اول. اواسط قرن بیستم، اوج تبلیغ برنامههای مکتب نوسازی (مدرنیزاسیون) در جهان بود. بسیاری از کشورهای توسعهنیافته، مخصوصا کشورهای آمریکای لاتین، تحت تأثیر این موج، الگوی پیشرفت خود را مبتنی بر برنامههای مدرنیزاسیون غربی بنا کردند. از نظر تئوریپردازان این مکتب، مقولهی توسعه و پیشرفت کشورها، دارای نسخهی واحدی است که هرکدام از کشورها، با انجام آن نسخه، میتوانند مانند کشورهای غربی توسعهمند شوند. اما هنوز یک دهه از اجرای این نسخه در کشورهای آمریکای لاتین نمیگذشت که با وخیم شدن بیشتر اوضاع اقتصادی- اجتماعی این کشورها، شکست برنامههای این مکتب اعلام شده و راهحلهای جایگزینی برای آن مطرح شد. عمدهی پرسش منتقدین این نظریه آن بود که چرا اساسا کشورهای مختلف جهان که دارای ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی مختلف، و با منابع و ظرفیتهای مادی و معنوی گوناگونی هستند، از یک نسخهی واحد برای پیشرفت استفاده کنند؟ آن هم نسخهای که توسط کشورهای غربی که سابقه استعماری نیز داشتهاند، برای آنها در نظر گرفته شده است.
دوم. در ایران نیز حداقل از مشروطه به بعد (اگرچه قبل از آن هم میتوان ریشههای این موضوع را جستجو کرد)، این تفکر در بخشی از حاکمان و نخبگان این کشور پدید آمد که ایران و ایرانیجماعت برای پیشرفت، چارهای ندارد جز آنکه سر تا پا غربی شود و از غرب پیروی کند. «یک عدّهای از غربزدهها، از صد سال پیش تبلیغ کردند که اگر میخواهید کشورتان پیشرفته بشود و ایران جلو بیفتد، بایستی بروید در ذیل غرب تعریف بشوید... این فکرِ غلطی بود؛ حالا در مورد بعضی از آن کسانی که این فکر را القا میکردند، خائنانه هم بود، [امّا] بعضی خائنانه نبود، جاهلانه بود. امروز هم هنوز کسانی از دنبالههای آنها -و باید گفت تفالههای آنها- همین فکرها را ترویج میکنند که ما در ذیل غرب بایستی پیشرفت کنیم.»(۱۳۹۶/۰۷/۲۶) تحت تأثیر همین تفکر بود که در دوران پهلوی اول و دوم، و با سراب رساندن ایران به "دروازههای تمدن"، نسخههای واراداتی چون اجرای سیاستهای اصلاحات ارضی و اصل چهار ترومن در ایران اجرا شد و نتیجهی آن چیزی جز ۲۰ برابر شدن واردات ایران از آمریکا نبود. «در دوران رژیم گذشته، شاهِ دستنشانده و خائن میخواست این راه حلّ کاذب را با عنوان دروازهی تمدّن بزرگ برای این مردم به ارمغان بیاورد. البته سالها روی این زمینه کار شده بود؛ فلاکت اخلاقی در حد اعلی بود؛ ورشکستگی معنوی و روحی و علمی در این کشور، بینظیر بود. با نام دروازهی تمدّن بزرگ و با نام مدرنیزم ایرانی میخواستند به بقیهی موجودی معنویت کشور چوب حراج بزنند. شاهِ عیاشِ بیسوادِ مفلوک در مقابل بیگانه و مقهورِ پنجهی امریکا و صهیونیسم، و ملتی که تحقیر شده و مورد اهانت قرار گرفته بود؛ این مدرنیزم ایرانی مال همانهاست. اینکه مدرن شدن و به تمدّن واقعی رسیدن نیست. مظهر آن راه کاذب این بود که در اینجا هر نقطهای که میشد از آن پول ساخت، لانهای برای عوامل و ایادی کمپانیهای خارجی بود.»(۱۳۸۰/۰۲/۱۲)
سوم. متأسفانه آنکه، چنین تفکری بعد از انقلاب هم در بخشی از نخبگان کشور تداوم پیدا کرد و در مقاطعی، با نادیدهگرفتن تجربههای پیشین، مجددا به سمت اجرای نسخههای غربی حرکت شد. ماه رمضان امسال، رهبر انقلاب در دیدار با مسئولان نظام، با اشاره به غیرقابل اعتماد بودن نسخههای غربی برای پیشرفت، چنین فرمودند: «بدانیم نسخههای غربی برای ما قابل اعتماد نیستند. من نمیگویم بکلّی رد کنیم؛ نه، بسنجیم. تسلیمِ بیبروبرگردِ نسخههای غربی نمیشود شد؛ نه در زمینهی اقتصاد، نه در زمینههای دیگر مثل مسئلهی جمعیت... مشکل اقتصادی کشور هم همینجور است؛ با نسخههای غربی درست نخواهد شد. تاکنون هم در طول سالهای مختلف هروقت نسخههای غربی را به کار گرفتیم، سودی نبردیم، از یک جاهایی ضرر کردیم؛ قضیهی تعدیل وقتیکه در دههی هفتاد پیش آمد، مشکل عدالت اجتماعی در کشور ما بهمعنای واقعی کلمه ضربه خورد، شکاف طبقاتی به وجود آمد؛ ممکن است یک فوائدی داشت امّا این ضررهای عمده را هم ما تحمّل کردیم.»(۱۳۹۷/۰۳/۰۲)
چهارم. درست گفتهاند "من جرّب المجرّب حلّت به النّدامة. " یعنی «اگر از تجربهها درس نگرفتیم، قطعاً ضرر خواهیم کرد. باید تجربهها را در مقابل چشم خودمان بگذاریم، ملاحظه کنیم و از این تجربهها درس بگیریم.»(۱۳۹۷/۰۳/۰۲) امروز اگر برخی افراد، دچار فراموشی تاریخی شده و تجربههای صد سال اخیر این کشور در تعامل با غرب را، فراموش کردهاند، حداقل تجربهی چند سال اخیر پیش روی ماست. در سالهای اخیر، با این تصور که میتوان با آمریکا نشست و به نتیجهی مطلوب رسید و مشکل کشور یعنی تحریمها را حل کرد، بر سر میز مذاکرات حاضر شدیم. مذاکرات گرچه با نگارش متنی موسوم به "برجام" به انتها رسید، اما نه تنها مشکل تحریمها حل نشد، بلکه تحریمهای جدیدی هم مشمول ایران شد. تجربهی برجام بار دیگر نشان داد که با نسخههای وارداتی، نمیتوان مشکل کشور را حل کرد و بنابراین «گره زدن حلّ مسائل کشور به برجام و امثال برجام یا به مسائل خارجی، یک خطای بزرگی است. ما نبایستی مسائل کشور را، مسائل اقتصادی کشور و مسائل گوناگون کشور را گره بزنیم به امری که از اختیار ما خارج است، در بیرون کشور تدبیر میشود و تصمیمگیری میشود... نمیتوانیم ظرفیت کشور را معطّل توافق برجام بگذاریم؛ مدّتی معطّل اجرای برجام، مدّتی معطّل خروج و عدم خروج از برجام؛ آن هم در مقابل دشمنی مثل آمریکا.»(۱۳۹۷/۰۳/۰۲) امروز بیش از هر زمان دیگری، میتوان "بنبست تفکر غربگرایی" و نسخههایی که به تبع آن برای کشور پیچیده شده است را ملاحظه کرد. این وضع باید تغییر کند، با رجوع به ظرفیتها و توانمندیهای داخلی.