
رهبر معظم انقلاب امسال در سی و ششمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (رحمهالله) با محور قرار دادن موضوع «استقلال ملّی» به تبیین و تحلیل کامل این مقوله پرداختند و عناصر مقوم آن را برشمردند. ایشان در جایی از این بیانات تصریح میکنند: «حرف اصلی من این است که امام انقلاب اسلامی را در قبال این آفتِ نابودکننده حفظ کرد و مصونیّت داد. امام بزرگوار، با تدبیر الهی و با عقلانیّت برخاستهی از ایمان به خدا و ایمان به غیب، کاری کرد که این آفت دامن انقلاب اسلامی را نگیرد؛ یعنی ایشان کاری کرد که احساسات ــ خب در انقلاب ما هم احساسات زیاد بود ــ نتواند مسیر اصلی و درست اوّلیّهی انقلاب را و حرکت مردم را منحرف بکند و مردم را از آن راه دور بکند. امام چه کار کرد؟ مظهر عقلانیّت امام، آن عقلانیّتی که موجب شد بتواند این کار را انجام بدهد، دو رکن اساسی بود: یک رکن «ولایت فقیه»، یک رکن «استقلال ملّی». من آن معنایی را که در ذهن مبارک امام بود و در کلمات ایشان تکرار میشد، در ذیل کلمهی «استقلال ملّی» معرّفی میکنم؛ وقتی فکر میکنم، میبینم هیچ تعبیری مناسبتر از «استقلال ملّی» وجود ندارد.»
ایشان همچنین در سخنرانی تلویزیونی با مردم کشور که در اولین روز مهرماه ۱۴۰۴ برگزار شد، در یکی از محورهای بیانات خود به شرح دشمنی آمریکا و غرب با توانمندی غنیسازی اورانیوم اشاره کرده و فرمودند «در این چند دهه که ما این کارها (غنیسازی اورانیوم) را در کشور انجام دادیم، روی ما، روی ایران، روی مسئولین کشور، روی دولتهایمان فشارها هم بسیار زیاد بوده که خواستهاند با این فشارها ایران دست از این کار بردارد، [امّا] ما تسلیم نشدیم و نخواهیم شد. ما در این قضیّه و در هر قضیّهی دیگری، تسلیم فشار نشدیم و نخواهیم شد. حالا این طرف آمریکایی، پا را در یک کفش کرده که ایران باید غنیسازی نداشته باشد؛ حالا قبلیها میگفتند که غنیسازیِ بالا نداشته باشید یا محصولات غنیسازیتان را در کشور نگه ندارید؛ این چیزها را میگفتند که ما قبول نداشتیم. این میگوید اصلاً بکلّی غنیسازی نداشته باشید. [این] یعنی چه؟ یعنی این دستاورد بزرگی که برای آن، کشورمان اینهمه تلاش کرده، اینهمه هزینه کرده، اینهمه مشکلات فراوان را از سر گذرانده، همهی این تلاشها را، همهی محصول این کارها را دود کنید و هوا کنید و از بین ببرید! معنای «غنیسازی نداشتن» این است. خب معلوم است، ملّت غیرتمندی مثل ملّت ایران، توی دهن گویندهی این حرف میزند و این حرف را قبول نمیکند.» این سخنرانی را میتوان مصداق تشریح ریشهی اصلی دشمنی نظام غرب با «ایرانِ مستقل» دانست.

از این رو
رسانهیKHAMENEI.IR در پرونده
«رکن استقلال ملّی» و در گفتوگو با دکتر محمدرضا اخضریان کاشانی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران به مفهوم شناسی و نسبت استقلالخواهی ایرانیان با جنگ ۱۲ روزه پرداخته است.
