«عملیات ماندگار و بلندمدت آزادی»... از آن سوی کره خاکی لشکرکشی کرده بودند تا به زعم خودشان با کندن ریشه تروریسم، آزادی و دموکراسی و مدنیت را برای میلیونها نفر از مردم افغانستان به ارمغان بیاورند. حالا ۲۰ سال از آن روز میگذرد. ارتشی که قرار بود دموکراسی و آزادی مدنی را برای افغانستانیها به ارمغان بیاورد، مشغول جمع کردن بساطی است که از پاییز ۱۳۸۰ در این کشور گسترده بود. نام عملیات، آزادی بود اما واقعیت چیز دیگری را نشان میدهد:
«بیست سال آمدند افغانستان را اشغال کردند و در این بیست سال انواع و اقسام ظلمها را به افغانها کردند؛ مجلس عزایشان را، مجلس عروسیشان را بمباران کردند، جوانهایشان را کشتند، عناصر فراوانی از اینها را بیجهت به زندانهای گوناگون انداختند، دهها برابر -چندده برابر- تولید موادّ مخدّر را در افغانستان افزایش دادند؛ این کارها را کردند، یک قدم هم برای پیشرفت افغانستان برنداشتند؛ یعنی افغانستان امروز از لحاظ پیشرفتهای مدنی و پیشرفتهای عمرانی و مانند اینها از آن زمان اگر عقبتر نباشد جلوتر نیست.» ۱۴۰۰/۰۶/۰۶
حالا ۲۰ سال از آن روز گذشته. مرور میراث به جای مانده ی آمریکا، عبرت انگیز است. ۲۰ سال بعد از شروع عملیات بلندمدت آزادی، دهها هزار کشته روی دست این ملت مانده است. این خونها اما نه بهای آزادی و مردمسالاری شدهاند و نه ارتقای شاخص های عمومی زندگی. خونهایی که به بهانه ی ارمغان آوردن دموکراسی آنهم به ضرب شلیک موشک و فرود بمب روی خاک افغانستان ریخته شد؛ اما حالا ورقهای تقویم برگشته به همان وضعیتی که ۲۰ سال قبل حاکم بود. گویی عمر و زندگی و زمان و حتی خون آدمها در شرق این کره خاکی به اندازه هم نوع های غربیشان اهمیتی ندارد؛ اصلا همه چیز ملعبهای است برای سیاست جهانگستری نظامی و میلیتاریستی غرب.
مرحوم جلال آلاحمد روزی در نقد و طعنه به غربگرایان و حامیان جهان سومیشان گفته بود صدر تاریخی که تمام هستی و هویت خود را به غرب گره زده باشد، ذیل تاریخ غرب است. حالا و در قرن بیست و یکم و در عصر به زعم برخی مدعیان، آزادی و جریان آزاد اطلاعات و عملیاتهای ماندگار و بلندمدت آزادی هنوز هم شرق، حاشیه و ذیل تمدن غرب است اگر نتواند یا نخواهد روی پای خویش بایستد. وضعیت امروز افغانستان نماد تام و کامل این مفهوم است. نه در لشکرکشی به افغانستان، منافع مردم افغان اهمیت داشت و نه دلیل خروج نظامیان آمریکایی، منافع این ملت خسته و زخمخورده بود. در این میان هم آمریکا فقط متهم اصلی نیست، بلکه غربگرایان همسایه هم در ظلمی که به مردم افغان شده شریکند. روشنفکران و سیاستمداران و دولت متمایل به آمریکا به جای بستن کمر همت برای خدمت به مردم خود و جبران عقبماندگی تاریخی این مردم نجیب که میراث شوم شرق و غرب است، اولویت نخست خود را کاشتن تخم بدبینی به دیگر همسایگان تعریف کردند. پروژهای که دُم خروس سفارشی بودن آن از سوی اجانب آمریکایی و انگلیسی و غربی آنقدر بیرون زد که نیازی به شرح و توضیح اضافه ندارد.
دولت و ساختاری که رئیس جمهورش ماموریت نخست خود را خوشایند آمریکاییها تعریف کرده بود، چنان سریع و تحقیرآمیز مجبور به فرار شد که به قول خودش حتی نتوانست کفشها و لباسهایش را با خود همراه ببرد. آمریکاییها که پیشتر حتی غارها و کوههای افغانستان هم از شر جنگندهها و بمبافکنها و پهپادهایشان در امان نبود، حالا افغانستان را به همانهایی واگذار کردند که ۲۰ سال قبل به نیت جنگ با آنها راهی این سوی کره زمین شده بودند.
