یادداشت نشریهی خط حزبالله ( شمارهی سوم)
«سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی از مستشاران ارشد نظامی ایران در سوریه، در حوالی حلب به شهادت رسید.» خبر کوتاه بود. آنها که شهید را میشناختند آه افسوس و حسرت کشیدند. عدهای هم بودند که برایشان سؤال شد سردار در سوریه چه میکرد؟ بهراستی چرا خون مطهر حاج حسین همدانی صدها کیلومتر دورتر از وطن و در شمالیترین استان سوریه به زمین ریخته شد؟
۱. اهمیت استراتژیک سوریه در محور مقاومت: اگرچه پادشاه جوان اردن در سال ۱۳۸۳ از سوی غربیها ماموریت یافت کلید واژهی "هلال شیعی" را وارد ادبیات سیاسی جهان اسلام کند تا به ایران هراسی و شیعه هراسی دامن بزند، اما امروز بیش از آن سخن از محور مقاومت و موفقیتهایش در سطح منطقه رواج دارد. بارزترین نکته در مروری اجمالی بر تحولات سالهای اخیر منطقهی غرب آسیا، نزاع محور مقاومت با رژیم صهیونیستی و اذناب منطقهای و فرامنطقه آن و دست بالای محور مقاومت در همه این سالهاست. آزادسازی جنوب لبنان، جنگ ۳۳، نبرد ۲۲ و ۸ روزه غزه در کنار توفیقات روزافزون جمهوری اسلامی در حوزههای علمی، نظامی و هستهای گوشهای از دست آوردهای نیروهای انقلابی و جهادی در پهنهی دریای مدیترانه تا خلیج فارس است. بههمین دلیل اسرائیل و حامیانش فرصت بحران داخلی سوریه را غنیمت شمرده و همهی همت خود را مصروف ضربه زدن به محور مقاومت از طریق فروپاشی دولت این کشور و از بین بردن تمامی زیرساختها و توان نظامی آن، کردند. اکنون سوریه نماد مقاومت و شکستناپذیری آن است. نکتهای که سید حسن نصرالله هم به آن اشاره میکند: «زمانیکه جوانان ما در سوریه به شهادت میرسند برای لبنان و سوریه و فلسطین شهید میشوند اگر سوریه رفت، فلسطین و قدس از دست میروند و گم میشوند». سوریه در سالهای متوالی از سویی همچون خاکریزی گسترده در مقابل تجاوزات صهیونیستها پایداری کرده تا مانع گسترش خطر اسرائیل شود و از سوی دیگر مسیری امن و کانالی مطمئن برای حمایت و پشتیبانی از حزبالله لبنان و حماس و جهاد و سایر گروهای فلسطینی بوده است. به همین دلیل است که سید مقاومت میگوید: «اگر سوریه سقوط کند مقاومت محاصره خواهد شد و اسرائیل به لبنان خواهد آمد و همهی دستاوردهای مقاومت از بین خواهد رفت، سوریه "کمر مقاومت" است و مقاومت نمیتواند همینطور تماشاچی باشد و ببیند که این کمر شکسته میشود.»
۲. حضور گروههای تکفیری- تروریستی در شام: مهمتر از تهدیدات امنیتی این گروهها برای منطقهی ما و بلکه کل جهان، اندیشه و برنامهای است که چنین گروههایی را تاسیس و تجهیز کرد. سیمور هرش تحلیلگر سرشناس آمریکایی در سال ۲۰۰۷ در گزارشی از همکاری دولت وقت آمریکا و عربستانسعودی برای تضعیف ایران و حزبالله در سوریه و لبنان خبر داده و محصول جانبی این همکاری را رشد و روی کار آمدن گروههای افراطی سلفی در منطقه میداند. غرب با راهاندازی و حمایت از این گروهها دو هدف را دنبال میکند؛ اولا انحراف در مسیر بیداری اسلامی و تضعیف محور مقاومت؛ ثانیا ادامه بازی نخنما شدهی مبارزه با تروریسم و تشکیل ائتلاف فشل ضد داعش تا بلکه بتوانند از طریق آن هم خود را فرشتهی نجات جا بزند و هم نقش خود را در تقویت داعش، النصره و ... پنهان کند. حال این سوال مطرح میشود که چرا عدهای هنوز به صداقت و توانمندی آمریکا باور دارند و برای حل مشکلات به آن دخیل میبندند؟
