گزارش نشریهی خط حزبالله(شمارهی سیویکم)
«ناگهان از گوشهیی یک نفر تشخیص داده که باید ما به کودکان دبستانی، از کلاس اول - یا حتّی پیشدبستانی - زبان انگلیسی یاد بدهیم؛ چرا؟ وقتی بزرگ شدند، هر کس نیاز دارد، میرود زبان انگلیسی را یاد میگیرد. چقدر دولت انگلیس و دولت امریکا باید پول خرج کنند تا بتوانند اینطور آسان زبان خودشان را در میان یک ملت بیگانه ترویج کنند؟ ... بنده با فراگرفتن زبان خارجی صددرصد موافقم؛ نه یک زبان، بلکه ده زبان ... منتها این کار جزو فرهنگ جامعه نشود.»
(۱۳۸۴/۰۲/۱۲)
"ایزاک چاتینر"، نویسندهی روزنامههای نیویورکتایمز و نیویورکر در یادداشتی با عنوان "دنیای زبان، زبان دنیا"، از قول پژوهشگری آمریکایی مینویسد که مردم کشور آمریکا، آنچنان از اشغال کشورشان توسط انگلیسیها به ستوه آمده بودند که به هر طریق ممکن، درصدد ایجاد "لهجهای" کاملا متفاوت از انگلیسیها برای خود بودند. بدین ترتیب، شکلگیری لهجهی آمریکایی زبان انگلیسی، اتفاقی کاملا عامدانه و در واکنش به دخالت دولت انگلیس بود. تفاوت لهجهی آمریکاییها اگرچه مبتنی بر همان زبان انگلیسی بود، اما خود عاملی بود برای نشان دادن تمایزات فرهنگی و هویتی بین مردم خود و انگلیسیها. چاتینر در ادامهی مطلب خود چنین مینویسد: "یکی از پرسشهایی که مک کرام در کتابش مطرح کرده این است که اگر به جای انگلیسیها، مردم کشور استعمارگر دیگری- مثلا فرانسویها یا اسپانیاییها- به آمریکا میآمدند، باز هم تمایل به ایجاد زبانی متفاوت از زبان انگلیسیِ بریتانیا وجود داشت؟ مک کرام سعی کرده که از دو بعد به این پرسش، جواب بدهد. او مینویسد زبان فقط وسیلهای ضروری برای برقراری ارتباط نیست؛ بلکه خواستههای مردم هر عصر را نیز مطرح میکند و تمایل آنها به ایدههای جدید و کلمات جدید را نشان میدهد. بعضیها میگویند زبان ذاتا پدیدهای خنثی است؛ اما اگر بگوییم که زبان انگلیسی وضعیتی کاملا متفاوت داشته، اصلا اغراق نکردهایم."
"ایزاک چاتینر"، نویسندهی روزنامههای نیویورکتایمز و نیویورکر در یادداشتی با عنوان "دنیای زبان، زبان دنیا"، از قول پژوهشگری آمریکایی مینویسد که مردم کشور آمریکا، آنچنان از اشغال کشورشان توسط انگلیسیها به ستوه آمده بودند که به هر طریق ممکن، درصدد ایجاد "لهجهای" کاملا متفاوت از انگلیسیها برای خود بودند.
"زبان" را میتوان یکی از پایههای اصلی هر فرهنگ و تمدنی تلقی کرد. بنابراین انتقال زبان از کشوری به کشور دیگر، بهمثابه "انتقال فرهنگ" به آن کشور است. «الان آموزش زبان انگلیسی - بالخصوص زبان انگلیسی... خیلی رواج پیدا کرده، آموزشگاههای فراوانی بهوجود میآورند... همهی کتابهای آموزش که خیلی هم با شیوههای جدید و خوبی این کتابهای آموزش زبان انگلیسی تدوین شده، منتقلکنندهی سبک زندگی غربی است، سبک زندگی انگلیسی است. خب این بچهی ما، این نوجوان ما و جوان ما [که] این را میخواند، فقط زبان یاد نمیگیرد؛ حتی ممکن است آن زبان یادش برود، اما آنچه بیشتر در او اثر میگذارد آن تأثیر و انطباعی [است] که بر اثر خواندن این کتاب از سبک زندگی غربی در وجود او بهوجود میآید.»
(۱۳۹۲/۰۹/۱۹)
از همینروی، حداقل از دو دهه پیش، پژوهشهای بسیاری در اینباب مخصوصا آثار سوء یادگیری بدون برنامهی زبان انگلیسی نوشته شده است. ظهور اصطلاحاتی چون "امپریالیسم زبان انگلیسی" نیز تحت تأثیر همین فضا بوده است. "رابرت فیلیپسون"، زبانشناس انگلیسی در کتاب خود با عنوان "امپریالیسم زبانی"، در کنار اشکال دیگر استعمار کشورها چون امپریالیسم اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و...، از امپریالیسم زبان انگلیسی نیز بهعنوان شکل نوینی از استعمار در دوران حاضر یاد میکند. از نظر او، ترویج زبان انگلیسی توسط دو کشور آمریکا و انگلیس در سایر کشورها، بهمنزلهی "نفوذ و استیلا" یافتن در آنها به شکلی نرم و آرام است. از نظر فیلیپسون، ترویج زبان انگلیسی از طرفی موجب افزایش منافع غرب در کشورها شده و از طرفی دیگر، فرهنگها و زبانهای ملی و محلی را در بلندمدت به سمت تضعیف یا نابودی پیش میبرد. «هر جا انگلیسها وارد شدند، زبان مردم بومی را تبدیل کردند به انگلیسی؛ اگر زبان رقیبی وجود داشت، آن را از بین بردند. در شبهقارهی هند، زبان فارسی چند قرن زبان رسمی بود؛ تمام نوشتجات، مکاتبات دستگاههای حکومتی، دولتی، مردم، دانشوران، مدارس عمده، شخصیتهای برجسته، با زبان فارسی انجام میگرفت. انگلیسها آمدند زبان فارسی را با زور در هند ممنوع کردند، زبان انگلیسی را رائج کردند.»
