رهبر انقلاب اسلامی در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره ملّی چهار هزار شهید استان یزد در موضوع ابتکارات مردم یزد در جریانات مبارزات قبل از انقلاب، اشارهای به نوحه انقلابی جهرمیها کردند و فرمودند «اندکی قبل از انقلاب، این نوحهی معروفی که در یزد خوانده شد، ما در مشهد آن را گرفتیم و شنیدیم، یکی هم جهرمیها خوانده بودند، مفاهیم و مسائل انقلابی را وارد نوحهی سینهزنی کرده بودند و یک گسترش عظیمی به وجود آورده بودند؛ کار بزرگی بود.» پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در اینباره گفتاری از آقای دکتر محمدحسن شجاعیفرد، استاد دانشگاه و شاعر این نوحه و برادر حاج مهدی شجاعیفرد، خواننده آن منتشر میکند.
جهرم شهری کاملاً مذهبی است. قبل از انقلاب وقتی امام را در سال ۴۲ دستگیر کردند، آیتاللّه سیدحسین آیتالهی، امام جمعهی انقلابی شهر جهرم را دستگیر کردند. همان موقع مردم کفن پوشیدند و به خیابانها آمدند که تعداد زیادی از آنها دستگیر شدند و بعداً آزادشان کردند. شهر جهرم سه روحانی خیلی قوی داشت که یکی از آنها آقای آیتاللّهی
رحمهاللهعلیه بود. ایشان انقلابی، مبارز تمام عیار و استاد انقلابیون جهرم بود و مباحث انقلابی شهر را هدایت میکرد. نفر دوم، آیتاللّه حقشناس
رحمهاللّهعلیه بود. ایشان ضمن اینکه انقلابی و نمایندهی حضرت امام
رحمهاللّهعلیه بود و وجوهات ایشان را میگرفت، مباحث اخلاقی و پرورش و تربیت جوانان به اسلام را هم بر عهده داشت. سومین نفر هم آیتالله آشیخ حسین شبزندهدار
رحمهاللهعلیه بود که به جوانان عمق دینی میبخشید و به سؤالاتشان پاسخ میداد.
در واقع این سه نفر جهرم را انقلابی نگه داشتند و دارالمؤمنین کردند. برنامههای مذهبی و انقلابی در جهرم از سال ۴۲ تا سال ۵۶، بین عدهای محدود ادامه داشت، ولی با شهادت آقا سید مصطفی، فرزند امام، تحرکات برای انقلاب بیشتر شد. در آبانماه سال ۵۶ که مصادف با عاشورا بود، یکی از اتفاقات مهمی که افتاد، نوحهخوانی در جهرم و زمینه برای کار عاشوراییکردن خیلی زیاد شد. تقریباً همهی نوحهخوانها از حالت نوحهخوانی قدیمی درآمده بودند و انقلابی میخوانند. مثلاً، این شعرها و مضامین معروف شده بود: دست استعمار را بشکستی و کردی جدا، یاحسین در کربلا. رفتم به دشت کربلا من بهر آزادی، گشتم اسیر نینوا من بهر آزادی. انقلاب من رنگ خون دارد؛ یعنی انقلاب من، انقلاب سفید نیست. شعر این نوحه را من گفتم و خیلی هم مفصل بود و برادرم حاج مهدی آن را میخواند. ایشان به مساجد مختلف شهر میرفت و در همهی مساجد اوّل نوحهی کوتاهی میخواند، بعد میرفت سراغ نوحههای انقلابی که سینهزن هم جواب خوبی میداد. نوحهی حسین انقلابت به ما زندگی داد، به ما مردگان روح رزمندگی داد؛ یا نوحهی کاخت کنم زیر و زبر یابن مرجانه، ای ظالم بیدادگر یابن مرجانه هم از نوحههای معروف بود که در جهرم خیلی گل کرد و همراه سایر نوحههای جهرم در ایران پخش شد..
پخششدن این نوحه در ایران هم قضیه جالبی دارد؛ چون روز عاشورای آن سال، چهلم پدر ما بود و همهی نوحهخوانها هم با ما ارتباط داشتند، ظهر همه برای ناهار به خانهی ما آمدند. رئیس شهربانی جهرم که رئیس ساواک هم بود و قبلاً با برادرم همکلاسی بود، او هم به خانهی ما آمد و از ما پرسید که چرا همهی کسانی که این شهر را به هم ریختند، در منزل شما هستند؟! اخوی ما گفت اینها مهمان من هستند، تا موقعی که در خانهی من هستند، حق دستگیریشان را ندارید، اگر خودت هم آدم عاقلی هستی بیا بنشین؛ امروز هم چهلم پدر ماست، هم روز عاشوراست. بیا بنشین ناهار بخور و برو؛ چون با برادرم رودربایستی داشت، ول کرد و رفت.
