رهبر انقلاب اسلامی در بیانیهی «گام دوم انقلاب» با مرور تجربهی ۴۰ سالهی انقلاب اسلامی اعلام کردند: انقلاب «وارد دوّمین مرحلهی خودسازی و جامعهپردازی و تمدّنسازی شده است». گام دومی که باید در چارچوب «نظریهی نظام انقلابی» و با «تلاش و مجاهدت جوانان ایران اسلامی» بهسوی تحقق آرمانِ «ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنافداه)» برداشته شود. به همین مناسبت پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR یادداشتی از آقای جعفر حسنخانی با موضوع چارچوب نظری روش تحلیل رهبر انقلاب منتشر می کند.
مبادی و مبانی آنچه رهبر معظّم انقلاب در بیانیهی «گام دوم» و دیگر نوشتههایشان بیان داشتهاند از کدام دانش و عقلانیت نشئت میگیرد؟ این سؤال مهمی است که این یادداشت بر آن است پاسخی هرچند مجمل بدان دهد. پاسخ به این پرسش میتواند راهنمای خوبی در سیاستگذاری دانش انسانی در جمهوری اسلامی باشد.
متأسفانه باید گفت در بیشتر مواقع در تحلیل نگاشتههای رهبر انقلاب صرفاً به روبنا و صورت متون توجه شده و از جنبههای دیگر ازجمله از مبادی و مبانی آن صرفنظر شده است. بیانیهی «گام دوم» در کنار دیگر نگاشتههای رهبر معظّم انقلاب اسلامی از مبادی و مبانیای سرچشمه میگیرد که توجه ژرفاندیشانه بدان میتواند در سیاستگذاری علوم انسانی و تولید دانش پشتیبان برای آن مؤثر باشد. این یادداشت بر آن است تا از مبادی «گام دوم» بگوید؛ از اینکه این سخنان از چه نظام اندیشگی برآمده و این نظام اندیشگی چقدر برای ما شناخته شده است.
تحلیل براساس کدام دانش تحلیلی؟
رهبر انقلاب در بیانیهی «گام دوم»، چون دیگر نوشتهها و گفتههای خود، تحلیلی از وضع موجود از گذشته و آینده ارائه میدهند. فارغ از درونمایهی تحلیلها، پرسشهایی که وجود دارد این است که چهارچوب نظری این تحلیلها را باید در کدام دانش جست؟ کدام دانش این جنس تحلیل را پشتیبانی نظری میکند؟ با کدام روش تحلیل میتوان این سخنان و تحلیلها را روشمندانه توضیح داد؟ آیا پاسخ این پرسشها در دانش جامعهشناسی است؛ بدان معنا که روش تحلیل رهبر انقلاب جامعهشناسانه است؟ بهنحوی که مثلاً با ابتنای به مکتب رفتارگرایی در جامعهشناسی، ایشان تحلیلهای کمّی و سنجشپذیر را مبنای گفتههای خود قرار میدهند؟ یا اینکه پاسخ این پرسشها در دانش تاریخ است و ایشان مبتنی بر روش تحلیل تاریخی گفتههای خود را صورتبندی میکند؟ و یا اینکه پاسخ این پرسش در دانش فلسفه است؛ یعنی اینکه ایشان با ابتنای بر یک ایدهی فلسفی و مبتنی بر یک روش تحلیل فلسفی نگاشتهها و گفتههای خود را انسجام میبخشند؟
این پرسش از آن جهت دارای اهمیت است که پاسخ بدان میتواند به فهم دقیقتری از آنچه رهبر معظّم انقلاب اسلامی در بیانیهی «گام دوم» نگاشته یا فراتر از آن به فهم دقیقتری از منظومهی اندیشگی و تحلیلی ایشان بیانجامد.
پاسخ به این پرسش در هیچ یک از این سه دانش پیشگفته نیست و البته در همهی این سه دانش پیشگفته هم هست. روش تحلیل رهبر انقلاب صرفاً نه جامعهشناسانه، نه تاریخی و نه فلسفی است و البته هم جامعهشناسانه، هم تاریخی، هم فلسفی و هم مبتنی بر معارف اسلامی است.
تحلیل مبتنی بر دانش فلسفۀ تاریخ
روش تحلیل رهبر انقلاب فلسفهی تاریخی است. ایشان با ابتنای بر روش «فلسفهی تاریخ» به رخدادها مینگرند و از گذشته تا آینده را تحلیل میکنند و مبتنی بر آن تجویزها و دستورالعملهایشان را ارائه میدهند. بینش رهبر انقلاب اسلامی فلسفهی تاریخی است و کنشها و کردارشان هم در پی این بینش شکل میگیرد و مبتنی بر آن قابل تحلیل است؛ بینشی ورای زمان اکنون و باورمند به قوانین و سنتهای حاکم بر تحول تاریخ؛ باورمند به شعوری ساری و جاری در تاریخ که تحولات تاریخی را رقم میزند و بهپیش میبرد.