مردم افغانستان نشان دادهاند هر گاه کسی نیت خالصانه برای دفاع از شرافت و آزادگی داشته و صادقانه با آنها همراه باشد او را همراهی می کنند.مردم نجیبی که اگر سیاستمداران و روشنفکران افغان دست یاری به سوی آنها دراز کرده بودند بعید نبود که حماسه اخراج ارتش اشغالگر سرخ را این مرتبه با ارتش آمریکایی تکرار کنند اما اینگونه نشد و رئیسجمهوری که قرار بود بلاگردان مردمش باشد هم مخفیانه و سریع، سوار هواپیما شد و گریخت. این وسط دوباره مردم رنجدیده و زخمی افغانستان ماندند در میان کوهی از درد و رنج و تنها در میان طوفان حوادث، بدون یار و همراه.
شاهد اصلی سلحشوری مردم نجیب افغانستان، تاریخ است. حماسه هایی از جنس دفاع مقدس و نبرد با ارتش بعث و صدام تا همراهی حماسی با سایر مجاهدان محور مقاومت در مبارزه با داعش و تروریستهای تکفیری در عراق و سوریه. همراهی پررنگی که حاصلش تربیت فرماندهان برجسته مبارزات ضدتروریستی در غرب آسیا و البته تقدیم شهدای والا مقام در راه دفاع از آرمان هاست.
رشتههای قرنها همزبانی و همفرهنگی و همدینی چیزی نیست که به این سادگی بشود آن را گسست. به تعبیر آن نویسنده مرحوم افغانستانی - محمدسرور رجایی- افغانستان قرنهاست با ایران خونشریک است؛ هرچند خطوط سیاسی و بینالمللی استعمارگرانه قرن نوزدهمی بین این دو فاصله انداخته باشد. موضوعی که در بیانات اخیر رهبر انقلاب هم به چشم میخورد: «به هر حال در مورد افغانستان ما طرفدار ملّت افغانیم؛ دولتها میآیند و میروند؛ انواع و اقسام دولتها در این سالها در افغانستان سر کار آمدهاند. دولتها میآیند و میروند، آن که باقی میماند ملّت افغانستان است؛ ما طرفدار ملّت افغانستان هستیم. نوع رابطهی ما با دولتها هم به نوع رابطهی آنها با ما بستگی دارد. و امیدواریم که انشاءالله خدای متعال خیر مقدّر بفرماید برای مردم افغان و آنها را از این وضعیّت نجات بدهد و انشاءالله وضعشان را به بهترین وجهی قرار بدهد و تفضّلات خودش را بر آنها نازل کند و بر ما انشاءالله.» ۱۴۰۰/۰۶/۰۶
این نگاه حضرت آیتالله خامنهای در مورد مردم افغانستان مسبوق به سابقه است. جمهوری اسلامی سالها میزبان چندین میلیون نفر از مهاجران افغانستانی بوده و مقصد نخست بخش قابل توجهی از مردم مهاجر این کشور است.
به طور مشخص هم ۶ سال قبل در سال ۱۳۹۴ دستور مشخص رهبر انقلاب مبنی بر آنکه هیچ کودک افغانستانی در ایران نباید از تحصیل باز بماند باب جدیدی در نگاه ایشان در برادری دو ملت باز کرد. در این نگاه، مردم افغانستان فارغ از اینکه چه دولتی بر مسند امر قرار گیرد،محور و اولویت اصلی جمهوری اسلامی ایران محسوب میشود و نسبت جمهوری اسلامی با دولتهای متعدد در افغانستان از گذشته تا کنون و حتی در آینده بر حسب نوع تعاملی است که آنها در پیش خواهند گرفت.
همه اینها اما چیزی از مسئولیت روشنفکران و سیاستمداران افغان کم نمیکند. وضعیت دردآور امروز آینه تمامنمای ساختارهای بینالمللی و اعتماد و اتکای به آن است. ساختارهایی که از ابتدای تاسیس خود از یک قرن قبل به بعد، آنقدری که در خدمت قدرتهای بزرگ و استعمارگر و چرخاندن چرخ صنعت و اقتصاد و سیاست آنها بودهاند، نفعی برای دیگر مناطق جهان و بهخصوص شرق نداشتهاند. پوشاندن اسکلت استعماریِ قرن هفده و هیجده و نوزده استعمار با رنگ و لعابهای پرزرق و برق قرن بیست و یکمی. چیزی عوض نشده. استعمار همان استعمار است و ظلم و بهرهکشی هم همان.
اعتماد و اتکا به چنین ساختار پرفریبی که به اقتضای زمان ممکن است یک ارتش خونریز باشد یا دایه مهربانتر از مادر، وضعیتی را به ارمغان خواهد آورد که امروز در افغانستان میبینیم. دردآورتر روشنفکران و سیاستمداران و روسای جمهوری که در جولان استعمار، مردم خود را تنها رها میکنند. بیراه هم نخواهد بود که در چنین وضعیتی فلان نیروی تحت امر آمریکاییها، هنگام توزیع نان در میان مهاجران افغان که چند دهه رنج را روی دوش انداخته و دوباره از خاک وطن دل بریدهاند، بیحرمتی کند و در پاسخ به اعتراض آن افغان، متکبرانه پاسخ دهد: «تو اینجا یک مهاجر هستی؛ حرف نزن!»