دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب ایالات متّحده، در اظهارنظر جدید خودش اعلام کرده اگر تا پیش از تحویل گرفتن مسئولیّت ریاست جمهوری آمریکا گروگانهای اسرائیلی آزاد نشوند، خاورمیانه را به آتش خواهد کشید! موضعی که مورد تحقیر و تمسخر بعضی از کاربران انگلیسیزبان هم قرار گرفت. تصوّر کنید با وضعیّتی که رژیم صهیونی در غزّه و لبنان رقم زده و با این حجم از نفرت در فضای افکار عمومی و بینالمللی، دیگر چه تیری در ترکش رئیسجمهور آیندهی ایالات متّحده باقی مانده که اینچنین در فضای مجازی رجز میخواند و حریف میطلبد! وضعیّت متزلزل رژیم صهیونی و آمریکا و غرب در منطقه، وقتی جدّیتر نمایان میشود که پیشلرزههای وضعیّت پساجنگ و پساآتشبس در منطقه را مدّ نظر قرار دهیم. ماشین جنگی رژیم که بعد از ضربهی دردناک هفتم اکتبر بیمحابا به نوار غزّه زده بود، اکنون در وضعیّت بنبست و رخوت روزگار میگذراند. تقریباً منطقهای در نوار ۳۶۰ کیلومترمربّعی غزّه نمانده که از توپ و ترکش و بمباران هوایی و زمینی ارتش عبری در امان مانده باشد؛ با حجمی از سبعیّت که البتّه به بهای افزایش فوقالعادهی نفرت علیه صهیونیستها و حامیانش تمام شده. برتری ظاهری و تاکتیکی ارتش عبری در نوار غزّه باید از ساحت نظامی به ساحت سیاسی تبدیل شود و یک دستاور بزرگ سیاسی برای رژیم را رقم بزند؛ دقیقاً همان نقطهای که استراتژیستهای اسرائیلی و آمریکایی آن را نشانهی شکست راهبردی رژیم تعریف میکنند، چرا که این حجم از کشتار و ویرانی که برای رژیم به بهای گزافی تمام شده، تبدیل به یک دستاورد سیاسی قابل توجّه شده. صهیونیستها نیازمند دستاوردی هستند که آنقدر بزرگ باشد تا دولتمردان صهیونی با در دست گرفتن آن بتوانند افکار عمومی درون اراضی اشغالی را اقناع کنند که ماجراجویی یک سال گذشتهی آنها به امتیازهای بزرگی ختم شده. در غزّه، نه حماس ریشهکن شده، نه شلّیکهای راکتی به درون اراضی اشغالی به صفر رسیده و نه از الباقی گروگانهای خبری هست.
از نظر راهبردی، رژیم با این حجم از هزینهی مالی و اقتصادی و سیاسی و نفرتتراشی، در همان نقطهای ایستاده که سال قبل ایستاده بود. در لبنان هم اوضاع بر وفق مراد نیست. هرچند در سطح تاکتیکی، با ترور تعدادی از مسئولان سیاسی و نظامی حزبالله، مقاومت اسلامی ضربات دردآوری دریافت کرد، امّا از زیر این ضربات زنده بیرون آمد. نکتهی جالب توجّه آنکه نهتنها مقاومت اسلامی لبنان از زیر این ضربات زنده بیرون آمده، بلکه در سطح سیاسی هم در تقابل با رژیم، اسرائیل نتوانسته امتیاز راهبردی از مقاومت بگیرد.
وضعیّت امروز چه فرقی با هجده سال قبل دارد؟
سقف آنچه امروز در شرایط آتشبس مورد توافق طرف لبنانی و طرف اسرائیلی قرار گرفته، همان بندها و شروطی است که هجده سال قبل، در پایان معرکهی جنگ سیوسهروزه، مورد توافق مقاومت لبنان و سیّد مقاومت قرار گرفته بود. تمام آنچه دشمن صهیونی و نظام رسانهای غرب و متأسّفانه بعضی رسانههای داخلی در شکست مقاومت و در سطح تاکتیکی تحلیل میکنند و آن را به سطح راهبردی تعمیم میدهند، اعم از عقب رفتن نیروهای مقاومت تا شمال رودخانهی لیطانی و سیکیلومتری مرز، خلع سلاح همهی گروههای مسلّح داخل لبنان غیر از ارتش، و برچیدن همهی زیرساختهای نظامی بین مرز و رود لیطانی، شرایط قطعنامهی ۱۷۰۱ در هجده سال قبل است. با این اوصاف، ثمرهی قطعنامهی ۱۷۰۱ و چیزی که در هجده سال قبل، یک سانتیمتر جلوتر نیامده، امروز دارد در تریبونهای حامی رژیم به عنوان پیروزی سند زده میشود. در سطح عقبه و سرمایهی اجتماعی هم مقایسهی طرفین خالی از لطف نیست.
