به بهانه سالروز شهادت مدرس
سیدمصطفی تقوی
سخن گفتن از شخصیتی چون آیتالله شهید سیدحسن مدرس کاری بس دشوار است، زیرا اصولاً سخن از شخصیتهای عظیم و چند بعدی چندان آسان نیست. کمترین دشواری اینگونه سخنها این است که قادر به ادای حق مطلب نبوده و بدین طریق، بر مظلومیت آن شخصیت میافزایند. چه شخصیتهای بزرگ همواره به دلیل عظمتشان و نیز به دلیل فاصلهای که از سطح و سقف اندیشه و عمل متعارف جامعهی زمان خود دارند، نوعاً به اندازهی کافی مظلوم هستند. ولی از باب "ما لایدرک کله لا یترک کله"، لاجرم "آب جیحون را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید"
اگرچه به شهادت تاریخ، مدرس نه تنها یک نمایندهی برتر بود، که برتر از یک نمایندهی مجلس بود. و این، بدان سبب بود که ابعاد شخصیت ایشان گستردهتر و فراتر از شاخصههای قانونی و متعارف مورد نیاز برای احراز نمایندگی مجلس شورای ملی بود. شرح و تبیین این مقال و بیان جلوههای آن در زندگی سیاسی شهید مدرس، در این مجال نمیگنجد و سخن مستقلی را میطلبد. ولی "چونکه صد آمد نود هم پیش ماست."
با بیان اجمالی یکی دو شاخصه محوری شخصیت آن مرحوم شاید بتوان گفت که مدرس همه شاخصههای یک نماینده خوب مجلس را دارا بود. نمایندگان مجالس شورا هم، چون هر گروه اجتماعی دیگر، یک سان و یک شأن نبودند و در میان خود دارای مراتب متفاوتی بودند. هر نماینده از منظر توانمندی ایفای نقش نمایندگی، نمره و مرتبهی خاصی را پیدا میکند. عناصری که نمرهی یک نماینده را تعیین میکنند و جایگاه او را در عرصهی سیاست و تاریخ روشن میسازند، متعددند. داشتن دانش و تخصّص در یکی از رشتههای علمی مورد نیاز ادارهی کشور یکی از اینهاست. ولی حوزهی نمایندگی مجلس صحنهی دفاع از حقوق ملّت در عرصهی سخت سیاست است و تصمیمگیریهای عرصهی سیاست، همواره با موانع و دشواریهای جدّی روبهرو هستند.
چه این تصمیمها به طور طبیعی، در بسیاری از موارد، با سلایق و علایق و منافع بخشهایی از جامعه تزاحم و تعارض پیدا خواهند کرد. اگر یک نمایندهی مجلس، در عمل، خود را نه تنها نماینده موکلین حوزهی انتخابیهی خویش، که نمایندهی ملّت و کشور بداند، دفاع از حقوق ملّت و کشور را در هنگامهی تعارض و تضارب ثروت و قدرت طبقات و گروههای سیاسی، کاری بسیار پرمانع و دشوار مییابد. آزمون بزرگ و دشوار ایفای نقش نمایندگی مجلس در این عرصهها، به عناصری بیش از و غیر از یک تخصّص علمی مورد نیاز قانونگذاری برای ادارهی امور کشور، نیازمند است. برخی از این عناصر، اصولاً از جنس دانش و علم حصولی نیستند و در مدارس و دانشگاههای معمولی آموخته نمیشوند تا هر پولداری فرزند خود را برای فراگیری آنها به دانشگاههای داخل یا خارج از کشور اعزام کند. جامعنگری، واقعبینی، تیزهوشی و موقعشناسی، درک دقیق از نیازها و ضرورتها و مطالبات واقعی جامعه، زمانآگاهی و درک درست از شرایط جهان و جایگاه کشور خود در آن، برخی از این عناصرند.
