شروع ماجرا
ماه رمضان سنهی ۱۳۹۳ هجری خورشیدی، در افطاری حسینیهی هنر تهران اعلام کردیم که عملیات جدید دفتر مطالعات جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی، آواربرداری از یک حماسهی مظلوم و مهجور یعنی هفت سال دفاع مقدس مردم ایران از فرهنگ دینی در برابر کشف حجاب رضاخانی (اوایل ۱۳۱۴ تا اواخر ۱۳۲۰) است که قیام گوهرشاد نگین آن محسوب میشود.
چند ماه بعد ظرفیت معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری مشهد هم به کمک آمد و کار با جدیت بیشتری ادامه پیدا کرد و صدها نفر از نخبگان و اساتید حوزه و دانشگاه و هنرمندان و چند صد نفر از معمّرین و ... هم در این آواربرداری همراه شدند.
در همایش علمی گوهرشاد بیش از ۱۰۰ مقاله ارائه شد که نیمی از نویسندگان، دانشیاران و استادیاران دانشگاه بودند. در همایش "سروهای فیروزهای"، آیتالله واعظزاده که خود از شاهدان قیام بود و تعداد زیادی از معمّرین، علیرغم کهولت سن شرکت کردند.
آریا عظیمینژاد روی شعری که مهدی سیار گفته بود، آهنگی ساخت؛ حجت اشرفزاده خواند و عبدالله حاجیمحمدی نماهنگش کرد.
در رشتههای نقاشی، انیمیشن، داستان، نمایشنامه، شعر، موسیقی، تصویرگری، مستندسازی، فیلم کوتاه، مجسمهسازی و ... در مجموع، صدها اثر تولید شد.
از دکتر مهدی محقق که پدرشان از رهبران قیام بوده است تا کاظم چلیپا تا آیتالله خزعلی که خودش بالای سر دو نفر از شهدای قیام رسیده بود و خاطرهشان را ضبط کردیم، مشتاقانه پای کار آمدند.
آقا گفتند ای کاش این کار ۳۰ سال پیش شروع میشد
در حاشیهی یکی از ملاقاتهای رهبر انقلاب با هنرمندان فرصتی شد تا گزارش مختصری از کارهای صورتگرفته تقدیم شود. آقا، هم اظهار خشنودی کردند و هم ابراز تأسف؛ که «ای کاش این کار بیست سی سال پیش شروع میشد. مادر و خواهران من هروقت جمع میشدند یکی از نَقلهای اصلیشان مرور خاطرات دوران کشف حجاب بود ولی امروز نه آنها و نه بسیاری از خاطرهداران آن سالها در قید حیات نیستند.»
گفتم با اینهمه تا به حال با صدها نفر مصاحبه شده که خاطراتِ دست اول یا با یک واسطه از آن سالها داشتهاند و میشود حرکت را تا دهها هزار مصاحبه گسترش داد چراکه شاید خانوادهای در ایران نباشد که خاطرهای از آن سالها در ذهن مادربزرگ و پدربزرگش به یادگار نمانده و نقل نشده باشد. و اضافه کردم اگر شما کمک کنید و این دغدغهی شما رسانهای بشود، میشود نهضتی به راه انداخت و این خاطرات را گرد آورد و به تواتر رساند و از دلش هزاران کتاب و فیلم و مستند و قصه و نمایشنامه و نقاشی و ... برکشید.
پسندیدند و فرمودند: «من چه کمکی میتوانم بکنم؟» و تأکید کردند: «البته ابعاد این واقعه را فقط سینما میتواند نشان بدهد. کاری مثل "یتیمخانه ایران" لازم است؛ فیلم آقای طالبی را دیدهاید؟» آن موقع هنوز ندیده بودم و آقا تأکید کردند: «خیلی خوب بود، خیلی خوب بود، خیلی خوب بود.»
رخصتی خواستم برای تأمل و گفتم پیشنهادهایم را خدمتتان میدهم.
مدتی بعد یکی از مسئولین اجرایی دفتر اعلام کرد که حضرت آقا با پیشنهاد بازدید از آثار هنری مرتبط با حماسهی گوهرشاد و ملاقات با هنرمندان این عرصه موافقت کردهاند.
بازدید از نمایشگاه و گفتوگو با هنرمندان
بالاخره در روزهایی که رهبر انقلاب در مشهد بودند (فروردین ۹۶) نمایشگاهی برپا شد و با اینکه تعطیلات عید بود، تعدادی از هنرمندها خودشان را رساندند.
آقا برای بازدید تشریف آوردند، یک ساعتی وقت گذاشتند و آثار را دیدند. پای هر تابلوی نقاشی ایستادند و نکاتی بین ایشان و هنرمندان از جمله سیدرضا صفوی، حسن روحالامین، خشایار قاضیزاده، پرویز حاصلی، جواد مدرسی و افسانه مرادی رد و بدل شد.
اولین کار، اثر درخشان حسن روحالامین بود که دقایقی آقا را مشغول صحبت با نقاش کرد.
وقتی که آقا تابلوی مدرسی را میدیدند، گفتم ایشان کتابی هم راجع به فلسفه و نشانهشناسی مزارهای شهدا نوشتهاند که تأملات جالبی دارد و تقدیم خواهیم کرد. آقا متواضعانه و با لبخند فرمودند: «باشد، میبینم ولی معلوم نیست که ما خیلی سردربیاوریم از این چیزها!»
