پنجمین شب عزاداری سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام، با حضور حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در حسینیه امام خمینی رحمهالله برگزار شد.
در این مراسم آقای محمدرضا طاهری مدیحهسرایی کرد که متن اشعار خواندهشده توسط وی به شرح زیر منتشر میشود:
شاعر: حجت الاسلام جواد محمدزمانی
بگذار تا این باده آتشگون بماند
همرنگ با افسانه و افسون بماند
بگذار تا در جبر ذهن کجمداران
این کارها بر گردن گردون بماند
رفتند یاران پرخروش و برنگشتند
این داغ تا کی بر دل کارون بماند؟
شهرت ندارد عاشقی بی نام معشوق
لیلی تجلی کرد تا مجنون بماند
آری توان یک عمر از زلفش سخن گفت
اما کجا بی لطف او مضمون بماند؟
یا رب ظهور یار را نزدیکتر کن
در پرده تا کی حسن روزافزون بماند؟
وقتی که خون پیروز بر شمشیر باشد
کی نام عاشق بی نثار خون بماند؟
همراه موسی بودن اینجا افتخار است
اما برای آنکه با هارون بماند
گفتی که در زقّوم خود صهیون بمیرد
گرم از طراوت شاخهی زیتون بماند
ما در تب غزّه خروشی تازه دیدیم
از انقلاب سرخ تو آوازه دیدیم
غزّه، زمینش، آسمانش، کوچهراهش
مردان، زنان و کودکان بیپناهش
هیهات مناالذله میگویند آری
راه شرف را در تو میجویند آری
آنجا که دیدی با سپاهش آمده حر
میریخت از لبهای تو اندرز چون در
شکر خدا گفتی و مردم را شکایت
خواندی در آنجا از پیمبر این روایت:
دیدید اگر مصداق ظلم بیحد آمد
دیدید اگر که جائری بر مسند آمد
فرقی نمیداند حلالی از حرامی
اسلام را دیگر نمانده غیر نامی
آنجا اگر گرم سکوت خویش بودید
تنها به فکر کسب قوت خویش بودید
حق است حق را که شما را کور سازد
همراه آن بیداد گر محشور سازد
ای خون تو احیاگر همگامی ما
سرچشمهی بیداری اسلامی ما
ای عطر تو جاری به لبخند بسیجی
نامت همیشه نقش سربند بسیجی
با من بگو داغ تو با دلها چهها کرد؟
هجران تو با زینب کبری چهها کرد؟
شوق تو عاشق را به صحرا میکشاند
زینب جدایی از تو را کی میتواند؟
با آنکه آتش خیمه در خیمه به پا بود
زینب سراسیمه میان خیمهها بود
تا در پس آتش عزیزی جا نماند
در خیمه زینالعابدین تنها نماند
هر خیمه بر تن داشت چون پیراهن آتش
هر کودکی را بود دامن دامن آتش
اموال زهرا را به غارت برد دشمن
آن بهترینها را اسارت برد دشمن
زیور اگر در دست مادر بود بردند
خلخال اگر در پای دختر بود بردند
دشمن به زعم خود سرود فتح میخواند
بر پیکر پاک شهیدان اسب میراند
هر هقهقی هر نالهای فریاد گشته
مژده رباب آب فرات آزاد گشته
اما کجا یاد گل پرپر نباشی؟
یاد لب خشک علیاصغر نباشی
اما کجا از دل غم دیرین رود باز
آب خوشی از این گلو پایین رود باز
خواهر به دنبال برادر بود آنجا
در جستوجوی جسم بیسر بود آنجا
ناگاه شیری دید در زنجیر پنهان
جسمی به زیر نیزه و شمشیر پنهان
از نیزه و شمشیرها وقتی گذر کرد
صد بار از جان خودش صرف نظر کرد
سبط نبی را غرقه در خون دید آنجا
زخم از ستاره بر تن افزون دید آنجا
میگفت شرح ماجراها را گزیده
لبهای زینب روی رگهای بریده
وقت وداع آمد، وداع جان چه سخت است
بر خواهر تو صبر در هجران چه سخت است
باید تو را با کشتهها تنها گذارد
جسم تو را بر خاک صحرا وا گذارد
ای مصحف ورقورقشده ای روح پیکرم
باور نمیکنم که تو باشی برادرم
بر سینهی شکستهی تو چون نظر کنم
یاد آورم ز سینهی مجروح مادرم
شاعر: علی صالحی
وقت نشرِ، انقلاب مکتب آمد
پرچم تو، روی دوش زینب آمد
در راه حفظ دینم
هرچه بلا ببینم
از پا نمینشینم
میزنم بر قلب کفر
شمشیر ایمانم را
میبرم تا شهر شام
پیغام جانانم را
یاحسین یاحسین یاحسین مظلوم...
با سرشکم، بر در و دیوار دنیا
مینویسم، ما رأیت إلّا جمیلا
من ظاهراً اسیرم
حتی اگر بمیرم
ذلت نمیپذیرم
با سپاهی که دارم
از طفلان دردانه
دست خالی میجنگم
اما عزتمندانه
یاحسین یاحسین یاحسین مظلوم...
راه زینب، خط سیر کشور ماست
نور زینب، در کلام رهبر ماست
ایران پر از ادارهست
سر را به کف نهادهست
آمادهی جهاد است
ما چنین نعمتها را
از لطف زهرا داریم
تا که مهدی بازآید
بر لب این آوا داریم
یاحسین یاحسین یاحسین مظلوم...
شاعر: سید رضا مؤید
ماجرای کربلا شرح بلای زینب است
عصر عاشورا شروع کربلای زینب است
شرح صبرش درنمیآید به فهم اهل دل
صبر زینب آیت صبر خدای زینب است
پرچم سرخی که عاشورا به خاک و خون فتاد
باز سرپا بر سر صبر و رضای زینب است
کوفه و روز اسیری دیدن زینب دریغ
چون در و دیوار کوفه آشنای زینب است
بهر اثبات ولایت رفت باید هر کجا
ورنه کاخ ظلم و بزم می چه جای زینب است
پرچمش سرهای هفتاد و دو تن بر نیزههاست
ای دریغا در کف دشمن لوای زینب است
حسین وای حسین وای حسین وای حسین
اگر کشتند چرا آبت ندادند
تو را زان درّ نایابت ندادند
اگر کشتند چرا خاکت نکردند
کفن بر جسم صد چاکت نکردند
حسین وای حسین وای حسین وای حسین
سه غم آمد به جانم هر سه یک بار
غریبی و اسیری غم یار
غریبی و اسیری چاره دارد
ولی آخر کشد ما را غم یار
حسین وای حسین وای حسین وای حسین
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبکبالان عاشق
پرندهتر ز مرغان هوایی
خدایا رهبر ما را نگه دار
گل پیغمبر ما را نگه دار