(۱۳۹۱/۰۷/۲۳)
"جواهر لعل نهرو" در کتاب خود با عنوان "نگاهی به تاریخ جهان"، به همین موضوع اشاره میکند که چگونه تبلیغ و آموزش زبان انگلیسی توسط عمال این کشور در هند، موجب به وجود آمدن طبقهای جدید در این کشور شد که با مردم خود هیچ ارتباطی نداشت. او چنین مینویسد: "آموزش انگلیسی در هند هدفش پرورش کارمندان اداری و در عین حال، آشنا ساختن هندیان با جریانهای فکری غرب بود. در نتیجه یک طبقهی جدید در هند به وجود آمد. طبقهای که آموزش زبان انگلیسی یافته بود. این طبقه هرچند تعدادش محدود بود و با تودههای مردم هم تماس و ارتباط نداشت اما بالاخره رهبری نهضتهای ملی تازه را عهدهدار گردید."
شاید به همین دلیل بود که دولت چین، در سال ۲۰۱۰، کاربرد زبان انگلیسی را در رسانههای دیداری و مجازی چین ممنوع اعلام کرد. دولت چین، سیاست جدید خود در اینباره را اینگونه توضیح داد که استفاده از زبان انگلیسی و مخلوط شدن انگلیسی با زبان چینی به سرعت در حال تخریب اصالت زبان چینی است و به شدت به ارزشهای فرهنگی و سنتی ملت چین حمله کرده است. حتی «بعضی از کشورهای اروپائی هم نگذاشتند زبان انگلیسی تبدیل شود به زبان علمی آنها - مثل فرانسه، مثل آلمان - اینها زبان خودشان را به عنوان زبان علمی در دانشگاههایشان حفظ کردند.»
(۱۳۹۲/۰۵/۱۵) نظیر چنین موانعی را بر سر زبان فارسی نیز ایجاد کردهاند. «ما برای ترویج زبان فارسی چقدر در دنیا مشکل داریم؟ خانهی فرهنگ ما را میبندند، عنصر فرهنگی ما را ترور میکنند، ده جور مانع در مقابل رایزنیهای فرهنگی ما درست میکنند؛ چرا؟ چون در آنجا زبان فارسی یاد میدهیم. ولی ما بیاییم به دست خود، مفت و مجانی، به نفع صاحبان این زبان - که مایهی انتقال فرهنگ آنهاست - این کار را انجام دهیم!»
(۱۳۸۴/۰۲/۱۲)
"جواهر لعل نهرو" در کتاب خود مینویسد: "آموزش انگلیسی در هند هدفش پرورش کارمندان اداری و در عین حال، آشنا ساختن هندیان با جریانهای فکری غرب بود. در نتیجه یک طبقهی جدید در هند به وجود آمد. طبقهای که آموزش زبان انگلیسی یافته بود. این طبقه هرچند تعدادش محدود بود و با تودههای مردم هم تماس و ارتباط نداشت اما بالاخره رهبری نهضتهای ملی تازه را عهدهدار گردید."
از همینروی رهبر انقلاب در دیدار معلمان و فرهنگیان، بر اصل طراحی و برنامهریزی برای یادگیری زبان انگلیسی تأکید کردهاند. «[البتّه] نمیگویم که فردا برویم زبان انگلیسى را در مدارس تعطیل کنیم؛ نه، حرف من این نیست؛ حرف این است که بدانیم چهکار داریم میکنیم؛ بدانیم طرف میخواهد چگونه نسلى در این کشور پرورش بیابد، و با چه خصوصیّاتى.»
(۱۳۹۵/۰۲/۱۳)
۳۷سال پیش، یعنی همان ماههای نخستین انقلاب، امام خمینی
رحمةاللهعلیه، نسبت به این موضوع چنین فرمودند: «از مسائلی که مبتلا ما به آن هستیم آدم عبارت از آن است که چهار تا کلمه مثلًا فرنگی یاد بگیرد، و دو سه دفعه هم که تو صحبتهایش میشود، در هر چند کلمهای یک کلمهی فرنگی جایش بگذارد. شما نطقها را ببینید. هر کس بیشتر الفاظ فرنگی در کلماتش باشد این بسیار دانشمند است! دانشمندی را به این میدانند که چند تا کلمهی فرنگی در کلماتش باشد. این برای این است که نطقها هم استعماری است. خودش آدم استعماری شده است.
(۱۳۵۸/۰۹/۲۱)