تابلوی بعدی، "قیام فیروزهای" کار خانم مرادی بود که گفتم ایشان همسر آقای مدرسی هستند. آقا لبخندی زدند و به مدرسی گفتند همدیگر را کجا پیدا کردید؟ محجوبانه گفت دانشگاه. آقا با لبخند محبتآمیزی به تابلو نزدیکتر شدند و با دقت، جزئیات نقاشی را مرور کردند و از خانم مرادی پرسیدند متن کتیبه را عین واقعیت مسجد کار کردید یا نمادین است؟ که گفت عین کتیبه را کار کردم. آقا کار را تحسین کردند.
کار بعدی اثر محمود آزادنیا هنرمند ذوفنون مشهدی بود که هم کاریکاتورهایش در فضای بینالمللی معروف است و هم نقاش چیرهدستی است.
بعد سراغ تابلوهای بعدی رفتند که برعکس قبلیها نه از آنِ رویشها و نسل جوان که از آنِ پیشکسوتان نقاشی انقلاب بود؛ کاظم چلیپا و پرویز حاصلی و خشایار قاضیزاده و ... .
دو کار نگارگری اثر سیدرضا صفوی و حسین افشار هم مورد توجهشان قرار گرفت.
نام پدربزرگ حضرت آقا؛ در فهرست بازداشتیهای گوهرشاد
نوبت به بقیهی هنرها رسید ...
با منصور انوری نویسندهی "جاده جنگ" و سعید تشکری صاحب "پاریس، پاریس" راجع به داستاننویسی گوهرشاد گپ زدند؛ مسعود نجابتی و محمدحسین نیرومند از کارهای گرافیکی در این حوزه گزارشی دادند؛ دکتر وکیلی مختصری از همایش علمی گوهرشاد و اسناد تازه بهدستآمده -که بعضیهایش در نمایشگاه عرضه شده بود- گفت و آقا هم چند سند را با دقت مرور کردند. جالب اینکه اسم پدربزرگشان (سیدهاشم میردامادی) هم در فهرست بازداشتیهای قیام گوهرشاد آمده بود و آقا دیگر اسامی را هم میشناختند. بحث رجالی جالبی هم راجع به برخی نامها با آقای علمالهدی و آقای رئیسی شکل گرفت.
خاطره رهبر انقلاب از یکی از نمایشهای داود کیانیان
مهدی نخعیراد تهیهکنندهی فیلم انیمیشن سینمایی «سفر به تاریکی» (که بهزودی رونمایی خواهد شد) نفر بعدی بود و بعد نوبت به محمد جهانپا رسید که نمایشی راجع به قیام گوهرشاد را در موزه زندهی «مشهد دوستداشتنی» روی صحنه برده بود. توضیح دادم که اکثر نقشهایش را از بچههای تئاتر مسجدی استفاده کرده است.
اسم تئاتر مسجدی که آمد، حضرت آقا از داود کیانیان ذکر خیری کردند که در سالهای دههی ۵۰ از شروعکنندههای این جریان در مشهد بود و خاطرهی جالبی تعریف کردند: در یکی از نمایشها شخصیت نمایشی که نماد مبارزهی "ابوذری" بوده، دیالوگهایی میگوید که بوی عدالتخواهی مارکسیستی میداده و عکسالعمل پیرمرد معمّمی در بین تماشاگران را برمیانگیزد. نزدیک بوده نمایش به هم بریزد که بازیگران وانمود میکنند این اعتراض هم جزو نمایش است؛ پیرمرد با عصبانیت صحنه را ترک میکند و آنها هم نمایش را ادامه میدهند!
نقل این خاطره با بیان گرم و جذاب آقا فضا را صمیمیتر میکند.
محله طلاب مشهد، کوی طلاب قدیم نیست
بخش دیگری از نمایشگاه به نقاشیهای نوجوانان راجع به قیام اختصاص داشت که توجه ایشان را جلب کرد:
- «اینها کار بچههاست؟»
- بله آقا، نوجوانهای مسجدی! (و با حس ناسیونالیستی! اضافه کردم): تازه کجا، ته کوی طلاب!
آقا به دقت نقاشیها را ارزیابی کردند. دوباره که اسم کوی طلاب را آوردم، انگار تعریضی در سخنم حس کرده باشند؛ گفتند: «البته الان طلاب، کوی طلاب قدیم نیست ...» و اشاره داشتند به پیشرفتهای جنوب شهر مشهد که با لبخند و تأیید آقای رئیسی که از نزدیکانش در آن محل ساکن هستند، همراه شد.
بازدید که تمام شد اشاره کردم به جمع شصت هفتاد نفرهای که در این فرایند فعال بودهاند و اینکه مشتاق دیدار شما هستند. آقا گفتند میروم زیارت و برمیگردم.
نهضت شهدای هفت سال دفاع مقدس
در جمع بچهها دقایق شیرینی در انتظار بازگشت آقا از زیارت طی شد تا ایشان برای نماز ظهر آمدند. نماز را به امامتشان اقامه کردیم و بعد از نماز -با اینکه در برنامه نبود- گفتند میخواهم صحبت کنم. گل از گل بچهها شکفت و دل سپردیم به صحبت صمیمانهی آقا که نکاتی داشت که علیرغم درگیری چندساله در این موضوع، نشنیده بودیم.
ملاقات که تمام شد، ما ماندیم و شیرینی یک دیدار شوقانگیز و تلخی یک مظلومیت تاریخی برای شهدای هفت سال دفاع مقدس. آقا به قولش برای راهاندازی نهضت عمل کرده بود و حالا این دیگران بودند که باید این ظرفیت را شکوفا کنند.