هر انقلابی برای تداوم خود نیازمند تولید و بازپروری "اندیشه" است. اگر انقلابها نتوانند در پاسخ به نیازهای جدید تولید اندیشه کنند، ارتباط خود با "زمان" و "زمانه" را از دست داده و با خطر تحجر و واپسگرایی مواجه میشوند. از سوی دیگر تجربه تاریخی به ما نشان داده است که تحمیل واژههای دشمن بر نهضتها و حرکتهای انقلابی در طول تاریخ سبب انحراف آنها شده است. به همین دلیل یکی از هشدارهای مستمر رهبر انقلاب اسلامی بر مراقبت از کلمات و واژهسازی در مسیر حفظ انقلاب بوده است. «یکی از چیزهائی که در هر حرکت عمومی و در هر نهضت لازم است، این است که بر اساس تفکرات و مبانی پایهای این نهضت و این جریان، هم بایستی واژهسازی بشود، هم بایستی نهادسازی بشود.»
(۱۳۹۰/۰۷/۲۲) پس هر انقلاب نیازمند "ادبیات سیاسی" مخصوص به خود نیز هست.
اول: هر انقلابی برای تداوم خود نیازمند تولید و بازپروری "ادبیات سیاسی" مخصوص به خود است. در غیر اینصورت ممکن است به ادبیات دشمن پناه ببرد. «وقتی یک فکر جدید... مطرح میشود، مفاهیم جدیدی را در جامعه القاء میکند؛ لذا این حرکت و این نهضت باید واژههای متناسب خودش را دارا باشد؛ اگر از واژههای بیگانه وام گرفت، فضا آشفته خواهد شد، مطلب ناگفته خواهد ماند.»
(۱۳۹۰/۰۷/۲۲) استفاده از ادبیات سیاسی بیگانه حتی ممکن است به مرور، انقلاب را از مسیر اصلی خود منحرف کند. آنچنانکه ملت ایران در تجربهی تاریخی خود از این نمونهها به چشم دیده است. یک نمونهی آن، "نهضت عدالتخانه" است که توسط علما و فقهای شیعه در عصر قاجار راه افتاد اما در مسیر خود به دلایل مختلف منحرف شد و تبدیل شد به چیزی که امروزه آن را به نام "مشروطه" میشناسیم. ماجرا از آنجا آغاز شد که عدهای از انقلابیون به سفارت انگلیس پناه برده و سرخوش به "دیگ پلو"شدند. در نامهی وکیلالدوله به اتابک دربارهی کمک نظام سلطه وقت به متحصنین در سفارت چنین آمده است: "دیشب هشت خروار برنج به آب ریخته بودند و تمام تهران آنجا است. قند و چایی و سایر ملزومات که اندازه ندارد. دیروز تجار بیست هزار تومان چک فرستاده از بانک انگلیس آوردند. مسلم است این وجوهات را جز دولت انگلیس نمیدهد..." اما پناه بردن به بیگانه، به مرور موجب تغییر ادبیات سیاسی انقلابیون نیز شد. مرحوم دُری دربارهی تأثیر استعمارگران بر تغییر ادبیات سیاسی انقلابیون چنین مینویسد: "تا این وقت سخن از مشروطه در میان نبود و این کلمه را کسی نمیدانست. لفظ مشروطه را به مردم تهران اهل سفارت القا کردند... یک روز طرف عصر، بنده با سه نفر از معممین درب سفارت ایستاده بودم. درشکهی شارژ دافر سفارت از قلهک وارد شد. همینکه درشکه به محاذات ما رسید ایستاد. بعد خانم شارژ دافر از درشکه پیاده شد... گفت آقایان شما برای چه اینجا آمدهاید؟ یک نفر گفت: ما آمدهایم اینجا یک مجلس عدالت میخواهیم. گفت: نمیدانم مجلس عدالت چیست! گفت: یک مجلسی که دانشمندان ما، ریشسفیدان ما در آن بنشینند، نگذارند حکام و سلاطین به ما ظلم کنند. گفت: پس شما یقین مشروطه میخواهید. این اولین دفعه بود که ما لفظ مشروطه از زبان خانم شارژ دافر شنیدیم." استفاده ادبیات سیاسی بیگانگان و تبدیل نهضت عدالتخانه به مشروطه، یکی از عوامل انحراف این نهضت شد تا جاییکه کار از دست علما و روحانیون به مرور خارج شد و به دست روشنفکران و جریان وابسته به غرب افتاد.