مقیاس روش تحلیل فلسفهی تاریخ، «تمدن» است. در این روش تحلیل، اثرگذاری رخدادها و عملکردها در مقایسهی تمدنی مورد توجه قرار میگیرد. بینش برآمده از این روش تحلیل و دانش نظری، یک «بینش تمدنی» است. دانش «فلسفهی تاریخ» معجونی از دانش تاریخ، دانش جامعهشناسی ازجمله جامعهشناسی تاریخی و دانش فلسفه است که البته اگر جنبهی الهی بگیرد، آموزهی وحی نیز بدان افزوده میشود.
تفاوتشناسی رویکردهای فلسفۀ تاریخ از مغرب تا مشرق
با یک نگاه اجمالی مبتنی بر کتاب «فلسفهی تحول تاریخ در شرق و غرب تمدن اسلامی» در تبیین نگاه فلسفهی تاریخی میتوان سه رویکرد را از هم تفکیک کرد؛ یکی رویکرد غرب، دو رویکرد مغرب اسلامی مبتنی بر سنت ابنخلدونی و سه رویکرد مشرق تمدن اسلامی مبتنی بر سنت شهید مطهری.
قوانین حاکم بر تاریخ از نظرگاه غربیها از ترکیب سه دانش فلسفه، جامعه و تاریخ بهدست میآید:
قوانین حاکم بر تاریخ و تحلیل تاریخ و ذات جوامع در مغرب تمدن اسلامی و در سنت ابنخلدونی از ترکیب سه دانش شریعت، تاریخ و جامعه بهدست میآید. دلیل اینکه در این سنت فلسفه کنار نهادهشده و شریعت جایگزین آن میشود این است که ابنخلدون برآمده از سنت فلسفی ابنرشد است. ابنرشد به بنبست شریعت و فلسفه میرسد. ابنخلدون با دیدن این بنبست شریعت را برگزیده و فلسفه را وامیگذارد.
فهم قوانین و سنتهای حاکم بر تاریخ در مشرق تمدن اسلامی و در نظرگاه شهید مطهری جنبهی الهی به خود میگیرد و میتوان از آن بهعنوان «فلسفه الهی تاریخ» یاد کرد. شهید مطهری برآمده از سنت صدرایی است و در این سنت فلسفه و شریعت بههم آمیختگی بسیاری دارند؛ لذا شهید مطهری دست به گزینش میان شریعت و فلسفه نمیزند. از نظرگاه او فلسفهی تاریخ برآمده از فلسفه، شریعت، جامعه و تاریخ است و عقلانیت نویی را نوید میدهد.
فرجام سخن
مقیاس تحلیلی رهبر انقلاب اسلامی تمدنی است. اطلاق «گام دوم» به چهلسالهی دوم پیش روی انقلاب اسلامی نیز از این جهت قابل فهم است. ایشان در تحلیلهای کلان خود در بُعد زمانی و مکانی که در آن قرار دارند محبوس نمیشوند و ورای بُعد زمان و مکان بر فراز تاریخ تمدن بشری به گذشته، اکنون و آینده مینگرند و رخدادها را نسبت به تأثیر و تأثری که در این مقیاس بر جای میگذارند، مورد توجه قرار میدهند و توجه همگان را نیز بر این بینش تمدنی جلب میکنند. طرح «پیچ تاریخی»، بیان سنتهای قرآنی در تاریخ در ظهور سقوط حکمرانان و تمدنها، نوید «آیندهی روشن» نشئههایی از نگاه فلسفهی تاریخی و تمدنی رهبر انقلاب است. ایشان در کنار دیگر رهبران و نظریهپردازان انقلاب اسلامی، باورمند بهگونهای از سیر تکامل تاریخ با ابتنای بر قواعد و سنتهایی هستند که شهید مطهری در صورتبندی نظری آن تلاش بسیاری کرد.
برای تبیین و بسط دیدگاه رهبر انقلاب باید توجه بیش از پیشی به دانش فلسفهی تاریخ داشت. با هر یک از دانشهای تاریخ، جامعهشناسی، فلسفه و فقه نمیتوان بهتنهایی دانش پشتیبان قابل اتکایی برای این بیش تمدنی یافت؛ هر یک فهمی ناتمام از طرح کلان تحلیل فلسفهی الهی تاریخ ارائه میدهند. به نظر ازجمله نیازمندیهای مهم گام دوم جمهوری اسلامی راهاندازی دپارتمان رشتهی فلسفهی تاریخ در مراکز آموزشگاهی باشد تا دانش پشتیبان آنچه در انقلاب اسلامی رقم خورده و تا به امروز بهپیش رفته تولید شود و از پی آن عقلانیت تاریخی رخداد عظیم انقلاب اسلامی شکل تامی به خود گیرد؛ عقلانیتی الهی و تاریخی که در تلاش است وضع جدیدی را سامان داده و افق جدید تمدنی بگشاید.