
در میانهی جنگ آنگاه که اخبار و روایتهای گوناگون اوج میگیرند و خیز بر میدارند و حتی برخی متخصص رسانهای را در خود غرق میکنند - اخبار و روایتهایی که بعضاً حتی صحت و سقمشان هم مشخص نیست - سخن گفتن و روایت کردن از واقعیات، آنگونه که هستند نه آنگونه که دشمن آن را بازنمایی میکند، اهمیت و ضرورتی مضاعف پیدا میکند. البته نه به شکل آنچه که در هجوم اخبار و اطلاعاتی میبینیم و امکان رمزگشایی آنها برای مخاطب مشخص نیست بلکه به شکلی که اولویتها را به شیوهای منطقی برای مخاطب مشخص کند، ارتباط منطقی میان پدیدهها را تشریح کرده و توجه مخاطب به سمت و سویی رهنمون شود که در حالت عادی چندان مد نظر قرار نمیگیرند.
شلیک به حقیقت
«رنج را با تمام جزئیاتش زیستهام و بارها درد و فقدان را چشیدهام، و با وجود این، هرگز در انتقال حقیقت همانگونه که هست، بدون تحریف یا دروغ، کوتاهی نکردم؛ باشد که خداوند شاهد باشد بر کسانی که سکوت کردند و بر کسانی که به کشتار ما رضایت دادند، و بر کسانی که نفسهای ما را محاصره کردند و پیکرهای تکهتکه کودکان و زنانمان هیچ احساسی را در دلشان برنینگیخت و جلوی کشتاری که ملّت ما بیش از یک سال و نیم است با آن روبهروست نگرفتند. شما را به فلسطین، گوهر تاج مسلمانان و تپش قلب هر آزادهای در این جهان، وصیت میکنم. شما را به مردمش و کودکان کوچک و مظلومش، که عمر به آنان مهلت نداد تا رؤیا ببافند و در امنیت و آرامش زندگی کنند، وصیت میکنم؛ کودکانی که پیکرهای پاکشان زیر هزاران تُن بمب و موشک اسرائیلی خرد شد و اعضای بدنشان بر دیوارها پراکنده گشت. شما را وصیت میکنم که نه قید و بندها شما را خاموش کند و نه مرزها زمینگیرتان نماید؛ و پلهایی باشید برای آزادی سرزمین و مردم، تا خورشید کرامت و آزادی بر سرزمین غصبشدهمان بتابد.»