اگر بخواهیم یک مفهومشناسی از مقوله «استقلال ملّی» ارائه دهیم چارچوب دقیق آن چیست و چه ابعادی را در نظر میگیرد؟
حداقل دو دسته تعریف در مورد استقلال مطرح میکنیم: یکی استقلال سیاسی و یکی استقلال اقتصادی
. در حوزه استقلال سیاسی، آن را به معنای آزادی یک کشور در تصمیمگیریهای داخلی و خارجی، بدون سلطه مستقیم یا غیرمستقیم قدرتهای خارجی میبینیم. این تعریف رسمی است که از استقلال سیاسی مطرح میکنیم. اما خب، چند نظریه در این زمینه در طول تاریخ اندیشه و مبانی فلسفه سیاسی در کشورهای مختلف وجود داشته و سابقه تاریخی برای مضمون ایجاد کرده است
.
یکی
نظریه حاکمیت مطلق بوده که تأکید دارد هر دولت باید در قلمرو خودش مستقل باشد و هیچ قدرت خارجی در امور داخلی کشور دخالت نکند. این نظریه طبیعتاً یکسری سازوکارهای خودش را ایجاد میکند که فرصت بحث آن نیست
. نظریه دیگر،
نظریه ضد امپریالیسم است که قائل است استقلال سیاسی یعنی رهایی از استعمار و سلطه نظامی و نفوذ سیاسی خارجی. طبیعتاً این نظریه بر مبنای دیدگاههای امپریالیسم و ضد امپریالیسم شکل میگیرد
.
نظریه سوم، نظریه وابستگی متقابل است. این نظریات استقلال را نسبی میدانند نه مطلق و معتقدند باید در قالب همکاریهای منطقهای و جهانی تعریف شود. به این معنا که همانقدر که یک کشور باید روی پای خودش بایستد، به همان میزان هم نیازمندیهایی دارد که باید از طریق ارتباطات با دیگران مرتفع کند. این نیازها اگر راهبردی نباشند، هیچ ایرادی ندارند
.

مفهوم استقلال در ایران پیوستگی تاریخی با مردم دارد و همواره تجربه شده است.
و
دسته چهارم، نظریه خودمختاری ملّی است. این نظریات معتقدند استقلال سیاسی زمانی معنادار است که هویت فرهنگی و توان تصمیمگیری داخلی برای هر کشوری فراهم باشد؛ حتی برای کشورهایی که تحت سلطه اقتصادی یا نظامی هستند. یعنی حتی اگر کشوری سلطه دارد، کشور تحت سلطه باید بتواند هویت فرهنگی و ارزشهای بنیادین خودش را حفظ کند. این را به معنای استقلال در نظر گرفتهاند
.
بُعد دوم،
استقلال اقتصادی است. یعنی یک کشور توانایی داشته باشد اقتصاد ملّی خودش را، بدون اتّکا یا وابستگی فراتر از حد نیاز به دیگر کشورها، اداره کند
.
در این چارچوب چند نظریه مطرح شده است
:
یعنی اگر این سه مؤلفه شکل بگیرد، مفهوم استقلال برای یک ملّت معنادار میشود. مدرنسازی، گفتمانسازی و نهادسازی
.
با این معنا باید دقت داشته باشیم که مفهوم استقلال در اندیشههای جدید، با مفاهیم رایج کلاسیک متفاوت است. در گذشته، استقلال معمولاً بیشتر با بعد نظامی معنا میشد، اما امروز استقلال هم بُعد هویتی دارد، هم بُعد نهادی و هم بُعد نظامی. تکبُعدی نیست که فقط بگوییم کشوری بتواند در حوزه نظامی خودش را حفظ کند. آن نگاه، مفهوم قدیمی استقلال بود
. امروزه هم با مدرنسازی، هم با گفتمانسازی و هم با نهادسازی که مفهوم هویتی، نهادی و نظامی را همه با همدیگر در بر دارد و شامل میشود، طبعاً میتوانیم در چند عرصه اینها را پیگیری بکنیم؛ از جمله موضوعات حقوقی و نهادی، موضوعات اقتصادی، موضوعات امنیتی، موضوعات فرهنگی ـ هویتی و موضوعات توسعه و رفاه. اینها موضوعاتی هستند که در ذیل استقلال ملّی قابل گفتگو هستند. یعنی میتوانیم عرصههای مختلفی را که استقلال ملّی را در بر میگیرند، در این پنج محوری که اشاره کردم جستجو بکنیم و آنها را پیگیری نماییم
.