بعد از ناهار، به خانهی دیگری رفتیم و ده ضبطصوت گذاشتیم؛ یکی نوحه را پخش میکرد و بقیه ضبط میکردند. به این ترتیب، نوحهها تکثیر و به شهرهای مختلف فرستاده شد. البته نهفقط نوحهی اخوی ما، بلکه همهی آنهایی که انقلابی بود را ضبط کردیم و به دست همه رسانیدیم. حضرت آقا هم یکبار به ماجرای عاشورا در جهرم و نوحهها اشاره کردند و فرمودند نوحههایی که در جهرم خوانده میشد به ما هم در مشهد میرسید.
امّا با گذشت این واقعه در جهرم، قیام نوزده دی در قم و بعد از آن قیام مردم تبریز اتفاق افتاد. همانطوری که تبریزیها مراسمی برای چهلم قمیها گرفتند، قرار شد در جهرم هم مراسمی برای چهلم تبریزیها بگیریم. این کار بعد از یک برنامهریزی حسابشده در مراسم ختم یکی از افراد شاخص شهر در هفتم یا هشتم فروردین، با آوردن نام امام خمینی رحمهاللهعلیه مقدمهاش فراهم شد. برای سخنرانی مراسم هم قرار شد از آقای سیدحسین آیتاللّهی دعوت کنیم. عدهای از دوستان خدمت آقای آیتاللّهی رفتند و صحبت کردند و ایشان هم بلافاصله قبول کردند و اطلاعیه داده شد و به دوستان انقلابی هم خبر دادند. البته در مساجد اعلان عمومی شد.
روز ده فروردین، آقای آیتاللّهی به منبر رفتند و مفصل دربارهی توهین به امام در روزنامه اطلاعات، حرکت قم و شهدای تبریز صحبت کردند و گفتند این راه، راه امام حسین علیهالسلام است. این سخنرانی خیلی مهم بود. وقتی از مسجد بیرون آمدیم، ارتش با ماشین آبپاشی آمده بود تا اگر تظاهراتی شد، با آبپاشیدن مردم را پراکنده کند. مردم به خیابان رفتند و شعار دادند. شعارها که تند شد، یکدفعه پلیس آمد و شروع به تیراندازی کرد که خانمی همان روز شهید شد.
وقتی ایشان شهید شد، از آن روز، پایگاه انقلابیها در جهرم مسجد جامع شهر شد. جوانان زیادی به آنجا میآمدند و جالب اینکه هرشب ده پانزده نفر را میگرفتند و به شهربانی میبردند. بعضیها را یک شب و بعضیها را دو شب نگه میداشتند و بعد آزاد میکردند. دیگر مسجد جامع پایگاه شده بود و اوضاع تا روز سیزدهم چهاردهم فروردین کمکم فرو نشست؛ امّا اتفاق جالبی در آن روزهای بگیروببند افتاد. وقتی شهربانی پنجاه نفر را زندانی کرده بود، به خانهی آقای حقشناس رفتیم و به ایشان گفتیم آقا پنجاه نفر را گرفتهاند. ایشان فرمودند چه کار کنیم؟ گفتیم آقا اگر شما بروید شهربانی، چون به شما احترام میگذارند، آنها را آزاد میکنند. آقا گفتند باشد، برویم شهربانی؛ سوار پیکان یکی از بچهها شدیم و تا به نزدیکیهای میدان اصلی شهر رسیدیم و میخواستیم بهسمت شهربانی بپیچیم، یکی از بچهها آمد و گفت شهربانی تا شنیده آقای حقشناس دارد به آنجا میرود، بچهها را آزاد کرد. ظاهراً یکی از شنودهای اطراف منزل ایشان خبر داده بود.
این حرکت جهرم بهشدت روی مردم اثر گذاشت. در استان فارس، شیراز و کازرون و جهرم جزو یازده شهر کشور بودند که در شهریور ۵۷ حکومت نظامی در آنها اعلام شد. بعد از واقعهی هفده شهریور که همه جا حکومت نظامی شد، ولی انقلابیبودن جهرم بهصورت جدی حفظ شد. این شهر با شروع جنگ تحمیلی هم شهدای بسیار عظیمی تقدیم انقلاب کرد. در تیپ المهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف مردان بزرگی بودند که حماسهها آفریدند. خداوند انشاءاللّه حق آنها را بر ما ببخشد.