«من برای شما یک مثال بزنم. دولت فرانسه در دوران ژنرال دوگل که رئیس جمهور فرانسه بود، اجازه نداد که انگلیس وارد اتحادیهی اروپا بشود. چرا؟ گفتند انگلیس وابستهی به آمریکاست؛ نوع ارتباطات انگلیس و آمریکا، اتحادیهی اروپا را از استقلال میاندازد. دوگل نگذاشت که انگلیس وارد اتحادیهی اروپا شود، به خاطر ارتباط و اتصال و وابستگی به آمریکا. این مربوط به آن روز فرانسه است. این آقائی که امروز در فرانسه سر کار است، حرفهای آمریکا را رله میکند؛ همان حرفهائی را که آنها میخواهند، آنچه که در دل آنهاست، تکرار میکند؛ شده تابع محض! خب، این ضعف است. کار اروپا به اینجا رسیده است.» این جملهها بخشی از سخنان رهبر انقلاب در نماز جمعهی ۱۳۹۰/۱۱/۱۴ پیرامون استقلال رأی و عمل فرانسه در مناسبات بینالمللی و منطقهای است. گفتار زیر از دکتر حجتالله ایوبی، رایزن فرهنگی اسبق ایران در فرانسه این موضوع را بررسی کرده است:
ژنرال دوگل کیست؟
ژنرال دوگل از شخصیتهای تاریخی و از قهرمانان ملی فرانسه بوده است. او علاوه بر نقشی که در آزادی فرانسه پس از اشغال در جنگ جهانی دوم داشت، پایهگذار جمهوری پنجم فرانسه نیز به شمار میآید. بنابراین حکومت امروز فرانسه که از سال ۱۹۵۸ تاکنون در صحنهی بینالمللی حیات دارد، ساخته و پرداختهی ژنرال دوگل است.
دوگل یک شخصیت سیاسی و کاریزماتیک هم بود و میتوان گفت روح دوگل بر جمهوری پنجم حاکم است. علاوه بر این، نظام سیاسی که دوگل بنا نهاد، یک نظام سیاسی تمرکزگرا بود که در آن رئیسجمهور به عنوان شخص اول کشور، اختیارات بسیار فراوانی داشت؛ اختیاراتی که قابل مقایسه با هیچ نظامی در اروپا و در غرب نیست.
دوگل وقتی حکومت فرانسه را به دست گرفت، شعار اصلی خود در سیاست خارجی را «استقلال ملی و شکوه فرانسه» قرار داد. او بسیار کوشید تا در دوران دهسالهی حکومتش به این شعار پایبند باشد. پس از او نیز جریانهایی که به نام دوگل ظهور کردند، تلاش کردند تا از این سنت پاسداری کنند. دوگل برای حفظ استقلال فرانسه پس از جنگ جهانی دوم -فرانسهای که در بحران اقتصادی ناشی از جنگ، با پولهای آمریکاییها (طرح مارشال) در حال بازسازی بود- سعی کرد عزت نفس خود و کشورش را در مقابل آمریکا حفظ کند. او در طول جنگ سرد روابط بسیار خوبی با اتحاد جماهیر شوروی برقرار کرد که این موجب عصبانیت و ناراحتی آمریکاییها شد. دوگل هم به مسکو رفت و هم رهبران شوروی را به حضور پذیرفت. او همچنین روابط بسیار خوبی با جهان اسلام و کشورهای عربی داشت و در خصوص رژیم اشغالگر قدس، سیاستهایی کاملاً مخالف با سیاستهای آمریکا را اتخاذ و اعلام کرد.
اختلاف با آمریکا و انگلیس
اوج اختلافهای سران آمریکا و ژنرال دوگل در دو مسأله بروز و ظهور پیدا کرد. یکی از این دو مسألهی اتحادیهی اروپا بود. دوگل طرفدار تشکیل اتحادیهی اروپا بود، اما اروپایی که در مقابل دولتهای دیگر و از جمله آمریکا مستقل باشد. البته مقصود دوگل جنگ با آمریکا یا دولتهای دیگر نبود، بلکه پافشاری او بر این بود که اروپا باید روی پای خودش بایستد. بنابراین دوگل از معماران اتحادیهی اروپا با تکیه بر مفهوم اروپای مستقل بود. او تأکید داشت که اروپای مستقل باید خودش امنیتش را تأمین کند.
سیاست دفاعی اروپا نقطهی آغاز اختلاف بین دوگل و بهویژه انگلیسیها بود. انگلیسیها و برخی کشورهای دیگر معتقد بودند که آمریکاییها باید بیایند و در جریان پیمان ناتو امنیت اروپا را در برابر بلوک شرق حفظ کنند. در حالی که دوگل معتقد بود اروپا برای حفظ امنیتش نیازی به آمریکا ندارد. دوگل سیاست فراآتلانتیکی آمریکاییها را قبول نداشت. بنابراین هزینهاش را هم پذیرفت و این اختلافها شدت گرفت. تا آنجا که در اقدامی کمسابقه و در عین حال پرافتخار برای فرانسویها، دوگل نیروهای فرانسه را از پیمان نظامی و دفاعی ناتو خارج کرد.
نماز جمعه تهران. چهاردهم بهمنماه سال نود
اختلاف دوم دوگل با آمریکاییها در مسألهی دستیابی فرانسه به سلاح اتمی و فناوری هستهای بود. در آن دوران آمریکا، چین و روسیه به فناوری هستهای رسیده بودند و آن را در اختیار انگلستان هم گذارده بودند، اما نمیخواستند فرانسه به این مهم دست یابد. دوگل صریحاً اعلام کرد که برای جلوگیری از حملهی دشمنان به فرانسه و به عنوان یک قدرت بازدارنده، توان دستیابی به این فناوری و نیز سلاح هستهای را دارد. وی با زحمات و زیرکی فراوان، برخی از متخصصانش را به آمریکا فرستاد و اطلاعاتش را جمع کرد و بدون کمک آمریکاییها و به رغم مخالفتهای بسیار فراوان آنان و برخی کشورهای اروپایی، سرانجام به فناوری هستهای دست پیدا کرد و بمب اتم را آزمایش کرد. این اتفاق به یک چالش جدید بین آمریکا و فرانسه دامن زد و میتوان گفت که دوگل تقریباً در حالت تحریم قرار گرفت.