دوم: شاید به دلیل همین تجربهی تاریخی بود که انقلاب اسلامی از همان ابتدای شروع نهضت، ادبیات سیاسی خاص خود را نیز به وجود آورد. بهعنوان مثال، در حالیکه اکثر انقلابهای همعصر با انقلاب اسلامی برای کشورهای استعمارگر از اصطلاح "امپریالیسم" استفاده میکردند اما امام خمینی
رحمةاللهعلیه اصطلاح "استکبار" را به کار بردند. «ما از کلمهی امپریالیسم استفاده نکردیم؛ کلمهی استکبار را آوردیم. ممکن است یک زوایائی در معنای امپریالیسم وجود داشته باشد که مورد نظر ما نیست... لذا این را مطرح کردیم، در انقلاب جا افتاد؛ دنیا هم امروز منظور ما را میفهمد.»
(۱۳۸۹/۰۹/۱۰)
یا مثلا در حالیکه اکثر نخبگان فکری و سیاسی کشور از اصطلاح "توسعه" برای حرکت رو به جلوی نظام استفاده میکردند، رهبر انقلاب واژهی "پیشرفت" را بهکار بردند. «کلمهی پیشرفت را ما با دقت انتخاب کردیم؛ تعمداً نخواستیم کلمهی توسعه را به کار ببریم. علت این است که کلمهی توسعه، یک بار ارزشی و معنائی دارد؛ التزاماتی با خودش همراه دارد که احیاناً ما با آن التزامات همراه نیستیم، موافق نیستیم. ما نمیخواهیم یک اصطلاح جاافتادهی متعارف جهانی را که معنای خاصی را از آن میفهمند، بیاوریم داخل مجموعهی کار خودمان بکنیم. ما مفهومی را که مورد نظر خودمان است، مطرح و عرضه میکنیم؛ این مفهوم عبارت است از پیشرفت.»
(۱۳۸۹/۰۹/۱۰)
سوم: این روزها، دشمنان انقلاب از ادبیات سیاسی "میانهرو- تندرو" برای تقسیمبندی مردم ایران و رسیدن به مقصود خود استفاده میکنند. «آنهایی که میگویند تندرو، منظورشان کسانی است که در راه انقلاب مصمّمتر و پایدارترند؛ حزباللّهیها را میگویند تندرو.»
(۱۳۹۴/۱۲/۰۵) از نظر دشمن، تندروها یا بهتر بگوییم نیروهای مؤمن حزباللهی و بسیجی «خاکریزهای مستحکم» انقلاب هستند که با وجود آنها نمیتوانند پروژهی «نفوذ» را تکمیل کنند. پس «یکی از چیزهایی که مکمّل این نفوذ است، تخطئهی کسانی است که بر اصالتها، بر نگاه درست، بر ارزشها پای میفشارند.»
(۱۳۹۴/۰۹/۰۴) از نظر دشمن، «میانهرو [هم] کسی است که در مقابل آنها تسلیم باشد.»
(۱۳۹۴/۱۲/۰۵) یعنی همان «خاکریز نرم» : «مثل خاکریزِ نرم نباشید که دشمن از هرجا خواست بتواند در شما نفوذ کند؛ مستحکم باشید.»
(۱۳۹۳/۱۰/۱۹) در حالیکه از نظر اسلام، «در مقابل میانهرو تندرو نیست؛ در مقابل میانهرو، منحرف است. آن کسی میانهرو نیست که منحرف از راه و منحرف از جادّه است؛ امّا در جادّه، بعضیها تندتر میروند و بعضیها کندتر میروند. تند رفتن در صراط مستقیم چیز بدی نیست؛ سابِقوا اِلی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم؛ جلوتر بروید.»
(۱۳۹۴/۱۲/۰۵) باید نقشهی دشمن و ادبیات آن را شناخت. وگرنه ممکن است برخی افراد و جریانها از جادهی حق منحرف شوند و کشور را نیز دچار انحرف کنند. جوان مؤمن انقلابی همان خاکریز مستحکم انقلاب است که میتواند از انحراف در انقلاب و اصول آن جلوگیری کند. الفاظ معانی خودشان را دارند و معانی سبب میشوند که رفتارها تحت تاثیر قرار بگیرد. عدالتخانه در اثر تکرار ادبیات سیاسی دشمن به مشروطه تبدیل شد و بعد هم از مسیر خودش منحرف شد. انحراف از مسیر حق، نتیجه تکرار ادبیات سیاسی دشمن است.