دریغ است از ولی، امّا ولی تنهاست بی
مردم
علی، آری علی! حتّی علی تنهاست بی
مردم
برای دفع دیوانی که آغالیده
اید آنک
عقیم از مصطفیزادن، هُبل بالیده
اید آنک
کم از زن
های برزن
های بی
آزرم بی
آذر
بتی بالیده
اید از خرقه، دستی خون و دستی زر
بر آن حوضی که جامی می
دهند البتّه بی
سر را
کساد از کاسه
ها در کوزه خواهد کرد کوثر را
در این عشرت
سرا از جوش عیّاشی و اوباشی
علی القصّه خواهد ماند و حوضش، حوض نقّاشی
حقیقت زیر سنگ آز و ناز است از شما از ما
خدا بیزار و آیین بی
نیاز است از شما از ما
چه می
خواهیم از این خدمت به جای خویشتن کردن
غرامت بر خدا هشتن، برای خویشتن کردن
چو خضراء دمن از من خسی بالید و خَس
تر شد
و خرهایی که استر شد و پرهایی که بستر شد
مَبیعی بود و شیطان چانه زد تا پیر شد بلعم
زر و زن را میانجی کرد و غافل
گیر شد بلعم
صلای آسمانی چون مسیحا را فروگیرد
بمان تا یوشع احمد اریحا را فروگیرد
الا یا قومنا قوموا اذا اَلصّبح مصباحا
لنا فیالصّبح آثارٌ الیس الصّبح اِصباحا
صلامان می
زند ساقی به گلبانگ خراسانی
بأنّ اللّیل قد ولّی و أنّ الدّیک قد صاحا
مشرّف کرد خواهی ماه من از باده مستان را
سلام الله بسم الله، روشن کن شبستان را
تو می
آیی و گیتی گریه خواهد شد برای تو
به تیغ، این تیه کژدم قریه خواهد شد برای تو