پشت موتور به آدمهای خیابان نگاه میکنم و دلم میخواهد تک تکشان را صدا کنم و بگویم من پیش مردی بودم که در میان دلمشغولیهای سیاست و اقتصاد مملکت، نگران نقاشی و گرافیک و محتوای آموزشی کتاب بچههای شما بود. مردی که خودش فرمود آمدند پیش من و گفتند هزینههای آموزش و پرورش زیاد است و بخشهاییش را بدهیم به بخش خصوصی و من صراحتاً مخالفت کردم و گفتم نه...
بچّهها از کلاسهای درسشان میزدند و به جایش میآمدند مینشستند پای صحبتهای سیّد که منظومهای بود از همهی نیازهای روح عطشناکشان. سیّد یک روز تفسیر قرآن میگفت، یک روز نهجالبلاغه شرح میکرد، یک روز از مبانی نهضت اسلامی حرف میزد و یک روز از ظلم جبّاران و طاغوتیان. پیرمردهای مسجد هم محو صحبتهایش بودند.
لطفا به منظور مشاهده بهتر سایت و مرور ایمن در اینترنت ، مرورگر خود را به نسخه بالاتر ارتقاء دهید
یا از دیگر مرورگرها استفاده کنید.