بدین ترتیب، یک نمایندهی خوب کسی بوده و هست که نصاب قابل قبولی از این عناصر را در خود داشته باشد. به طور طبیعی، همهی کسانی که بر کرسی نمایندگی مجلس تکیه میزدند- و میزنند- بهرهی یکسانی از ویژگیها و عناصر یادشده ندارند. هر نمایندهای به اندازهای که از این ویژگیها بهرهمند باشد، به همان میزان در جامعه و تاریخ جایگاه پیدا میکند. افراد زیادی بودند که همزمان با مدرس در دورههای مختلف به عنوان نماینده در مجلس شورای ملی حضور داشتند ولی به تاریخ نپیوستند و یاد و نام و اثر آنها به آیندگان منتقل نشده است. از سوی دیگر، آن تعدادی که استمرار تاریخی پیدا کردند، تاریخ داوری و ارزشگذاری یکسانی دربارهی آنها ندارد و از برخی به زشتی یاد کرده و برخی را میستاید. در میان رجالی که در صد سال اخیر، تاریخ به تحسین آنها پرداخته است، مرحوم مدرس در صدر آنان قرار دارد.
هستند رجالی که حجم قابل توجهی از متون تاریخی به تحسین آنها پرداختهاند اما با کمی تفحّص روشن میشود که اوّلاً آن تحسین مورد اجماع همهی مورّخان نبوده و بیشتر از سوی دوستان و همحزبیهای افراد مطرح شده است. ثانیاً آن تحسینها روایتهای معارض جدی داشته که تحسینها را به جدّ به چالش میکشند. اما بر نام نیک مدرس چنین خدشههایی وارد نمیشود. اوّلاً تحسین و ستایش از او مورد اجماع همهی آگاهان (به جز مورد یا موارد خاص) است. ثانیاً تحسینهای از او با روایتهای معارض معتبری مواجه نیستند. افزون بر این، مرحوم مدرس در مقطعی از تاریخ، آزمون خود را پس داد و نام نیکش درخشید، که مدرنیسم و سکولاریسم بر فضای فکری جهان و عرصهی سیاست ایران حاکم بود و قلم نیز در کف همصنفان و همراهان وی نبود. مهمتر از این، در دورهی سلسلهی پهلوی، قلم در کف دشمنان او بود. اما همهی این موانع نتوانستند از درخشش نام نیک مدرس بکاهند و هرچه زمان بیشتری گذشت، مقام والاتری در تاریخ پیدا کرد.
اینک باید دید که راز ماندگاری مرحوم مدرس چیست؟ بدون تردید، او همهی ویژگیهای یک نمایندهی خوب مجلس را دارا بود. اما بودند نمایندگان دیگری که- اگرچه نه به اندازه مدرس- در آن روزگار به عنوان نمایندگانی موّجه شناخته میشدند و در جامعهی آن روز به عنوان افرادی کاردان، مطّلع، تیزهوش و واقعبین تلقّی میشدند، ولی استمرار تاریخی مدرس را کسب نکردند. و این نشانگر آن است که ماندگاری تاریخی و فراتر رفتن از زمان خویش و الگوی آیندگان شدن، عناصری بیش از آنچه بدان اشاره شد، میطلبد. کلید معمّا نیز همینجاست و روشن میشود که مدرس نه تنها هرآنچه را خوبان داشتند نیز داشت، بلکه در سطحی برتر، فضایل و امتیازات دیگری نیز داشت که او را از جامعه و زمان خود فراتر بردند. شاید بتوان امتیازات انحصاری مرحوم مدرس را در دو عنوان خلاصه کرد. به بیان دیگر، همهی فضایل و سجایایی که وی را شایستهی الگو بودن برای نمایندگان مجالس میسازد، از دو ویژگی محوری شخصیت او سرچشمه میگیرند.
