا کرده است؛ غیر از اینکه نیست. حالا اگر کاری شد که ایمان مردم به این لباس و به این دستگاه زایل شد، ببینید چه پشتوانهیی از مردم گرفته میشود، چه اعتماد قلبییی از انسان یا از مردم زایل میشود. اثر این زوال اعتقاد و ایمان در بیرون چیست؟1369/08/13
لینک ثابت
این[ظرافت و سختی بعضی کارها]، نباید موجب بشود که آدم بگوید کاری که اینقدر دردسر دارد، بهتر نیست که آن را ببوسیم و کنار بگذاریم و دیگری بیاید انجام بدهد؟ نه، وظیفهی شماست و باید انجام بدهید. کار مهم و واجب، اهمیتش هم به همان اندازه است؛ ثواب الهیاش هم به همان اندازه است. خود قضاوت مگر چهطوری است؟ «رجل قضی بالحقّ و هو لایعلم فهو فیالنّار»(1). شما بگویید پس بهتر این است که اصلاً قضاوت را ببوسیم و کنار بگذاریم و برویم؛ قضاوتی که آدم اگر به حق هم قضاوت بکند، ولی نداند، «فیالنّار» است. این، چه اقدامی است؟ اگر همه این فکر را بکنند، پس قضاوت باید در دنیای اسلام بربیفتد. نخیر، قضاوتی که ثواب دارد، فریضهی کفایی است و شاید در شرایط فعلی چون «من به الکفایه» هم نیست و کم است، این خطاب متوجه به همه است. این، از همین قبیل کارهاست. این ظرافت را هم باید رعایت کنید، این کار را هم باید بکنید. ...1369/08/13
1 )
من لایحضره الفقیه ، شیخ صدوق ج 3 ص 4 ح 3221 ؛
تهذیب الاحكام ، شیخ طوسی ج 6 ص 218 ح 513 ؛
تحف العقول : ابن شعبه حرانی ص 365 ؛
بحارالانوار ج 75 ص 247 ح 78 ؛
الْقُضَاةُ أَرْبَعَةٌ ثَلَاثَةٌ فِی النَّارِ وَ وَاحِدٌ فِی الْجَنَّةِ رَجُلٌ قَضَى بِجَوْرٍ وَ هُوَ يَعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَى بِجَوْرٍ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَى بِحَقٍّ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ فَهُوَ فِی النَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَى بِالْحَقِّ وَ هُوَ يَعْلَمُ فَهُوَ فِی الْجَنَّة
ترجمه:
امام صادق عليه السّلام فرمود: قاضيان بر چهار دستهاند: سه دستهآنها در آتش و يك دسته از آنان در بهشت مىباشند، پس امام سه دسته اوّل را به اين ترتيب معرّفى كردند: اوّل مردى كه حكم به ستم و ناروا مىكند و خود هم مىداند كه چه كرده است پس او أهل دوزخ است، دوم، مردى كه حكم به ناروا مىكند ولى نمىفهمد كه حكمش نادرست است او نيز اهل آتش است. سوم مردى كه حكم به حقّ و راستى مىكند ولى خود نمىداند كه چه كرده است يعنى طبق موازين اسلامى حكم نكرده بلكه همين طور به سليقه خود حكم به صواب كرده است او نيز اهل آتش است، و امّا چهارم آنكه حكم بحقّ مىكند و خود نيز حقّ و باطل را مىشناسد اين مرد اهل بهشت خواهد بود
لینک ثابت
اگر کسی در مبنای این دادگاه شبهه بکند، چنانچه آدم خیرخواه بیغرضی باشد، یقیناً قضیه را نمیداند و به آن توجه ندارد. این دادگاه، بر مبنای محکمی استوار است و فلسفهاش، قویترینِ فلسفههاست. اگر دستگاه قضائی برای کشور لازم است، این دادگاه هم برای کشور لازم است. شاید لزوم این دادگاه، از لزوم دستگاه قضائی کمتر نباشد؛ اگر نگویم به جهاتی بیشتر است.1369/08/13
لینک ثابت
تبیین اهمیت دادگاه ویژه روحانیت
چند سال پیش که مقدمات تشکیل این دادگاه [ویژه روحانیت] بود، خدمت امام(ره) رفتم و به ایشان عرض کردم که این انقلاب، به پشتوانهی هزار سال نفوذ معنوی روحانیت شیعه به پیروزی رسید. یعنی اینکه شخصی مثل امام - یک مرجع تقلید - توانست این اقیانوس را اینطور به تلاطم در بیاورد - که هیچ عاملی نمیتوانست آن را به تلاطم در بیاورد - کار خود او نبود. مردم در اول کار، امام را از کجا میشناختند؟ اگر هزار سال اعتقاد شیعه به علما و روحانیون و مراجعش نبود - که مرجع و عالم دین، برایشان از قداستی برخوردار بود - چه موقع مردم پشت سر امام، به عنوان اینکه یک مرجع و یک عالم دین است، راه میافتادند؟ امام، این را تلقی به قبول کردند.
