استاکسنت! یک ویروس مهلک رایانهای است که تابستان ۱۳۸۹ نامش به تیتر رسانهها کشیده شد؛ بدافزاری که هدف اصلیاش، خرابکاری و جاسوسی روی سیستمهای صنعتی بود؛ سیستمهایی که عموماً در تأسیسات هستهای ایران نصب شده بودند و کنترل این تأسیسات را بر عهده داشتند. در همان زمان که همه مشغول پیگیری لحظهبهلحظه اخبار استاکسنت و خرابکاریهایش بودند، مسئولان ایرانی گروهی از محققان، دانشمندان و مهندسان زبردست خود را بسیج کرده بودند تا این ویروس سرکش را مهار کنند. در میان آن متخصصان، یک اسم مدتی بعد خیلی معروف شد: «مجید شهریاری»!
دانشمند جوان و ۴۴ ساله ایرانی که چند ماه بعد، خبر ترورش به خبر اوّل رسانههای دنیا تبدیل شد. شهریاری یکی از مهمترین دانشمندان صنعت هستهای ایران بود. حدود یکی دو ماه از رسیدن او به مقام استادی میگذشت که ماجرای استاکسنت پیش آمد. او و دیگر همکاران جوانش که در زمره مشاوران و دانشمندان صنعت تازهپاگرفته هستهای ایران محسوب میشدند، باید به جنگ ویروسی میرفتند که نطفهاش در لابراتوارهای رایانهای سرویس جاسوسی اسرائیل و آمریکا بسته شده بود. دو تا سه ماه بعد، تلاش مجید و بقیه دانشمندان ایرانی به بار نشست و بخش عمده سیستمهای ایرانی از استاکسنت پاکسازی شد. بسیاری از رسانههای مطرح بعدها به این موضوع اشاره کردند که هدف اصلی طراحی این بدافزار رایانهای، خرابکاری در صنعت هستهای جمهوری اسلامی بوده است. غرب به رهبری آمریکا و اسرائیل از هیچ تلاشی برای نابود کردن چرخ پیشرفت علمی ایران فروگذار نمیکرد.
دکتر مجید شهریاری، استاد مطرح دانشگاه شهید بهشتی تهران، نقش مهمی در توسعه صنعت هستهای و رسیدن ایران به توانایی غنیسازی ۲۰ درصد داشت. تمام دورههای تحصیلی خود را در داخل ایران سپری کرده بود و بخشهای مهمی از پروژههای هستهای صلحآمیز کشور را هم یکتنه پیش برده بود. هدفهای ترور دشمن از مسئولان کشوری و لشکری به چهرههای علمی و دانشگاهی رسیده بود. پروژهای که بخشی از آن ترور دکتر مسعود علیمحمدی، مجید شهریاری، داریوش رضایینژاد و مصطفی احمدی روشن بود. پیام ماشین ترور آمریکایی - اسرائیلی مشخص بود؛ ایران حق نزدیک شدن به مرزهای علم و تکنولوژی را ندارد و هر آن کسی هم که وارد این حیطهها شود هدف قرار خواهد گرفت.
این اما تنها وجه ماجرا نبود. تعداد دیگری از دانشمندان و مختصصان جوان ایرانی هم که اقامت و تحصیل در ایران و تلاش برای رسیدن به مرزهای علم را به مهاجرت ترجیح داده و با نهادها و دستگاههای بعضاً غیرنظامی همکاریهای علمی دارند از ایجاد محدودیتهای شدید علمی علیه مراکز و پژوهشگاههای داخلی شِکوه دارند. در یک سوی موضوع، برخورد سخت امنیتی و تروریسم خیابانی، توسط رژیم صهیونیستی پیگیری میشد - هرچند این اقدامات با اطلاع آمریکاییها و بعضا همکاریهای اطلاعاتی آنها صورت میگرفت- و از سوی دیگر ماجرا، وضع تحریمهای جدید و سنگین آمریکاییها. تحریمهایی که هرچند با ادعای ایجاد محدودیت برای درآمدهای دولت ایران اعمال شده بود ولی دامنه آن به حدی بود که لوازم، امکانات و تجهیزات غیرنظامی خاص و مورد استفاده در لابراتورهای علمی و دانشگاهی را هم شامل شده و شرکتها و افرادی که دستاندرکار واردات و تأمین این لوازم بودند هم تحت پیگردهای مالی و بین المللی قرار میگرفتند.
