آقای محمد عبدالسلام سخنگوی جنبش انصارالله یمن و هیئت همراه عصر سهشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۸ با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. اهمیت این دیدار را از جنبههای مختلفی میتوان بررسی کرد. از این رو، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در یادداشتی به قلم آقای دکتر سعدالله زارعی، کارشناس مسائل منطقه به بررسی نقاط برجسته و جنبههای مهم دیدار هیئت یمنی پرداخته است.
دیدار هیئت «مجاهدین یمن» با رهبر انقلاب اسلامی، یک سرفصل مهم در مسایل منطقه به حساب میآید. این دیدار اگرچه میان شخصیتهای رسمی برگزار شد، به هیچ وجه در کادر دیدارهای رایج میان کشورها نمیگنجد. در یک سوی ملاقات، رهبر یک نظام سیاسی مقتدر جا افتاده و در سوی دیگر نمایندهای از یک جنبش انقلابی قرار داشت. چنین دیدارهایی در دنیا که به ندرت هم اتفاق میافتد، به رسانه راه نمییابد و ناهمگونی ملاقاتکننده و ملاقاتشونده در عدم رسانهای شدن مورد ملاحظه قرار میگیرد، اما در اینجا اساساً دیدارشونده میخواهد ملاقات بدون تأخیر به رسانهها راه پیدا کند بدون آنکه چیزی از نکات اصلی بیان شده در این دیدار جا بیفتد و این در حالی است که مطالب عنوان شده از سوی دو طرف در سطح «راهبردی» و حتی فوق راهبردی قرار دارد. وقتی صحبت از مقابله با طرح تجزیه یمن صورت میگیرد به معنای آغاز یک سلسله اقدامات برای برهم زدن یک طرح منطقهای است و چنین تصمیم مهمی در دیدار با یک جنبش انقلابی مطرح میشود و حال آنکه در دنیا چنین راهبردی نیازمند تشکیل یک ائتلاف بزرگ و توافقات چندجانبه است و این خود نشان میدهد در اینجا حتی حضرت آیتالله خامنهای نه در قامت رهبر یک کشور بلکه در قامت رهبر یک نهضت توفنده متکی بر عزم و اراده و توکل انسانی که فراتر از اقدام دولتی است، به «میدان» آمده و فرمان میدهد که باید توطئه تجزیه یمن شکسته شود و طرف مقابل در این ملاقات نیز خارج از عرف دیدار مقامات خارجی وعده میدهد که «انصارالله همه توان خود را برای مقابله با هر طرح تجزیه به کار میگیرد» و فراتر از آن خطاب به رهبر انقلاب اسلامی میگوید: «ما ولایت شما را امتداد خط پیامبر اسلام(ص) ولایت امیرالمؤمنین(ع) میدانیم». بنابراین ملاقات روز سهشنبه حضرت آیتالله خامنهای و هیئت یمنی یک دیدار رایج نبود و طبعاً نتایج آن نیز در چارچوب محدود دیدارهای دیپلماتیک نیست.
در سخنان رهبری دو نکته اساسی وجود داشت که البته به هم مرتبط بودند، یکی مقابله با طرح سعودی اماراتی مبتنی بر «تجزیه یمن» و دیگری نیاز جدی به نوع جدیدی از «گفتوگوهای یمنی ـ یمنی» بود.
تجزیه یمن همیشه مد نظر سعودی و امارات بوده و این همیشه در بستر جنگ دنبال شده است. در یک دورهای سعودیها که هنوز «عربستان سعودی» را شکل نداده بودند، از طریق جنگ، بخشی از یمن شامل استانهای عسیر، جیزان و نجران را تجزیه کردند که حدود ۹۴ سال از این ماجرا میگذرد. سعودیها یک بار دیگر در قالب مقابله با نظام جمهوری، وارد جنگ علیه مردم یمن شدند که به تجزیه جنوب از شمال و روی کار آمدن یک حکومت شبه مارکسیستی در جنوب و یک رئیسجمهور و در واقع پادشاه مادامالعمر وابسته به خود در شمال گردید و عملاً این کشور تجزیه شد. هماینک نیز طرح تجزیه یمن روی میز دولتهای خائن سعودی و امارات قرار دارد که باز هم از رهگذر این جنگ ۵۳ ماهه و علیرغم شکست در آن، دنبال میشود. جالب این است که قدرتهای شکستخورده باید به طرف مقابل تمکین کنند و تسلیم شوند اما در اینجا قدرت شکستخورده در صدد انتقام گرفتن از ملت پیروز یمن برآمده و گمان میکند می تواند یک جنگ طولانی مدت داخلی بین قبایل یمن در جنوب و بین شمال و جنوب برانگیزد و با فرسودن توان یمنیها و با یک حمله دیگر بر آنان مسلط شود! سعودیها و اماراتیها به شکست در این جنگ اعتراف کردهاند و حتی در سطح رسمی آنگونه که از عبارات «عبدالله المعلمی» نماینده سعودی در سازمان ملل نیز برمیآید ـ به آن اذعان دارند، در عین حال به جای آنکه برای حل مسئله، گفتوگو بین یمنیها برای رسیدن به توافق دنبال کنند، درگیر ساختن آنان با یکدیگر را در دستور کار خود قرار دادهاند. بر این اساس بحث مقابله با تجزیه با گفتوگوهای درون یمنی لازم و ملزوم یکدیگر میباشند و در کانون توجه رهبر انقلاب در دیدار با هیئت یمنی قرار گرفته است.