استقلال ملّی در اسناد بالادستی جمهوری اسلامی و بهویژه قانون اساسی چگونه بحث شده است؟
واضح است که قانون اساسی جمهوری اسلامی را در واقع یک بسته میداند. جمهوری اسلامی در یک بسته «استقلال، آزادی، وحدت و تمامیت ارضی» با همدیگر تعریف میشود که در ذیل شعارهای بنیادین انقلاب اسلامی هم معنادار است. طبیعتاً استقلال یکی از مفاهیم بنیادین در جمهوری اسلامی تلقی میشود که هم ارزش هویتی دارد و هم یک الزام سیاستگذاری
.
یعنی اینکه استقلال، هم برای مردم ما، برای سرزمین ما و برای جامعه ما یک ارزش هویتبخش است و هم در سطح الزامات سیاستگذاران در قانون اساسی تعریف شده. به عبارت دیگر، برای آن تضمینهایی در نظر گرفته شده است؛ مثلاً سیاست خارجی باید چنین باشد، مرزها باید به این صورت اداره شود، مقررات و قوانین و مصوبات باید چنین ویژگیهایی داشته باشند، قراردادهای خارجی باید از مسیر مشخص مثلاً تصویب در مجلس و تأیید نهایی بگذرند. هر کدام از این محورها یک بند یا اصل در قانون اساسی دارد. یعنی فقط کلمه استقلال نیست که در قانون اساسی ذکر شده، بلکه سازوکارهای هویتی، نهادی و سیاستگذارانه برای آن تعریف شده است. به همین دلیل، جایگاه مفهوم استقلال در قانون اساسی جایگاهی بسیار والا است
.

جمهوری اسلامی در یک بسته «استقلال، آزادی، وحدت و تمامیت ارضی» با همدیگر تعریف میشود که در ذیل شعارهای بنیادین انقلاب اسلامی هم معنادار است.
سابقه تاریخی مقوله استقلال و استقلالخواهی در جهتگیری سیاسی ایرانیان چه جایگاهی دارد؟
اگر به تاریخ گذشته ایران مراجعه کنیم، چه در ایران قدیم و چه بعد از اسلام، این موضوع را کاملاً میتوانیم ببینیم و ردپا و ریشههای آن را مرور کنیم
.
ما در داستانهای باستانی، افسانهها، حکایتها و حوادث تاریخی خودمان، جنگهای ایران و توران را در ادبیاتمان داریم، آرش کمانگیر را داریم که آشکارا بر مفهوم استقلال تأکید دارند. پس از اسلام، جنبش شعوبیه را داریم که گرایش ایرانگرایی پس از حمله اعراب به ایران را بازتاب میدهد و بسیار معنادار است. زبان فارسی در همان زمان شکل میگیرد، شعر فارسی همان زمان بالنده میشود، فلسفه سیاسی شیعه نیز همان دوره شکل میگیرد و بسیاری از مفاهیمی که ما در دورههای تاریخی بعد از اسلام داریم، از قرن چهارم به بعد، با جنبش شعوبیه تقویت میشوند؛ جنبشی که کاملاً ایرانگرایانه، ملّیگرایانه و استقلالخواهانه بوده است
.
در دوران جدیدتر و معاصر هم اگر نگاه کنیم، بهروشنی میبینیم که در دوره قاجار قراردادهای خارجی با مقاومت شدید مردم و علما مواجه میشود؛ مثل قرارداد تنباکو که نمادی از استقلالخواهی مردم ایران است، یا قراردادهای نفتی و موضوعات مشابه. نهضت مشروطه را هم میتوانیم بهنوعی با تلقی استقلالخواهانه تحلیل کنیم؛ اگرچه برداشتهای متعددی از آن وجود دارد، بیتردید یکی از رویکردهای حاکم بر مشروطه، رویکرد استقلالخواهانه است
.
