همیشه برده خواه تو، همیشه مات خواه من
بچین، دوباره می
زنیم، سفید تو، سیاه، من
ستاره
های مهره و مربّعات روز و شب
نشسته
ام دوباره روبه
روی قرص ماه، من
پیاده را دو خانه تو، وَ من یکی، نه بیشتر
همیشه کلّ راه تو، همیشه نصف راه، من
تمسخر و تکان اسب و اندکی درنگ، تو
نگاه و دست بر پیاده، باز هم نگاه، من
یکی تو و یکی من و یکی تو و یکی نه من
دوباره روسفید تو، دوباره روسیاه، من
دوباره شادِ لذّت نبرد تنبهتن تو و
دوباره شرمسار ارتکاب این گناه، من
تو برده
ای و من خوشم که در نبرد زندگی
تو هستی و نمانده
ام دمی بدون شاه من