به محض اعلام آتشبس، ساکنان جنوب لبنان ــ که عموماً از شیعیان و حامیان و حتّی بدنهی نیروی انسانی مقاومت محسوب میشوند ــ حتّی به مناطق ویرانشده نیز بازگشتند و بازگشت به کاشانه و بیرون رفتن دشمن از خاک لبنان را جشن گرفتند. آن سوی مرز، امّا ساکنان شمال اراضی اشغالی هنوز بازنگشتهاند و برای بازگشت به نوار شمالی که تحت آتش حزبالله بود، از دولت رژیم اسرائیل تضمین میطلبند. نهتنها این ساکنان، بلکه غالب افکار عمومی داخل اراضی اشغالی هم با این سؤال مواجهند که چه تضمینی هست که دوباره ضربِشست مقاومت به این مناطق نرسد و شرایط را ناامن نکند؟ مگر شرایطی که امروز رژیم تن به آنها داده فرقی با شرایط هجده سال قبل و قطعنامهی ۱۷۰۱ کرده؟ مگر هجده سال قبل هم قرار نبود که زیرساختی در جنوب لبنان نباشد و نیروهای مقاومت در مناطق چسبیده به مرز حضور نداشته باشند؟ پس حجم آتشی که از جنوب لبنان روانهی شمال اراضی اشغالی میشد، از کجا میآمد؟ سؤالاتی که لایهی سیاسی رژیم پاسخی برای آنها ندارد و مدام باید اقدامات تاکتیکی و تخریب و کشتارها را بهعنوان سند پیروزی راهبردی خود جا بزند!
انفجار نور هفتم اکتبر
سوای این وضعیّت، وضعیّت پسا هفتم اکتبر رژیم و حتّی آمریکا هم با وضعیّت پیشا هفتم اکتبر قابل مقایسه نیست. به تعبیر و تصریح رسانههای متعدّد غربی، فرایند عادیسازی و حل شدن رژیم در هندسهی قدرت در غرب آسیا و بایگانی کردن همیشگی مسئلهی «فلسطین»، تا چند روز پیش از هفتم اکتبر سال گذشته نهایی شده بود و هندسهی جدید جغرافیای سیاسی در غرب آسیا با محوریّت طرح آمریکا و اصالت دادن به رژیم، در حال رقم خوردن بود و تا چند روز قبل از اقدام حماس، تقریباً همه چیز در شُرف نهایی شدن بود. امّا انفجار نور هفتم اکتبر همهی این محاسبات را برهم ریخت، چنان که به تعبیر رسانهی مطرح آمریکایی «آتلانتیک»، عملیّات هفتم اکتبر اگر فقط برای این طرّاحی شده بود که طرح عادیسازی را به طاق بزند و آن را تا اطّلاع ثانوی ملغیٰ کند، حتماً یک عملیّات موفّقیّتآمیز بوده؛ طرحی که قرار بود یک نقطهی موفّقیّتآمیز بعد از سه دهه تلاشی باشد که از مذاکرات اُسلو با یاسرعرفات آغاز شد تا در نهایت بتواند در سال ۲۰۲۳ رژیم اسرائیل را به عنوان یک حاکمیّت عادی و طبیعی در منطقهی غرب آسیا جا بیندازد و آن را تبدیل به بخشی از هندسهی طبیعی ژئوپلتیک منطقه از سوی کشورهای این منطقهی مهمّ جهان کند! این قلّهی رؤیایی، حالا به جایی رسیده که حتّی وادادهترین رژیمهای عربی هم نسبت به عادیسازی با رژیم محتاط شدهاند و مسئلهی «فلسطین» دوباره به صدر لیست جهان بازگشته است.
حالا و در پاییز ۱۴۰۳، همهی طرحها و برنامههای استعماری برای غرب آسیا بر باد رفته است. تصوّر کنید بدون هفتم اکتبر و برای برهم ریختن این خواب شوم باید چقدر برنامهریزی صورت میگرفت تا جلوی این نظم جدید استعماری را گرفت! حالا و در این ارتفاع، بهتر میتوان دربارهی پیروزی یا شکست «مقاومت» سخن گفت. صد البتّه که بهای جانها و خونهای پاک «مقاومت»، به مانند همهی تاریخ گذشتهی خود، نگذاشت این خواب شوم تعبیر شود. حزبالله، حماس و مقاومت زنده است و در سطح راهبردی، در برابر تمام برنامههای استعماری که میلیاردها دلار خرجشان شده بود ایستاده است. «مقاومت» جریانی جاری به موازات زمان است و متوقّف بر اشخاص هم نیست که با رفتنشان نهضتِ پیشبرندهی آن متوقّف شود.