book/content
شاعر: مهرداد اوستا
1390/12/25

مهرداد اوستا

گفتم: آقای اوستا! دیگر نوبت شماست. حالا باید به میدان بیایید. گفت: چشم. چشم. واقعاً هم به میدان آمد. این را نمی‌توانم حدس بزنم که بدون آن تماس هم می‌آمد یا نمی‌آمد، اما واقعاً وارد میدان انقلاب شد.

  لطف سال‌های متمادی
مدتها بود که آقایان را زیارت نکرده بودیم. از این‌که این قرار را با آقایان داریم، واقعاً ممنون هستیم؛ مخصوصاً از جناب آقای اوستا که کسالت هم داشتند، ولی تشریف آوردند. ایشان سال‌های متمادی است که به ما لطف دارند و همواره از اشعارشان بهره‌مند می‌شویم؛ بقیه‌ی آقایان هم همین‌طورند. بیانات در دیدار با شعرای سازمان تبلیغات اسلامی 31/01/1369

واقعاً وارد میدان انقلاب شد
تلفن اوستا را داشتم. با منزلش تماس گرفتم. خانمی گوشی را برداشت. گفتم من فلانی هستم. با آقای اوستا کار دارم. آمد و خیلی بامحبّت برخورد کرد. گفتم: آقای اوستا! دیگر نوبت شماست. حالا باید به میدان بیایید. گفت: چشم. چشم. واقعاً هم به میدان آمد. این را نمی‌توانم حدس بزنم که بدون آن تماس هم می‌آمد یا نمی‌آمد، اما واقعاً وارد میدان انقلاب شد. گفت‌وگو با نویسندگان گزارشی کوتاه از زندگی ادبی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای  21/2/1389

پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی