در یکی از مهمترین گذرگاههای سیاست جهانیِ دهه جاری، جنگ در غزه نه تنها یک بحران انسانی، بلکه آینهای تاریخی از فروپاشی مشروعیت قدرتهای سنتی بینالمللی شده است. گزارشهای معتبر منابع غربی نشان میدهد که این تحول با شتابی بیسابقه در افکار عمومی جهانی در حال رخ دادن است، تحولی که فراتر از یک منطقه، ساختارهای هژمونیک سیاست جهانی را به چالش کشیده است.
نقطه شروع این تحول را باید در این واقعیت دید که دیدگاه عمومی درباره اسرائیل و آمریکا، دو بازیگر اصلی بحران، در سراسر جهان دچار تغییرات عمیق و پایدار شده است. براساس نظرسنجیهای معتبر، حمایت عمومی از اسرائیل در کشورهای عمده اروپایی — از آلمان و فرانسه تا اسپانیا و ایتالیا — به پایینترین سطح خود در تاریخ پایشها رسیده است، به گونهای که تنها ۱۳ تا ۲۱ درصد از پاسخدهندگان نظر مساعدی نسبت به این رژیم ابراز میکنند و بین ۶۳ تا ۷۰ درصد دیدگاه منفی دارند.
این کاهش حمایت صرفاً بازتاب تصاویر دردناک اخبار و رسانه نیست. این سقوط نشاندهنده بازنگری عمیق افکار عمومی نسبت به ماهیت مشروعیت قدرت، حقوق بشر و نقش دولتها در نظام بینالملل است. افکار عمومی اروپاییها اکنون در عمل میپرسند که آیا حمایت بیچونوچرای دولتها از اقدامات خشونتآمیز، میتواند مبنای مشروعیت سیاسی و اخلاقی باشد؟ پاسخ این پرسش در دادههای میدانی به وضوح منفی است.
همین روند تغییر نگرش در نقاط دیگر جهان نیز قابل مشاهده است. در نظرسنجیهای جهانی، بیش از نیمی از جمعیت در بسیاری از کشورها نظر نامساعد نسبت به اسرائیل دارند و این میزان در برخی کشورها مانند ترکیه، اندونزی، ژاپن و سوئد به سطوح بیسابقه رسیده است. حتی در آمریکا، که همواره یکی از حامیان اصلی اسرائیل بوده، فاصله میان سیاست رسمی و دیدگاه عمومی در حال افزایش است و درصد آمریکاییهایی که دیدگاه منفی نسبت به عملکرد اسرائیل دارند در سالهای اخیر رشد قابل توجهی یافته است.
این تحولات در افکار عمومی جهانی دو پیام مهم دارد: نخست، قدرت نرم غرب و بهویژه ایالات متحده در حال از دست دادن یکی از پایههای مهم مشروعیت خود است. در نظامی که پیش از این بر ارزشهای لیبرال و حقوق بشر ادعا میکرد، حمایت بیچونوچرای واشنگتن از اقدامی که بسیاری آن را نقض گسترده حقوق بشر میدانند، باعث شده اعتبار دیپلماسی و هژمونی اخلاقی آمریکا تضعیف شود.
دوم، سقوط چهرهی بزکشدهی اسرائیل در عرصه جهانی ریشه در درک مردم از عدالت، کرامت انسانی و نظم بینالملل دارد، نه صرفاً یک واکنش مقطعی به پیامدهای جنگ. آنچه امروز شاهد آن هستیم نه تنها نفرت از یک سیاست کشور یا یک عملیات نظامی، بلکه بازخوانی هنجار مشروعیت و عدالت در سطح جهانی است، و این بازخوانی لزوماً با نظمهای قدرتمحور گذشته سازگار نیست.
این واقعیت برای رسانهها و تحلیلگران بینالمللی باید بهصورت یک زنگ هشداری جدی تلقی شود. چون آنچه در افکار عمومی جهانی در حال شکلگیری است، چیزی فراتر از یک جریان رسانهای یا یک موج احساسی لحظهای است؛ بلکه یک روند ساختاری در بازتعریف نقش دولتها، نهادهای بینالمللی و مفهوم مشروعیت در عصر حاضر است.
برای رسانههای مستقل نیز این ابعاد ضروری است که تحلیل خود را از سطح اخبار صرف فراتر ببرند و نشان دهند که این تغییرات در افکار عمومی چه پیامدهای عمیقی برای نظام بینالملل، روابط دیپلماتیک و سیاست داخلی کشورها دارد. تحلیلهای سطحی و رویدادمحور دیگر نمیتواند پاسخگوی پیچیدگی این تحول باشد.
در نهایت، نتایج نظرسنجیها، تظاهراتهای متوالی در پایتختهای اروپایی و بازتاب آن در رسانههای اجتماعی و رسمی، نمایانگر آغاز عصر تازهای در فهم مشروعیت و قدرت است؛ عصری که دیگر نمیتوان بر پایه تعاریف کلاسیک قدرت جهانی نظارت کرد. این تغییرات درک ما از صلح، عدالت و مسئولیت بینالمللی را نیز متحول خواهد ساخت.