شعرخوانی غلامحسین یوسفی (ناقوس)
بادۀ حقیقت نوش تا صفای جان بینی
آنچه کس نمیبیند دم به دم عیان بینی
جوشش خُم توحید در ایاغ دل جویی
آتش دل خورشید در اجاق جان بینی
گر مدد کند ساقی جامی از می باقی
چشمه چشمه جانت را کوثر روان بینی
کورۀ الهی را شعلۀ خلیلی باش
تا که آتش نمرود طرح گلسِتان بینی
نوح تا که در کشتیست واهمه ز طوفان نیست
گر ز هر کران موجی، موج بیکران بینی
رمز خلقت انسان از ازل محبّت بود
گر تو را محبّت نیست درد بیامان بینی
هر که سر بجنباند بر سریر خودخواهی
سر به سنگ صد محنت خورده، سرگران بینی
چونکه آه مظلومان خنجر بلا گردد
در گلوی هر گرگی زخم استخوان بینی
بیبهارِ آن رخسار هر چه گل شود چون خار
گر صفای آن گلزار رونق خزان بینی
پیش سرو بالایش سرو باغ در افسوس
قامت فلک «ناقوس» خَم چنان کمان بینی