مستی نه از پیاله نه از خُم شروع شد
از جادهی سهشنبهشب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آینه
آنقدر خیره شد که تبسم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب هیچیک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
آهی کشیدم و غمم از شیشهها گذشت
دلتنگی مزارع گندم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربّنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السّلام علیکم شروع شد