|
امام خمینی رحمهالله به روایت آیتالله ناصری، امام جمعهی یزد و از شاگردان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران|
هر شخصیتی که در جایگاه رهبری یک جریان اجتماعی یا یک حرکت انقلابی قرار میگیرد، قاعدتاً شاخصهایی دارد و بر اساس آن شاخصها حرکت میکند. هر کسی که از این شاخصهای رهبری دور شود، چهبسا احساس میکند از اهداف خود دور شده است. از طرف دیگر هر کس همراه رهبری و عامل به شاخصهای او باشد، در این حرکت انقلابی قرار دارد.
اگر به خاطر من است...
امام خمینی در حرکت خود یک شاخص داشت و آن شاخص عبارت بود از کسب رضایت خدا و گام برداشتن در مسیر حق. امام به علت معرفت بالایی که بر اثر مراقبتها و توجه و ممارست به عرفان نظری و عملی پیدا کرده بود، محبت و توجهش به خدا بسیار زیاد بود. این محبت تا حدی بود که امام در مسیر و در حرکت و اندیشه و مقصدش چیزی جز خدا نمیدید. در زمان مبارزه با رژیم پهلوی سه روحانی به زندان رفته بودند که گمان کنم شهید محلاتی یکی از آنان بود. اینها پس از چهار ماه زندان به دیدار امام رفتند. در این دیدار امام به این نکته اشاره کردند که اگر شما به خاطر من به زندان رفتهاید، که مبارزه را کنار بگذارید، چون من در درگاه الهی چیزی ندارم، اما اگر برای رضای خدا مبارزه کردید، بایستید که تازه اول کار است.
در جلسهی دیگری که پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ برخی بازاریها خدمتشان رفته بودند، امام در پاسخ به یکی از آنان که به تشریح مبارزه پرداخته بود، به این نکته اشاره کردند که اگر این کارها را برای من کردهاید که اشتباه کردهاید، اما اگر برای خدا انجام دادهاید، بایستید که پیروز خواهید شد.
وقتی ما در مسیر کویت از امام پرسیدیم که اگر کشور کویت ما را نپذیرفت چه کنیم؟ ایشان پاسخ دادند: من هرکجا باشم، به تکلیفم عمل میکنم.
وقتی قصد بازگشت از پاریس به تهران را داشتیم، ما بسیار نگران بودیم، اما امام شاداب بودند. زمان خروج از خانه وقتی میخواستند سوار ماشین شوند، خدمتشان عرض کردم که مسیرمان طولانی است و چندین ساعت در راه هستیم و از چند کشور غربی گذر خواهیم کرد، لذا دوستان کمی نگرانند. امام با آرامش کامل فرمودند: ما به وظیفه عمل میکنیم و نتیجه با خدا است. این صحبت امام به ما آرامش داد.
این القاب را پاک کنید!
این موارد و صدها مورد دیگر مشخص میکند که شاخص امام تنها خدا است. در این مسیر هرکس با امام آمد، تا آخر ماند. بنا نبود چون همراه امام هستیم و با اوییم، دیگر این شاخص را رعایت نکنیم. امام به ما یاد داد که هر کاری میکنیم باید برای خدا باشد و تحمل سختیهایش هم در راه خدا باشد.
زمانی که خودم در زندان عربستان به جرم پخش اعلامیههای امام مبنی بر محکوم کردن جشنهای ۲۵۰۰ ساله بودم، میدانستم این کار را به دستور امام و برای رضای خدا انجام دادهام و این باعث شد آن دو سال را باآرامش طی کنم.
از طرفی اگر امام در این مسیر از کسی انحرافی میدید، برخورد میکرد. البته برای امام مسئلهی اصلاح مطرح بود و امام قصد داشت آن شخص اشتباهش را بفهمد. زمانی که دورهی اول تحریرالوسیلهی امام چاپ شد، یکی از دوستان از روی خیرخواهی القابی را روی این کتاب در مدح امام نوشت. امام ناراحت شدند و فرمودند چه کسی این را نوشته است و در صدد پیدا کردن ریشهی این مطلب بودند. سپس دستور دادند این القاب را هرچه زودتر پاک کنید. لذا دوستان با مهرهای برجستهای این القاب را روی جلد کتابها پوشاندند. مجموعاً در جاهایی که لقبی به ایشان نسبت میدادند و این امر مخالف طبع ایشان و خلاف مسیر انقلاب بود، ایشان بهشدت برخورد میکردند.
به امام میگفتند شاه هست، آمریکا هم است، ارتش هم است و ما باید با یکی از آنها مقابله کنیم. زمانی که تهران بودیم، برخی به ما میگفتند که این نهضت باید پشتوانه داشته باشد و در حال حاضر یا شوروی یا آمریکا میتوانند پشتوانهی ما باشند و چون شوروی کمونیستی است و نمیشود به آن اتکا کرد، پس حتماً باید به آمریکا اتکا کرد.
آنچه برای امام مهم بود، خدایی بودن کار بود. جاذبه و دافعهی ایشان هم بر همین مبنا شکل میگرفت. مثلاً در قضیهی شهادت حاجآقا مصطفی، امام به ما اجازهی برگزاری مجالس ندادند و گفتند شما به درس خود برسید و این مردهبازیها را رها کنید. در ایران هم که بودیم، امام به صدا وسیما دستور دادند حق ندارید به این اخبار بپردازید. یک روز از حاجاحمدآقا پرسیدم که چرا امام نگذاشتند اسم حاجآقا مصطفی برده شود؟ ایشان به نقل از امام گفتند: اینها بازی و خودنمایی است. اگر میخواهی برای مصطفی کاری کنی، برای او قرآن بخوان یا برایش خیرات بده.
