نویسندهی کتاب «پایی که جا ماند» درپانویس صفحه ۳۷۳ نوشته است: «حسن بهشتیپور آدم با سواد، توانمند و با تدبیری بود. اهل تهران و دانشجوی سال آخر کارشناسی رشتهی اقتصاد از دانشگاه بابلسر بود. او به همراه بیست و پنج نفر از دانشجویان دانشگاه بابلسر در قالب گردان حضرت رسول (ص) لشگر ۲۵ کربلا عازم شلمچه شد. از آن جمع بیست و پنج نفره، ۹ نفرشان در تاریخ ۱۳۶۷/۳/۴ به اسارت عراقیها درآمدند. بچههای بسیجی لشگر ۱۰ سیدالشهدا لقب پروفسور را به او داده بودند.» دکتر حسن بهشتیپور، رزمنده و آزادهی دوران دفاع مقدس در یادداشتی برای پروندهی گرامیداشت کتاب «پایی که جا ماند» ضمن تمجید از این اثر ماندگار و نویسندهی آن اینگونه نوشت:
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
روشنم میسازند
جرأتم میبخشند
«نیما یوشیج»
آقا سید ناصر حسینیپور برای من مصداق عینی همین مردان بزرگی است که نیما یوشیج در وصفشان گفته روح بزرگشان به روح انسان روزی میدهد، امیدبخش و مایهی آرامش روح هستند. در مبارزه علیه دشمن میشود از آنها الهام گرفت و برای مواجهه با سختیها و مرارتها جرأت پیدا کرد. برای من که افتخار آن را داشتم فقط چند ماهی در دوران تَنبُّهخیز اسارت حضور پر فیض او را در اردوگاه ۱۶ تکریت درک کنم، نوشتن از او و کتابش بسیار سخت است. زیرا صحبت از مردان بزرگی چون سیدناصر حسینیپور در عین حال که وظیفه است اما کار دشوار و پیچیدهای محسوب میشود. از آن جهت که آدمی کوچک چون من، نمیتواند دربارهی مردی که دشمن را در اسارت به بند اندیشه و آرمان خود در آورده بود، بنویسد.
نوشتن دربارهی او صلاحیت میخواهد از آن جهت که چند وجهی است. توصیف انسانی که اخلاص عمل را در رفتار خود و زلال اندیشه را در کردار خود به رخ آدمی میکشاند در بند کلمات نمیگنجد. سیدناصر در کتاب «پایی که جا ماند» به من و امثال من یاد میدهد که چطور میتوان با ترکیبی از سادگی و عمق اندیشه و روانی قلم، روایتی خواندنی و در عین حال مستند، بخشی از تاریخ جنگ را به نسل جدید منتقل کرد. اما چرا اینقدر دیر، این روایت که میتوانست حداکثر یک سال پس از دوران اسارت به زیور نشر آراسته شود چرا چاپ آن بیش از بیست سال به طول میانجامد؟ باز هم جای شکرش باقی است که پس از این همه وقفه، دفتر ادبیات حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی با گماردن ویراستاری توانا، توانست فارسیزبانان را با اثری متعهدانه آشنا سازد.
سید با تکیه بر اندیشهی ناب اسلام محمدی
صلواتاللهعلیهوآله در همان آغاز با هدیهی کتاب خود به گروهبان عراقی، ولید فرحان، سرنگهبان اردوگاه ۱۶ تکریت، بینش انسانی و اسلامی را در قول و فعل خود به گونهای به نمایش میگذارد که خواننده را میخکوب میکند. رحم و شفقت در برابر دشمنان نانجیب و شکنجهگر که آزاردهندگان روح و جسم آزادگان در بند بودند، برای امثال او دور از انتظار نبوده و نیست
.
خاطرات آزادهای اهل دیار پاک کهکیلویه و بویراحمد از شهرستان گچساران روایتی روزنگار از دوران اسارت را به خوانندگان فارسیزبان اهدا کرده است که مخاطبان با مفهوم واقعی «آزادگی در بند» آشنا میشوند. مخاطب او نه فقط همشهریهایش و نه هموطنانش بلکه همهی آزادگان جهانند. زیرا جوهر پیام او چگونگی آزاده ماندن در اسارت دشمن است. و شاید بالاتر از آن به تصویر کشیدن این واقعیت که چگونه میتوان در اسارت، دشمن را به بند کشید!! سیدناصر همچون عقابی تیزبین لحظه به لحظهی دوران اسارت را در خاکریز اردوگاه ۱۶ تکریت عراق در کتاب «پایی که جا ماند» به تصویر کشیده است و با بیان رسا از جزئیات دوران عبرتآموز اسارت، فرهنگ آزادگی را با بیانی ساده و عمیق به خوانندگان کتابش که من امیدوارم اکثر آنها مانند فرزندم، جوان و نوجوان باشند منتقل میکند. دختر چهارده سالهام با خواندن این کتاب بهتر توانست بفهمد چرا جوانان این مرز و بوم به پیروی از امامشان برای دفاع از کشورشان و انقلابشان و آرمان اسلامیشان این چنین بیپروا و عاشق، پای به کارزار گذاردند. افسوس و صد افسوس که پدرش همچو آقا سیدناصر چنین همت بلندی نداشت که بتواند مفاهیم بزرگ دوران انسانساز اسارت را در بندِ خامهی قلم در آورد تا این «فرهنگ آزادگی» جاودان باقی بماند.