یکی نمایندگی تعامل دیانت و سیاست و مدیریت درست و ماهرانهی آن در عرصهی پیچیده و دشوار سیاست آن روز ایران و جهان؛ و دیگری شجاعت فوقالعاده در دفاع از دین و وطن و حقوق مردم. به بیان دیگر، شجاعت در انجام وظایف نمایندگی. اگرچه شجاعت مدرس نیز مانند بسیاری دیگر از ویژگیهای شخصیتی او از قبیل بیطمعی و بیاعتنایی به مال دنیا، سادهزیستی، مردمدوستی و مردمداری و ... از جهانبینی و ارزشهای حاکم بر نگاه وی به هستی و جامعه و انسان الهام میگرفت، اما به عنوان یک عنصر شخصیتی، نقشآفرینی این منش شخصی در مواضع سیاسی مدرس و تحولات سیاسی ایران، جایگاه ویژه و مستقلی پیدا میکند. چه بودند نمایندگانی که از منظر جهانبینی و نظام ارزشی خود را همسو با مدرس میدیدند و یا نمایندگانی که دستکم از منظر خودشان، خود را روشنفکرتر و مترقّیتر از مدرس تلقی مینمودند، ولی شجاعت خروج از محظورات سیاسی و علایق و وابستگیها و رودربایستیهای شخصی و گروهی را نداشته و مهمتر از آن، شجاعت استقبال از خطر تهدید جان را نداشته و به همین سبب توان موضعگیری مناسب را نداشتند.
مدرس یک عالم دینی بود، و اصولاً چون در تدریس سطوح عالی علوم دینی خوب درخشید، در حوزههای علمیه به "مدرس" مشهور شد. به دلیل همین مقام علمی به عنوان یکی از علمای طراز اول از سوی مراجع نجف برای نظارت بر مصوبات مجلس شورای ملی، طبق اصل دوم قانون اساسی مشروطه، معرفی شد. ولی مدرس پس از اشتغال به نمایندگی مجلس، وظایف روحانی خود را ترک نکرد و نه تنها به تدریس علوم دینی میپرداخت، که به عنوان یک مجتهد دینی، ارتباط معنوی خود را با طبقات مختلف مردم، به ویژه اقشار نیازمند، همچنان جزو وظایف خود میدانست و خانه او همچون بیت دیگر علما محل رجوع مردم بود.
این سیره اگرچه حتی برای نمایندگان مجالس امروز باید الگو باشد و کاری است بزرگ، اما کار بزرگ مدرس این نبود. کار بزرگ و تاریخساز او این بود که پس از ورود به عرصهی سیاست، در روزگار ظلمت غلبهی گفتمان سکولاریسم و غربگرایی بر اندیشه و عمل نخبگان سیاسی و فرهنگی کشور، ایشان به عنوان یک عالم دینی حاضر در صحنهی سیاست، نه تنها از انجام وظایف رایج یک عالم دینی در جامعه دست نکشید و نه تنها نگفت که اینجا مجلس شورای ملی است و مسجد و حوزهی علمیه نیست، که آگاهانه عزم کرد و در پی آن بود که تئوری حضور دین در عرصهی سیاست و اشراف اوّلی بر دوّمی را با ظرافت و تدبیر تمام مدیریت کند. او در برابر تئوری تسلیم به تمدن صنعتی غرب و هویتزدایی منادیان آن، بزرگترین ضرورت و نیاز پویایی و پایایی ایران را در تکیه بر خویشتن خویش و روزآمدسازی مجتهدانهی آن میدانست. اشخاص دیگری هم بودند که چنین باوری داشتند، اما امتیاز بزرگ و منحصر به فرد مدرس در آن دوران، مدیریت اجرایی این تئوری در عرصهی دشوار و پیچیده سیاست بود. او خود نیز به مناسبتی تصریح میکند که بدین منظور پا به عرصه سیاست نهاد:
