دیدار شاعران ۸۹ | شعرخوانی آقای علی معلم دامغانی
دریغ است از ولی اما ولی تنهاست بیمردم
علی آری علی حتی علی تنهاست بیمردم
برای دفع دیوانی که آغالیدهاید آنک
عقیم از مصطفی زادن هبل بالیدهاید آنک
کم از زنهای برزنهای بیآزرم بیآزر
بتی بالیدهاید از خرقه دستی خون و دستی زر
بر آن حوضی که جامی میدهند البته بیسر را
کساد از کاسهها در کوزه خواهد کرد کوثر را
در این عشرتسرا از جوش عیاشی و اوباشی
علی القصه خواهد ماند و حوضش حوض نقاشی
حقیقت زیر سنگ آز و ناز است از شما از ما
خدا بیزار و آیین بینیاز است از شما از ما
چه میخواهیم از این خدمت به جای خویشتن کردن
غرامت بر خدا هشتن برای خویشتن کردن
چو خضراء دمن از من خسی بالید و خَس تر شد
و خرهایی که استر شد و پرهایی که بستر شد
مَبیعی بود و شیطان چانه زد تا پیر شد بلعم
زر و زن را میانجی کرد و غافلگیر شد بلعم
صلای آسمانی چون مسیحا را فروگیرد
بمان تا یوشَع احمد، اَریحا را فروگیرد
ألا یا قُومَنا قوموا إذا اَلصُّبحُ مِصباحا
لَنا فیالصُّبح آثارٌ ألیسَ الصُّبحُ إصباحا
سلامان میزند ساقی به گلبانگ خراسانی
بأنّ اللّیلَ قد ولّی و أنّ الدیکَ قد ساعا
مشرّف کرد خواهی ماه من از باده مستان را
سلامُ اللهِ بسمِ الله روشن کن شبستان را
تو میآیی و گیتی گریه خواهد شد برای تو
به تیغ این تیغ کژدم قریه خواهد شد برای تو