دایره این محدودیتهای غیرانسانی به اندازهای وسیع شد که به تحریم تجهیزات پزشکی و در سالهای اخیر تا حدّ مواد اولیه تولید واکسن کرونا هم رسید. حتی سفارتخانههای غربی و اروپایی مستقر در تهران بعضاً از صدور ویزای شخصیتهایی که برای حضور در مجامع علمی قصد خروج از ایران را داشتند هم ممانعت میکردند. هدف کاملاً روشن بود. روزگاری اگر به ضرب حکومتهای وابسته، جلوی پاگرفتن نهال علم در این دیار گرفته میشد؛ امروز که خبری از آن حکومتها و رژیمها نبود «باید» به هر قیمتی همان اقدام انجام میگرفت. به هر قیمتی! از ترور وحشیانه خیابانی گرفته تا ایجاد محدودیتهای اقتصادی، بازرگانی و سیاسی برای هر کسی که مرزهای دانش در ایران را ذرهای گسترش میداد. رویکرد شومی که در آخرین اقدام خود به حذف و ترور فیزیکی شهید محسن فخریزاده دیگر دانشمند و متخصص صنایع دفاعی و هستهای رسید. وضوح موضوع به حدی بود که بعضی مسئولان ارشد اسرائیلی علناً از این موضوع اظهار خشنودی کردند. یکی از خبرنگاران نزدیک به مجامع امنیتی رژیم صهیونیستی دو سال قبل در مصاحبهای با یکی از رسانههای این رژیم گفته بود موساد حلقهای از متخصصان و اطرافیان محسن فخریزاده را ترور کرده و حال نوبت به نقطه اصلی این حلقه رسیده است. حرفهایی که تقریباً یک سال بعد در بلوار ورودی شهر آبسرد دماوند به حقیقت پیوست.
تجزیهطلبی، جنگ، حمایت همهجانبه از صدام، تحریم، جنگ اقتصادی، تحریم علمی و حالا هم ترور شخصیتهای علمی و فنی از مجید شهریاری تا محسن فخریزاده همگی حلقههای بههممتصل یک زنجیر برای به زانو درآوردن ملتی است که تصمیمگرفته بنده دیگران نباشد؛ امّا مسیر همان است، فقط تفاوت در حلقههایی است که هر بار دشمن انتخابکرده. هرگاه یک حلقه پاسخنداده به سراغ حلقه بعد رفته و کیست که نداند نفس این رفتن به سراغ حلقه بعدی، در واقع خود یک قدم به عقبرفتن است. سیاست دائمی دشمن همین بوده؛ ایجاد دستانداز و مانعتراشی مدام برای کشور و جامعهای که تصمیم گرفته روی پای خودش بایستد. موضوعی که خوشایند استکبار نیست.
تروریسم علمی دشمن هرچند خسارتی از جهت فقدان و حسرت از دست دادن این دانشمندان بزرگ، برای مردم و ملت ایران محسوب میشود اما در بطن خود حاوی یک بشارت بزرگ است. امروز هرچند کشور از همراهی با شهیدان فخریزاده، شهریاری، احمدی روشن،رضایی نژاد و علیمحمدی محروم شده؛ اما سوی دیگر این ماجرا بنیان و نظامی است که توسط این چهرهها ایجاد شده و در حال پیگیری و تکامل است. راهی که از ۴۳ سال قبل و با انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ آغاز شده به نقاط عطف و گردنههای مهمی رسیده. آن سوی این گردنهها یک «ایران قوی» است که دیگر نمیشود به راحتی برایش ایجاد مشکل کرد. این را میشود از خالی شدن دست دشمن هم فهمید وقتی که چارهای دیگری نمییابد جز حذف و ترور فیزیکی!