"یک وقتی در نجف آب قحط شد، بنده مسافرت کردم بروم اراضی بابل را تماشا کنم. ده پانزده روز رفتم. عتیقهجات آن را استخراج میکردند. فکر کردم چرا ممالک اسلامی رو به ضعف رفته و ممالک غیراسلامی رو به ترقی؟ چندین روز فکر کردم و بالأخره چنین فهمیدم که ممالک اسلامی، سیاست و دیانت را از هم جدا کردهاند ولی ممالک دیگر سیاستشان عین دیانتشان یا جزء آن است. ممکن هم هست اشتباه کرده باشند. لهذا در ممالک اسلامی اشخاصی که متدین هستند دوری میکنند از اشخاصی که در داخل سیاست هستند. آنها که دوری کردند ناچار همه نوع اشخاص، رشتهی امور سیاست را در دست گرفته، لهذا رو به عقب میرود. با خود گفتم باید فکری کرد. آمدم با دو نفر از اساتید بزرگ، که فعلاً [سال 1300 هجری شمسی] هر دو به رحمت ایزدی پیوستهاند، این مسئله را مذاکره کردم. و بالأخره با مشروطه منطبق شد که به واسطهی آن این اختلاف [اختلاف و فاصلهی میان دین و سیاست، یا دینداران و سیاستمداران] از میان برداشته شود و هرکس امینتر است، بیشتر خدمت به سیاست مملکت بکند. من و امثال من و بزرگتر از من که مشروطه را تصدیق کردیم برای این بود که یک اختلافی از بین برداشته شود. این معنا ندارد که دولت و ملّت، سیاست و دیانت دوتا باشد. پیغمبر اکرم (ص) که مؤسس دیانت بود، رئیس سیاست بود. از آن وقت که اختلاف پیدا شد، ممالک اسلام رو به ضعف رفت."
همهی مواضع مدرس در مجلس شورای ملی، از موضع او دربارهی مسائلی چون سیاست خارجی، اعزام محصّل به اروپا، مدارس جدید، قانون عدلیه، مالیات و دیگر مسائل ریز و درشت سیاست داخلی گرفته تا موضع او در قبال دولتها و رجال سیاسی که چالش برانگیزتر بودند، همه در این چارچوب قرار گرفته و معنا مییابند. بهویژه مواضع متغیر او در قبال رؤسای دولتها و وزراء و نمایندگان، تنها در پرتو چنین رویکردی ماهیت و معنای واقعی خود را نشان میدهند. در آن روزگار، برخی به دلیل اینکه نمیتوانستند یا نمیخواستند این ظریقه را دریابند از تحلیل درست مواضع مدرس باز میماندند. برای آنان قابل توجیه نبود که چگونه ممکن است بزرگترین مبارز ضد قرارداد 1919، در مقطع دیگری به دفاع از عاقدان آن قرارداد (نصرتالدّوله) بپردازد! یا در مقطعی بر صدارت مستوفیالممالک اصرار بورزد و در وقتی دیگر بر استیضاح او پای بفشارد! یا در شرایطی رضاخان را تأیید کند و در شرایط دیگر در مبارزهی با او تا پای جان بایستد! و ... به همین دلیل قیاس به نفس کرده و حمل بر قدرتطلبی و تلوّن مزاج او! میکردند. غافل از اینکه او خود را فقیهی میدید که در شرایط دشوار ایران آن روز، که دوران انحطاط را همراه با بحرانهای پس از مشروطیت و دسیسههای بیگانگان و فترت اسلام در عرصهی حاکمیت سپری میکرد، وارد عرصهی سیاست شده و به عنوان نماد وحدت دین و سیاست، مسؤولیت خطیر مدیریت درست و موفق این تجربه و الگو را بر دوش خود احساس میکرد. پرواضح است که هر مدح و قدح و یا تصدیق و تکذیب او از هر طرح و لایحه یا شخص و دولتی میتوانست بر توفیق یا شکست این هدف بزرگ او یعنی کارآمدی دین، تأثیرگذار باشد.
او خود بر این امر آگاه بود و مواضع خود را پس از بررسی و تشخیص مصالح و مفاسدی که به ویژه دربارهی دولتها و رجال سیاسی، ممکن بود در پی داشته باشند، تنظیم میکرد. در چنین شرایطی، مدرس میبایست در چارچوب همان امکانات و افراد موجود کشور، این نقش عظیم را ایفا میکرد. تاریخ گواهی میدهد که او به میزان زیادی موفق بوده است. چون شرح این مطلب در این مقال نمیگنجد ناگزیریم به نمونههایی محدود بسنده کنیم و همین نمونهها را نیز ترجیح دادیم از نوشتههای کسانی بیاوریم که – به هر دلیل- سر موافقتی با مدرس نداشتهاند و یا دستکم، جزو موافقان یا مریدان وی نبودهاند.