ماجرای ملّی شدن صنعت نفت هم به وضوح یک مفهوم استقلالخواهانه دارد. در دوران پهلوی هم موضوع کاپیتولاسیون را داریم که منجر به حوادث بسیاری شد و نهایتاً میتوان گفت یکی از زمینههای انقلاب اسلامی را فراهم آورد. خود انقلاب اسلامی نیز بیتردید یکی از پدیدههایی است که شعار استقلال در آن، یکی از مطالبات جدی مردم ایران در طول سالیان مختلف بوده است
.
مفهوم استقلال در ایران پیوستگی تاریخی با مردم دارد و همواره تجربه شده است. استقلال در ایران هم جنبه اقتصادی داشته، یعنی خواستهای برای کنترل بر منابع، هم جنبه سیاسی داشته، یعنی تأکید بر حاکمیت ملّی و هم جنبه هویتی ـ فرهنگی داشته و ارزشهای بنیادین ما را در بر میگرفته است
.
به همین دلیل جریانها و بازیگران مختلفی که در کنشهای سیاسی ایران نقش داشتند ــ و گاه با همدیگر تعارضاتی هم داشتند ــ مثل ملّیگراها، روحانیون و جریانهای چپ، با وجود تمایزات جدی در مبانی اندیشه سیاسی خود، در مفهوم استقلال همیشه مرز مشترک پیدا کرده و با همدیگر همراه و همگرا شدند و جنبشها و حرکتهای ملّی که در طول سالهای مختلف در ایران رخ داده و موفق توانسته بشود، آنهایی بوده که با همگرایی همه این جریانها با همدیگر شکل گرفته و همهشان در موضوع استقلال بهویژه با همدیگر همگرا کرده است. خب، طبعاً این امر حاصل گرایش و هم تابع تحولات در ساختارهای بینالمللی بوده؛ یعنی در دنیا اتفاقاتی میافتاده که بر استقلال ایران تأثیرگذار بوده و گاهی هم مثبت بوده است.
اما بخش عمده و زیادی دیگر از آنها در تحول نهادهای داخلی ما بوده؛ مثلاً قوانینی که در مشروطه تصویب شد، مجلس مصوب شد یا قوانینی که احزاب را ایجاد میکرد و گروههای سیاسی را شکل میداد، یا در نقطه مقابل، در زندان رفتن و آسیب دیدن گروههای سیاسی در طول مبارزاتشان در سالیان مختلف. اینها با موضوعات ملّی که استقلال کشور را مدنظر داشته، از مواردی بوده که پیوستگی تاریخی مردم ایران را با موضوع استقلال همواره نشان داده است
.
وقوع انقلاب اسلامی ایران با مسئله استقلالخواهی ایران چقدر گره خورده است؟
خود انقلاب اسلامی، اگر بخواهیم مواجههای با آن داشته باشیم، خب گرهخوردگی که در پرسش هست، به شکل روشنی قوی است. اما طبعاً چندوجهی است؛ انقلاب هم متأثر از مفهوم استقلالخواهی است و هم بازتولیدکننده استقلال. یعنی هم در زمینههای شکلگیری انقلاب اسلامی میتوانیم استقلالخواهی مردم ایران را پیدا کنیم و هم با شکلگیری انقلاب اسلامی میتوانیم بازتولید روایت استقلالطلبانه را پس از انقلاب شاهد باشیم
.
موضوع تقریباً مسلّم همه ماست که شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» از شعارهای بنیادی و محوری ماست؛ همیشه این شعار، شعار پایه در انقلاب اسلامی بوده و بخش زیادی از مضامین قانون اساسی و منویاتی که امام و رهبری داشتند، همواره حول این سه محور شکل گرفته و مباحث مختلفی را مطرح کرده است. طبعاً نمیتوانیم بگوییم انقلاب صرفاً برای استقلال بوده؛ نه، انقلاب ایران یک پدیده ترکیبی و چندوجهی است که یکی از اجزای مهم آن استقلال است. ولی کارکردی که به نظر میآید نسبت به سایر شعارهای بنیادین انقلاب دارد، این است که مفهوم استقلال در بخش زیادی از تاریخ انقلاب اسلامی ایران نقش یک فراگفتمان را ایفا کرده است
.
