آیتالله محیالدین حایری شیرازی
در کلیهی مسایل مربوط به انسان اگر قبل از ورود به بحث، انسان تعریف نشود، نتیجهگیری پایهی محکم و اساسی نخواهد داشت. باید از تعریف انسان بهعنوان موجودی که "ما فیالشرایط"، محکومِ "ما فیالانسان" او است سود بجوییم؛ زیرا اگر "ما فیالشرایط" بر "ما فیالانسان" غالب باشد، بحث اختیار و تکلیف بیمعنی است. بصیرت، نتیجهی استفاده کردن از تمام ظرفیت "ما فیالانسان" است تا "ما فیالشرایط" در استخدام "ما فیالانسان" گردد. "بَل الانسان علی نَفسِه بَصیرة و لَو ألقی مَعاذیره1؛ بلکه انسان خود بر نیک و بد خویش آگاه است هر چند پرده های عذر بر(چشم بصیرت) خود بیفکند" پس نخبگان جامعه که به تعبیر قرآن، ایمهی اجتماع اعم از اینکه امام متقین باشند یا ایمهی "مریدون الی النار"، حجت بر آنها تمام شده است. بنابراین "الذین انعمت علیهم و مغضوب علیهم" هر دو بصیرند و میدانند چه میکنند. در این وسط، ضالین بین این دو دسته دستبهدست میشوند. درصد کمی در هدایت و ضلال امامت دارند و بقیه تابع این دو دستهاند.
"مغضوب علیهم" از راه تحریک عصبّیت در ضالین، آنها را به خودشان میکشانند ولی "والذین انعمت علیهم" با تحریک فطرت انسانی بخشی از ضالین را مستبصر میکنند. اینکه قرآن سفارش میکند که "و لاتُجادلوا اهل الکِتاب الّا بالّتی هی اَحسَن2؛ تو و پیروانت با اهل کتاب جز با جدال احسن جدال نکنید." برای احتراز از تحریک شدن نفسانیت در حین مجادله است. وقتی هادی غفلت کرد و در حین مجادله عصبی شد و جهل حاکم بر عقل گردید، فطرت طرف مقابل بوی حق نمیشنود که بیدار گردد، بلکه طبیعت او استشمام نفسانیت میکند و موضع میگیرد، ولی اگر در حین مجادله، هادی عصبانی نشود و عقل و فطرت حاکم بر جهل و طبیعت باشند، عقل و فطرت طرف مقابل بوی آشنا میشنود و بیدار میگردد و به متقین میپیوندد.
اما چگونه میتوان از فرصت رمضان برای بصیرت نخبگان و سایرین سود جست؟ چون انسانها مجموعهی روزها را روزه دارند و شبها برنامه بازگشت به خود دارند، شرایط به سود هادیان است. هم تبلیغکننده و هم تبلیغشونده فطرت بیدارتری دارند. هادی کمتر عصبی میشود و مستمع شامهی بهتری برای استشمام رایحهی حقیقت دارد لذا هادی در کار خود موفقتر میشود.
"اِدفع بالّتی هی اَحسَن فاذا الّذی بَینَک و بَینَه عَداوة کَانّه ولیٌ حَمیم3؛ بدی را با نیکی دفع کن، ناگهان (خواهی دید) همان کسی که میان تو و او دشمنی وجود داشت، گویی دوست صمیمی (و قدیمی) توست" تنها فاسقهای جامعه هستند که دشمنی در مقابل بدی آنها صحیح است. چراکه آنها واکنش مثبت و خوب طرف را حمل بر ضعف و عجز مینمایند و گستاختر میشوند. بقیه مردم چنین نیستند؛ انقلاب وجدانی پیدا میکنند و اصلاح میگردند. کسی که نص در فسق است جز با استخفاف مطیع نمیشود. اینها محدودند. "فَاسْتخَفّ قومَه فاطاعوه إنّهم کانوا قوماً فاسقین4؛ پس (با این تبلیغات دروغ و باطل) قومش را ذلیل و زبون داشت، تا همه مطیع فرمان وی شدند؛ همانا آنان مردمی فاسق و نابکار هستند". تنها انسانی که با فطرت خود در ستیز است، کلید رامسازی او تهدید و ترساندن است. در گرماگرم دعوا هرگونه محبتی ضایع میشود، چون موج فاسقین پاسخ ناروایان میدهند اما وقتی غلیان فرو نشست، تفاوتها آشکار میشود و به هر دسته مناسب با شأن او میتوان رفتار کرد. در قبل از اسلام، بسیاری از جنگها در ماههای حرام فرصت اصلاح مییافت و همان آتشبس موقت به صلح میانجامید.