ابراهیم خواجهنوری ضمن شرح یکی از ملاقاتهای خود با مرحوم مدرس به مواردی اشاره کرده است که از زبان ایشان نسبت به مدرس، جالب توجهتر میشوند. وی گفته است: "در روز موعود با "کلاه لبهدار" که در آن وقت به شدت طرف بغض بود و هر هفته "کلاهی"ها را به چندین مرتبه کتککاری وامیداشت به منزل مدرس رفتم .خود آقا [شهید مدرس] درحیاط وسیعی پشت به دیوار یک زانو نشسته بود و گروه ارباب رجوع یک نیمدایرهی بزرگی در مقابلش تشکیل داده بودند. ورود من با کلاه لبهدار، در آن محیط مقدس، باعث زمزمهها و قرقرها و نگاههای خشمآلودی شد و مثل این بود که مریدان آقا ورود مرا با آن کلاه، اهانتی نسبت به مراد خود میپنداشتند و منتظر بودند که این جسارت غیر قابل عفو را خود آقا شدیداً تنبیه کند. مدرس نه تنها مرا تنبیه نکرد، بلکه به عکس، به خاطر صمیمیت و دوستی راهنمای من و توصیه و توصیفهای او، ما را نگذاشت در آن پایین بنشینم و با کمال مهربانی در نزدیکی خودش جا داد. من و رفیقم دو زانو نشستیم و آقا بدون اینکه تواضعی بکند فقط با گفتن [یاالله] و جنبش خیلی خفیفی ما را خوش آمد گفت و فوری دنبال صحبت خود راگرفت.
در بین حضار تقریباً از همه طبقه وجود داشت. وزیر، وکیل، هوچی، داوطلب شغل اداری و حکومتی، سید و آخوند و بقال وغیره ... آن گوشهی حیات هم دو نفر پیرزن چادرنمازی فقیر چندک زده بودند که بعداً فهمیدم یکیشان از دست دامادش عارض است و دیگری هم عصاکش اوست. چیزیکه خوب به خاطرم مانده این است که محضر بدون تشریفات آقا، متناوباً هم دادگاه میشد، هم دارالحکومه، هم شورای سیاسی میشد و هم مجمع علمی یا دینی ...یکی یکی، اشخاص حاضر نزدیک میشدند و بعضی آهسته و برخی بلند عرض خود را به سمع آقا میرسانیدند، مدرس حرف عارض را با تکان دادن سر برهنهی خود تصدیق میکرد و گاهی هم با پای قرمز و پاک و برهنهی خود بازی مینمود و یک مرتبه به صدای خیلی بلند یک وکیلی را که آن طرف نشسته مخاطب قرار میداد و به او میگفت "برو از قول من به آن وزیر پست و تلگراف بگو چرا کار فلان شخص را درست نمیکنی؟ چرا میگذاری اون ارمنی به این بندهی خدا اجحاف کند.
یا اینکه اگر تقاضای ارباب رجوع بیجا بود، بیمقدمه دنبال حرف آهسته او را به صدای بلند برای همه میگفت و با چند متلک شیرین و بهمورد میفهماند که درخواستش بیمورد است. مدرس در این جواب بلند دادن، سیاست عاقلانهای داشت، زیرا هم عارض پرمدّعا را متنبه میکرد و هم عارضین پرمدّعای دیگر را که حاضر بودند و میشنیدند سرجای خود مینشانید ...یک چند نفر را که به این طریق راه انداخت، بقیه را همان طور گذاشت و من و رفیقم را دنبال خود به زیرزمین برد. حق هم همین بود، زیرا میدانست مطالبی که مورد صحبت ما است به هیچ وجه تناسبی با گوش ریاکار یا مریدان متعصب آن محضر ندارد.