یعنی مفهوم استقلال از موضوعاتی است که گروههای مختلف با عقاید متفاوت و حتی گاه متعارض را حول یک گفتمان واحد، یک فراگفتمانی که همه گفتمانهای انقلابی را کنار هم جمع میکند، متحد کرده و یک روایت مشترک برای همه آنها ایجاد کرده است. به این معنا که دولت کنونی (مثل دولت پهلوی) یک دولت ضد استقلال است. این تصویر مشترک برای همه ایجاد میشود و آنوقت است که در بستر این فراگفتمان، گفتمانهای ذیل گفتمانهای خرد میتوانند فعالیتهای خودشان را انجام دهند و با همدیگر همکاری و همراهی کنند تا بروز انقلاب اسلامی ایران و نهایتاً سال ۵۷ رقم بخورد
.
در تعریفی که جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی از مفهوم استقلال ارائه کردهاند، طبیعتاً یک بُعد عقیدتی و ایدئولوژیک وجود دارد که عمدتاً بر یک ردیهای بر لیبرالدموکراسی غربی حاکم است. در کنار آن، همزمان یک ردیه بر ایدئولوژی شرقگرا هم هست؛ یعنی «نه شرقی، نه غربی». همزمان استقلال را در رد لیبرالدموکراسی غربی و کمونیسم شرقی پیگیری میکند که هم معنای ایدئولوژیک به رفتارهای انقلابی مردم ایران میدهد و هم معنای ملّی. یعنی هر دو کارکرد عاطفی، عقیدتی و ایدئولوژیک را به رفتار استقلالخواهانه مردم ایران میدهد. این یکی از نقاط عطف مفهوم استقلال در تاریخ تحولات سیاسی ایران بهویژه در حوالی پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن است
.
هشت سال جنگ تحمیلی و ایستادگی مردم در برابر متجاوز، با سنجه استقلالخواهی چگونه قابل تحلیل است؟
به نظر میآید فهم این مسئله خیلی پیچیده نباشد؛ تهاجم ارتش بعث صدام یک آزمون عملّی برای شعار استقلال ملّی و تمامیت ارضی بود. یعنی وقتی که حملهای صورت گرفت، اولین آزمون جدی برای اینکه استقلالخواهی ما چه میزان است و چقدر واقعی بوده، شعار استقلالی را که در انقلاب مطرح شد نشان داد. ایستادگی مردم، بسیج اجتماعی و مقاومت نهادی که در بستر انقلاب اسلامی و در فضای جنگ هشتساله رخ داد، نشان میدهد که مردم ایران استقلال را به معنای وجودی درک کردند و سربلند بیرون آمدند؛ یعنی نشان دادند که آن شعار استقلالی که مطرح میکردند، شعار پوچ و پرت نبوده، بیراه نمیگفتند، لاف نمیزدند که استقلال میخواهند و برای آن حاضر شدند ۸ سال در واقع مقاومت کنند. به نظر میآید این نکته قابل تأملّی است که شعار استقلال فقط در حد شعار باقی نماند
. و حالا موضوعات دیگری که مطرح میشود، از منظر جامعهشناختی قابل بررسی است. خب، جنگ کمک میکند ـ این را همه میدانیم ـ پدیده را تحلیل کنیم. مشخص است که جنگ، نمادها، مناسک، روایتها، نهادها و سازمانهای مختلفی را تولید میکند؛ مثل بسیج، سپاه، نهادهای دفاعی و موضوعات مختلفی که در حوزه سیاسی و اقتصادی هم به وجود آمد. از لحاظ جامعهشناختی جنگ کمک میکند که مردم روایت مشترکی از مفهوم استقلال پیدا کنند و هم در حوزه نهادی کمک میکند به جامعه که نهادهای تازهای را برای حفاظت از استقلال خودشان پایهگذاری کنند.