۳. دفاع از اماکن مذهبی و مقدسات: با این همه تنها وجود بارگاه حضرت زینبسلاماللهعلیهما و دیگر اماکن مذهبی هم کافی است تا چرایی حضور مستشاری ایران در سوریه و شهادت شاطریها، اللهدادیها، باغبانیها و همدانیها مشخص شود. آنها شب و روز در جای جای سوریه مبارزه کردند تا امنیت روز و شب تهران و مشهد و اصفهان و زاهدان فراهم شود. «این شهید همدانی که چند روز قبل شهید شد... اینها اسمی هم ندارند؛ یک تعدادیشان معروف میشوند و شناخته میشوند، اکثرشان معروفیتی هم ندارند اما اینها دارند امنیت را برای من و شما حفظ میکنند. اگر امنیت نباشد، دانشگاه نیست، تحقیق نیست، پژوهش نیست، نخبهسازی نیست. آنجایی که امنیت نیست، در واقع هیچچیز نیست» (۲۲/۷/۹۴) هوشیاری این است که دشمن را در نه در خانه یا پشت در بلکه هزاران کیلومتر آن ورتر متوقف کنی و شکست دهی، راهبردی که ایران انقلابی آن را با حاج "احمد متوسلیان" و یارانش آغاز کرد و تا حضور در سوریه و راهاندازی گروههای "دفاع وطنی" و تشدید روحیه مقاومت و انقلابیگری در سوریها ادامه داشت. درست از همان ایام بود که ورق در شام برگشت و حلقهی محاصرهی دمشق شکسته شد تا بار دیگر بر همگان اثبات شود که محور مقاومت هرجا که پا بگذارد موفقیتها را به نام خود ثبت میکند. موضوعی که رهبر معظم انقلاب اینگونه به آن اشاره میکنند: «جمهوری اسلامی، به توفیق الهی و به حولوقوّهی الهی، نه فقط مانع نفوذ دشمن در درون خود میشود، [بلکه] تا حدود زیادی مانع پیاده کردن نقشههای دشمن در منطقه هم شده است» (۱۵/۷/۹۴). همین عزم و اراده همراه با برنامهریزی دقیق و حضور منسجم است که باعث شده سوریهای که یکی از حامیان برجسته منطقهایش سه سال پیش گفت"میخواهد تا چند هفته دیگر با برادرانش ـ همان تروریستهای مخالف حکومت سوریه- در مسجد اموی دمشق نماز بخواند"، اکنون در شرایطی قرار بگیرد که روسیه با قوای نظامیش همسوتر با محور مقاومت به هدف قرار دادن مواضع تکفیریها بپردازد و چین هم عزمش را برای کمک نظامی در سوریه جزمتر نماید. لذا امروز دشمن متجاوز که طبیعتش در "پنجه انداختن" است احساس کرده که خاکریز سوریه قابل نفوذ نیست و سخن از راه حل سیاسی به میان میآورد. اینها همه از "توفیقات مقاومت" است و ناشی از خون پاک شهدای سوری، ایرانی، عراقی، لبنانی، افغانی و ... در این سرزمین پیر و جوان، از سردار همدانی تا جهاد مغنیه، خون شان به زمین ریخت تا درخت مقاومت و بیداری اسلامی را آبیاری کنند تا امروز به جایی برسد که "تُرهِبونَ بِه عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم". در تحلیل وقایع سوریه مهمترین مسئله گم نکردن ریشهی اصلی و پشت پرده آن است. متوقف شدن در گروههای تکفیری و اقداماتشان بدون توجه به علل و حامیان شکلگیری آنها به بیراه رفتن است. نمیتوان موضوعی چالشی را در منطقه غرب آسیا بررسی کرد و ردی از صهیونیستها ندید. محور سیاستهای آمریکا در منطقه هم حفظ و تقویت این رژیم جعلی است. از همین جاست که اختلاف مبنایی ما با آمریکاییها آغاز میشود ما رژیم صهیونیستی را غده سرطانی میدانیم که «۲۵ سال آینده را نخواهد دید» و آمریکا حفظ کیان آن را اصل تغییرناپذیر سیاست خارجیاش. از منظر آمریکاییها، خاورمیانه جدید، تجزیه منطقه، راهاندازی و حمایت از گروههای تروریستی، پشتیبانی تمام قد از رژیمهای دیکتاتوری، همه و همه برای حفظ امنیت اسرائیل است. مایهی تعجب این است که «سهلاندیشان» داخلی این تضاد آشکار را نمیبینند و میگویند چرا با مذاکرهی با آمریکا مخالفت میکنید؟ مگر میشود سرداری چون حاج حسین همدانی پس از حدود ۴۰ سال مبارزه و جهاد، سرانجام برای تأمین امنیت ایران و جلوگیری از نفوذ دشمنان در ستیز با ایادی آمریکا به شهادت برسد و اقلیتی «بیخیال» و «سادهاندیش» که، در مقابل انبوه عظیم جمعیت انقلابی و آگاه و بصیر کشور چیزی نیستند اما فعالند، بهدنبال مذاکره با شیطان بزرگ برای رسیدن به آرزوهای خود باشند؟ واقعیت این است که شهادت همدانی سند "پنجه در پنجه" بودن ما با نظام سلطه و آمریکاست. کوتاه اندیشی و بیفکری است اگر این "اتفاق" را "دست دادن" بدانیم.