پیشنهادی که من بنا به مأموریتم از طرف عدّهای از جوانان "اصلاحطلب" آن وقت میخواستم به عرض آقا برسانم با آب و تاب زیاد گفتم و او با کمال خوشرویی غیر عملی بودن آن را به من فهمانید و متقاعدم کرد به اینکه تجهیزات ما برای اصلاحاتی که آرزو داریم فعلاً کامل نیست و ما هنوز خیلی خامیم ...
روی هم رفته پیشنهاد ما را نپذیرفت ولی معذالک شاد و خرّم و راضی از پیشش بیرون آمدیم و صمیمانه به قدرت و شخصیت او معتقد گردیدیم. در آن موقع، نام مدرس مثل امروز نبود و وجههی شجاعت و نور شهادتی که امروز اطراف نامش را گرفته، در آن تاریخ وجود نداشت، ولی معذالک در همان جلسه (که فقط دومین مرتبهای بود که با او صحبت میکردم) خود را با وجود کلاه لبهدار و فُکل و کراواتم، مجذوب عمامهی شل و ول و یقهی چرکین پیراهن بازش دیدم، و حتّی پای برهنه و سرخ رنگش هم دیگر به نظرم زشت و ناهنجار نمیآمد.
خلاصه، مدرس از نظر تجددخواهی به نظرم ملایی آمد بسیار روشنفکر، منطقی و دور از خرافات، کسی بود که حقیقتاً و مستحقاً و عملاً درجهی اجتهاد را داشت و مثل غالب همسلکانش پایبند شاخ و برگهای زاید و مضرّ دیانت نبود. منتها از نظر همصدایی، نظیر پیشرفت نیات سیاسیش، شرط عقل را در این میدید که بنا به دستور دکتر گوستاو لوبون [خود را عاقلانه تابع ضروریات محیط بسازد] و ضروریات محیط آن روز آن شکل و آن رویهی زندگانی را میپسندید..."
سخنان خواجهنوری، اگرچه دیدگاه سکولاریستی وی را دربارهی دین و سیاست و روحانیت در بردارد، اما از هر جهت، مدّعای ما را دربارهی مرحوم مدرس تأیید میکند. یکی توصیفی که ایشان از موقعیت و مرجعیت و ملجأیت مدرس برای طبقات و اقشار مختلف جامعه در بیرون از مجلس شورای ملی میکند، دیگری ژرفنگری و حسن تدبیر او در برخورد با هر صنف و قشری، از آن پیرزن مضطر و وزیر و وکیل و بازاری و روحانی گرفته تا نمایندهی جوانان اصلاحطلب. سرانجام، موفقیت مرحوم مدرس در مدیریت طرح پیوند دین و سیاست، بهگونهای است که امثال خواجهنوری را بدانگونه تحت تأثیر قرار میدهد. بدین ترتیب، این ویژگی مدرس، که البته برآیند صفات متعدد دیگر اوست، یکی از رموز برتری و ماندگاری تاریخی وی بوده و نمایندگان مجالس امروز نیز همچنان و بیش از پیش نیازمند الگوبرداری از آن هستند.