در گذشته، استقلال معمولاً بیشتر با بعد نظامی معنا میشد، اما امروز استقلال هم بُعد هویتی دارد، هم بُعد نهادی و هم بُعد نظامی.
این در واقع خروجی جنگ بر مفهوم استقلال بود. البته بعدها چالشهایی را ایجاد کرد؛ همین نهادهایی که برای اداره جنگ ایجاد شدند، پس از جنگ بعضاً به چالشهای نهادی جمهوری اسلامی تبدیل شدند. شاید نیاز بود بعد از جنگ بازنگری در ساختارهای کشور انجام شود؛ ساختارهایی که برای جنگ طراحی شده بودند، نه برای پسا جنگ. اما پسا جنگ طبیعتاً میخواستند نقش خودشان را همچنان ادامه بدهند و گاه بعضی از مشکلاتی که الان دولتها با آنها گریبانگیر هستند یا از آنها گله میکنند، حاصل همان نکتهای است که یک زمانی کاملاً نقش ایجابی برای حفظ استقلال کشور ایفا میکرد. این مفاهیم طبیعتاً باید متناسب با زمان بازنگری شوند
.
در جنگ ۱۲ روزه نسبت ما با استقلالخواهی ایرانیان چگونه است؟
مفهوم استقلالخواهی در جنگ ۱۲ روزه با چند نکته و مسئله پیوند میخورد. ما در کوتاهمدت بیتردید انسجام ملّی یا همگرایی ملّی در ابعاد مختلف را شاهد بودیم و نتیجه طبیعی این وضعیت گسترش روحیه استقلالخواهی بود. طبیعی است که جامعه ما کشوری مستقل میخواهد باشد و جنگ اولین مسئلهای است که کمک میکند تا هم انسجام و همگرایی ملّی در داخل شکل بگیرد و استقلال، آن شعاری که همیشه مطرح کردهایم، برجستهسازی شود و به عنوان گفتمان غالب خود را مطرح کند
.
نتیجهاش این است که سرمایه اجتماعی را توسعه میدهد و ارزشهای بنیادی را بالا میبرد. اما طبیعی است که مثل همه جنگها ـ و ما هم استثنا نیستیم ـ هزینههای انسانی، اقتصادی، توزیع نابرابر و روایتسازیهای پس از جنگ ممکن است رخ دهد؛ یعنی میتواند به جای اینکه آن گفتمان استقلالخواهی را توسعه دهد، منجر به واگرایی شود، تنش ایجاد کند و سرمایه اجتماعی را فرسایش دهد. این نکتهای است که در جنگ ۱۲ روزه هم به نظر قابل مشاهده است: در کنار یک همگرایی ملّی عمومی با گفتمان استقلالخواهی، پس از آن میتوان شاهد بود که نابرابری اقتصادی، هزینههای نابرابر یا روایتهای ناصحیح از جنگ باعث میشوند مردم نسبت به این پدیده واگرا شوند و آن کارکرد استقلالخواهی کاهش یابد یا به سطح سابق، پیش از جنگ، بازگردد
.
طبعاً دوام این انسجام بستگی به توزیع عادلانه ارزشها و فرصتها دارد؛ به منافع پس از جنگ، توان نهادها، حل چالشهای داخلی و استمرار روایتهای بومی از پدیده جنگ. اینها موضوعاتی هستند که میتوانند مسئله دوام انسجام و همگرایی با محوریت استقلال ملّی را توسعه دهند. اما اگر اینها ضعف یا ناکارآمدی داشته باشند و نهادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داخل کشور نتوانند این تعارضات را حل کنند یا کاهش دهند، ممکن است سرمایه اجتماعی به زیان خود تمام شود و سرمایه اجتماعی عمودی کاهش یابد و به زیان ساختار کلان نظام سیاسی تمام شود
.
