اسم شناسنامهایت جابهجا شده
یک گوشه چسب خورده و جایی جدا شده
اصلا درست نیست که تو دست بردهای...
اصلا چطور سن تو این گوشه جا شده
حالا بلندقدتر و زیباتر و بزرگ
مردی جسور جای تو از عکس پا شده
تو، توی این لباس نظامی... عقاب... نه!
یک غنچه بین این همه گلهای واشده
دل جزء کوچکیست برای رها شدن
وقتی که ذره ذره تنت مبتلا شده
دستت منوری شده در بادهای داغ
دستی که خسته از قفس شانهها شده
در آخر تشهد مادر خبر رسید
جبران چند سال نماز قضا شده
زنهای خانه کفش تو را جفت میکنند
پایت اگرچه طعمۀ خمپارهها شده
مردان دِه بر آب روان حجله ساختند
دستان خواهران تو غرق حنا شده
حالا شناسنامۀ تو سنگ سادهایست
آنجا به نام کوچک تو اکتفا شده
اینگونه تکههای یونیفرم خونیات
پرچم برای صلح در این روستا شده