others/content
نسخه قابل چاپ

دیدار شاعران ۹۱ | شعرخوانی محمد نظری ندوشن

در سالروز ولادت حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام محفل شعرخوانی جمعی از شاعران کشور در حضور آیت‌الله خامنه‌ای برگزار شد. پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR متن اشعار قرائت‌شده در این دیدار را منتشر می‌کند.

شعرخوانی محمد نظری ندوشن
 
دائم از غصه میزنم بر سر
 زندگی مشکل است بی‌دلبر

دوستانم پدر شدند ولی
 بنده هستم هنوز بی‌همسر

پیرمردی مجرّدم که همه
 میدهندم نشان به یکدیگر

زرگر از قدر زر خبر دارد
 گوهری داند ارزش گوهر

وای بر من، خروس با مرغ است
 شده ام از خروس هم کمتر

نه جگر دارم و نه دندانی
 بس که دندان گذاشتم به جگر

گرچه در بین جمع خاموشم
 دارم آتش به زیر خاکستر

گفت یک بچّۀ دبستانی
میم مثل چه؟ گفتمش محضر

 با تو از راز خویش میگویم
 گرچه آن را نمیکنی باور

همه را شکل یار میبینم
 پیرزن را نگار میبینم

همۀ عمر در تعب بودن
 از غم و غصّه جان به لب بودن

با هزاران کمال و فضل و ادب
 بین افراد بیادب بودن

از مرضهای سخت در بستر
 روز و شب در تنور تب بودن

با یکی از اجنّه تنهایی
 کنج یک غار نصف شب بودن

بر جهنّم هزار و ششصد سال
 با ابوجهل و بولهب بودن

هست این‌ها و بدتر از این‌ها
بهتر از مثل من عَزَب بودن

همه را شکل یار میبینم
پیرزن را نگار میبینم

خواب دیدم شبی که زن دارم
کت و شلوار نو به تن دارم

جشن برپا شده‌ست و از هر سو
میهمانان مرد و زن دارم

جای یک زوجه، شانزده زوجه
جای ماشین‌عروس ون دارم

صبح وقتی که چشم وا کردم
باز دیدم بسی مِحَن دارم

نه کتی در برم نه شلواری
نه اگر جان دهم کفن دارم

نشود مبتلا کسی یا رب
به چنین حالتی که من دارم

همه را شکل یار میبینم
پیرزن را نگار میبینم

دوش رفتم به سوی خانۀ وی
زنگشان را فشار دادم هی

بخت با من نبود یار انگار
جای او در گشود مادر وی

گفتم ای نازنین قبولم کن
 به غلامی که عمر من شد طی

گفت هستی نجیب؟ گفتم هان
گفت مؤمن چطور؟ گفتم ای

گفت کار تو چیست؟ گفتم هیچ
گفت سرمایۀ تو؟ گفتم هی

گفت پس بیش از این نکن اصرار
گفت پس بعد از این نشو پاپی

گفتم ای بر سرت بلا بارد
صبر بر این بلا کنم تا کی

همه را شکل یار میبینم
پیرزن را نگار میبینم

درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس

بارها از دهان مادر او
فحشهایی شنیدهام که مپرس

پدرش تا دویده دنبالم
تا بدانجا دویدهام که مپرس

هرکجا گفتهاند مادر زن
طوری از جا پریدهام که مپرس

حال از درد عشق افتاده
مرضی در دو دیدهام که مپرس

همه را شکل یار میبینم
پیرزن را نگار میبینم

حشمت آید به چشم من نسرین
قدرت آید به چشم من پروین

بشنو اکنون حکایتی جالب
گر نداری به حرف بنده یقین

میگذشتم ز کوچهای دیدم
برگی از یک مجلّه روی زمین

روی آن عکسی از دو دختر بود
چهرۀ هر دو عین حورالعین

نیم ساعت به دیدۀ حیرت
خیره بودم بر آن ورق همچین

زنی آمد که چیست این؟ گفتم:
چه بگویم... خودت بیا و ببین!

روی زیبای حوریان بهشت
کرده است این مجلّه را تزیین

گفت یارو خدا شفات دهد
باشی از این به بعد بهتر از این

این که عکس فرشته میبینی
هست عکس لنین و استالین

گفتم امروز چون تو میبینم
همه را ای نگار ماه جبین

گفت بس کن، نگار سیری چند
شدهای پاک خل، منم افشین

همه را شکل یار میبینم
پیرزن را نگار میبینم




....
نام پرونده : دیدار شاعران ۹۱
لطفاً نظر خود را بنویسید:
نام :
پست الکترونیکی :
نظر شما :
ضمن تشکر ، نظر شما با موفقیت ثبت شد.
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی