| گلستان جعفریان خود فخرالسّادات داعیهی شهادت دارد، ولی وقتی با احمد ازدواج میکند، نمیتواند دیگر این مرد را راحت بفرستد به میدان. دارد زجر میکشد، دارد درد میکشد، هر شب کابوسهای وحشتناک میبیند. اینها را با احمد در میان میگذارد و میگوید که من باید چه بکنم...
لطفا به منظور مشاهده بهتر سایت و مرور ایمن در اینترنت ، مرورگر خود را به نسخه بالاتر ارتقاء دهید
یا از دیگر مرورگرها استفاده کنید.