زن رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت
اسمی عظیم بود که چون راز سر به مهر
در خانۀ علی سر افشای خود نداشت
امّ
البنین کنایه
ای از شرم عاشقی
ست
کز حجب تاب نام دل
آرای خود نداشت
در پیش روی چار جگرگوشۀ بتول
آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت
زن نه! همای عرش
نشینی که آشیان
جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت
در عشق، پاره
های جگر داده بود و لیک
بعد از حسین میل تسلاّی خود نداشت
عمری به شرم زیست که عبّاس وقت مرگ
دستی برای یاری مولای خود نداشت