دست و پا گم کرده ی کوی تمنای توام
با دو چشم آرزو مست تماشای توام
وصف گلزار جمالت دامن از دستم ربود
همچنان آیینه، گلچین سراپای توام
مژده دیدار دارم با نگاه اشتیاق
از نسیم و سبزه ی نورسته جویای توام
با همه لب تشنگان واده ی عشق و جنون
در امید جرعه ای از شهد مینای توام
مهلتی خواهم که مژگان در جمالت وا کنم
از اجل منت کش امروز و فردای توام
از خیال کشتنم بگذر که در میدان عشق
صید بسمل گشته ی افتاده در پای توام
رخوت ساحل نشینی شور عصیانم فزود
ناز طوفانت کشم، مشتاق دریای توام
راه و رسم دلبران دانی و می داند "حمید"
در جهان دلبری قانع به ایمای توام