گویا خدا چنین مقدر داشته که سیدناصر پای خود را همچون هدیهای به پیشگاه الهی تقدیم کند تا توفیق پیدا کند همچون زینب کبری
سلاماللهعلیها پیامآور مبارزات درخشان آزادگان علیه دشمن بعثی در سرزمین عراق باشد. سید ناصر با درک عمیق خود از ضرورت ثبت وقایع اسارت توانست وقایع دوران اسارت را به صورت روزشمار و مستند در اختیار همهی کسانی قرار دهد که برای ساختن فیلمهای دفاع مقدس به دنبال شکار سوژههای ناب هستند. همینطور روایتهای برخاسته از دل و جان او، رهآوردی برای همهی داستاننویسانی است که به دنبال خلق آثار بدیع و جاودان در حوزهی دفاع مقدس هستند.
اگر سید ناصر را رها نکنند او با نوشتن کتاب «پایی که جا ماند» اثبات کرد که خود میتواند آثار دیگری خلق کند تا این فرهنگ ناب تاریخی در توفان حوادث روزگار، دچار آفت فراموشی نشود که گفتهاند: ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد. به باور نگارنده سید ناصر با برخورداری از روحی لطیف و ایمانی عمیق در سن ۱۶ سالگی حوادث و رویدادهایی را به ثبت میرساند که درک و تحلیل جزئیات آن بالاتر از ظرفیتهای وجودی انسانهایی در سن اوست. این هم از نعمتهایی است که خدا به او ارزانی داشته که با حافظهای شگرف توأم با پختگی لازم در کورهی حوادث جبهه و جنگ و اسارت، همچو گزارشگری صادق و امین از مظلومیت شهدا، جانبازان و آزادگانی روایت کند که لحظه به لحظهی حوادثی که بر آنها گذشته است درسآموز است.
آقا سید با تکیه بر اندیشهی ناب اسلام محمدی
صلواتاللهعلیهوآله در همان آغاز با هدیهی کتاب خود به گروهبان عراقی ولید فرحان، سرنگهبان اردوگاه ۱۶ تکریت، بینش انسانی و اسلامی را در قول و فعل خود به گونهای به نمایش میگذارد که خواننده را میخکوب میکند. و این از همچو او انتظار میرود که پرورشیافتهی فرهنگ اسلام ناب محمدی است. رحم و شفقت در برابر دشمنان نانجیب و شکنجهگر که آزاردهندگان روح و جسم آزادگان در بند بودند، برای امثال او دور از انتظار نبوده و نیست.
برای رسیدن به فرهنگ آزادگی باید دست به کاری بزرگ زد. زمانی این «کار بزرگ»
جنگیدن در جبهههای نبرد علیه دشمنان کشور بود و زمانی هم در خاکریز پنهان اردوگاههای بعثی و این زمان در لابهلای خطوط نگارش یافته در کتابهایی چون «پایی که جا ماند» تبلور مییابد.
سید ناصر در کتاب «پایی که جا ماند» به وادادگان فرهنگ ایثار و شهادت میآموزد که چگونه باید تلاش کرد تا پرچم مقدس شهدا و ایثارگران زمین نماند و راه آنها پشت سر مقام ولایت و رهبری به زیباترین وجه با نوشتن مقالات و کتابها و خلق آثار هنری به نسل جدید منتقل شود. او همچنین به خوبی نشان میدهد دفاع از کشور و مرز عقیده و جهاد، زمان و مکان نمیشناسد و برای رسیدن به فرهنگ آزادگی باید دست به کاری بزرگ زد. زمانی این «کار بزرگ» جنگیدن در جبهههای نبرد علیه دشمنان کشور بود و زمانی هم در خاکریز پنهان اردوگاههای بعثی و این زمان در لابهلای خطوط نگارش یافته در کتابهایی چون «پایی که جا ماند» تبلور مییابد.
کلام آخر آن که سیدناصر حسینیپور در کتاب «پایی که جا ماند» روایتگر حکایت آزادگی است. تصویرگر عشقورزی در راه میهن و مکتب اسلام است. او با رسالت زینبگونه پیامآور فرهنگ آزادگی است و با صداقتی وصفناپذیر گزارش روزانهی اسارت را به نسل جدید منتقل میسازد تا بدانند چرا اسرا «آزادگان» لقب گرفتند. مخاطب او در این کتاب با گزارش مستندی روبروست که برخلاف تصور رایج، روایتگر آن «دانای کل» نیست. بلکه بسیجی آزادهای است خالص که با جانبازی و ایثارگری درد را برای درمان به مسئولان و متن مردم منتقل میکند. شاید که مخاطبی پیدا کند.