بعد به ایشان عرض کردم، الان با عمل بعضی از ماها، این ذخیرهی هزار ساله ضایع میشود و از بین میرود. ما پول و سرمایهیی را برداشتیم خرج کردیم و بساطی را درست کردیم؛ حالا خود این سرمایه، با کار بعضی از ماها دود میشود و به هوا میرود. گفتم به نظر من، راهش همین دادگاه روحانیون است.1369/08/13
لینک ثابت
تبلیغات منفی رضاخان علیه روحانیت
یکی از برنامههای رضاخان در این مملکت - که یقیناً هدایتشده از سوی انگلیسیها و قدرتهای پشت سر رضاخان بود؛ چون عقل خودش و تشکیلاتش به این چیزها نمیرسید - همین بود که روحانیون را بدنام کند. او به برداشتن عمامهها اکتفا نکرد؛ به بدنام کردن روحانیون مشغول شد و کار را به جایی رساند که در کوچه و خیابان، بچههای مردم اگر آخوندی میدیدند، مسخره میکردند. این کار، عرف رایج شده بود!
این قضیه، مربوط به سالهای 29 و 30 است؛ یعنی من در آن زمان، یازده یا دوازده سالم بود. این جوّ، تا حدود ده سال بعد از رفتن رضاخان و کم و بیش تا قُبیل انقلاب - که من طلبهیی شده بودم - ادامه داشت.
ما در مشهد، تشکیلات و جلسات مهمی داشتیم. در جلسات من، چهقدر دانشجو و دکتر میآمدند و من برای آنها تفسیر میگفتم. با جوانی از دوستان خودم - که فارغالتحصیل و آدم باسوادی بود - میخواستم به تهران بیایم. در ایستگاه راهآهن، با هم قدم میزدیم که وقتِ قطار بشود. در همین موقع، چند جوان که معلوم نبود اصلاً سوادی هم دارند یا ندارند - تیپهای اروپایی آن روز که لباس جین میپوشیدند و تازه در ایران معمول شده بود - به شکلی من را مسخره کردند که رفیقم خجالت کشید. این مسخرهکردنها رایج شده بود و دیگر مخصوص بچهها و یا یک طبقهی خاص نبود.
