حضرت آیتالله خامنهای در دیدار هزاران نفر از اقشار مختلف مردم درباره تحولات منطقه در روز ۱۴۰۳/۰۹/۲۱ متذکر شدند: «نباید تردید کرد که آنچه در سوریه اتّفاق افتاد، محصول یک نقشهی مشترک آمریکایی و صهیونیستی است؛ بله، یک دولت همسایهی سوریه نقش آشکاری را در این زمینه ایفا کرده، الان هم ایفا میکند ــ این را همه میبینند ــ ولی عامل اصلی آنها هستند.»
رسانهKHAMENEI.IR به همین مناسبت در گفتوگو با دکتر عباس خامهیار، مدرس دانشگاه، کارشناس مسائل غرب آسیا و رایزن سابق فرهنگی ایران در لبنان، به این موضوع پرداخته است که نقشه آمریکا و رژیم صهیونی در مورد منطقه و سوریه چیست و جبهه مقاومت چه مسیری را تا به امروز طی کرده و در آینده چه افق و چشماندازی برای مقاومت متصور خواهد بود.
با چه دلایلی میتوان گفت که اتفاقات سوریه بخشی از نقشه مشترک آمریکاییها و اسرائیلیها است؟
برای پاسخ به این سؤال، باید به مسائل مهم راهبردی منطقه و نقش قدرتهای بینالمللی توجه کنیم. اگر ما از این منظر به تحولات منطقه نگاه کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که اتفاقات سوریه فراتر از یک مسئله محلی است و بخشی از یک پروژه کلان منطقهای به شمار میرود. این پروژه در راستای شکلگیری نظم نوین دلخواه قدرتهای بزرگ بینالمللی است و تأثیر مستقیمی بر آینده خاورمیانه یا غرب آسیا دارد. این روند میتواند بسیار تعیینکننده و سرنوشتساز باشد، چرا که در منطقه دو پروژه بزرگ در حال پیشبرد است. این دو پروژه، در راستای همدیگر هستند به نحوی با یکدیگر تلاقی پیدا میکنند
.
آمریکاییها یا بهتر بگوییم قدرتهای غربی، در سال ۱۹۱۶ طی توافقنامه «سایکس-پیکو»، طرحی را برای تقسیم منطقه خاورمیانه و شامات بین فرانسه و انگلیس ایجاد کردند. این توافقنامه موجب تجزیه منطقه شد و خود بهعنوان زمینهساز پیدایش رژیم صهیونیستی و تشکیل اسرائیل در قلب جهان اسلام شناخته میشود
.
یک سال پس از این تمهیدات، در سال ۱۹۱۷، بیانیه «بالفور» ازسوی انگلیس صادر شد که از آن بهعنوان ننگینترین بیانیه در تاریخ روابط بینالملل یاد میشود. طبق این بیانیه، بدون هیچ حقی، سرزمین فلسطینیان از آنان گرفته شد و به یهودیانی دادند که در نقاط مختلف جهان پراکنده بودند و اروپاییان به دنبال رهایی از آنان بودند چرا که موجودات آزار دهندهای بودند برای اروپاییان. این اقدام باعث شد سرزمین فلسطین به اشغال یک رژیم استعمارگر درآید و اسرائیل بهعنوان رژیمی اشغالگر در قلب جهان اسلام شکل گیرد
.
این پروژه اهداف استعماری متعددی را دنبال میکرد که یکی از مهمترین آنها کنترل جهان اسلام در آغاز قرن بیستم بود. این پروژه تنها به اشغالگری محدود نمیشد، بلکه کاملاً مبتنی بر توسعهطلبی طراحی شده بود. پرچم اسرائیل از همان ابتدا تا امروز نماد همین توسعهطلبی است که به شیوههای مختلف ادامه یافته است
.
اگر تاریخ و نقشه فلسطین را بررسی کنیم، میبینیم که این پیشروی توسعهطلبانه از سال ۱۹۴۸ میلادی، همزمان با آغاز اشغال فلسطین، شروع شد و در سال ۱۹۶۷ به اوج خود رسید. در این سال، رژیم صهیونیستی کرانه باختری، نوار غزه، بیتالمقدس و صحرای سینا را در جنگ با کشورهای عربی به اشغال خود درآورد
.