برای بهتر استفاده کردن از رمضان بایستی مواظب حرفهای نسنجیدهی انسانهای مطرح و سرشناس بود. چون شهرت و عنوان خاص خود را دارند، کلامشان موج ایجاد میکند. وقتی این تلاطم بیموقع، لجنهای تهنشین شده را مجدداً بههم زد، فضای زلال شده دوباره تار و تاریک میشود و فرصت رمضان را هدر میدهد. بعضی فکر میکنند هرچه دلنشینتر صحبت کنند، ریشهی باطل را بهتر سوزاندهاند. حکما و علمای قوم، با متانت خود جو را آرام کردهاند اما کمظرفیتها به اشتباه افتادهاند که فرصت، فرصت انتقام است. تند میرانند غافل از اینکه باطل با تندروی اهل حق، لباس حق بهجانب مظلومیت میپوشد و صالحان به اشتباه میافتند اما با تندروی اهل باطل، لباس حق بهجانب مظلومیت از او گرفته شده، شناسایی میشود و صالح از او فاصله میگیرد.
در قضایای اخیر ضرری که "نفوذ" به نظام زد حتی در ماجرای انفجار حزب جمهوری هم نزد. چون کشته شدن اخیار، موجب شناسایی اشرار شد. چراکه از راه دشمنی وارد شده بود. اما "نفوذ" در مسایل اخیر از راه دوستی وارد شده بود و در پوشش ضعف نظارت و یا عدم آمادگی، خود را پنهان کرد و نظام را به خشونت متهم نمود.
طرح دشمن این بوده و هست که با القاء توهم تقلب، عصیان بیافریند تا وقتی عصیان خونین شد و از هر دو طرف خون ریخته شد، آنگاه طرفین را به خونخواهی بکشاند. این خونخواهی به حرکت پروانهی پَنکه میماند که قبل از حرکت قابل کنترل است ولی بعد از شدت گرفتن قابل کنترل نیست. ماه رمضان این شدت را گرفته است. نباید دعوا شدت بگیرد. در شدت دعوا حق گم میشود و عقل کار نمیکند.
"قال رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): "عِرض المؤمن کَدَمِه؛ آبروی مؤمن همبهای خون اوست". در جریانات اخیر، مسیلهی خونخواهی اگر شدت میگرفت مثل افغانستان، عراق و پاکستان، قرایتهای مختلف از اسلام بهجان هم میافتادند. در این قسمت هم عِرض و خون مثل هم عمل میکنند. وقتی عِرض کسی هتک شد، تعصب در او تحریک میشود و وقتی تعصب تحریک شد، بصیرت کاهش مییابد. به قول سعدی:
حقیقت سرایی است آراسته هوی و هوس گرد برخاسته
نبینی که هرجا که برخاست گرد نبیند نظر گرچه بیناست مرد
هتاکی دوستان و کسانی که گمان میکنند با هتکحرمتها ریشهی طرف خواهد خشکید، غافل از آنکه "کل شی جاوز حدّه، انعکس ضده"، هر چه طرف هتک شود و خون دهد، موجهتر میشود و در باطل خود محکمتر میشود و گرایش به او افزایش مییابد. هر چه هتک کند و خون بریزد، عریانتر میشود و منزویتر میگردد. بیان حقایق روشن غیر از هتاکی بیمنطق است. انسان با داشتن دوست کمظرفیت نیاز به دشمن ندارد.