ویژگی دیگر مدرس که نمایندگان مجالس در هر زمان و مکانی سخت بدان نیازمندند، شجاعت آن بزرگوار در دفاع از دین و وطن و حقوق ملّت بود. البته این ویژگی نیز اگرچه یک عنصر شخصیتی است اما در هستیشناسی و نظام ارزشی ایشان ریشه داشته و بخشی از لوازم اجرای موفق مدیریت دین در عرصهی سیاست بود. همانگونه که اشاره شد، بودند نمایندگانی که خود را خیلی مترقی و روشنفکر میپنداشتند، اما موفق نشدند از آزمون موانع علایق و رودربایستیها و ترس و طمع و خودخواهیها و منافع گروهی عبور کنند. تاریخ گواهی میدهد که مدرس جاودانه گردید زیرا موفق شد که از همهی موانع یاد شده بگذرد و هزینهی دفاع از دین و وطن و حقوق ملّت را با شنیدن اهانت، خوردن سیلی، جور مهاجرت، تحمل تبعید و ترور، و سرانجام تقدیم جان بپردازد. چه او نیک میدانست که وجه تمایز حضور دیندارانه در عرصهی سیاست و ترسیم چهرهی موفق این الگو، و نیز کشیدن خط بطلان بر سکولاریسم و برملا کردن ناکارآمدی مدعیان آن برای آیندگان، نیازمند بیطمعی و بیترسی است. او در ایفای نقش نمایندگی شجاعت داشت، چون میتوانست سربلندانه به جامعهی خود و به تاریخ بگوید: "من ده رئیسالوزراء و چهل، پنجاه وزیر را دیدم و رد کردم، اگر هرکدام در این مجلس مدعی شد که مدرس یک توقعاتی از من کرده است، آن شخص خیلی مرد است. یک کاغذ در کابینهای ندارم، هیچ تقاضایی از کسی نکردم." احمدشاه از ایشان گلایه کرده بود که مدرس با مقاصد ما همراه نیست. مدرس در جواب ایشان نوشت: "شهریارا خداوند دو چیز به من نداده یکی ترس و دیگری طمع، هرکس با مصالح ملی و امور مذهبی با من همراه باشد با او همراهم و الّا فلا."
با این عناصر شخصیتی بود که هنگامی که همهی نفسها در قفس تپیده بود و برخی از نمایندگان مجلس و رجال سیاسی در خدمتگزاری و تملّق نسبت به دیکتاتور از یکدیگر گوی سبقت میربودند و رجال وجیه و معنون نیز حداکثر توانشان سکوت بود، مدرس، رضاخان را به ستوه میآورد و در برابر این عتاب او که [سید از جان من چه میخواهی؟] با صلابت پاسخ میدهد که [میخواهم تو نباشی]. در اینجا نیز از میان گفتههای فراوان، سخنان سید حسن تقیزاده را دربارهی این ویژگی مرحوم مدرس میآوریم. چه چنین اظهار و اذعانی از زبان شخصی چون تقیزاده، نه تنها عظمت شخصیت مدرس را مینمایاند، که گستره و عمق موفقیت وی و رمز جاودانگی و الگو بودن او را نشان میدهد. تقیزاده در برابر این پرسش که در جریان تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی، شما و چند نفر دیگر همراه مدرس به عنوان مخالف سخن گفتید، اما چه شد که تنها مدرس به شهادت رسید؟ اینگونه پاسخ میدهد: "هیچکدام از ما مدرس نبودیم و نمیشدیم. غیر از او بقیهی ما صلاح دیدیم همراه سیل آمده حرکت کنیم و با جریان آن، خویشتن را به ساحل برسانیم. ولی مدرس به خاطر رشادت و تهوّری که داشت خلاف جریان به حرکت درآمد و دست از مخالفت برنداشت. ما این از خودگذشتگی و شجاعت را نداشتیم که تا مرز شهادت پیش رویم؛ ولی او داشت. نظیر مدرس در تمام طول تاریخ کمتر پیدا میشود."
وقتی درخشش شخصیتی، چشمان شخصی با ویژگیهای تقیزاده را اینگونه خیره کند، طبیعی است که شخصیتی چون حضرت امام خمینی(ره) او را "زندهی تاریخ" معرفی کرده و القاب و الفاظ را برای توصیف شخصیت وی کوتاه بداند و همهی کارگزاران امور کشور را به سرمشق گرفتن از او سفارش کند. بنابر آنچه در این مختصر گفته شد، و البته یک از صدها گفته نشد، همهی رجال سیاسی همواره نیازمندند که دربارهی مرحوم شهید مدرس بیشتر بدانند و بهتر سرمشق بگیرند. پیام آن زندهی تاریخ به مردان سیاسی را حسن ختام این مقال قرار میدهیم باشد که شنیده شود: "مرد سیاسی باید جامعیت داشته باشد، جامعیت در علومی که من حیث المجموع بتواند دنیای موجود را بشناسد و یک قرن جلوتر از خود به پیش رود."