این کارها برای آن بود که روحانیت را از چشمها زایل کنند. برای آن بود که آنها نقش روحانیت و ایمان به روحانیت را خوب فهمیده بودند. در قضیهی مدرّس و مرحوم کاشانی، و قبل از آن در قضیهی مشروطیت و میرزای شیرازی، این نقش را فهمیده بودند و میدانستند که باید این گروه و این طایفه را از چشم مردم انداخت. برای این کار، مثل ریگ پول خرج میکردند و از هر وسیلهیی هم استفاده میکردند.1369/08/13
لینک ثابت
گاهی اوقات، به خاطر اینكه در جاهایی اهداف بزرگ وجود دارد، اهداف دیگر تحتالشعاع قرار میگیرد. مثلاً حفظ نظام ایجاب میكند كه در جهاد، اگر كفار متترس به مسلمین شدند - یعنی اسرا یا شهروندان مسلمان را جلوی خودشان گذاشتند، تا ما نتوانیم به آنها حمله كنیم - گمان میكنم بین علما خلافی نباشد، لااقل خیلیها از شیعه و سنی گفتهاند كه كشتن این مسلمانان ایرادی ندارد و دیه هم پرداخت نمیشود؛ با اینكه قتل نفس حرام است.1369/08/13
لینک ثابت
اینکه ما هر روز پنج نوبت نماز میخوانیم و در هر نمازی هم اقلاً در دو رکعتش میگوییم: «اهدنا الصّراط المستقیم»، برای همین است. انسان یکبار دعا میکند و برای مغفرت میگوید: «اهدنا الصّراط المستقیم». مگر ما در شبانه روز، برای مغفرت چهقدر باید دعا کنیم و در نماز چندین بار آن را تکرار نماییم؟ اما برای هدایت، شما هفده رکعت نماز واجب میخوانید. از این هفده رکعت، باید در ده رکعتش، «اهدنا الصّراط المستقیم» بگویید.
این هدایت، چه هدایتی است؟ این برای آن است که ما در هر لحظه، به همین هدایت احتیاج داریم. اگر الان هدایتمان کرد، یک دقیقهی دیگر، باز همین هدایت را میخواهیم. اگر یک دقیقهی دیگر هدایتمان کرد، باز یک دقیقهی دیگرش، همین هدایت را میخواهیم. ما دایم در سر دوراهی هستیم. در راه زندگی که میرویم، دایم در سر دوراهىِ گفتن یا نگفتن، تصمیم گرفتن یا نگرفتن، اینطوری گفتن یا آنطوری گفتن قرار داریم. پس، دایم به هدایت الهی احتیاج داریم. تقوا، یعنی همین که مراقب باشیم، این راه مستقیم، این همه منشعبات دارد. مبادا یکجا اشتباه کنیم و از یکی از منشعبات، راه بیفتیم و برویم.1369/08/13
لینک ثابت
آنچه که انسان جا دارد آن را فرا بگیرد و اگر لازم بود، از آن تقلید کند، عبارت است از طریق هدایت؛ «صراط الّذین انعمت علیهم»؛ از خدای متعال میخواهیم که ما را هدایت کند به راه کسانی که به نعمت الهی واصل و نائل شدهاند؛ این است که باید از آن تبعیت و پیروی کرد. اما اینکه حالا اکثریت مردم دنیا اینجور حرف میزنند، اینجور حرکت میکنند، اینجور رفتار میکنند، ما باید عقل خودمان را، دین خودمان را، هدایت الهی را معیار قرار دهیم برای رد و قبول. امت مؤمن و مسلم آن امت و ملتی است که معیار را از قرآن میگیرد، از هدایت الهی میگیرد؛ این میشود معیار.1369/08/13
لینک ثابت
ما دایم به هدایت الهی احتیاج داریم.1369/08/13
لینک ثابت
تقوا، یعنی مراقب باشیم، راه مستقیم هدایت، این همه منشعبات دارد. مبادا یکجا اشتباه کنیم و از یکی از منشعبات، راه بیفتیم و برویم.1369/08/13
لینک ثابت
وقتی نهضتها به غیر جنبهی معنوی و ایمان قلبی متکی باشند، به جایی نمیرسند. این، در جاهای دیگر امتحان شده و در کشور ما هم امتحان شده است. نهضتی به جایی میرسد، که یک رگهی معنوی و ایمانی و اعتقادی و خدایی در آن حاکم است1369/08/13
لینک ثابت