در این زمینه چند نکته به نظرم قابل تأمل است که حالا چون مرتبط است عرض میکنم:
الف) توان بازدارندگی، توان واکنش و امکان نهادهای تصمیمگیر یکی از مؤلفههای مهم در آزمون استقلال عملّی بود. به نظر میآید ما در این زمینه در جنگ ۱۲ روزه موفق بودیم؛ در این زمینه کاملاً موفق عمل کردیم. واکنش ما بعد از مدت کوتاهی ـ مثلاً چندین ساعت شوک و ناتوانی در پاسخگویی ـ به سرعت احیا شد، بازدارندگی بیشتری ایجاد کردیم و نهادهای تصمیمگیر به موقعیت برگشتند. به نظر میرسد در آزمون عملّی استقلال، ما در جنگ ۱۲ روزه سربلند عمل کردیم و توانستیم توفیقات زیادی را به مردم خود منتقل کنیم و نشان بدهیم که این شعار استقلال، شعاری بوده که برایش زحمت کشیده شده و به این راحتی از دست نمیرود
.
ب) مسئله بعدی توان بازدارندگی و مقبولیت بینالمللی است که باید بین اثبات استقلال یعنی آن توان بازدارندگی ما و منزوی نشدن در واقع تعادلی برقرار باشد. هرکدام از اینها میتوانند منجر به بحرانهای تازهای شوند و این به نظر میآید یکی از آزمونهای دشوار ما پس از جنگ است که الان درگیرش هستیم؛ با ماجراهای مثلاً «ماشه» و مذاکرات مختلف. به نظر میآید ما الان در درون این بخش مهم از آزمون استقلال ملّی هستیم که باید امیدوار باشیم از آن سربلند بیرون بیاییم و بتوانیم توازنی بین استقلال ملّی و پرهیز از منزوی شدن برقرار کنیم. هیچکدام بهتنهایی خوب نیست؛ یعنی اینکه ما فقط استقلالمان را حفظ کنیم و این به قیمت منزوی شدن در جهان تمام شود، منطقی نیست. چراکه اگر بپذیریم منزوی نباشیم ولی استقلال را از دست بدهیم، همانقدر بیمعنا خواهد بود. این مفهومی است که از آزمونهای سختی است که الان ما درگیرش هستیم و باید انشاءالله بتوانیم با خوبی از آن عبور کنیم
.
ج) نکتهی دیگر این است که استقلال تغییراتی در خودش پیدا کرده که به نظر میآید با نگاه سنتیِ نهادی و حقوقیِ گذشته مقداری تفاوت دارد و حالا تابعیت فناورانه پیدا کرده است. یعنی ما باید بتوانیم تجهیزات و زنجیره تأمین در حوزههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی و نظامی را برای خودمان فراهم کنیم؛ چه از داخل چه از خارج. اگر این زنجیره بتواند تأمین شود، به نظر میآید مفهوم استقلال الان قابل بازتعریف است. این برای امروز ما بسیار معنادار شده است. پیشتر نسبت به این پدیده درک درستی نداشتیم و موضوعات را خیلی سنتیتر تحلیل میکردیم، اما الان به روشنی میفهمیم که اگر چرخه فناوریهای مختلف سیاسی، اقتصادی و نظامی را بتوانیم تأمین کنیم، مفهوم استقلال ملّی تداوم پیدا میکند
.
د) نقش بازیگران بینالمللی در مفهوم استقلال ملّی هم قابل توجه است. فشار ابرقدرتها، نقش میانجیگریهای بینالمللی و موضوعات مختلف نشان میدهد که برخلاف گذشته، استقلال تابعی از محیط بینالمللی است. یعنی اگر نگوییم صددرصد، ولی میتوانیم بگوییم زیستبوم استقلال باید در محیط بینالمللی تعریف شود. بنابراین اینطور نیست که ما صرفاً تصمیم بگیریم استقلال داشته باشیم و بتوانیم بهتنهایی همه مؤلفههای آن را محقق کنیم. حتماً باید در عرصه بینالملل سازوکارهایی برای این پدیده تعریف کنیم که شامل ائتلافها، همپیمانیها و وابستگیهای متقابلی است که باید نسبت به کشورهای مختلف ایجاد کنیم. شاید الان کمی نسبت به این پدیده دچار ضعفهای جدی هستیم
.