این روند در سال ۱۹۸۲ ادامه پیدا کرد و تا بیروت گسترش یافت. حتی امروز نیز نقشههایی که از سوی رژیم صهیونیستی منتشر میشود، واکنشهای گستردهای را از سوی اعراب به دنبال دارد و نشاندهنده استمرار سیاست توسعهطلبی اسرائیل است. این روند توسعهطلبی، در واقع بخشی از یک پروژه بزرگ بود که بر اساس آموزههای نظریهپردازان صهیونیسم و یهودیان آمریکایی با قدرت و شدت ادامه یافت. اوج این آموزهها را میتوان در اندیشههای آنها مشاهده کرد
.
در سال ۱۹۱۶، زمانی که آمریکا کشوری ضعیف بود، کشورهای غربی در چارچوب توافقات خود، به دنبال سهمخواهی از منطقه بودند. در صدمین سالگرد آن توافقات، همان روند ادامه پیدا کرده و کشورهای غربی مجدداً جهان اسلام را هدف قرار دادهاند. محصول این روند بازتجزیه، معامله قرن است که میتوان آن را معاهده بالفور شماره دو نامید
.
این طرحها در واقع تلاقی پروژههایی هستند که هدف اصلیشان ضربه زدن به کشورهای اسلامی و تجزیه آنها و گسترش مرزهای رژیم صهیونیستی است. دونالد ترامپ، در تبلیغات انتخاباتی خود بهصراحت به این مسئله اشاره کرد. او گفت: «اسرائیل کوچک را باید بزرگ کنیم و از کشورهای مختلف حمایت بگیریم تا بتوانیم این پروژه را بهتر پیش ببریم
.» برنارد لوئیس همین موضوع را در سال ۱۹۹۰ در یک سخنرانی در دانشگاه تلآویو نیز مطرح کرد. او در آنجا بهصراحت اعلام کرد که کشورهای بزرگ با تمدنهای غنی را باید هدف قرار داد. در این سخنرانی، ایران نیز بهطور خاص نام برده شد و بهعنوان هدف نهایی معرفی شد
.
بنابراین، اشغال سوریه و تمام اتفاقاتی که در این کشور به وقوع پیوست، باید در این چارچوب تبیین و تحلیل شوند. این تحولات بخشی از طراحی کلان است و من مسئله را در این سو میبینم.
بر چه اساسی میتوان گفت رژیم غاصب صهیونیستی امروز پیروز نیست و نمیتوان این عنوان را به او اطلاق کرد؟
ما ضربات راهبردی متعددی را متحمل شدیم؛ از جمله آنچه در لبنان و سوریه رخ داد. در سوریه، یکی از محورهای اساسی مقاومت از دست رفت؛ این محور یک پل ارتباطی کلیدی برای جبهه مقاومت در لبنان و فلسطین بود. البته این وضعیت تا اطلاع ثانوی تأثیر خود را بر فعالیتهای مقاومت گذاشته است
. با این حال، نمیتوان از جنگ روانی شدید و فعالیت گسترده رسانهای طرف مقابل چشمپوشی کرد. اما با توجه به این شرایط، باید گفت طرف مقابل ضربات بزرگتری را متحمل شده است و این موضوع کاملاً قابل احساس است
. دستاوردهای مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی بیسابقه بوده و میتوان آنها را در ابعاد مختلف مشاهده کرد. از جمله در حوزه اقتصادی، آمارها نشاندهنده وضعیتی تکاندهنده برای رژیم صهیونیستی است: فرار سرمایههای خارجی و سرمایهگذاران، تعطیلی کارخانهها، مهاجرت معکوس برای اولین بار در تاریخ این رژیم. بنابراین، هرگاه روند مهاجرت به این سرزمین متوقف شود یا معکوس گردد، میتوان گفت ما به سمت استقلال و نابودی رژیم غاصب حرکت کردهایم
.
برای اولین بار، مسئله فلسطین از یک موضوع جغرافیایی، مذهبی، دینی و قومی فراتر رفته و به یک مسئله انسانی جهانی تبدیل شده است. این تحول بسیار مهمی است، زیرا افکار عمومی جهان به شدت نسبت به فلسطین و فلسطینیان گرایش پیدا کردهاند. چنین سطحی از توجه جهانی در تاریخ اشغالگری بیسابقه بوده است
.