البته برخلاف دهه ۱۳۰۰ و دهه ۱۳۴۰ که سعودیها دو بار یمن را با جنگ، تجزیه کردند این بار آنان نمیتوانند این خیانت را به نتیجه برسانند چرا که از یکسو رزمندگان پیروز یمنی و به تعبیر دقیق حضرت آیتالله خامنهای «زنان و مردان مجاهد، مؤمن و مقاوم یمن»، صف متشکلی را به وجود آورده و به سلاح لازم نیز دسترسی دارند و اینها برای غلبه بر توطئه تجزیه یمن در میدان هستند و از آن طرف بزرگترین قدرت این منطقه یعنی جمهوری اسلامی ایران به طور جدی در مقابل تجزیه قرار دارد. البته ایران در راهبری این صحنه به خود یمنیها تکیه دارد و از این رو حضرت آقا روی گفتوگوی «قومیتهای مختلف» و نه گروههای سیاسی تأکید کردند و این البته به معنای مخالفت با مذاکره و توافق گروههای سیاسی نیست.
واقعیت مذاکرات گذشته گروههای سیاسی که نوعاً با وساطت و مدیریت سازمان ملل صورت گرفته، «نرسیدن به راهحل» بوده است. از سوی دیگر گروههای سیاسی جنوب به هیچ وجه نماینده واقعی قبایل جنوب نیستند که اگر بودند در این چهار سال حداقل توانسته بودند یک نهاد مشترک برای رفع اختلافاتشان پدید میآوردند.
تکیه رهبر انقلاب اسلامی بر شکلدهی بر گفتوگو بین قومیتها در واقع شکل جدیدی از گفتوگوی یمنی ـ یمنی است و میتواند راهگشا باشد. قبایل یمن به خوبی میدانند، در این سالها به نام آنان چه برادرکشیهایی راه افتاده و مترفان سعودی و اماراتی با خریدن مزدورانی در قبایل چه آبرویی از آنان بردهاند! امارات مدعی است از بین قبیله بزرگ «بکیل»، ۹۰ هزار مزدور جذب کرده و آموزش داده است. سعودی هم مدعی سازماندهی و آموزش همین حدود از جوانان یمنی است. اگر درگیری روزهای چهارشنبه ۱۶ مرداد تا یکشنبه ۲۰ مرداد را مبنای بررسی قرار دهیم در واقع هنر سعودیها و اماراتیها این بوده که با کنار زدن نقش واقعی قبیله جنوبی «بکیل»، بخشی از آن را به جنگ بخشی دیگر از آن فرستادهاند و فقط در همین ۵ روز سبب کشته و زخمی شدن دهها نفر از مردم این قبیله شدهاند و خدا میداند در کل این چهار سال، این دو رژیم جنایتکار با سیاستهای شیطانی خود چه بر سر این قبیله مظلوم و در نهایت چه بر سر مردم یمن آوردهاند. رهبر انقلاب اسلامی، راهحل جنوب را از یکسو درکنار زدن رژیمهای متجاوز سعودی و امارات دانسته و از سوی دیگر در به حاشیه راندن آن دسته از گروههای سیاسی که به نام قبایل با متجاوزان همدست شده و خون مردم مظلوم یمن را بر زمین ریختهاند، میداند.
خطاب حضرت آیتالله خامنهای به خاندان «بدرالدین طباطبایی الحوثی» هم خیلی جالب و شوقانگیز بود. تعبیر «برادر مجاهد و عزیز سید عبدالملک بدرالدین» و تعبیرات بلندی که برای شهیدان حسین و ابراهیم بدرالدین، برادران رهبر مجاهد و مقاوم یمن به کار بردند، عمق علاقه و ارادت حضرت آیتالله خامنهای ـ دامت برکاته ـ به مردم یمن و به خصوص به این خاندان که از سلاله پاک امام حسن مجتبی علیهالسلام هستند را نشان دادند. کما اینکه تعابیر آقای «محمد عبدالسلام» در رابطه با ملت ایران و رهبر انقلاب اسلامی همین فضای شدیداً عاطفی و صمیمانه را تداعی کرد.
دنیا هنوز تأثیر این نوع رابطه ایمانی را درک نمیکند چرا که هیچ چیز به جز مادیت را به رسمیت نشناخته و به آن باور ندارد. اما دور نیست زمانی که در روابط بینالمللی و دیپلماسی و ارتباطات بین دو دولت و دو ملت عواطف انسانی که از سرچشمه پرفیض دینی سیراب میشود، حکفرما شود و جای روابط زورمدارانه و ریاکارانه را بگیرد. چنین روزهایی نزدیک است.