مردم از درون و از دل، به عالِم دین اطمینان و اذعان میکنند و تسلیم میشوند. ما با یک لاقبا، مثلاً چه چیزی داشتیم که موجب بشود مردم با حرف روحانیت و حرف امام، آنطور حرکت کنند، پانزده سال مبارزه نمایند و بعد با فداکاری، آن را به پیروزی برسانند و سپس ده سال در دوران مبارک حضرت امام، در مقابل این همه توطئه ایستادگی کنند و بعدش هم همینطور؟ آیا جز معنویت و جز این اعتقاد در دل مردم که روحانیت برای خودش کار نمیکند، بلکه برای خدا و خیر مردم است و امر خدا را اجرا میکند، چیز دیگری بوده است؟ برای همین هم است که وقتی نهضتها به غیر جنبهی معنوی و ایمان قلبی متکی باشند، به جایی نمیرسند. این، در جاهای دیگر امتحان شده و در کشور ما هم امتحان شده است. نهضتی به جایی میرسد، که یک رگهی معنوی و ایمانی و اعتقادی و خدایی در آن حاکم است. مردم، روحانیت و این لباس و من و شما را مظهر این چیزها میدانند و مؤمن به حساب میآورند. گاهی خودشان اشتباه و خطا میکنند و دچار شهوت و غضب و پولپرستی و تجملپرستی و کارهایی که بالاخره بشر در طبیعتش هست، میشوند و نقص خودشان را به پای کمالی میگذارند که در روحانیت به حساب میآورند. میگویند اگر ما ناقصیم، او کامل است؛ اگر ما نمیفهمیم، او حکم خدا را میفهمد؛ اگر رابطهی ما با خدا ضعیف است، او رابطهاش قوی است؛ پس هرچه او میگوید، ما «متقرّبا الیاللَّه» عمل میکنیم. برای همین است که هرجا روحانیت جلو بوده، اگر انقلاب بوده، پیروز شده؛ اصلاح بوده، انجام شده؛ خدمات بوده، تحقق پیدا کرده است؛ غیر از اینکه نیست. 1369/08/13
لینک ثابت
مردم از درون و از دل، به عالِم دین اطمینان و اذعان میکنند و تسلیم میشوند. ما با یک لاقبا، مثلاً چه چیزی داشتیم که موجب بشود مردم با حرف روحانیت و حرف امام، آنطور حرکت کنند، پانزده سال مبارزه نمایند و بعد با فداکاری، آن را به پیروزی برسانند و سپس ده سال در دوران مبارک حضرت امام، در مقابل این همه توطئه ایستادگی کنند و بعدش هم همینطور؟ آیا جز معنویت و جز این اعتقاد در دل مردم که روحانیت برای خودش کار نمیکند، بلکه برای خدا و خیر مردم است و امر خدا را اجرا میکند، چیز دیگری بوده است؟ برای همین هم است که وقتی نهضتها به غیر جنبهی معنوی و ایمان قلبی متکی باشند، به جایی نمیرسند. این، در جاهای دیگر امتحان شده و در کشور ما هم امتحان شده است. نهضتی به جایی میرسد، که یک رگهی معنوی و ایمانی و اعتقادی و خدایی در آن حاکم است. مردم، روحانیت و این لباس و من و شما را مظهر این چیزها میدانند و مؤمن به حساب میآورند. گاهی خودشان اشتباه و خطا میکنند و دچار شهوت و غضب و پولپرستی و تجملپرستی و کارهایی که بالاخره بشر در طبیعتش هست، میشوند و نقص خودشان را به پای کمالی میگذارند که در روحانیت به حساب میآورند. میگویند اگر ما ناقصیم، او کامل است؛ اگر ما نمیفهمیم، او حکم خدا را میفهمد؛ اگر رابطهی ما با خدا ضعیف است، او رابطهاش قوی است؛ پس هرچه او میگوید، ما «متقرّبا الیاللَّه» عمل میکنیم. برای همین است که هرجا روحانیت جلو بوده، اگر انقلاب بوده، پیروز شده؛ اصلاح بوده، انجام شده؛ خدمات بوده، تحقق پیدا کرده است؛ غیر از اینکه نیست. حالا اگر کاری شد که ایمان مردم به این لباس و به این دستگاه زایل شد، ببینید چه پشتوانهیی از مردم گرفته میشود، چه اعتماد قلبییی از انسان یا از مردم زایل میشود. اثر این زوال اعتقاد و ایمان در بیرون چیست؟1369/08/13
لینک ثابت