ط) بین استقلال و نفوذ منطقهای ارتباط مستقیمی برقرار است؛ یک چالش گفتوگویی بین این دو وجود دارد. از یک طرف، گسترش نفوذ منطقهای میتواند استقلال راهبردی را تقویت کند، اما از طرف دیگر، هزینههای استقلال ما را بالا میبرد. این را ما در ماجراهای خودمان تجربه کردیم؛ از یک طرف حضور و مشارکت ما در منطقه و سیاستهای عراق، افغانستان، لبنان، سوریه و موضوعات مختلف کمک کرد که استقلال ما تقویت شود و مرزهای ما در امنیت قرار بگیرد، اما از طرف دیگر فشارهای سنگینتر ایجاد کرد و هزینههای بازدارندگی را بالا برد و کار را دشوارتر کرد. بنابراین تعادل بین اینها یک مفهوم کاملاً معنادار است. استقلال در اینجا یعنی پرداختن به موضوعات کلان در آخرین سطوح خودش، اما باید تعادل بین اینها برقرار باشد تا بتوانیم استقلال را در مفهوم واقعی خودش به طور مستمر داشته باشیم
.
ظ) جنگ اطلاعاتی و کنترل روایت یکی از موضوعات مهم و اساسی در مفهوم استقلال است. این را جنگ ۱۲ روزه به ما نشان داد. استفاده از اطلاعرسانی دقیق و مقابله با عملّیات روانی برای حفظ تصمیمسازی مستقل به نظر ضروری و حیاتی است. ما در برخی جاها این کار را انجام دادیم و موفق بودیم، اما در برخی جاها این کار انجام نشد و به نظر میآید که عرصه بازی را تا حدی از دست دادیم. جنگ اطلاعاتی و کنترل روایت یک پدیده مهم در مفهوم استقلال است که جزو عناصر سنتی نبود، بلکه جزو عناصر مدرن است و باید مورد توجه قرار گیرد
.
ل) ما در جنگ ۱۲ روزه شاهد یک جنگ هیبریدی بودیم. این خود کمک میکند به یک فهم تازه و درک تازهای از استقلال. جنگ هیبریدی یعنی حملات ترکیبی پهپادی، سایبری، نیابتی، اقتصادی، فرهنگی و فنی. این نشان میدهد که ما باید فهم خودمان را از مفهوم استقلال هم هیبریدی کنیم. باید بازتولید یک مفهوم مستقل برای استقلال صورت بگیرد و این نیازمند تغییر رویکردها و راهبردهای کلان است. صرفاً گفتن این حرف کمکی به ما نمیکند؛ ما باید پدیده را درست بفهمیم و رویکردهای خودمان را در فهم مفهوم استقلال بازنگری کنیم و برای آن مؤلفههای تازهای در نظر بگیریم. یعنی استقلال دیگر فقط با همان نگاه سنتیِ سابق به استقلال خودمان نگاه نکنیم؛ باید حتماً مؤلفههای تازهای را در تعریف استقلال، از منظر جمهوری اسلامی در راهبرد جدید جمهوری اسلامی وارد کنیم. و نهایتاً عرض آخر اینکه معیارهای جدیدی را باید برای سنجش استقلال در نظر بگیریم که همین ادامه عرض قبلی بنده است. به جای نگاه صرف به مرزهای سیاسی و یا مثلاً شاخصهای اقتصادی، باید در واقع شاخصهای فناوری، زنجیره تأمین، امنیت انرژی، ثبات اقتصادی، ظرفیتهای بازسازی و تابآوری ملّی را در نظر بگیریم. اینها موضوعاتی هستند که به نظر میآید قبلاً ما در مؤلفههای تعریفی استقلال در نظر نمیگرفتیم و همچنان هم نمیگیریم. اگر اکنون بخواهیم بازنگری کنیم، لازم است که این مؤلفهها را در مفهوم استقلال لحاظ کنیم و یک بار دیگر راهبردهای کلان جمهوری اسلامی ایران را برای موضوع استقلال بازنویسی کنیم.