هر دسته باید بدانند تندروی عاقبت ندارد؛ "والعاقبه للمتقین". اتکا به گزارشهای بیاساس و دامنزدن به شایعات، آتشی است که قبل از پرتاب منفجر میشود و عامل خود را گرفتار ضایعات میکند. همانگونه که بسیاری از سازندگان مواد انفجاری و یا کاربران آن با انفجار قبل از پرتاب آن آسیب میبینند، شناسایی شده و شبکهی آنها کشف میشود، رهبران جریانها هم وقتی سوار مرکب اخبار و گزارش و نقلقولها میشوند، به سرنوشت عمرولیث در جنگ با سامانیان دچار میشوند که اسب او از کنترلش خارج شد و او را به میان سامانیان برد؛ دستگیر و زندانی شد بیآنکه هنوز جنگی اتفاق افتاده باشد. این اتفاق بزرگترین پیروزی برای طرف مقابل بود همچنانکه در حوادث اخیر شاهد طرح مسیلهی آزار جنسی بودیم که سرنوشت عمرولیث را برای مطرحکنندگان آن پیش آورد و تأثیر فوقالعادهای در ایجاد نرمش در موضعگیری شخصیت ممتازی ایجاد کرد که تا آن زمان تکیهگاه آنها بود.
اگر مسیلهی خون با درایت همهجانبه و به آن شکل معقول آرام نشده بود و دستور رسیدگی و تحقیق صادر نشده بود، شخصیتهای دانهدرشتی از بدنهی اهل حق کنده میشدند و در بدنهی طرف مقابل به کار میرفتند. طوفان حاضر از پیراهن خونآلود خلیفه، کوههایی را از جا کَند و جابهجا کرد. چرا زهیربنقین به بنیامیه پیوست؟ نه به دلیل حبّ ریاست و یا تطمیع شدن و یا تهدید. زهیر بالاتر از هر تطمیع و تهدیدی است. اما بصیرت چیز دیگری او را برای جانبداری از مظلوم و مقابلهی با ظالم به حرکت درآورد. تنها اشتباه زهیر شبههی مصداقی بود. چرا بصیرت زهیر برای شناسایی علی از معاویه کافی نبود؟ دلیل آن، قدرت طوفان بود. تبلیغات و تلقینات وقتی روی یک نکته شدید شود، بالأخره دیوارهی مقاومت در یک جا فرو میریزد. قلعه لازم نیست از همهطرف تخریب شود. فشار روی یک نقطه بالأخره کارساز است.
تیوریسین جریانات پس از انتخابات گفته بود که فقط بر روی تقلّب در انتخابات تکیه شود. این همان نقطه از قلعه است که مقاومتهایی در آن شکسته شد و باورکنندگان را به خیابان کشید. شعار خون مظلوم اگرچه مسجد ضرار باشد اما زهیرها با طوفان تا صفین میروند و با صلح امام حسن(علیهالسلام) برمیگردند و تا سرداری در کربلا مصرف میشوند. رهبری را با کرامت پس میگیرند و با فتنه میربایند. حرکت حکیمانه، زهیرها را برمیگرداند ولی در مقابل، فتنهها و عملیات نفوذی خونبار، بهنام دفاع و زیر پرچم دوستی زهیرربایی میکنند. فتنهها فقط ستمکاران را شکار نمیکنند؛ "واتَقوا فتنهً لاتصیبَن الّذین ظَلَموا مِنْکم خاصَة5؛ و از فتنهای که تنها به ستمکاران شما نمیرسد بترسید". آنچه موجب میشود نخبگان در بازگشت از فتنه و در پیوستن به نظام، معطّل و مردد شوند، رفتار غیرحکیمانهی دوستان انقلاب و عملکرد خونبار نفوذیهای دشمن در صف دوستان است و آنچه بازگشت نخبگان را به بدنهی نظام سرعت میبخشد، اظهارات نپختهی دوستان خود نخبگان و برملا شدن سستی آن اظهارات است.
پینوشتها:
1. سوره قیامت؛ 14 و 15
2. سوره عنکبوت؛ 46
3. فصلت؛ 34
4. زخرف؛ 54
5. انفال؛ 25