شبها حزب بعث، شیراز را بمباران میکرد و همهجا خاموشی بود. آقای کسایی آمد و خواهرهایش یک میز در اتاق گذاشتند و گفتند: «بروید غذا بخورید». وقتی آمد در اتاق گفت: «رفعت، من روزهام». گفتم: «برای چی روز ازدواج روزه گرفتی؟» گفت: «آن روز پشت در خانه امام نذر کردم که روز غدیر موعد ازدواجمان باشد.
لطفا به منظور مشاهده بهتر سایت و مرور ایمن در اینترنت ، مرورگر خود را به نسخه بالاتر ارتقاء دهید
یا از دیگر مرورگرها استفاده کنید.