از سوی دیگر، برای اولین بار، بزرگترین و مهمترین سران رژیم صهیونیستی در دادگاههای بینالمللی محاکمه میشوند و حکم دستگیری آنها صادر شده است. این یک رسوایی غیرقابل تصور و بیسابقه در تاریخ این رژیم اشغالگر است
.
شاید نیازی نباشد که بیش از این وارد جزئیات شویم؛ گفتههای خود سران رژیم صهیونیستی برای تبیین این شرایط کافی است. به عنوان مثال، نتانیاهو اذعان کرده است که به دلیل طوفان الاقصی و اقدامات مقاومت، اسرائیل در حال تجربه کردن چیزی شبیه به جنگ استقلال دوم است. این سخن به معنای بازگشت رژیم صهیونیستی به شرایط سال ۱۹۴۸ است
. یکی دیگر از سران این رژیم نیز اعتراف کرده است که اقدامات مقاومت – از جمله آنچه توسط شخصیتهایی مانند آقای محمد ضیف و یحیی سنوار انجام شده – میتواند این رژیم را تا ۵۰ سال در تونلهای غزه گرفتار کند
.
این اعترافات همواره مطرح شده و جنگهای رژیم صهیونیستی بهعنوان «جنگ موجودیت» قلمداد شدهاند. از این
رو، این رژیم بسیار آسیبپذیرتر شده و ضربات بزرگی را متحمل شده است. به نظر من، عدم رضایت رژیم به آتشبس و حل مسئله به این دلیل است که اولین ساعات آتشبس مساوی است با آغاز درگیریها و منازعات درونی در ساختار رژیم و جامعه اشغالگر
.
ویژگی و ابعاد جبهه مقاومت چیست که با شکست سوریه از بین نرفته و همچنان به حیات خود ادامه داده است؟
ویژگی کلیدی جبهه مقاومت این است که از دل جوامع تحت اشغال برآمده و مردمی است. همین موضوع سبب شده که مقاومت با سرکوب، فشار یا ضربات نظامی پایانپذیر نباشد
. تمام رهبران سیاسی و جهادی فلسطینیها طی ۷۰ سال اشغالگری، هیچکدام مرگ طبیعی نداشتند. حتی یاسر عرفات، که پیشگام سازش و راهحلهای سیاسی بود، در نهایت در بیمارستانی در پاریس ترور شد
.
رهبران دیگر نیز سرنوشتی مشابه داشتند؛ تمامی رهبران سیاسی فلسطینیها از جمله افرادی هستند که به مرگ طبیعی نرسیدند. این روند در مورد رهبران اسلامگرایان جهادی نیز صادق است؛ به عنوان مثال، احمد یاسین، عبدالعزیز عیاش، اسماعیل هنیه، یحیی سنوار و... همگی به شهادت رسیدند
.
با وجود تمام این اقدامات، فلسطین و مقاومت همچنان باقی ماندند و حتی قویتر از گذشته به میدان آمدند. با ترور هر یک از شخصیتهای برجسته مقاومت، گمان میکردیم که این ترورها به معنای پایان پروژه مقاومت است، اما دیدیم که مقاومت نه تنها پایان نیافت، بلکه قدرتمندتر شد. سنگها تبدیل به موشکهای نقطهزن شدند، و این توانایی به حدی رسید که بزرگترین و مهمترین شهرهای فلسطین اشغالی را هدف قرار میداد. چنین رویدادی در تاریخ مبارزات و منازعات بیسابقه بوده است
.
در لبنان نیز وضعیت مشابهی رخ داد. با شهادت سید عباس موسوی، دبیرکل سابق حزبالله، تصور میشد که مقاومت به پایان رسیده است، اما مقاومت نه تنها پایان نیافت، بلکه در ابعاد مختلف نظامی، فرهنگی، اجتماعی، خدماتی و سیاسی به شکلی مثالزدنی به فعالیت خود ادامه داد
.
اگر بخواهیم مثالی دیگر بزنیم، در سال ۱۹۸۳، اسرائیل به بیروت رسید و لبنان را به تسلیم واداشت. اسرائیل بشیر جمیل را بر تانکهای خود سوار کرد و او را به عنوان رئیسجمهور به کاخ بعبدا منصوب کرد. در آن زمان هیچ خبری از مقاومت نبود. اسرائیل تلاش کرد با این اقدامات، عرفات و مقاومت فلسطین را از لبنان اخراج کند و فلسطینیان را در کشورهای مختلف جهان پراکنده سازد. تصور رژیم صهیونیستی این بود که با رفتن عرفات، مقاومت پایان خواهد یافت، اما این خیال نیز به نتیجه نرسید
.