سنتی که هم راست به آن پایبند بود و هم چپ
با همهی این تفاسیر، دوگل روز آزمایش بمب اتمی در فرانسه را جشن ملی اعلام کرد و در ملاقاتی که با رهبران آمریکا داشت، به رئیسجمهور آمریکا گفت: ما بدون کمک شما به این سلاح رسیدیم. رئیسجمهور آمریکا هم به دوگل گفت: ما طبق قانونی که کنگره تصویب کرده، نمیتوانیم این فناوری را به کشورهای دیگر بدهیم و قانون دست و پای ما را بسته بود. دوگل در جواب او گفت: من قانون اساسی این کشور (فرانسه) را عوض کردم و جمهوری جدیدی بنا کردم، شما نمیتوانستید این قانون را عوض کنید؟!
این سنت اگرچه یک سنت دست راستی در فرانسه است، اما رؤسای جمهور فرانسه پس از دوگل نیز سعی کردند در راه او گام بردارند. جناح راست فرانسه، اندیشهی استقلال در برابر آمریکا را به عنوان اصل اساسی سیاست خارجی خود میدانست. حتی جناح چپ هم به همین باور و اعتقاد در فرانسه رسید. در دوران چهارده سالهی آقای میتران و نیز در دوران دو سه سالهی دولت آقای لیونل ژوسپن سوسیالیست نیز همین سیاست تکرار شد. بنابراین مسألهی استقلال ملی و شکوه فرانسه و ایستادن در برابر آمریکا و عدم تبعیت از آمریکا به یک سنت فرانسوی تبدیل شد.
وقتی در سال ۱۹۹۵ نوبت به شیراک رسید، از هر نظر سعی کرد پا جای پای ژنرال دوگل بگذارد. شیراک خود را وارث دوگل میخواند. او سعی کرد در مواجهه با مسألهی رژیم صهیونیستی موضع عادلانهای داشته باشد و در موارد مختلفی با آنها مخالفت کرد. شیراک با جهان عرب و جمهوری اسلامی هم ارتباطات خوبی داشت. حتی در مسائل هستهای ایران نیز شیراک رفتار عاقلانهتری نسبت به بقیه داشت.
سیاست دفاعی اروپا نقطهی آغاز اختلاف بین دوگل و بهویژه انگلیسیها بود. انگلیسیها و برخی کشورهای دیگر معتقد بودند که آمریکاییها باید بیایند و در جریان پیمان ناتو امنیت اروپا را در برابر بلوک شرق حفظ کنند. در حالی که دوگل معتقد بود اروپا برای حفظ امنیتش نیازی به آمریکا ندارد.
سنتشکنی سارکوزی
اما وقتی که شیراک رفت و پدیدهای به نام سارکوزی به حکومت رسید، تمام این سنت فرانسوی را که ریشه در تاریخ فرانسه دارد -و حتی به پیش از دوگل نیز برمیگردد- زیر پا گذاشت. دوران پایان ژاک شیراک دوران تنش و بحران آمریکا و فرانسه بود، زیرا شیراک در جریان جنگ دوم خلیج فارس موضع مخالفت گرفت و نیرویی اعزام نکرد. این اتفاق به بحرانی در روابط فرانسه و آمریکا انجامید. حتی چند شرکت آمریکایی برخی کالاهای فرانسوی را که در آمریکا طرفدار داشت، تحریم کردند. در چنین شرایطی آقای سارکوزی به حکومت رسید و همان ابتدا اعلام کرد که با آمدن من ورق برخواهد گشت. سارکوزی به قول خودش کوشید که تنش تاریخی رابطهی بین آمریکا و فرانسه را از بین ببرد. او نهتنها این رابطه را بهبود بخشید، بلکه بر خلاف سنت فرانسویها، پیروی بیچون و چرا از آمریکاییها را مشی سیاست خارجی خودش قرار داد. به دلیل همین شیوه بود که سارکوزی در همان ابتدای کارش «تونیبلر آمریکا» لقب گرفت و این در حالی بود که این لقب برای مردم فرانسه چندان خوشایند نیست.
سارکوزی حتی سعی کرد از آمریکاییها هم جلوتر برود؛ بهویژه در خصوص ایران و مسائل هستهای ما و برخی موارد دیگر. رفتار سارکوزی و بهویژه پیروی بیچون و چرای او از آمریکا و از آن طرف هم رفتار و عملکرد ضعیف و غیر مبتکرانه در قبال اتحادیهی اروپا به هیچ وجه مورد قبول فرانسویها نبود.
شکست سارکوزی در انتخابات اخیر را نباید تکعاملی دانست، بلکه این اتفاق به مجموعهای از عوامل مانند عوامل اقتصادی نیز برمیگردد. البته کارنامهی آقای سارکوزی در عرصهی اقتصادی آنچنان هم بد نیست. فرانسه در جریان بحران اقتصاد جهانی جزء کشورهایی بوده که تا حدی بهسلامت از آن عبور کرده و مثل آلمان، یونان، ایتالیا یا اسپانیا نشده است. لذا چهبسا شکست آقای سارکوزی به رفتارهایی برمیگردد که با منش و سنن و خوی فرانسویها در تضاد بود.