آخرین شب مراسم عزاداری و سوگواری ایام فاطمیهی ۱۴۳۷ در حسینیهی امام خمینی رحمهالله برگزار شد. در این مراسم جناب آقای محمدرضا طاهری به مرثیهخوانی و نوحهسرایی پرداخت. پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن اشعار خواندهشده توسط ایشان را منتشر میکند.
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست
شهر پرآشوب امکان کوچهراهی بیش نیست
یوسف دل را نگه دار از زلیخای هوس
بگذر از دنیا که دنیا قعر چاهی بیش نیست
کم بجو آب حیات از تیرگیهای وجود
تشنگی گاهی سراب است، اشتباهی بیش نیست
یابن آدم! روی گندمگون به روی خاک نِه!
گاه اسباب نزول دل گناهی بیش نیست
در صف میدان کجا از کاه باید کوه ساخت
کوه مانید ای دلیران! خصم کاهی بیش نیست
روسفیدیهای محشر با شرف آید به دست
هر کسی ذلت پذیرد روسیاهی بیش نیست
دل حریم نور گردد با نگاه فاطمه
آری آری! انتظار ما نگاهی بیش نیست
با نگاهش سینه ما وادی أیمن شود
هرچه داریم از تجلیهای او روشن شود
هر که فرمان داد در پیش خدا تسلیم را
الحق از رفتار او آموخت این تعلیم را
یازده آیینه او آفتاب روشناند
ساکنان سایه نُه چرخ و هفت اقلیم را
کی به استقبال غیر از او پیمبر ایستاد
در کجا دیدند جز او این همه تکریم را
او که با شوقش هزاران سدره و طوبی شکفت
او که با اشکش رقم زد کوثر و تسنیم را
او که نامش آبروی دفتر تاریخ شد
او که رنگین کرد با خون صفحه تقویم را
رفت در آتش که گلهای شهامت بشکفد
اینچنین باید که رفتن راه ابراهیم را
پیرو زهرا کجا ترسد دگر تهدید را
پیرو زهرا هراسان کی شود تحریم را
خطبههایش یک به یک خوف و رجا را زنده کرد
ندبههایش بانگ زد مرز امید و بیم را
حال زهرا رفته و غم میهمان باغ اوست
این زبان حال مولایم علی در داغ اوست
از جهانی دل بریدم دلبرم آمد به یاد
در خروش افتاد سینه کوثرم آمد به یاد
شرحی از داغ شقایق در گلوی باد بود
ناگهان اوراق سرخ دفترم آمد به یاد
خواستم سیلاب خون از دیدهام جاری کنم
ناگهان اشک روان دخترم آمد به یاد
آه ای دل! زائر پهلوی مجروحش شدم
نالهها در بین دیوار و درم آمد به یاد
دست، بازوی تورمکرده را حس کرده است
آن دفاع بینظیر همسرم آمد به یاد
ای دریغا چوبه تابوت بر دوش من است
ای مدینه ماتم پیغمبرم آمد به یاد
فاطمیه با غم امالبنین همراه شد
آری آری! روضه آبآورم آمد به یاد
ای دریغا دستهای او جدا از تن شده
زخم او بسیار داغ اکبرم آمد به یاد
روز محشر دستهای او شفاعت میکند
رتبه سقا به روز محشرم آمد به یاد
آرزومندیم با لطفش نظر بر ما کند
دستهای او گره از کار دلها وا کند