اما مقاومت، با وجود تمامی مشکلات، توانست رژیم صهیونیستی را وادار به عقبنشینی کند. در سال ۲۰۰۰، نوار اشغالی لبنان آزاد شد و این یک پیروزی بزرگ برای مقاومت بود. در سال ۲۰۰۶ نیز، مقاومت برای اولین بار توانست جنگی را بر دشمن تحمیل کند. مقاومتی که اینگونه در دل جامعه خود ریشه داشته و از صفر شروع کرده است، با وجود تمام این حوادث پایان نمییابد و همچنان پابرجا خواهد ماند
.
دلیل این استقامت را میتوان در آتشبسی که رژیم صهیونیستی مجبور به پذیرش آن شد، جستجو کرد. این آتشبس در شرایطی صورت گرفت که حزبالله با ضربات سنگینی مواجه شده بود. حزبالله بسیاری از رهبران رده اول و فرماندهان نظامی رده دوم خود را از دست داد و هزاران شهید تقدیم کرد. با این حال، رژیم صهیونیستی نتوانست به اهداف خود برسد و در نهایت، نتانیاهو مجبور به امضای تفاهمنامه عقبنشینی شد. این وضعیت همچنان ادامه دارد.
اتفاقات اخیر سوریه چه تأثیری بر گفتمان مقاومت داشته است؟ و شما آینده مقاومت در سوریه را چگونه ارزیابی میکنید؟
حال، اگر بخواهیم به تأثیر اتفاقات اخیر در سوریه بر گفتمان مقاومت بپردازیم، باید بگوییم یکی از پلهای ارتباطی مهم محور مقاومت در سوریه فروپاشید
. سوریه با توطئهای که توسط آمریکاییها، رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای منطقه طراحی شده بود، وارد یک بحران بزرگ شد. این توطئه که بیش از ۱۳ سال تدارک دیده شده بود، در نهایت به وضعیت کنونی سوریه منجر شد. در زمانی که مقاومت در حال جشن گرفتن پیروزیهای خود بود، برخی کشورهای منطقه در حال طراحی توطئهای بزرگ علیه محور مقاومت بودند
.
باید پذیرفت که مقاومت توانست سوریه را در برابر رژیم صهیونیستی حفظ کند. اما امروز تمامی زیرساختهای دفاعی، پژوهشی و علمی این کشور توسط رژیم نابود شدهاند. بنادر، فرودگاهها، مراکز پژوهشی و انبارهای تسلیحاتی همه در جریان این بحران از بین رفتهاند
.
در جنگ ۱۹۷۳، فرمانده ارتش مصر تنها نگران منطقه جبلالشیخ بود، زیرا معتقد بود که اگر این منطقه از دست برود، سوریه به خطر خواهد افتاد و زیر آتش دشمن قرار خواهد گرفت. اما امروز، با همین توطئهها، جبلالشیخ و بسیاری از مناطق دیگر سوریه به آسانی هدف قرار گرفتهاند
. آمریکاییها اکنون یکسوم سوریه را اشغال کردهاند و ثروت عظیم نفتی این کشور را در اختیار گرفتهاند. متأسفانه، بخشی از حاکمیت سوریه تحت نفوذ و منافع آمریکاست و این کشور در آستانه تجزیه قرار گرفته است. نمیتوان این مسائل را نادیده گرفت، اما باید گفت که فرصتهایی برای بازسازی همچنان وجود دارد
.
طالبان توسط آمریکاییها به وجود آمد و داعش نیز به همان شکل ایجاد شد. اما امروز، طالبان در مقابل آمریکاییها ایستادهاند. حمله و اشغال عراق توسط آمریکا نیز با این امید انجام شد که عراق به طور کامل تحت کنترل آمریکا قرار بگیرد. اما امروز، مقاومت در عراق به یکی از چالشهای اساسی برای آمریکا تبدیل شده است
. بسیاری معتقدند که حوادث سوریه و آنچه در این کشور رخ داده است، به این شکل دوام نخواهد آورد و مقاومت در نهایت علیه توطئهگران بسیج خواهد شد و آینده متفاوتی رقم خواهد خورد
.