به شعر گفته
ام این دفعه درد را بکشد
هنوز صحنۀ تو در نبرد را بکشد
تو را شبیه غزل یا نه از غزل بهتر
کسی که زخم در او غنچه کرد را بکشد
تو را که گرم
ترین خاطرات دیروزی
تمام دل
خوشی فصل سرد را بکشد
تو را شهید غزل
های عشق کرده و بعد
به نام شعله فقط رنگ زرد را بکشد
خطوط چهرۀ یک آشنای زخم و سکوت
به شعر گفته
ام این دفعه مرد را بکشد
همچون نسیم صبح و سحرگاه می
رود
هر کس میان صحن حرم راه می
رود
از هر چه غصّه دارد و غم می
شود رها
هر سائلی به خدمت این شاه می
رود
وقتی فرشته
های حرم بال می
زنند
از سینه
های شعله
زده، آه می
رود
اینجا بهشتِ روی زمینِ فرشته
هاست
از کوی تو فرشته به اکراه می
رود
خورشید در طواف حرم! وه چه دیدنی
ست
هر شب به پای
بوسی آن ماه می
رود
باب
الجواد راه ورودی به قلب توست
حاجت
رواست هر که از این راه می
رود