ماجرای تسلیت یاسر عرفات به امام رحمهالله
جاذبه و دافعهی امام دست خودشان نبود، بلکه جاذب به سوی او و دافع از او همگی رنگ و بوی خدایی داشت. این خداوند بود که محبت امام را در دلها انداخت. جاذبهی امام با عمل و کردار و رفتار و برخوردهای هدایتگراینه نمود مییافت. امام با مردم رک و راست و صادق بود. هر کسی بیشتر به امام نزدیک میشد، علاقهاش به او بیشتر میشد. امام اهل مریدبازی نبود و همه چیزش برای رضای خدا بود.
یک شب یک اعلامیه از سوی یاسر عرفات برای تسلیت شهادت حاجآقا مصطفی آمد که به فارسی ترجمه شده بود. میخواستیم آن را با تلفن به اروپا برای چاپ منتقل کنیم. یکی از دوستان نظرش این بود که به جای کلمهی «فوت» که در متن تسلیت یاسر عرفات بود، از واژهی «شهید» استفاده کنیم. حاجاحمدآقا این مورد را از امام سؤال کرد. پس از این پرسش به ما گفت: امام به من گفته یک کلمه از نامهی مردم نباید کم یا زیاد شود. این دافعهای است که در مسیر عدم انحراف است و قصد اصلاح دارد.
هر انقلابی در مسیر خود غربالگری دارد. برخی انقلاب را تا حدی دنبال میکنند که اهداف سیاسی یا شخصیشان را برآورده کند. اینها قطعاً و دیر یا زود کنار میکشند. برخی هم در طول مسیر انقلاب تغییر میکنند و به دلایل مختلفی از همگامی با انقلاب منصرف میشوند.
در این میان امام بسیار نصیحت میکرد، اما تعرضی نسبت به این موضوع نداشت. البته برخی بودند و هنوز هم هستند که معنی واقعی انقلاب امام را نفهمیدند. لذا میبینیم تا روز آخری که امام در پاریس بودند، برخی میگفتند شاه باید باشد، اما سلطنت کند و نه حکومت و دولت باید امری ملی شود. این آخرین مرحلهی فکر برخی آقایان بود. به امام میگفتند شاه هست، آمریکا هم است، ارتش هم است و ما باید با یکی از آنها مقابله کنیم. زمانی که تهران بودیم، برخی به ما میگفتند که این نهضت باید پشتوانه داشته باشد و در حال حاضر یا شوروی یا آمریکا میتوانند پشتوانهی ما باشند و چون شوروی کمونیستی است و نمیشود به آن اتکا کرد، پس حتماً باید به آمریکا اتکا کرد. هدف امام اما بالاتر از این حرفها بود. ایشان میخواستند حاکمیت بشر را به حاکمیت خدا تبدیل کنند، چرا که قانون خدا نه شاه میخواهد و نه آمریکا.
یک اعلامیه از سوی یاسر عرفات برای تسلیت شهادت حاجآقا مصطفی آمد. یکی از دوستان نظرش این بود که به جای کلمهی «فوت» که در متن تسلیت یاسر عرفات بود، از واژهی «شهید» استفاده کنیم. حاجاحمدآقا این مورد را از امام سؤال کرد. پس از این پرسش به ما گفت: امام به من گفته یک کلمه از نامهی مردم نباید کم یا زیاد شود.
گاهی در یک لقب گیر میکنیم
ما اگر بخواهیم خط امام را در یک جمله تبیین کنیم، باید بگوییم خط امام عبور از خود و رسیدن به خدا است. عبور از خود سخت است. باید از ریاست، از نام و نشان و پول و دنیا و منیتها عبور کرد و اگر عبور کردیم، به خط امام رسیدهایم و این همان اسلام ناب است. امام میگفتند به من نگویید رهبر، من خدمتکار شما هستم. ایشان در مدرسهی فیضیه فرمودند: خاک بر سر من اگر بخواهم به شما فخر بفروشم. معنی این تعابیر این است که باید اسلام و حقیقت بماند و نه نامها و نشانها.
از منیتها گذشتن بسیار سخت است. گاهی در یک لقب گیر میکنیم. شخصی در رادیو خیلی به امام بیراه میگفت. البته ابتدا او امام را تالیتلو انبیا میدانست و القاب گوناگونی به ایشان نسبت میداد، اما بعدها بر سر مسئلهای با چراییهای مخلتف که زاییدهی غرور او بود، دچار منیتها شد و از مسیر انقلاب بیرون رفت. یک بار بهواسطهی احمدآقا از امام پرسیدم با اینگونه افراد چه میکنید؟ ایشان پاسخ گفته بودند که: برایشان دعا میکنم. امام اینگونه کسی را که در رادیو به ایشان فحش چهارواداری میداد، دعا میکرد. امام از خود عبور کرده بود و به خدا رسیده بود. بسیاری از بزرگان بودند که از این راه لغزیدند و به خاطر مریدانشان هزینه پرداختند و به هدر رفتند.